مقدمه
بیش از یک سال است که در فرصت‏های مختلف به تألیف و تنظیم شرح حال گسترده‏ای برای آیت‏اللّه‏ العظمی حاج شیخ محمدعلی اراکی، رحمة‏اللّه‏ علیه، اشتغال دارم. چون یکی از بخش‏های سی‏گانه این کتاب درباره پدر و مادر آن بزرگوار است، باید درباره ایشان تحقیقی به عمل می‏آمد و اطلاعاتی گردآوری می‏شد.

آیت‏اللّه‏ العظمی اراکی به مناسبت ‏هایی گفته بودند که مادر من از اولاد سیدحسن واقف است که قبر او در نطنز مزاری است دارای گنبد و بارگاه، و مورد توجه مردم آن سامان. شجره‏ نامه این مادر تا سیدحسن واقف و از سیدحسن واقف تا امام سجاد، علیه‏السلام، به خط آیت‏اللّه‏ العظمی اراکی موجود است.

توفیق سفر
لازم بود برای کسب اطلاع بیشتر به نطنز سفرکنیم تا هم از نزدیک آن مزار را زیارت کرده، هم از مطلعین آنجا پرس و جو نماییم و به آگاهی‏های خود بیفزاییم. توفیق این سفر چند ماه پیش حاصل شد و «ره‏آورد سفر» چهار چیز بود:

1. کتابی به نام میراث فرهنگی نطنز شامل آثار تاریخی، آداب و سنت‏ها و تاریخ نطنز که امام جمعه محترم این شهر به ما هدیه کرد و بسیار جالب می‏نمود

. این کتاب نتیجه سالها کوشش و مطالعه دانشمند محترم حضرت آقای سیدحسین اعظم واقفی از نوادگان همان سیدحسن واقف است که از نظر نظم، ترتیب، گردآوری مطالب لازم، ارائه مدارک و جهات دیگر قابل ستایش است. (البته این کتاب هفت جلد است و این جانب فقط جلد اول آن را دیده‏ام)

لازم می‏دانم همین‏جا از سازمان میراث فرهنگی و نیز از وزارت ارشاد بخواهم که زمینه چاپ شش مجلّد دیگر این کتاب را فراهم سازند تا از این راه از کوشش چند ساله یک مؤلف و محقق قدردانی شده باشد.

2. با مؤلف گرامی کتاب که در تهران ساکن هستند از نطنز تماس گرفتم و از ایشان درخواست کردم که مقاله‏ای در شرح حال سیدحسن واقف برای درج در کتاب شرح حال آیت‏اللّه‏ العظمی اراکی(ره) بنویسند. شکر حضرت حق، مقاله نوشته شد و برایم ارسال داشتند.

3. تصاویر و عکسهایی از مزار سیدحسن واقف و برخی آثار دیگر او فراهم گردید.

4.نسخه خطی وقفنامه سیدحسن واقف متعلق به سنه 857 هـ.ق که در اداره اوقاف نطنز نگهداری می‏شود برای مدتی به رسم امانت گرفته شد که اینک منتشر می‏گردد و امید است از جهاتی سودمند باشد.

از سیدحسن واقف شش اثر باستانی و ارزنده به یادگار مانده است:



از این سه اثر از آثار سیدحسن واقف که تا زمان ما باقی مانده است در این وقفنامه یاد نشده است. شرح خصوصیات این آثار را باید در کتاب حضرت آقای سیدحسین اعظم واقفی بخوانیم.
 

شرح حال اجمالی واقف

سیدحسن واقف (786ـ 868 هـ.ق) از رجال دولتی و دینی و از ثروتمندان نیک‏اندیش روزگار خود بود. او به واسطه موقوفات فراوان، پس از وفات، به «سیدحسن واقف» معروف شد.

از خصوصیات زندگی و شرح حال او، جز آنچه از این وقفنامه و برخی کتیبه‏های موقوفات و غیره استفاده می‏شود، چیزی در اختیار نیست. خوانندگان گرامی برای آگاهی بیشتر به شرح احوال او می‏توانند به کتاب یادنامه آیت‏اللّه‏ العظمی اراکی، ص111ـ126 رجوع کنند.
 

خصوصیات نسخه وقفنامه

طوماری است به طول 5 متر و 30 سانتی‏متر و عرض 30 سانتی‏متر، شامل 147 سطر 17 سانتی‏متری.
خط: نستعلیق.
تاریخ کتابت: 857 هـ.ق.
نسخه اصل ظاهراً مذهّب بوده و نسخه‏ای که در اختیار ماست عکس یکپارچه آن است.
وقفنامه از نوع وقفنامه‏های موشّح است، یعنی از کنار هم قرار گرفتن حرف اول هر سطر این ابیات به دست می‏آید:



والسلام
همان‏گونه که ملاحظه می‏شود، این سه بیت، به همراه عبارت «والسلام» شامل 139 حرف است که در آغاز 139 سطر از وقفنامه قرار گرفته و هشت سطر بقیه، چون در هر سطر چند کلمه بیشتر نوشته نشده، به حساب نیامده است.
 

متن وقفنامه

بسم‏اللّه‏ الرحمن الرحیم
الحمد لک یا ذاالمنّ والشکر لک انت باق ما سواه (1) قد هلک (2) حمدی که شجره طیّبه آن در ریاض جان انسان (3) / نشو و نما از زلال یقین و عرفان یافته... (4).

و شکری که قواعد بنیان رفیع الارکان آن در خطّه مبارکه/ محروسه عالم انسان به آلات طاعات و عبادات، تأسیس و ترصیص پذیرفته، حضرت خداوندی را که عاکفان حدائق تقدیس/ و تمجید، و واقفان مواقف تفرید و تجرید را، از موائد «اعدّت (5) لعبادی الصالحون (6)»

عام فرح‏بخش لذّت‏فزا، که/ ذائقه جان و مذاق جنان از التذاذ به آن در عین کامرانی باشد، وظائف شبانروزی رساند./ جلّ شأنه و عمّ احسانه و عظم برهانه.



انت الذی اذاقنا حلاوة التحقیق، و هدانا الی قویم الطریق، صلّ علی محمد تاج الامم، و سراج الظلم،/ فخر الانام، و شرف الاسلام، خلاصة اولاد اسماعیل، الذی هدی بنور اللّه‏ الجلیل الی نزول جبرئیل و ورود التنزیل/



جواهر زواهر درود و سلام و تحیّت و اکرام، نثار روح مطهّر این سیّد که یاد او مروّح بقاع صدور/ درویشان صادق الودادِ وافی الاعتقاد، و ارواح مقدّسه اهل بیت کرام که هر یک درّی از درج ولایت‏اند، و بر اصحاب او باد/

و بعد چون بر مقتضای لطافت زمان، شوراق عرفان از مشارق جان و جنان ابناء الزمان/ لامع و تابان است، و در هوای فتح ایقان، طایر بلند آشیان... (10) در طیران و جولان،/سرّ «رجال لاتلهیهم تجارة و لابیع عن ذکراللّه‏» (11)از مکمن «اللّه‏ الذی یرسل الریاح فتثیر سحاباً فسقناه الی بلد میت» (12)/

یاور ارباب فطنت و ذکاء و اصحاب خبره و دها (13) گشته دست ارادتِ بی‏علت، گریبانِ جانِ اهلِ قابلیت را با وجود انهماک (14)

انسان در مشاغل نفسانیه و عوامل و شواغل/ حجب جسمانیه به جانب استمساک به عروه وثقای التعظیم لامراللّه‏ و اعتصام به حبل متین الشفقة علی خلق‏اللّه‏، منجذب می‏دارد/



نجات جاودانی و حیات دو جهانی منوط بر اقدام و مربوط به اتیان به مؤدّای این کلمه جامعه است. و همچنانچه این کلمه تمامی/ امهات و فروع ایمان و اسلام را حائز و جامع است، اقدام به بنای خیری که در آن، مفصل این دو امر به تقدیم رسانند/ ناچار جامع جمیع خیرات و مبرّات خواهد بود.

لاجرم چون جاذبه توفیق ازلی و هدایت لم‏یزلی،/ مقارن روزگار عالی جناب سیادت‏مآب، رفعت‏ایاب مرتضیِ اعظم افخم، افتخار السادة والاشراف، زبدة آل عبدمناف،/ عون ملوک زمان، دستور اعاظم اوان، ناظم مصالح المسلمین، ملجأ الضعفاء والمساکین،

کهف اولاد البتول، المقرون خیراته بحسن القبول،/ تاج الملّة والدین حسن (15) بن عالی جناب سیادت‏پناه مرتضیِ اعظم مغفور مبرور شهید المشهور برفعة الشأن، و علّو النسب،/صاحب فتوّت به حسب، نقاوة اکابر السادة، مرضیّ‏الاخلاق والعادة، امیر شرف الملّة والدین حسین بن جناب سیادت انتساب سعادت اکتساب،/

مولی و مرتضیِ اعظم افخم، رفیع‏الشأن و علیّ المکان خلاصة الزمان، نقاوة الدّوران، شمس‏الدین محمد حسینی افوشته‏ای (16)، اعلی‏اللّه‏ تعالی شأن سیادته و رحم اسلافه،/ حائزین لمرضات اللّه‏، گشت و حفظاً لمراسم الامیرین و طلباً لسلامة الدارین، خانه‏ای را که از برای اقامت و سکنای خود اتیان/ به احداث آن نموده بود، و ابواب آن به ریاض و بساطین گشوده، و آن را متضمن اماکن لطیفه و مساکن نظیفه و غُرَف عالیه و شُرَف سامیه ساخت؛/ لازالت معمورة فی ظلّ بانیها:



واقعه به قریه طیّبه افوشته از قرای مدینه نطنز، از/ توابع دارالامان اصفهان، مسبّل گردانید و از تملک آن اعراض نمود و آن را موسوم گردانید به «خانقاه حسینیه»/ یعنی منسوب به حضرت سبط رسول، فلذة کبدالبتول، گوشواره عرش رحمان، جگرگوشه پیغمبر آخرالزمان، سرور شهدا،/ نوباوه باغ اصطفا،هادی الثقلین، بدر الخافقین، شمع سرای رسالت، بل خورشید راه جلالت، معدن جواهر معرفت،/کافل مصالح امت.



ثانی السبطین، امام الدارین، السیف الغاصّ (17) حسین بن علی بن ابی‏طالب، صلوات‏اللّه‏ علیهما، ما/ زهر انوار الزهرا و بهر (18) القمر فی لیلة القمراء و وقف فرمود آن خانقاه را با بساطین متّصله به آن/ با توابع و لواحق و مضافات (سوای چهار صفّتین فوقانی و تحتانی و طنبی (19)

تحتانی و طنبی فوقانی که در چهار صفّه تحتانی مفتوح‏الباب است واقع بر/ یمین داخلین در صحن خانقاه مذکور که چهار صفّه تحتانی و طنبی تحتانی با مطبخ دو طبقه که متّصل است به همین چهار صفّه، از واقف/

مشارالیه به تملیکی شرعی انتقال یافته به ولد ارجمند او، خلف اعاظم‏السادة، امیر شرف‏الدین حسین، و چهار صفّه فوقانی با طنبی فوقانی/رفیع البناء و ایوان‏های فوقانیه و ضمائم و چهار صفّه که مطبخ آن است و ممرّ و مدخل، از او به سبط شریف او امیر کمال الدین اسماعیل که در/ ضمنِ این وثیقه اسم و نسب او مذکور خواهد گشت انتقال یافته انتقالی صحیح شرعی.)

و همچنین وقف فرمود جناب واقف/، اعلی اللّه‏ شأنه، حمامی که بنا فرموده از برای رجال و نسوان با لطافت و نظافت/ تامّ، ذو نزاهت و طراوت، واقع به قبلی خانقاه مذکور متّصل بدان، با عامّه توابع و لواحق و مضافات و منسوبات/ خاصه آن، از اتون (20) و انبار و منجلاب (21) و مطرح رماد با دو پاتیلج (22) رویین یکی به وزن هفتاد من و یکی شصت من.

و حدود ما/ ذکر من الموقوفات از خانقاه و بساطین و باغات و حمام موقوف منتهی است به باغ سید محمدامیر حسن، و باغ/ از آن سید محمد علاء الدین. و زمین وقف و باغ ورثه علی تاج‏الدین و زمین خطا خاتون (23) عتیقه واقف و باغچه/

ولد واقف اعنی امیر شرف‏الدین حسین و اختاخانه (24) که تابع چهار صفّه اوست و شارع و کوچه و حمام و دو... (25) / قدیم، بر ابناء السبیل از سادات و علما و صوفیه و فقرا و بر مجاوران آن خانقاه مذکوره/ ـ صینت عن النوائب ـ به شرط آنکه مجموع از این جماعت مذکوره بر صفت حفظ مراسم دین شریف نبوی و شرع/

حنیف مصطفوی، علی واضعه الصلاة والسلام والتحیة والاکرام، باشند و از ابتداع و ترک مروّت محترز و مجتنب باشند و بر عقائد حقه،/ یدیمها اللّه‏ تعالی، ثابت و راسخ، و به شرط آنکه جمعی که نه از برای مصالح خانقاه و خدمت، آینده و رونده باشند در آن خانقاه/،

حفّت بالانوار القدسیة، زیاده از اقامت مسافرین سکنی نگیرند و توطّن و اقامت ننمایند مگر به مصلحت شرعیه متولی/ آن خانقاه.

و همچنین بانی (26) واقف مشارالیه، وفقه اللّه‏ تعالی للخیرات بتأیید اللّه‏ و حسن توفیقه، احداث نمود/ از برای «یوم لا ینفع مال و لابنون» از خالص مال خود بر اعالی کوهی که مشرف است بر افوشته و واقع است میان افوشته و موضعی که/

نام آن«وشوشاد» (27) است و آن محل حکم موات داشته، واقع به شمال خانقاه مذکور، به جوار متبرک بابا شیخ‏علی (28)، جعله‏اللّه‏ من/ خلّص اولیائه، گنبذی سبز نزاهت کرا، رفیع البناء صافی الهواء مؤسس الارکان مشید / الجدران.



نوّره اللّه‏ تعالی بالانوار القدسیة، و آن را مقبره و مدفن اولاد و احفاد خود گردانید، و ساحت آن را قرارگاه/ قرّاء قرآن مجید که هر روز در آنجا، کما سیذکر، به تلاوت کلام بزرگوار قیام نمایند ساخت، بعد جعله/ هذه موقوفة و محبوسة علیهم لاجل ذلک وقفاً شرعیاً حاویاً لجمیع الشرائط الدینیة والضوابط الملّیة/

و همچنین جناب واقف مشارالیه، نوّر اللّه‏ تعالی ضمیره بانوار الخیرات و یقبل منه المبرّات، بعد آنکه به ثبوت/ رسیده و به وضوح پیوسته، کما هو طریق ثبوته، شرعاً مالکیت آن جناب در هر چه بعد از این سطور مذکور می‏گردد/ و در قید تحریر در می‏آید بنابر شهادت عدول مزکّاة و حجت (29) معتبره به سجلّ قضاة و ولاة، اعلی اللّه‏ تعالی شأنهم و نوّر/ ضریحهم.

وقف فرمود و تصدق نمود جملگی یک نصف تامّ (30) کامل شایع از/ هر چه مسطور خواهد شد از جملگی حصَص و مواضع و باغات و اراضی و بساطین و طواحین (31) و آنچه بعد از این در این کتاب/ حدود و اوصاف آن مبیّن و مشروح خواهد گشت، بر این خانقاه و گنبد مزبورین،/ وقفی صحیح شرعی و تصدّقی صریح دینی، مخلّد مؤبّد جازم، معتدّبه، معوّل علیه، محکوماً علی صحّته حکماً/ نافذاً دینیّاً.

و این اشقاص (32) و مواضع و اراضی و بساتین و طواحین که نصفی [است] از آن مجموع، وقفی است صحیح/ خالص بر خانقاه و گنبد مزبورین و از ملکیت واقف مشارالیه بیرون آمده...
سپس موقوفات بر خانقاه و گنبد سبز با حدود و مشخصات آن در حدود سی سطر ذکر شده، که عبارت است از:

پنج مزرعه شش‏دانگی
دو روستا یا مزرعه پنج دانگ و نیمی
ده آسیا
پنج قطعه زمین مزروعی(ظ)
یک باغ انگور
قنات‏ها و آب‏های متعدد (33)

و تعیین مصارف ربوع (34) و منافع موقوفات مذکوره،/ زادها اللّه‏ تعالی، بر این وجه که مفصّل می‏شود نمود تعیین صحیح شرعی:

مدرّس، یک نفر که علوم شرعیه در خانقاه مذکور/ افاده کند، هر روز دو دینار کپکی (35) و سه من غلّه:

طلبه که به استفاده علوم شرعیه قیام نمایند چهار نفر، هر یک را هر روز یک من و نیم غلّه به وزن نطنز/ وظیفه بدهند؛

امام مسجد که بین العشائین و صبح تلاوت کند و امامت صلوات خمس به جای آورد یک نفر، هر روز وظیفه او را ده من غلّه/ لازم دارند؛

مؤذّن که در خانقاه به اذان صلوات خمس قیام نماید، و به خدمت صادرین و واردین اقدام کند یک نفر، هر روز یک من غلّه... (36) به وزن/ آنجا؛

فرّاش که خانقاه را آب و جاروب کند و بسط فروش نماید و در لیالی شمع و چراغ افروزد یک نفر؛

حفاظ که در خانقاه و گنبد سبز تلاوت کنند،/ دو نفر، به همان دستور هر روز هر یک را یک من غلّه؛

طبّاخ که آش/ از برای صادرین و واردین و مجاورین ترتیب نماید، آش هر صباح پنج من آرد و یک من چربی و ازبرای صادرین و واردین ومستحقّین به‏قدر احتیاج، چنانچه لایق باشد منوط‏به رأی متولّی؛

ایّام و لیالی/ متبرکه مثل عیدین و لیلة القدر اعنی شب بیست و هفتم رمضان (37) و شب براة و روز دوازدهم ربیع‏الاوّل (38) و روز عاشورا (39) پانصد دینار کپکی به اطعمه/ لایقه صرف نماید، و در شب‏های ماه رمضان هر شب پنج من برنج سفید و یک من روغن گاو و پنج من دوشاب (40) و دو من روغن کنجد/ از برای حلوا و پنج من نان؛

روشنایی در لیالی متبرکه، شمع: نیم من، روغن چراغ: نیم من، و در شب‏های دیگر آن مقدار/ که ضرورت باشد از روغن چراغ؛

فروش (41) در هر محل که ضروری باشد؛

و ظروف و اوانی و اثاث هر مقدار که ضرورت افتد، متولّی/، کما یری، به مصلحت مرتّب دارد.

و شرط فرمود جناب واقف مشارالیه که عمارت رقبات موقوف
ه و مصالح زراعت/ هر مقدار که محتاج‏الیه باشد را مقدّم دارند، و بعد از آن عمارت خانقاه مذکور و گنبد سبز و گنبدی که در خانقاه مذکور طرح انداخته‏اند (42) بر/ دیگر مصارف مقدّم دارند.

و همچنین وقف کرد واقف مشارالیه بر خانقاه مذکور چهار طاق جهرمی صوف (43) / رنگارنگ به قدر صفّه و شاه‏نشین که فرش آن باشد و شرط فرمود که از خانقاه بیرون نبرند بی عذری شرعی.
و همچنین واقف مشارالیه/،

طاب ابنیته، وقف فرمود بر خانقاه مذکور سه عدد دیگ مسین جهت طبخ آش که مقرر شده یکی بزرگ به وزن دوازده من و یکی میانه به وزن هشت من و/ یکی کوچک به وزن چهار من و پانزده عدد طبق مسین به وزن هفت من و نیم و پانزده عدد طاس به وزن هفت من و نیم، جهت اطعام مستحقّین و مساکین،/ که در آن خانقاه باشند.

و وقف فرمود واقف مشارالیه یک نصف باقی شایع کامل/ تامّ از آنچه مزبور گشت از مواضع و حصص مذکوره باَسرها (44) بر احفاد (45) خود اعنی اعیان السیادة، ارکان السعادة، قابل الفضائل/ النفسیة، والمفاخر الانسیة، رضیع لبان الفضائل والمعالی، ازهار اشجار الجود والکرم، انوار مصابیح السودد (46) علی الامم، المخصوص/ بعواطف ربّ البیت والحرم:

سید کمال الدین اسماعیل و سید ظهیر الملّة والدین نوراللّه‏، و سید شمس‏الدین احمد فرزندان جناب/ سیادت ایاب، رفعت مآب، مرتضیِ اعظم افخم، ینبوع مکارم الشِیَم، افتخار العترة الطاهرة والذریة الزاهرة،/ تاج الاماثل، و فخر الاماجد، سید شرف الملّة والدین حسین بن عالی‏جناب واقف مشارالیه، متّعهم اللّه‏ تعالی بظلّ والدهم و جدهم/ مادامت الفلک الدوّار علی سبیل الناصفة، للاوّل مثل الاخرین، که یک نصف که عبارت باشد از ربع کل، وقف/ باشد بر سید کمال‏الدین اسماعیـل، و نصفی بر دو برادر او بینهمـا علی السویّة.

و بعد از ایشان و بعد از ایشان (47) بر ذکور اولاد ایشان به همین کیفیت که/ یاد کرده شد، پس بر اولاد اولاد ایشان به طریق ترتیب نه تشریک، و بعد از آن بر اولاد اولاد اولاد بطناً بعد بطن و نسلاً بعد/ نسل، والعیاذ باللّه‏، بعد انقطاع النسل، وقف باشد بر اقارب جناب واقف مشارالیه بر ترتیب مذکور، و چون انقطاع و انقراض/، والعیاذ باللّه‏، بر اقارب نیز راه یابد، وقف باشد بر سیدی صالح عفیف که به قریه افوشته متوطن باشد، و بعده بر فقرا و مستحقّین خانقاه مذکور.

و واقف مشارالیه/، اعلی‏اللّه‏ شأنه، تفویض فرمود تولیت موقوفات مزبوره را بحذافیرها (48) از خانقاه و اولادیه و خیراتیه اولاً به نفس شریفه خود/، لازالت محروسة عن الآفات، و بعد از انقراض حیات او، والعیاذ باللّه‏، به اسنّ ارشد اصلح موقوف‏علیهم مشار الیهم، از احفاد مزبوره، و بعد از ایشان به یکی از اولاد ایشان که/ سعادت اتصاف به وصفین مذکورین قرین روزگار او باشد، و به وصفین مزبورین متّصف و محلّی، و همین سبیل در اعقاب بطناً بعد بطن/، لازالوا موجودین متّصفین بصفات الکمال، ملحوظ است.

و شرط فرمود که موقوفات را زیاده از زمان یک زرع و ارتفاع آن به اجاره ندهند و/ آن را به متغلّبه (49) اجاره ندهند نه در عقدی واحد و نه در عقود مختلفه، وقفی صحیح شرعی به حیثیتی که نتوان فروخت و به رهن نتوان کرده، تصرفات/ منافیه، هیچ فردی را از افراد، نه از متولی و نه قضات و نه صدور (50) و نه مباشران اوقاف را جایز نباشد و تولیت (51) بر وجه مشروح شرط وقف فرمود.

حقّ التولیه در نصف اولادی یک ثمن، و از خیراتی را بدهند به مصارف مذکوره مقرره.
فمن بدّله بعد ما سمعه فانما اثمه علی الذین یبدّلونه، و علیه لعنة اللّه‏ والملائکة والناس اجمعین

تحریراً فی العشرین من ذی‏حجّة حجّة سبع و خمسین و ثمانمأئه.
حرّره العبد المذنب الراجی من اللّه‏ النیل الامانی ابوبکر بن احمد بن مسعود طهرانی (52) اصلح اللّه‏ احواله فی الدارین.(53)

این سه عبارت در حاشیه اواسط وقف‏نامه آمده است:
1. الحمدللّه‏ ما نسب الی الواقف یقبل اللّه‏ منه الحسنات من المطلع الی المقطع اشهدنی به فعلی ما علیه و له شاهد.حرّره محمد بن علی بن محمدی حامداً و مصلّیاً و مسلّماً علی نبیّه.

2. چون به تاریخ ذیل الکتاب، باغ و شوشاد (از موقوفات سیدحسن واقف) که (در وقفنامه) ده جریب تحریر شده، در اصل و سواد ده جریب نبود و قدری از آن را غاصبین غصب کرده بودند و لهذا قطعه ملکی متصل بود به باغ سید که صاحبان او اذیت به ملک وقف می‏رسانیدند و صرفه حال موقوف‏علیهم در ابتیاع بود، لهذا اقل السادات ابوتراب بن ابی‏القاسم الحسینی تولیةً و حسبة للّه‏ زمین موصوف را که دوازده قفیز است از ورثه سلیمان و شوشادی خریدم به سی‏ریال فتحعلی‏شاهی، و وقف نمودم به طریقه مرقومه متن و صیغه جاری شد. شهر رمضان المبارک سنه 1237 سبع و ثلاثین و مأتین بعد الالف.

3. هو، اقرار نمودم اقراری صحیح شرعی که جمیع املاک و حصص مزبوره در این صحیفه حق صریح و ملک صحیح واقف مزبور، اعلی‏اللّه‏ تعالی شأنه، تاجا حسنا بوده که وقف کرده به طریقی که در این وقف‏نامه مسطور شده. مرا در این حصص حقی نبوده و نیست والیوم این وقف شرعی است. اضعف اماء اللّه‏ بنت حمد... (54)


1. ما نسب الّی فی هذه الصحیفة صحیح و انّی بذلک معترف به (کذا)(55)
2. بمضمون ذلک یشهد محمد بن محمد بن عبدالکریم.

3. باعتراف الواقف المشارالیه، خلّد ظلاله، بالمنسوب الیه ضمن الوثیقة هذه. یشهد العبد محمد بن طاهر الحافظ، عفی عنهما.
4. علی اعتراف الواقف المشارالیه، خلّد سیادته، بما نسب الیه فی ضمنه یشهد... (56) بن محمد الخزاعی.

5. علی اعتراف السید الواقف المشارالیه، خلّد ظلاله، نشهد بما اضیف الیه فی ضمنه و حکمت به. حرّره صاعد بن سعید بن محتسب الخزاعی.
6. شهدت باعتراف الواقف کما هو المزبور فی ضمن الصحیفة الشرعیة. حرّره العبد الفقیر حسین بن محمد بن رکن‏الدین...

7. یشهد بما فیه. حرّره شمس‏الدین محمود بن محمد محتسب.
8. المقّر الواقف المشارالیه، خلد ظلاله، اشهدنی بما فیه. حرّره العبد الضعیف المذنب عبدالوهاب بن عبدالعزیز... حامدا...

9. شهد بمضمون هذا الکتاب عبدالکریم بن عبداللطیف نوری.
10. شهد بما فیه. حرّره الفقیر عبداللّه‏ بن محمود.

11. الواقف... صدر عنه ذا بطریق مزبور و... فاشهدنی بکلّه... و انا العبد الفقیر الی المعبود محمود بن عبد الکریم بن محمد عفی‏اللّه‏ عن سیئاته.
12. یشهد بما فیه. حرّره العبد الداعی عبدالصمد بن... بن عبدالصمد الخزاعی.

13. یشهدنی المقرّ الواقف المشارالیه، خلّدت سیادته، بما اسند الیه فیه و انا العبد الضعیف عزیزاللّه‏ بن محمد الدیلمی عفی عنهما.
14. یشهد علی اقرار الواقف، خلّد اللّه‏ تعالی ظلاله العالیة، بما فیه. حرّره العبد الداعی حسام‏الدین...

15. اقرّ الواقف المزبور، خلّد ایام سیادته. اشهدنی بمضمونه و انا العبد الضعیف المحتاج الی رحمة ربه الغنی ابن العزیز بن محمد الدیلمی القزوینی المشتهر... اصلح اللّه‏ شأنه.
16. بشهادة العبد الفقیر الضعیف. حرّره محمد مظفر منوچهر نطنزی.

17. بشهادة العبد الضعیف. حرّره محمد بن صدرالدین الجوشقانی.
18. بشهـادة العبـد. حـرّره علـی بن ابراهیـم... النطنزی.

19. شهدت علی المضمون المسطور المکتوب. حرّره العبد الضعیف الفقیر حسین بن علی بن شمس‏الدین محمد الجوشقانی.
20. شهدت علی المضمون المسطور المکتوب. حرّره العبد الفقیر حسین بن نصراللّه‏ نطنزی.

21. شهد بمضمون هذا الکتاب المسطور علاءالدین محمد [بن] فخرالدین [بن] علاءالدین طرقی.
22. بشهادة العبد الضعیف... بن مظفر نطنزی.

23. المقرّ الواقف المومی الیه، خلدت سیادته، اشهدنی بما نسب فیه. حرّره العبد الضعیف مطهر بن محمد بن فضل‏اللّه‏ الحسینی، عفی عنه.
24. الواقف المشارالیه، ادام اللّه‏ تعالی سیادته و خلدت ایام دولته، اعترف بالمسند الیه فیه لدی. محمد بن یوسف علی الاصفهانی، اصلح اللّه‏ حاله.

25. بر این وقف گـواه شد محمد بن علاءالدیـن نطنزی.
26. بحضور العبد الضعیف النحیف جناب سیادت پناهی واقف مشارالیه اقرار و اعتراف نمود. اقل العباد شیخ علی بن زین‏العابدین العلائی بر این معنی شاهد شد. اصلح‏اللّه‏ شأنهما و غفر لهما.
27. بدین موجب گواه شد. حرّره العبد عبد الصمد بن محمد علاءالدین نطنزی.

28. بدین موجب گـواهی دهم. العبـد صدرالدین طرقی.
29. بدین موجب گواه شدم.علی بن محمد بن... جوشقانی.

30. بدین موجب گواه شدم. خالد محمدشاه جوشقانی.
31. بدین موجب گواه شد ناصرالدین حیدر نطنزی.

32. بدین موجب گواه شدم... عزیز اللّه‏ محمد جلیل جوشقانی.
33. شهد بما فیه. حرّره العبد علی بن معین‏الدین بن شیخ حسین و اخوه، عفی‏اللّه‏ عنهم.

و هفت یا هشت تأیید دیگر که عبارت‏ها و یا نام تأییدکنندگان درست خوانده نمی‏شود. (57)
 

پی نوشت:

1- کذا (و شاید «ماسواک» بهتر باشد).
2- اگر این جملات شعر باشد از نظر وزن بی‏اشکال نیست.
3- این کلمه را این جانب این طور خواندم. شاید طور دیگری هم خوانده شود.
4- در اینجا کلمه‏ای شبیه «باشد» دیده می‏شود.
5- کذا.(و شاید «اعددتُ» صحیح باشد).
6- کذا.
7- در اصل: «خورکان».
8- کذا.
9- در اینجا کلمه‏ای است که شاید صحیح آن «شفا» باشد.
10- در اینجا کلمه‏ای است که «فقه» یا «فقیر» خوانده می‏شود.
11- نور:37.
12- فاطر: 9. در آیه 38. در سوره روم «یرسل» آمده، ولی دنباله آیه فرق می‏کند، در سوره فاطر دنباله آیه مطابق متن است ولی تعبیر «ارسل الریاح» به کار رفته است نه «یرسل الریاح».
13- اینجا کلمه‏ای است که شاید صحیح آن «دُها» باشد.
14- اینجا نیز کلمه‏ای است که شاید صحیح آن «انهماک» به معنی «فرو رفتن» و «توغّل» در چیزی باشد.
15- که بعدها به سیدحسن واقف مشهور شده است.
16- یکی از روستاهای اطراف نطنز که فعلاً در محدوده شهر واقع شده است.
17- الغاصّ = القاطع.
18- کذا. و شاید «او بهر» باشد.
19- طنبی: اتاق‏های تابستانی که درهای متعدد داشته است.
20- گلخن و تون حمام.
21- جایی که پشت حمام‏ها می‏کندند برای اینکه فاضلاب حمام در آن جمع شود.
22- ظرفی که آب حمام در آن گرم می‏شود. معرّب «پاتیله» به معنی دیگ دهن فراخ یا مطلق دیگ.
23- کنیزی بوده که سیدحسن واقف او را آزاد کرده است.
24- خانه و جایگاه ستوربانان و مهتران (در دستگاه پادشاهان مغول و خوانین و ثروتمندان آن دوره).
25- اینجا دو کلمه است که درست خوانده نمی‏شود.
26- ظ.
27- قریه‏ای دیگر از قراء نطنز که فعلا داخل شهر قرار گرفته است.
28- باید سراغش را از کتاب میراث فرهنگی نطنز نگارش آقای سیدحسین اعظم واقفی جلد مربوط به افوشته که هنوز چاپ نشده گرفت.
29- ظاهرا مقصود سند و قباله است.
30- شرح نصف دیگر بعدا خواهد آمد.
31- آسیاب‏ها.
32- اشقاص و حصص به یک معنی است: سهم‏ها.
33- این بخش از وقفنامه که شامل موقوفات بر خانقاه و گنبد سبز، با خصوصیات و حدود آنهاست حاوی نام‏های مواضعی است که خواندن آنها برای کسی که اهل آن منطقه و آشنای با آن مکان‏ها نباشد مشکل است از این‏رو آن قسمت را نیاوردیم. امید است در آینده نزدیک در جلدهای بعدی میراث فرهنگی نطنز نگارش آقای سیدحسین اعظم واقفی صورت کامل وقفنامه درج شود.
34- جمع رَبع به معنی خانه و محلّه است.
35- نوعی دینار که در عهد مغول و تیموریان و صفویان متداول بوده است.
36- کلمه‏ای است که «مناصفة» خوانده می‏شود.
37- این سه مورد و برخی موارد دیگر با شیعه بودن سیدحسن واقف هماهنگ نیست.
38- این سه مورد و برخی موارد دیگر با شیعه بودن سیدحسن واقف هماهنگ نیست.
39- این سه مورد و برخی موارد دیگر با شیعه بودن سیدحسن واقف هماهنگ نیست.
40- شیره خرما یا انگور.
41- جمع فرش.
42- گویا معنایش این باشد که مشغول ساختن آن هستند.
43- یک نوع گلیم یا پارچه که از کتان منسوب به جهرم ساخته می‏شده است.
44- یعنی بتمامها.
45- نوه‏های پسری.
46- شاید این طور صحیح باشد.
47- در اصل تکرار شده است.
48- یعنی بتمامها.
49- ظاهرا مقصود صاحب قدرتهای زورگو است.
50- صدور جمع صدر به معنی رئیس، و یکی از عناوین دولتمردان بوده است.
51- شاید طور دیگر خوانده شود.
52- به عقیده آقای اعظم واقفی این کاتب همان ابوبکر طهرانی اصفهانی مؤلف تاریخ دیار بکریه است و این نظریه دو شاهد قوی دارد: یکی اینکه در شرح حال او نوشته‏اند که منشی‏گری می‏کرده، و دیگر اینکه تاریخ کتابت این وقفنامه با تاریخ زندگی او کاملا هماهنگ است، اما اینکه این نسخه‏ای که در دست ماست به خط خود او باشد معلوم نیست، بلکه از عبارت دومی که در حاشیه نسخه آمده برمی‏آید که این رونوشت اصل است و شاید از روی خط او نوشته باشند؛ زیرا برخی اغلاط املائی در آن دیده می‏شود.
53- در وسط و پایان این وقفنامه حدود چهل نفر از علمای نطنز و غیر هم این وقفنامه را تأیید و مهر و امضا کرده‏اند که از این جهت هم این وقفنامه اهمیت خاصی دارد.
54- این بانو احتمالاً همسر سیدحسن واقف بوده و گفته شده که ثروت سیدحسن واقف در اصل از آنِ همسرش بوده است. در پایان جمله یک کلمه ناخوانا وجود دارد.
55- در اینجا مهری است ناخوانا که باید مهر سیدحسن واقف باشد.
56- دو کلمه ناخوانا.
57- در عبارت‏های تأییدی و شهادتی نقل‏شده بسیار دقت شد، اما در عین حال احتمال می‏رود که برخی کلمات را درست نخوانده باشم.

 

منبع:
میراث جاویدان
نویسنده: رضا استادی
* این مقاله در تاریخ 1402/3/20 بروز رسانی شده است.