تقدیر الهی در مثنوی
آنچه آبست است شب جز آن نزاد *** حیلهها و مکرها باد است باد
کی شود دل خوش به حیلتهای کش *** آنکه بیند حیلهی حق بر سرش
او درون دام و دامی مینهد *** جان تو نی ز آن جهد نی زاین جهد
گر بروید ور بریزد صد گیاه *** عاقبت بر روید آن کشتهی اله
کشت نو کارند بر کشت نخست *** این دوم فانی است و آن اول درست
تخم اول کامل و بگزیده است *** تخم ثانی فاسد و پوسیده است
افکن این تدبیر خود را پیش دوست *** گرچه تدبیرت هم از تدبیر اوست
کار ان دارد که حق افراشته است *** آخر آن روید که اول کاشته است
هرچه کاری از برای او بکار *** چون اسیر دوستیای دوستدار
«شب»، همان عالم اسرار ازلی است. حیلهها و مکرها تدبیرها و نقشههایی است که ما در این هستیِ محدودِ خود، پدید میآوریم و به آن دل میبندیم. تدبیرها و نیرنگهای ما در مقابل تقدیر الهی هیچ و پوچ است. کسی که تدبیر خدای متعال را بر حیلههای خود غالب میبیند؛ هرگز به حیلههای فراوان خود دل خوش نمیکند. اشاره است به آیهی 54 سورهی آل عمران: (وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاكِرِینَ). روشن است که مکر الهی، چارهسازی است. اینکه دام میگذارد و آنکه در دام میافتد، هر دو در دام حقاند و نمیتوانند خود را برهانند.
اهل تدبیر، کسانیاند که فقط به تدبیر خود متکی هستند، ولی از دام تدبیر چاره و گریزی نیست. اگر صدگونه گیاه و چمن سبز شود یا همهی آنها خشک گردند، سرانجام آنچه را که حق تعالی کاشته است خواهد رویید. «کشت نو»، کار و تدبیر و «کشت نخست» تقدیر الهی است. اما آن کشت نخستین در خاک ثابت و جاودان میماند. البته تدبیرهای ما هم به ارادهی حق پدید میآیند و به مرحلهی عمل میرسند، اما همین مقداری که از ما سر میزند باید بیارزش شمرد و باید همواره کار حق را دید.
صد هزاران عقل با هم بر جهند *** تا به غیر دام او دامی نهند
دام خود را سختتر یابند و بس *** کی نماید قوّتی با باد خس
گر تو گویی فایده هستی چه بود *** در سالت فایده هستای عنود
گر ندارد این سؤالت فایده *** چه شنویم این را عبث بیعایده
گر سؤالت را بسی فایدههاست *** پس جهان بیفایده آخر چراست
گر جهان از یک جهت بیفایده است *** از جهتهای دگر پر عایده است
فایدهی تو گر مرا فایده نیست *** مر تو را چون فایده است از وی مایست
حسن یوسف عالمی را فایده *** گرچه بر اخوان عبث بد زایده
لحن داودی چنان محبوب بود *** لیک بر محروم بانگ چوب بود
آب نیل از آب حیوان بد فزون *** لیک بر قبطیّ منکر بود خون
هست بر مؤمن شهیدی زندگی *** بر منافق مردن است و ژندگی
چیست در عالم بگو یک نعمتی *** که نه محرومند از وی امتی
گاو و خر را فایده چه در شکر *** هست هر جان را یکی قوتدگر
هم ما مقهور قدرت پروردگاریم و از عقل و تدبیر کاری ساخته نیست. صدها هزار عقل با یاری و پشتیبانی یکدیگر در صدد بر میآیند تا دامی غیر دام خدا کار بگذارند؛ یعنی میکوشند تا خود را از تقدیر الهی رها سازد، ولی خود را در دامی سختتر مییابند. «خار و خس»، یعنی تدبیر ما در برابر قدرت الهی چه میتواند بکند؟ سؤالی که ممکن است شنوندهی مثنوی در ذهنش در مورد تقدیر الهی به وجود بیاید، این است که اگر این چنین باشد که هرچه در این جهان به وقوع میپیوندد، همه از تقدیر الهی باشد؛ پس این جهان هستی چه فایدهای دارد؟ مولانا به سؤال پاسخ میدهد. در علم بیکرانه پروردگار، وجود و حتی وجود حادث و گذرای هر چیزی حکمت و فایدهای دارد. اگر فایدهای ندارد چرا میپرسی، یعنی اینکه میپرسی فایده این آفرینش چیست، خود این سؤال (آیا فایدهای دارد یا ندارد)، فایده دارد، چون در غیر این صورت چرا باید به یک سؤال بیفایده پاسخ داد و اگر بگویی فایده دارد، میگوییم چطور شده که سؤال تو فایده دارد، اما این جهان بیفایده است؟ این جهان اگر از یک زاویه، بیفایده باشد، از زوایای دیگر پر فایده است. منتها بستگی دارد که از چه زاویه و دیدی به جهان بنگری؛ مثلاً برادران یوسف از روی حسادت، وجود یوسف را بیهوده و مزاحم خود میپنداشتند اما وجود یوسف برای جهانیان پر از فایده بوده است. یا کسی که گوش شنوا ندارد از آوازِ خوش داوود چه میفهمد؟ آب نیل برای قوم موسی مایهی نجات زندگی شد، اما خون فرعونیان را ریخت. همچنین شهادت برای مؤمن، سرآغاز زندگی فرحبخش است، در حالی که برای منافق، مردن و پوسیدن است. اشاره دارد به آیهی 169 سورهی آل عمران: (وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ).
مثال دیگر: شکر برای گاو و الاغ هیچ فایدهای ندارد، زیرا هر جانداری، غذای جداگانهای دارد.
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}