اسناد موقوفات اسماعيل ساماني در بخارا
اسناد موقوفات اسماعيل ساماني در بخارا
تعهدنامهي دهقاني سال 1914
در سياههي مخزن اسناد وقفي (2)بخارا از بايگاني مرکزي دولتي تاريخ ازبکستان «سند موقوفهي اسماعيل ساماني» به شمارهي 1287 وجود دارد که در سال 986 ه ق از روي نسخهي اصلي سال 254 ه ق رونويس شده و همراه با شش توافقنامهي کامل و يک توافقنامهي نيمه ميباشد. احتمالا منظور و.آ. شيشکين در کتاب بناهاي معماري بخارا (تاشکند، 1936 م)، در آنجايي که دربارهي آرامگاه اسماعيل ساماني نوشته است و به «سند موقوفهاي که آخرين رونوشت آن محفوظ مانده» اشاره نموده، همين مدارک موردنظر او بودهاند.
در حال حاضر تنها عکس اين اسناد که در کميتهي معماري جمهوري ازبکستان با شمارهي 3499-3510 نگهداري ميشوند، محفوظ ماندهاند. اين عکسها از روي نگاتيوهايي ظاهر شدهاند که دقيقا از روي همان اسناد نام برده در سياههي ياد شده ميباشند يعني: اين عکسها نه تنها با مضمون، بلکه با تعداد صفحات تعهدنامهي دهقاني سال 1914 که در اين سياههي ياد شده ميباشند يعني: اين عکسها نه تنها با مضمون، بلکه با تعداد صفحات تعهدنامهي دهقاني سال 1914 که در اين سياهه از آنها با عنوان «توافق نامه» ياد شده کاملا مطابقت دارند. معيوب بودن يکي از اين توافقنامهها که بيش از نيمي از آن از بين رفته است، تاريخ نسخهي اصلي فرضي اين سند موقوفهي اسماعيل ساماني (254 ه ق. /868 م) و غيره است. فقط در تاريخ اين سند اشتباهي رخ داده است. گويا در زماني که اين سند بازسازي ميشد افراد بايگاني تدوين کنندهي اين سياهه، تاريخ آن را اشتباه خواندهاند، يعني شکل عربي عدد 6 را به جاي عدد 9 گرفتهاند، و عدد 7 را با عدد 8 خلط کردهاند، در حقيقت، همانگونه که عکسها نشان ميدهند تاريخ بازسازي اين سند فرضي اسماعيل ساماني، چهارم محرم سال 676 ه ق مطابق با 7 ژوئن سال 1277 م است (3)
از روي تاريخ بخاراي محمد نرشخي که به زبان عربي در سدهي دهم هجري تدوين يافته و تنها شرح تاجيکي سدهي دوازدهم م و قسمتي از سدهي سيزدهم م آن تا به امروز به دستمان رسيده، پيداست که اسماعيل ساماني زمينهايي را در جاهاي مختلف، از جمله در کانال سمجان خريده بود که قسمتهاي نام برده در اين اسناد در آنجا واقع شده بودند، و سپس اين زمينها را براي اهداف خيريه، و گاهي به نفع فرزندان خود وقف نمود (4)مؤلف سدهي دوازدهم(5)نسبت به زمين کانال سمجان نوشته است که در زمان او هنوز اين زمين وقف نشده بود. در منابع متأخر نيز ما به موقوفات اسماعيل ساماني برنخوردهايم. امکان دارد که اين عمل تنها در سدهي هيجدهم م احيا شده باشد. از سوي ديگر معلوم شده است که در بخارا تا انقلاب سال 1920 محلهاي وجود داشته که فرزندان اسماعيل ساماني ساکنان
آنجا بودهاند و زندگيشان از محل درآمد حاصل از اين موقوفات ميگذشته است.
در اين کار، مؤلف به خاطر ضرورت، خود را تنها به مأخذ شناسي محدود نمود. او به کمک همين سند و ديگرمنابع قابل دسترس، بياساس بودن اين حدس را که اين رونوشت از روي سند سدهي نهم تهيه شده است ثابت نمود. و اما در مورد صورت جلسههاي پيوستي سال 1914، او آنها را به منزهي نمونهاي ازيک شکل از مناسبات ارضي که در خانات بخاراي قبل از انقلاب واقعا وجود داشته، منتشر ميکند.
از روي عکس چنين استنباط ميشود که سندي که در بايگاني به عنوان «سند موقوفات اسماعيل ساماني» به ثبت رسيده، بايد طوماري به طول بيش از 4-3 متر و عرض حدود 25 تا 30 سانتيمتر و از هشت ورق کاغذ به هم چسبيده به وجود آمده باشد. اين طومار به صورت لوله پيچيده شده ا ست (معمولا در آسياي مرکزي اسناد را به همين صورت نگهداري ميکنند). اثر خميدگي روي کاغذ که بر اثر لوله کردن آن حاصل شده است بوضوح در عکس ديده ميشود. مضمون متن آن در 131 سطر نوشته شده و به هفت قسمت که در اصل هفت سند مختلف هستند، تقسيم شده است. حد فاصل بين اين مدارک توسط کاغذ سفيد ممهوري از هم جدا شده است. تمام متن با يک خط، و به نظر ميرسد در يک زمان نوشته شده است: خط آن به شيوهي نستعليق آسياي مرکزي است که اين خود دليلي براي اثبات زمان تحرير اين سند است. از روي نشانههاي پالئوگرافي [علم شناسايي خطهاي باستاني]، ميتوان گفت که اين خط نميتواند مربوط به قبل از سدهي هفدهم م باشد. حتي ميتوان گفت که اين خط به زمان خيلي بعد مربوط ميشود. زيرا اين خط در سالهاي قبل از سدهي نوزدهم ميلادي رواج يافت. مهرهاي روي آن نيز تأييدي بر اين امر است. بر روي مهرهاي لوزي شکل آن که در هفده جا مهر زده شده بوضوح عبارت «سلطان امير حيدر» خوانه ميشود. اين شخص در فاصله سالهاي 1800 تا 1826 در بخارا حکمراني ميکرد. بر روي مهر گردي که در شش جا نقش شده است. اسم دادرس عالي ميرزا محمد فاضل، پسر ميرزا محمد امين نوشته شده است. اين اسم بر روي ديگر اسناد هم ديده شده است (براي نمونه رک: سند شمارهي 464 تاريخ سال 1796 موزهي بخارا، و سند انستيتوي نسخ خطي مشرق زمين آکادمي علوم جمهوري ازبکستان با نام ف.چکلار، به شمارهي 30/24 به تاريخ 1809 تا 1810). بدين ترتيب زمان رونويسي اين نسخه را ميتوان از روي اين خط و مهرها به آغاز سدهي نوزدهم ميلادي نسبت داد.
در ذيل، متن کامل طومار که از روي عکس برداشته شده آمده است. در ابتداي طومار، از لبهي بالايي کاغذ بدون هر عنوان و يا سياههاي، صورت جلسه مربوط به بازسازي سند به دليل فرسودگي نسخهي اصلي نوشته شده است:
در روز جمعه چهارم ماه مبارک محرم سال 676 ه (7 ژوئن سال 1277 م (6)) در دارالقضاي شهر - پايتخت مشهور بخارا - خداوند آن را از بلايا و مصيبتها مصون بدارد - که پناهگاه نيک سيرتان، کانون شايستگيهاي سادات است، امير سيد محمد، پسر اميرسلطان حسين ملقب به مير ساقيه حضور يافت، و نسخهاي از سند موقوفات مربوط به اموال وقفي سلطان اقدس فرهنگ پرور - تکيهگاه حصول به کمال - اعلي حضرت پادشاه اسماعيل ساماني را که کاغذ او به مرور زمان از بين رفته بود، ارايه، و تقاضاي بازسازي اين سند را نمود. ولي اين پناهگاه فوقالذکر سادات، موقوفات موروثي بود که توسط مرحوم پادشاه اقدس ياد شده بنيان نهاده شد. مطابق شرايط واقف، اين مسؤوليت از پدرش به او رسيده بود. بر طبق اين قانون نوراني، او رييس موقوفات نام برده در بالا و در ضمن داراي قدرت ادارهي امور نيز بود. سپس اين وقفنامه بدون هرگونه افزايش و کاستي بازسازي شد. و اما منشأ اين پناهگاه نام برده سادات که از پادشاه اقدس فوق، به منزلهي يکي از فرزندان فرزندان فرزندان واقف است، در جريان دعواي قانوني به طريق قانوني مورد تأييد قرار گرفت، و اين سند همان ادعانامه است. در ضمن، در دست شخص نام برده شناسنامهاي با مهر قاضي نورالدين وجود داشت مبني بر اينکه او از زمرهي نزديکترين فرزندان ذکور فرزندان فرزندان فرزندان فرزندان واقف است.
مهري به شکل لوزي به ضلع حدود 5 / 2 سانتيمتر با سجع «سلطان امير حيدر» بر روي سند زده شده است.
در دو جاي پشت سند، در محل اتصال برگها مهر امير حيدر ديده ميشود. بعد از اين متن، سي و هشت سطر از متن سند موقوفه نوشته شده که مضمون آن ستايش بيش از حد و پر از ابهت، و توصيف حد و مرز اراضي وقفي است. ستايش آن به صورت نظم قافيهدار است و نميتوان آن را در ترجمه منعکس نمود. پس اين بخش را حذف کرده و به توصيف حد و مرز اراضي ميپردازيم:
و اما آبادي پارکت از اين جمله است. ا ين آبادي که از زمرهي آباديهاي معروف ولايت بخاراست از تومان سمجان (7) به چهار طرف محدود ميباشد (به قرار ذيل): از غرب به تپهي ماهور شني که تل پارکت ناميده ميشود؛ از شمال به زمين آبادي خواجه اوباي؛ از شرق به زمين آبادي اوباي تاجالدين؛ از جنوب به زمين آبادي بيهان (بيحان) حد و مرز آن از همه طرف و همه نظر مشخص است.
ديگري، آبادي گرمابه است که جزو آبادي مشهور تومان سمجان ولايت بخارا محسوب ميشود و از چهار طرف (به قرار ذيل) محدود شده است: از غرب به زمين مواتي که به هيچ کس تعلق ندارد و گسترهي آن به مرز خوارزم ميرسد؛ از شمال به زمين کاکيشتوروان (قاقيشتوروان)، از شرق به زمين آبادي پارکت ياد شده در بالا؛ از جنوب به زمين آبادي مزرعه خواجه ديزه، که معروف است. حد و مرز آن از همه طرف و همه نظر مشخص است.
و ديگري، آبادي خواجه اوباي از ولايت مشهور بخارا از تومان سمجان است که از چار طرف محدود شده است (به قرار ذيل): از غرب به زمين مواتي که به هيچ کس تعلق ندارد؛ از شمال به نوار ممنوعهي کانال عمومي؛ از شرق به زمين آسياب کاتا (؟) که معروف است؛ از جنوب به قسمتي از زمين اوباي ياد شده و قسمتي به آبادي پارکت، حد و مرز آن از همه طرف و همه نظر مشخص شده است.
و ديگري، آبادي نهر نو کنده (که کانال آن دوباره حفاري شده) که در مجاورت شهر مشهور بخارا و در سمت غرب اين شهر واقع شده است. از غرب به زمين جوي بوت (کانال عيدولا)؛ از شمال به نوار ممنوعهي کانال عمومي (رود)؛ از شرق به جادهي عمومي؛ از جنوب به قسمتي که به گورستان مسلمانان منتهي ميشود و سالار حجج ناميده ميشود؛ و قسمتي که به جادهي عمومي منتهي و به محل قره غول (8)ميرسد. حد و مرز آن از همه طرف و همه نظر مشخص است. و اين آبادي از توابع تومان بخارا، نورود (9)، است.
و ديگري، آبادي مزرعهي علي شاه از تومان خوتفر (10)است، که از چهار طرف (به قرار ذيل) محدود شده است: از شرق به نوار ممنوعهي کانال عمومي کوشک رسول و (يک محل) ديگر؛ از غرب به قسمتي از زمين محل پشکوه و قسمتي از زمين راهرخي که در ضمن خوب قلقان هم ناميه ميشود؛ از شمال به قسمتي از زمين محل کوداسي و قسمتي از زمين محل راهرخي ياد شده؛ از جنوب به قسمتي از نوار ممنوعهي کانال عمومي و قسمتي به جادهي عمومي، قسمتي از سمت غرب به کانال اصلي شناخته شده و قسمتي به نوار ممنوعهي کانال (11)و قسمتي از سمت غرب به زمين و ابريق (؟) حد و مرز آن از همه طرف و همه نظر مشخص است.
و ديگري، محل ارباب کاتا از تومان خوتفر (هوتفر) است که از چهار طرف (به قرار ذيل) محدود شده است: از غرب به زمين محل کارتا، از شرق به زمين محل چيکتي؛ از شمال به زمين ترنا و از جنوب به زمين محل اسباب عينالدين. حد و مرز آن از همه طرف و همه نظر مشخص است.
يک قسمت از زمين عريض و وسيعي که گسترهي آن تمام و کمال به سمت غرب شهر بخاراي مشهور کشيده شده است، در تومان رود شهر فوق نيز از چهار طرف (به قرار ذيل) محدود شده است: از شرق قسمتي از آن به جادهي عمومي و قسمتي به زميني نيزار به نام ريگستان و کاه فروشان (12)؛ از جنوب به نوار ممنوعهي کانال مشخص شدهي شهر فوق؛ از شمال، قسمتي از آن به درياچهاي مشخص و قسمتي به گورستان مسلمانان، که به صورت زمين مرتفعي است، و در ضمن خواجه کعبان نيز ناميده ميشود؛ از غرب، قسمتي از آن به زمين تل چاه يخ و قسمتي از آن به زمين درياچههاي مشخص شده. حد و مرز آن از همه طرف و همه نظر مشخص است.
و ديگري (13)، آبادي اسباب عينالدين از تومان خوتفر که از چهارطرف (به قرار ذيل) محدود شده است: از غرب، قسمتي از آن به زمين کاتا و قسمتي به شورهزار؛ از شرق، قسمتي از آن به نوار ممنوعهي کانال عمومي؛ از شمال به زمين ارباب کاتا (14)از جنوب به زمين شورهزار حد و مرز آن از همه طرف و همه نظر مشخص است.
در پايان متن، مهر «سلطان امير حيدر» زده شده، سربند آن با مهر قاضي ميرزا احمد فاضل، پسر ميرزا محمد امين تأييد شده است.
در ادامه، و بعد از اندکي فاصله، اين موارد به صورت قسمتي مجزا از سند نوشته شده است:
توصيف چهار حدود مزار آقاي اقدس، والا مرتبت و محترم امير احمد ساماني، رحمة الله عليه، پسر اعلي حضرت امير اسد ساماني، که در خارج از قلعهي قديمي بخارا، در خيابان چهار گنبدان، در حومهي غربي شهر ياد شده واقع شده مسلم گرديده است؛ از شرق به جادهي عمومي جنب مزار ياد شده و قسمتي از آن به گورستان مسلمانان که مکان مرتفعي
است، ولي سه طرف ديگر به آرامگاه مسلمانان منتهي شده که مکان مرتفعي است. حد و مرز آن از همه طرف و همه نظر مشخص است. مهر: سلطان اميرحيدر
بعد از اين قطعه، دوباره قسمتي از کاغذ سفيد است و سپس نقش مهر قاضي ميرزا احمد فاضل، پس ميرزا احمد امين بر آن خورده است. دنبالهي آن همانند آغاز سندي جديد داراي اين عنوان عادي است:
هوالعالم
روز نهم ماه شوال سال 254 (اول اکتبر سال 868 م) اعلي حضرت به آسمان هفتم عروج نمودند. فخر زمانه، شاهنشاه دوران که تاج شاهي را به شاهان جهان بخشيه و خوشبختي را به خاقانان مقتدر نمايانده است، پادشاه روشن روان و عادل، اعلي حضرت پادشاه اسماعيل ساماني، پسر اعلي حضرت امير احمد ساماني، پسر امير اسد ساماني آباديهايي را که ابتدا جهت تعيين حد و مرزشان دربارهي آنها صحبت شده است تمام و کمال تبديل به موقوفات درست، لازمالاجرا و قانوني نموده است، البته بدون گورستان مسلمانان و جادههاي مخصوص رفت و آمد عمومي، حوضها، و روستاهايي که اين آبادانيها در آنها واقع شدهاند و قانونا مستثني از اين امر هستند. در ضمن آباديهاي نام برده در تملک اشخاص ديگر نبوده و فارغ از آن مواردي هستند که ميتوانند مانع اجراي وقف شوند. او اين موقوفات را تا ابد و به قرار ذيل وقف فرزندان خود و فرزندان فرزندان خود، و فرزندان فرزندان فرزندان خود، و آن کساني که نسل به نسل و قرن به قرن از يکديگر زاده ميشوند، و سرانجام وقف مسلمانان مستمند نموده است. فرزندان اعلي حضرت ميتوانند مطابق قانون خداوند عالم پيرامون تقسيم ارث: مرد دو برابر زن، درآمد حاصل از اين اراضي را بين خود تقسيم نمايند: (لذکر مثل حظ الانثيين) و واقف مذکور شرطي را مقرر نمود مبني بر اينکه هيچ موجود زندهاي حق برداشت هيچ گونه سهمي از موقوفات نام برده در ابتداي اين سند را نداشته باشد. و اگر کسي با زور و تعدي حتي يک سکهي مسي از اين موقوفات را برداشت نمايد تا ابد مستوجب لعن و نفرين باشد. در ضمن اعلي حضرت، واقف مذکور، شرطي را مقرر نمود مبني بر اين که توليت اراضي نام بردهي بالا که حد و مرزش توصيف شده است و شيخ مزاري که قبلا به ذکر آن پرداخته شد، فاضلترين فرزند از فرزندان اعلي حضرت باشد و به سبب ادارهي امور اراضي، يک دهم کل درآمد حاصل از اين موقوفات، و براي اجراي مسؤوليتهاي شيخ يک ششم آن را برداشت نمايد و سپس مابقي را بين وراث تقسيم نمايد و خود نيز همانند ساير وراث سهمي برداشت نمايد. ولي اگر تمام فرزندان از نظر فضل با هم برابر باشند، در آن صورت درست کردارترين فرزند او متولي باشد، و اگر در اين مورد هم آنها برابر بودند، در آن صورت توليت با متدينترين فرزند است، و اگر در اين باره هم آنها برابر بودند در آن صورت بايد قرعه بکشند. و هر وقت قرعه به اسم هر کسي درآمد، آن کس متولي و شيخ مزار باشد. شرط ديگر اعلي حضرت، واقف، نيز مبني بر آن است که باغداران بزرگ چيزي از اين موقوفات برداشت ننمايند و اگر اين کار را با زور و تعدي انجام دهند، در آن صورت مورد غضب پروردگار قرار گيرند. اعلي حضرت واقف، شرطي را مقرر داشته مبني بر اين که شرايط اين موقوفات تغيير نيابد تا زماني که تغيير آن سودمند تشخيص داده شود. پناه دهندهي قانون قاضي شرف محترم، پسر قاضي جمالالدين، قاضي شهر مذکور در جريان دعوا، دربارهي صحت و لازمالاجرا بودن اين موقوفات راه حلي را پيشنهاد نمود مبني بر اينکه، با آگاهي از موارد اختلاف نظريهي قانون دانان عالم بدانيد که وقف درست، لازمالاجرا و ابدي الي ان يرث ا لله الارض و من عليها و هو خير الوارثين (فمن بدله بعد ماسمعه فانما اثمه علي الذين يبدلونه) (15)وهمهي اينها در حضور (شاهدان) عادل و مطمئن بود.
مهرها: 1. سلطان امير حيدر. 2. خادم الفقرا، محب الصلحا، همفکر علما، قاضي القضات، قاضي ميرزا محمد فاضل بن ميرزا محمد امين.
سپس صورت جلسهي دعوا به همراه راه حل قاضي که وقف بودن زمينهاي مورد اختلاف را تأييد ميکند، فراميرسد:
در حال حاضر دارندهي عالي مرتبت جوانمردي، امير نصر پسر اعلي حضرت امير احمد در دارالقضاي پايتخت سلاطين، شهر مشهور بخارا حضور يافته و با خود شخصي معتمد از سلاطين به نام ميرزيان پسر ابومنصور را آورده است. بعد از آنکه موقوفات نام برده در بالا با شرايط توصيف شده در آغاز، قرائت شد، او در برابر شخص قاضي مذکور، در شهر نام برده و با حضور خوانده بر عليه شخصي که همراه خود آورده بود اقامهي دعوي نمود و در دعوي خود اينچنين اظهار
نمود:
«اعلي حضرت که در بالا از او به عنوان واقف نام برده شده است - عدالت او مستدام باد - اين زمينها را که حد و مرزشان در بالا توصيف شده است با تمام متعلقاتش در زماني وقف نمود که آنها طبق قانون جزو املاک اعلي حضرت به حساب ميآمدند. توليت موقوفات درست، لازمالاجرا و قانوني با شرايطي واقعي و به نفع مصارف فوقالذکر، مطابق آنچه که در سند آمده است، به من سپرده شد. حال تصميم با شماست، - يعني شما قاضي شهر نام بردهاي که از او فرمانبرداري ميکنند - تا نسبت به صحت و لازمالاجرا بودن اين وقف راه حلي پيشنهاد نماييد. در حال حاضر، اين خوانده، دارندهي اين زمينهاي وقفي ميباشد، در صورتي که او حق اين کار را ندارد و آن را با زور و تعدي تصاحب نموده و هم اکنون اين زمينها به صورت ناصواب در اختيار او ميباشند.از شما قاضي اسلام - نيکنامي شما مستدام باد - تقاضا دارم دستور مجازات اين خوانده را بفرماييد تا او اين زمينهاي وقفي نام برده در بالا را به من باز گرداند، تا من آنها را در جهت منافع اوقاف به مصرف برسانم. بعد از آنکه اين دلايل مستدل و روشن، مطابق عدالت و آنچه که در قانون آمده، براي دارندهي زمينهاي وقفي نام برده در ابتدا، بيان گرديد، از خوانده خواسته شد تا به اين ادعا پاسخ گويد. او قانوني و معتبر بودن اين زمينهاي وقفي، و همچنين راه حل قاضي فوقالذکر دربارهي صحت و لازمالاجرا بودن وقف را رد کرد. سپس از مدعي خواسته شد تا دلايل روشن جهت واقعي بودن دليل خود ارايه نمايد. او دو نفر از افراد خردمند و سخنور آزادهاي را که از نظر عدالت سرآمد و شهادت آنان مورد قبول همه بود به دارالقضا آؤرد. هر دوي آنان يعني آقا خواجه رفيعالدين پسر خواجه شمسالدين پسر خواجه بدرالدين، و ملا يادگار پسر ملا دوست يار، پسران ملاعلي محمد، بعد از اقامهي دعوي و استماع سخنان آن شخص و رد دلايل خوانده و تقاضاي شهادت از اين دو شهود در همين خانهي نام برده، با کلمات و مفاهيم يکجور و يکسان، نسبت به هر دو مورد اتهام سنگين، شهادت دادند. شهادت هر يک از ين دو شهود چنين بود: «من شهادت و گواهي ميدهم که اعلي حضرت واقف - عدالت او مستدام باد - زمينهاي توصيف شده فوق را به موقوفات صحيح، لازمالاجرا و قانوني تبديل نمود. اين عمل در زماني صورت گرفت که اين زمينها طبق قانون در تملک اعلي حضرت بودند و جزو حق و حقوق غير نبوده و موردي نداشته تا مانعي براي اجراي وقف به نفع فرزندان، فرزندان فرزندان، فرزندان فرزندان فرزندان و فرزندان فرزندان فرزندان فرزندان او با شرايط صحيح گردد. پس، همانگونه که در سند موقوفه نوشته شده و شما، که قاضي اسلام هستيد و احکام اين قانون مقدس را در شهر نام برده در
بالا و مکانهاي متبوع آن به مورد اجرا ميگذاريد، راه حلي دربارهي صحت و لازمالاجرا بودن اين وقف ارائه نماييد مبني بر اينکه بايد اين زمينهايي که وصفشان در ابتدا آمده است و به طور ناصواب در دست و اختيار اين شخص خوانده است، از او گرفته شود و در اختيار اين مدعي قرار گيرد تا او قدرت ادارهي اين مقوفات را داشته باشد». آنان نيز شرايط لازم را اجرا نمودند و بعد از آنکه همهي حاضرين سکوت اختيار کردند، او ضمن سپاس از خداوند عالم به خاطر نيک سيرتي و پارسايي اين شهودان، زمينهايي را که بايد نشان ميداد، نشان داد. در اين موقع براي خوانده راهي باقي نمانده بود تا (اين ادعا) را انکار و يا به طريق قانوني بدنام سازد. بدين ترتيب، در دارالقضاي مذکور و بنا به تقاضاي مدعي، حضرت اقدس، قاضي اسلام شهر فوقالذکر که نام او بر روي مهر انتهاي اين سند نوشته شده است نسبت به اين داخواهي يعني وقف بودن اين زمينها راه حلي ارايه نمودند. قاضي فوقالذکر مطابق با شهادت اين شاهدان، دربارهي صحت لازمالاجرا بودن اين موقوفه راه حلي مطمئن و حکمي محکم و لازمالاجرا ارايه نمود. ضمنا گفته شد که شخص خوانده زمينهاي وقفي فوق را به آن مدعي برگرداند تا او آنها را در جهت منافع موقوفهي مذکور به مصرف برساند. اين واقعه در ماه شوال سال 294 (15 ژوئيه - 12 اوت سال 907 م) و در حضور شاهدان عادل و درست کردار بود.
مهر: خادم الفقرا، محب الصلحا و همفکر علما، قاضي القضات، قاضي ميرزا محمد فاضل، پسر ميرزا محمد امين.
رمز يا منوگرام: دستور فوق از سوي من صادر شده است، و من خادمالفقرا، قاضي محمدعلي، پسر محمد ولي هستم.
سپس صورت جلسهي دعوي مربوط به ادعاي ديگري با مشخصهي عکس قبلي فراميرسد:
او، فرمانرواي همه!
در حال حاضر، پناهگاه عظمت، فائق پسر ارسلان، پسر ميرزابان حضور يافته و اعلي حضرت ابونصر، پسر امير احمد ساماني را با خود آورده است. او که براساس شرايط واقعي وقف، اداره کنندهي زمينهاي وقفي نام برده در ابتدا از سوي اعلي حضرت واقف است و در جايگاه رفيع صدور احکام شهر - پايتخت بخاراي مشهور - قرار دارد به حضور قاضي فوقالذکر اسلام رسيد، که تصميمات او لايتغير و از شهر مشهور بخاراست. اين قاضي اسلام داراي اختيار تام ميباشد، زيرا اين قدرت را از کسي به دست آورده است که به خود او تعلق دارد - فرمانروايي او پايدار باد - و حال اين فرد حاضر در مقابل شخصي که تامالاختيار و نام او در پايين اين يادداشت ثبت ميشود، نسبت به شخصي که همراه او هست اقامهي دعوي نموده و چنين ميگويد: «اين زمينهايي که وضعشان در آغاز آمده طبق قانون جزء مايملک من است و به صورت ناصواب در دست و اختيار شخص حاضر قرار دارد». او نيز در شرايطي صحيح، اعتراض قانوني نمود. بعد از آنکه مدعي براي خوانده که دارندهي زمينهاي فوقالذکر است دلايلي ظاهرا منصفانه آورد. از خوانده خواستند که به ادعاي او پاسخ گويد، و او چنين جواب منفي داد: «نه اين فرد مدعي و نه کس ديگر نميتواند بر عليه من نسبت به زمينهاي فوقالذکر که در تملک شخص من است ادعايي داشته باشد، زيرا اين زمينها طبق قانون جزء اموال اعلي حضرت، پناهگاه عدالت، واقف مذکور بوده، و او آنها را به صورت صحيح، قانوني و لازمالاجرا و با همان شرايط و موازين موجود در سند موقوفه به نفع، فرزندان، فرزندان فرزندان و فرزندان فرزندان فرزندان خود وقف نموده است». قاضي اقدس شهر ما که تصميمات او لازمالاجرا ميباشد، در جريان ادعا و تکذيب قانوني خوانده و ايراد دلايل عادلانه و آشکار و با رعايت شرايط لازم راه حلي دربارهي وقف بودن زمينهاي فوق و به همان مفهومي که در طومار نوشته شده و آن راه حل مربوط به وقف بودن زمينهاي فوق، حکمي است براي تمام افراد، ارايه نمودند. از شخص مدعي تملک زمينهاي فوق خواسته شد که به تکذيب او پاسخ گويد. او اعتراف نامهاي قانوني بدين مفهوم تهيه نمود که قاضي اقدس هر فوق که احکام او لازمالاجرا ميباشد، راه حلي را با رعايت صحيح شرايط، درباره وقف بودن اين زمينها به طريق فوق، يعني به طريقي که در طومار نوشته شده، ارايه کرده است. ولي پاسخ داد:
«اين راه حل قاضي مبني بر وقف بودن اين زمينها براي همهي افراد حکم نيست و من حق دارم نسبت به تملک زمينهاي فوق الذکر ادعا نمايم». سپس، بنا به تقاضاي شخصي که نسبت به خواهان مدعي شده بود، براي انصراف از ادعايش راه حلي پيشنهاد گرديد. در عين حال، همان شخص مدعي نسبت به خوانده به خاطر انصراف او مدعي گرديد، زيرا خود او مدعي اموال فوقالذکر بود. قاضي تامالاختيار مذکور - که نام او در پايين همين يادداشت خواد آمد، و افراد با دادخواستهايي به او مراجعه ميکنند - راه حلي را ارايه نمود که مورد تکذيب فوق از سوي شخص فوقالذکر را که صحت اين ادعا را رد کرده بود، تأييد ميکرد؛ براي آنکه حکم مربوط به وقف بودن (زمينهاي) فوق که در ابتداي طومار نوشته شده حکمي است براي تمام افراد. سپس به مدعي تملک اموال فوقالذکر دستور داده شد که از اين ادعاي خود
مطابق نظر کسي که از علماي اعلم و امام اسلام به حساب ميآيد، صرف نظر نمايد. و همين شخص تامالاختياري که افراد دادخواست دهندهي فوق به حضور او فراخوانده شدهاند، دربارهي نکات اختلاف بين فقهاي دانشمند - خداوند عالم از همهي آنها خشنود باد - آگاه گرديد. اين موضوع در روز 26 ماه مبارک محرم سال 294 ه ق (17 نوامبر سال 906 م) روي داد.
مهر: قاضي القضات ميرزا محمدفاضل پسر ميرزا محمد امين.
بعد از اين، «روايت» کوتاهي است دربارهي شرعي بودن راه حلهاي اتخاذ شده:
«ضمن آرزوي دعاي خير براي شخص او، عالي مرتبت! مواردي توسط ائمهي اسلام - خداوند عالم از آنان راضي باد - در مورد مسايل ذيل گفته شده است: خالد. ضمن دارا بودن سلامت عقل و قدرت اداره اموال، آباديهاي با فلان حد و مرز را به نفع فزندان خود، فرزندان فرزندان خود و فرزندان فرزندان فرزندان خود نسل به نسل و سرانجام به نفع مسلمانان مستمند وقف صحيح شرعي لازمالاجرا نمود. ولي بعد از اين، قاضي اسلام شهر مشهور بخارا که احکام او لازمالاجرا ميباشد، و از موارد اختلاف فقهاي دين - خداوند عالم از همه آنان راضي باد - اطلاع يافت. در جريان دعواي قانوني با دلايل منصفانه و واضح و به همان گونهاي که قانون مقرر داشته است نسبت به وقف بودن اين قسمتها به نفع موارد مصرف فوقالذکر راه حلي را به همان طريقي که مقرر داشته، اتخاذ مينمايد. و بعد از اين، قاضي ديگر اسلام که او نيز دربارهي نکات اختلاف بين قانون دانان و علماي دين باخبر است، در جريان دعواي قانوني راه حلي را اتخاذ مينمايد مبني بر اينکه آيا راه حل قاضي اولي که در بالا از او نام برده شده است، راه حلي است براي تمام مسلمانان و با عقيدهي کسي که از زمرهي علماي اعلم و جوان مردترين قانون دانان به حساب ميآيد - خداوند براي او در خانهي اسلام مأوايي فراهم سازد - مطابقت دارد؟ يعني اين راه حل براي تمام مسلمانان است و با شرايط (قانون مد نظر) مطابقت دارد يا نه؟ و بعد از اين، به نام کردن وقف کذب است و اعتباري ندارد، يعني آيا او با شرايط (قانون) مطابقت دار؟ آنها تحقيق استنطاق کردهاند».
مهر: خادم الفقرا، محب الصلحا، همفکر علما، قاضي القضات ميرزا محمدفاضل پسر ميرزا محمد امين.
براي روايات يک فتوا، استناد به شاهد مثالهايي از رسائل قانون دانان معمولي است که در اين سند وجود ندارد و جوابي هم براي اين مسأله وجود ندارد، پس بدين ترتيب، وقف زماني تأييد شده و قانوني است که به طرز بيان جواب که معمولا با کلمه «باشد» ادا ميشود، و قسمت باريک و کشيدهي امضاي زير مهر قاضي توجهي نشود. غير از آن، معمولا روايات را با مهر مفتيها تأييد مينمايند که در مورد مذکور رعايت نشده است.
حال به نقد متون ميپردازيم:
در هنگام بررسي معلوم شد که تاريخ چهارم ماه محرم سال 676 ه به روز دوشنبه مصادف ميشد که در ابتداي طومار روز پنجشنبه ذکر شده است.
صورت جلسهي دعواي مربوط به ادعاي نصر بن احمد از ميرزيان داراي تاريخ 294 ه معادل ژوئيه - اوت سال 907 م ميباشد، در صورتي که صورت جلسه به روز تصويب آن استناد ميکند که تاريخ 26 محرم 294 ه (16 نوامبر 906 م) است.
در ضمن، چگونه ممکن است که جانشين قاضي بخارا توانسته باشد در سال 906 م يعني در زمان حيات اسماعيل ساماني به شکايتي که از سوي وراث او مطرح شده است رسيدگي کند. ديگر آنکه، به روز تصويب (تأييد) آن استناد شده که تاريخ آن نيز 10 ماه ديرتر از اين زمان است! در حقيقت، در سند سال 868 فوق، مصوبهاي نيز دربارهي وقف بودن اين زمينها وجود دارد، ولي احتمال نميرود که به آن استناد کرده باشند، زيرا در آنجا دربارهي تکذيب وقف بودن (زمين) از سوي خوانده صحبت نشده است، ولي موارد اين تکذيب به صورت مبسوط در صورت جلسهي سال 907 م گنجانده شده است.
در متن مربوط به شرايط توزيع درآمدهاي وقفي موجود، اين تذکر نيز وجود دارد که وقف توسط اعلي حضرت پادشاه اسماعيل ساماني در تاريخ 9 شوال سال 254 (اول اکتبر 868 م) بنيان نهاده شد؛ ولي از قرار معلوم، اسماعيل ساماني تنها در سال 874 م و تنها بعد از مرگ نصر، برادر خود، در سال 892 م، امير تامالاختيار و جانشين او شد. در سال 868 م اسماعيل ساماني داراي آن عناوين و القابي نبوده است که در اين سند به آنها برخورديم.
در ادامه، در متن مربوط به توصيف حد و مرز زمينهاي وقفي چندين بار اصطلاح «تومان» به مفهوم واژهاي
اداري - جغرافيايي به کار رفته است، در صورتي که از آنجايي که پيداست اين اصطلاح تنها بعد از حاکميت مغولان در آسياي مرکزي بوجود آمده و سامانيان در اين عصر از اصطلاح «روستا» استفاده ميکردند.
زبان تاجيکي اسناد، در آنجاهايي که جملات بسيار پر آب و تاب پيچ در پيچ و پر از القاب قافيهدار با دبدبه و کبکبه هستند، با تصوري که ما از آثار خيلي بعد از آن زمان داريم، مطابقت ميکند. در هر صورت، شکل قضيه با مشخصات چهار کشور جهان زمان توصيف حد و مرز اين زمينها نميتواند به آن گونهاي باشد که که در اين سند به کار رفته است. اين شکل به طريق ذيل به صورت تاريخي درآمده است: ما آن را از روي مدارک شش سده جور نموديم. در عين حال معلوم شده است که اين شکل از روي شکلي گسترده و توصيفي گرفته شده و بعد از ساده و کوتاه شدن تدريجي به عبارت اختصاري سدههاي 19 و 20 تبديل شده است. در اين سند دقيقا از روي شکل بسيار ساخت و پرداخته شده و اختصاري دوران متأخر استفاده شده است که به هيچ وجه در اسناد اوليه به آن برنميخوريم. (16)
ضمنا بسيار شک برانگيز است که اين وقفنامه درست در سال 1277 م در شهر بخارا، که دقيقا در همين زمان به دست مغولان تا حدودي منهدم و به غارت رفته بود، احيا شده باشد.
بدين ترتيب، بررسي انتقادي اسنادي که از روي رونوشت سدهي سيزدهم هستند و خود آنها از روي سند اسماعيل ساماني سده نهم برداشته شدهاند ما را به اين نتايج اساسي ميرسانند:
1. نسخهي مذکر در ابتداي سدهي نوزدهم ميلادي رونويسي شده، ولي نسخه ناقص و دوباره يافت شده مربوط به اواخر سدهي هيجدهم است؛ اين موضوع از روي علم خط شناسي و مضمون مهرهاي نامدار معلوم است.
2. زبان، اصطلاحات و شکل سند دليل بر آن است که اين سند نه تنها رونويسي شده است، و در سدههاي نهم و سيزدهم نيز نوشته نشده، بلکه کلا در سدهي هيجدهم نوشته شده است.
3. اشتباهات موجود در تاريخ گذاريها حدس ما را کاملا به يقيين مبدل ميسازد که ما در اينجا حتما شرحي از يک سند قديمي را در دست نداريم، بلکه سندي است که دوباره نوشته شده است. تنها دو عامل ذيل به صورت مرموز باقي ميماند: ذکر نام کانال نوکنده، و نام قديمي ريگستان يعني کاه فروشان به اضافه اينکه اين محل نيزار نبوده است. به هر دو اسم در تاريخ بخاراي نرشخي نيز برميخوريم. دو حدس ديگر نيز ميتواند وجود داشته باشد: يا اين اسامي قديمي تا سدهي هيجدهم در اسامي محلها محفوظ ماندهاند يا، اگر ميشد ثابت کرد که در سدهي هيجدهم به هيچ وجه از اين اسامي استفاده نميشد، در آن صورت ميتوان گفت که تدوين کنندهي اين سند از نسخهاي قديمي هم به عنوان منع استفاده کرده است. وليکن ما با چنين دادههايي فعلا نميتوانيم به اسامي تحقيق نشدهي محلهاي بخاراي سدهي هيجدهم تکيه کنيم.
به هر صورت، از اين سند کالا مشکوک سال 1914 به عنوان مدرکي اساسي براي ايجاد دردسر براي کشاورزان به هنگام پرداخت وجوهي به حساب «فرزندان» اسماعيل ساماني استفاده ميشد. همچنانکه از اسناد ذيل پيداست. در ابتدا، وجوه پرداختي محدود به يک دهم محصول بود (رک: ضميمهي 2)، ولي بعد تا يک سوم محصول (رک: ضميمهي 3) افزايش يافت. براي اين وجه از کشتزارهاي گندم، پنبه، ذرت، ارزن و شاهدانه جنس وصول ميکردند، ولي از باغات و مرغزار پول گرفته ميشد (از هر طناپ 20 و 15 تنگا، يعني 16-12 روبل به ازاي هر هکتار).
صورت جلسههايي که براي کشاورزان در مقابل وراث موقوفه ايجاد تعهد ميکنند (رک: ضميمه) ايجاد هيچگونه سوءظني در اصل بودن آن نميکنند. خط، زبان، شکل صورت جلسهها و تمام نظم و ترتيب آنها با باور ما دربارهي صورت جلسههاي خصوصي - قانوني بخاراي سدهي بيستم که بخوبي واضح و روشن هستند و به تعداد بسيار در مخازن ازبکستان (17)مجودند، مطابقت ميکنند.
نقش مهر هم ايجاد شک و ترديد نميکنند. قاضي اصلي، ملا ميربرهانالدين پسر بدرالدين که نام او در مهر گرد بزرگي ضميمهي هر سه سند ميباشد در حقيقت، از سال 1913 تا 1920 قاضي مهم بخارا بوده است. ميرزا نصرالله قلي کوشبقي (کوشبگي) (18)که مهر بيضي شکل آن ضميمهي چهار سند ميباشد، از سال 1910 تا 1917 م در اين سمت اشتغال داشته است. پس، وجود مهر او بر روي مدارک سال 1914 نيز کاملا بجا بوده است.
به فرض که انتشار تعهدات سال 1914 م، که به نظر ميرسد، توسط آنها شکلهاي مشخصي از استثمار افراد زمين کار در زمينهاي موقوفي خانهاي بخارا روشن ميشوند، به صورت پيوست زايد نباشد، ولي تنها بيانگر ذوق مأخذشناسي هم نيست.
ضميمهي شمارهي 1
بر کسي پوشيده نيست که يک قسمت از زمين موقوفهي موروثي اعلي حضرت پادشاه اسماعيل ساماني که حد و مرز آن در سند موقوفه نشان داده و توصيف شده است، در محل فارکت گرمابه و خواجه اوباي کوهي تومان سمجان واقع شده و مدتي مديد در زير شن قرار داشته و بيفايده باقي مانده بود، بعد از مدتي اين زمين از زير شن بيرون آمده و ماليات گيرندگان زمينهاي دولتي سلطان آن را نيز از زمرهي زمينهاي دولتي برشمردند و در رديف زمينهاي املاکي براي آن ماليات مقرر نمودند. سرانجام، در اين ايام، در ماه جمادي الاولي سال 1332 هجري (20)، وراث و دريافت کنندگان درآمد حاصل از زمينهاي فوقالذکر ضمن باخبر شدن از اين امر و جدا کردن زمينهاي موقوفه از زمينهاي دولتي براساس حدود و ثغور ذکر شده در اسناد موقوفه، آن را پس گرفتند. و روايت امامان را تنظيم نموده و بردهوار به اطلاع اعلي حضرت که مرتبت او به آسمان هفتم و به مرحلهي ولايت (21) رسيده، رساندند. به خاطر همين امر، فرمان عالي ماه اوت (22)با مضمون ذيل افتخار انتشار يافت: «ما به خاطر زمينهاي وقفي فوقالذکر که از زير شن خارج شدهان گلهمند هستيم، اجازه دهيد ماليات گيرندگان به سراغ زمينهاي فوق نروند و زمين کاران آنها وجوه مربوط به سهم قانوني وراث موقوفه را مطابق شرايط وقفنامه به آنان پرداخت نمايند». بر اين اساس ما نيز راه حلي دربارهي وقف بودن آنها براساس روايت امامان و فرمان عالي ماهاوت که دادگاه عالي پناهگاه قانونمندي آن است و مهر اشخاصي در پايين آن زده شده، ارايه مينماييم و مهر ميزنيم. اين، چيزي بود که نوشته شده بود. و اين موضوع در حضور شاهدان معتمد بود.
حاضرين در جلسه:
مهرها: 1. قاضي القضات قاضي ملا مير برهانالدين پسر قاضي القضات ملا مير بدرالدين 2. ميرزا نصرالله قلي کوشبقي.
ضميمهي شمارهي 2
حاضران در جلسه: آقايان تامالاختيار عبدالعليم بيگ، قره اولبيغي ((24)، خادمين دروازههاي آستانه، عبدالمؤمن باي، يعقوب خواجه امين (25)، ارباب مقصود و سايرين.
مهرها: 1. قاضي ملا محمد زينالدين پسر ملا امامالدين، صدراعظم؛ 2. ميرزا نصرالله قلي کوشبقي؛ 3. قاري ملا نصرالله رييس(26)؛ ميرآچيلدي بيگ ميرآخور (27).
ضميمهي شمارهي 3
بر کسي پوشيده نيست که يک قسمت از زمين موقوفهي موروثي اعلي حضرت پادشاه اسماعيل ساماني که حد و مرز آن در سند موقوفه نشان داه شده و توصيف شده است و در محلهاي فارکت، گرمابه و خواجه اوبان کوهي تومان سمجان واقع شده بود مدتي مديد در زير شن قرار داشت و بيفايده باقي مانده بود بعد از مدتي از زير شن بيرون آمد و ماليات گيرندگان زمينهاي دولتي سلطان آن را نيز از زمرهي زمينهاي دولتي برشمردند. سرانجام در همين ايام براساس عاليترين فرمان (اين زمين) در سند موقوفه گنجانده شد و به همين سبب، اين پيام بسيار فرخنده، افتخار آن را يافت که به دنياي بيرون راه يابد (چاپ گردد). روز چهارم ماه جماديالاخر سال 1332 هزار و سيصد و سي و دو هجري (28) ارباب فولاد، امام غولباي، عظيمباي، شاهمراد باي، نيازعلي باي، جوراباي، بابا جانباي، عبدالرسولباي، حاجيباي، بابا رحمتباي، عادلباي، رجبباي، کمالباي، ارباب عبدالباقي، بابا عبديباي، شير محمدباي، عبدالمؤمنباي، سمجان حضور يافتند. اعتراف نامهاي قانوني که اعتماد را جلب مينمود دربارهي موارد ذيل تهيه نمودند: ما، دادخواست دهندگان، سرامرد (29)و شخمکاران زمينهاي (فوقالذکر) هستيم که براساس روايت ائمه و حکم عالي ماهاوت موقوفهي موروثي پادشاه اقدس اسماعيل ساماني ميباشد.
بدين سبب، ما دادخواست دهندگان از اين به بعد مطابق شرايط واقف و حکم عالي ماهاوت هر ساله از برداشت محصول زمينهاي وقفي از کشتزارهاي گندم، پنبه، جو، ذرت، ارزن و شاهدانه به اندازهي يک سوم محصول ولي از علفزارها و باغات به ازاي هر طناپ 15 تنگا و هر طناپ زمن زير کشت باغات 20 تنگا به وراث قانوني زمينهاي وقفي فوقالذکر پرداخت مينماييم. با توافق قدرتالله خواجه ورثهي قانوني موقوفات فوقالذکر: اين موضوع در حضور (اشخاص) معتمد بود.
حاضرين در جلسه: (امضاها)
مهرها: 1. قاضي ملا سوحامد زينالدين پسر ملا امامالدين؛ 2. قاري ملا نصر الله رئيس پسر ملا مقيم.
ضميمهي شمارهي 4
براي قلبهايي که مآل انديشي را اهدا نمودهاند، واضح و مبرهن و با دلايلي ثابت شده است که آن قسمت از زمين نام برده در آغاز که حد و مرز آن در سند موقوفه به قرار فوقالذکر به وصف درآمده براساس حکم عالي ماهاوت و روايت امامان، و همچنين اعتراف نامهها و دادخواست شخمکاران از زمرهي موقوفات ميباشد. بدين سبب فرد نمازگزاري که داراي شخصيت بسيار بالايي ميباشد بنا به تقاضاي وارث و تحويل گيرنده درآمدهاي حاصل از موقوفه فوقالذکر (در پايين آن) مهر زده و با استعانت از درگاه خداوند عالم آرزو کرده که اين ورثهي نام برده بعد از دريافت سهم موقوفهي خود از شخمکار مطابق شرايط واقف، هزينههاي لازم را پرداخت نمايد.
مهر: قاضي القضات، قاضي ملا مير برهانالدين پسر قاضي القضات ملا ميربدرالدين.
ضميمهي شمارهي 5
ذکر حد و مرز يک قسمت از زمين موقوفهي موروثي پادشاه اقدس اسماعيل ساماني - رحمة الله عليه - که حد و مرز آن مشخص و در اسناد وقفي آن توضيح داده شده است، در محل گرمابه واقع شده که هماکنون به عنوان ايشان صاحب مشهور است (سهم آب آبياري آن 2 مارديقوراگي - لويکان است) (30)و يک قسمت از زمين موقوفهي موروثي پادشاه اقدس اسماعيل ساماني -رحمة الله عليه- که حد و مرز آن از چهار طرف مشخص و در سند وقفي شرح آن آمده، در محل فارکت واقع شده که هماکنون با عنوان شوق پايون معروف است و داراي يک مارديقوراگي سهم آب آبياري آن ميباشد.
در تومان سمجان نيز واقع شده که مدتهاي مديد زير شن و انگار بيفايده بود. بعد از مدتي آنها از زير شن خارج شدهاند و ماليات گيرندگان زمينهاي دولتي آنها را از زمرهي زمينهاي دولتي به حساب آوردهاند و براي آنها در رديف زمينهاي املاکي ماليات مقرر داشتهاند. در روزگار ما، آنها براساس عاليترين حکم در سند موقوفه گنجانده شده و به همين سبب اين پيام بسيار فرخنده افتخار آن را يافت تا به دنياي بيرون راه يابد. روز سيزدهم ماه محترم رجب سال 1333 نارباي پسر تورسون فولادباي، عبدوشکورباي پسر تورسونباي، عبديباي پسر تورسونباي، بابا سيدباي، نوروزباي پسر همدمباي، مأمورباي پسر تورسونباي، ايرنافاسباي پسر قربانباي، روزيباي پسر مرادباي، شريفباي پسر بارش (؟) باي و ساير ساکنان و شخمکاران زمينهاي نام برده در بالا که وصف آنها در آغاز آمده است، در دارالقضاء تومان سمجان حضور يافتند و دادخواستي قانوني که اعتماد را جلب مينمود، دربارهي موارد ذيل تهيه نمودند: ما دادخواست دهندان، شخمکاران قسمت فوقالذکر و در ضمن زمينهايي هستيم، که براساس روايت امامان و فرمان عالي ماهاوت، موقوفهي موروثي پادشاه اقدس اسماعيل ساماني - رحمة الله عليه - شدهاند. از اين به بعد ما دادخواست دهندگان، هر ساله يک چهارم محصول زمينهاي فوقالذکر را به ورثهي نام بردهي موقوفات فوقالذکر با توافق قدرتالله خواجه، ورثهي قانوني موقوفات فوقالذکر پرداخت خواهيم کرد. اين موضوع در حضور مسلمانان بود.
حاضرين در جلسه: ملا سلطان يعقوب، خواجه امين، جورا امين، احرار خواجه، کرامت الله خواجه و سايرين.
مهرها: 1. قاضي القضات زينالدين پسر ملا امامالدين صدرالعلم؛ 2. قاضي ملا نصرالله پسر ملا مقيم.
ضميمهي شمارهي 6
حاضرين در جلسه: ملا سلطان يعقوب، خواجه امين، جوراامين، احرار خواجه، کرامت الله خواجه.
مهرها: 1. قاضي القضات ملا محمد زينالدين پسر ملا امامالدين صدرالعلم؛ 2. قاري ملا نصرالله رييس، پسر ملا مقيم.
ضميمهي شمارهي 7
اين موضوع نيز در حضور معتمدان بود.
حاضرين در جلسه: آقايان تامالاختيار، پناهگاه سلحشوري، ميرنبي ميرآخور محرم يا سائول، ارباب فولاد، ارباب باغي، حاجي ملا عبدالمؤمن تاريکاچي، قربان بيگ ميرزا باشي، شخص پناه دهندهي وزارت، يعقوب خواجه ايمن، ارباب مقصود، عبدوشکور، نارباي، امورباي، ارباب بالتا، عبدالرسول، بابا جانباي، بابا رحمتباي، آستانه امين، جوراامين، عبدالخالق خواجه، کمال مغضوم، ملا جوراامين، ميرزا عارف.
مهرها: 1. ميرزا نصرالله يبغون کوشبقي؛ 2. قاضي ملا محمد زينالدين پسر ملا امامالدين صدرالعلم.
پي نوشت :
1- اسماعيل ساماني (907 - 849 م) حکمران بخارا، بنيانگذار اقتدار دودمان سامانيان.
2- يعني مدارک مربوط به خارج سازي اموال از گردش قانون مدني و وقف درآمد حاصل از آنها تا ابد براي اهداف خداپسندانه، و گاهي به نفع فرزندان اعانه دهنده.
3- زماني که اين مقاله نوشته شد، در بايگاني دولتي مرکز تاريخ جمهوري ازبکستان نسخهي دوم همين سند پيدا شد که از نظر تحريري اختلاف اساسي چنداني با متن ما نداشت، ولي از صحت کمتري برخوردار بود.
4- محمد نرشخي، تاريخ بخارا، مترجم روس ن. ليکوشينا، تاشکند، 1897، صص 37،24، 23 و 39.
5- همان، ص 39.
6- در اينجا و منبعد، توضيحات داخل پرانتز از مؤلف اين اثر است.
7- رميتن Ramitan کنوني، ناحيهاي به سمت غرب شهر بخارا.
8- ناحيهاي در سمت جنوب غربي بخارا.
9- حومهي جنوبي بخارا.
10- روستاي کنوني زندان، در فاصلهي 40 کيلومتري بخارا به سمت شمال.
11- در اينجا، به نظر ميرسد، در متن چيزي از قلم افتاده است.
12- طبق کتاب نرشخي، دروازههاي غربي طاق بخارا در سدهي دهم به نام دروازههاي ريگستان ناميده ميشدند و در سدهي دوازدهم به نام دروازههاي کاه فروشان ناميده شدند. (محمد نرشخي، همان، صص 15 و 33).
13- در حواشي مدرک، متني ضميمه آمده است.
14- انتهاي ضميمه.
15- سورهي بقره، آيهي 181.
16- ر ک: مثلا، سند سدهي چهاردهم، به شمارهي 1087 موزهي سمرقند، اسناد خواجه احرار؛ سدهي پانزدهم، به شمارهي 18 اسنتيتوي نسخههاي خطي شرق و به شمارهي 1202 بايگاني دولتي مرکز تاريخ جمهوري ازبکستان.
17- رک: او. د. چخوويچ، مجموعهي صورت جلسات شرقي ازبکستان «بولتن آکادمي علوم ازبکستان»، 1947، شمارهي 4؛ همان، مجموعه صورت جلسات شرقي آکادمي علوم ازبکستان «يادداشتهاي تاريخي»، جلد 26، صص 311 -306.
18- در سدههاي 20 - 19 وزير اعظم امير بخارا چنين ناميده ميشد.
19- منظور «الله» است. اين کلمه معمولا در ابتداي صورت جلسات آسياي مرکزي آمده است.
20- مارس - آوريل سال 1914.
21- يعني به امير عليم بخارايي (1920-1910).
22- کلمهي ماهاوت به نظر ميرسد که بايد مربوط به حکمي باشد که قاضي اسلام در ماه شوال سال 294 مصادف با 15 ژوئيه - 12 اوت سال 907 براي وقفي بودن زمينها صادر نمود.
23- اصطلاح «سرمع» در ساير اسناد نوشته نشده است، به نظر ميرسد، در اينجا به معني ذيل است، «جمعيتي که جامعه را اداره ميکنند.».
24- قره اولبيغي؛ يکي از صاحب منصبان متوسط درباري در خانات بخارا.
25- امين؛ در اصطلاح اداري بخارا به کدخداي ده ميگفتند.
26- رئيس؛ در بخارا به شخصي مشابه محتسب خاور نزديک اطلاق ميشد. وظيفهي او نظارت بر صحت مقار و وزنههاي بازار و رعايت کلي قوانين شريعت بود.
27- ميرآخور؛ صاحب منصب درباري که از نظر درجه در مقام بعد از قره اولبيغي قرار داشت.
28- 30 آوريل 1914.
29- مشابه کلمه «سرجمع» (رک: حاشيهي 4) است. تا آنجا که پيداست اين اصطلاح در ديگر منابع نيامده است.
30- در سند شماره 365 موزهي بخارا (فرمان خان در آغاز سدهي هيجدهم) نيز از اين اصطلاح به عنوان واحد اندازهگيري آبهاي آبياري ديده شده است.
31- ژوئن 1914.
32- 4 ژوئن 1914.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}