نویسنده: سیدعلى قادرى
 
 
 
 
 
امیدوارم این معنا القا نشود که علم را نفى مى‏کنیم، چرا که هر علمى اگر بواقع علم است، نور خداست. وقتى کتاب خدا را باز مى‏کنیم، پس از حمد که نوعى دعاست، متن با رمز "الم" آغاز مى‏شود و آیه پس از رمز چنین جلا دارد که "متقین را در این کتاب شکى نیست; کسانى که به غیب ایمان مى‏آورند و نماز برپا مى‏دارند و از آنچه روزیشان دادیم انفاق مى‏کنند. "بنابراین ایمان به غیب از اولین پیامهایى است که یک مسلمان مى‏بیند و مى‏شنود. حال باید بتواند این ایمان به غیب را در اقتصاد، سیاست، جامعه‏شناسى و حتى در علوم دقیقه به کار گیرد. اینگونه نیست که علم چیزى است و غیب چیز دیگر یا فلسفه امرى دنیایى است و غیب امرى عقبایى. اگرچه به علت عدم بضاعت و کمى معرفت نمى‏توان چگونگى ورود ایمان به غیب را در معرفت‏سیاسى حضرت امام بازگفت، اما از آنجا که چند سالى است در آثار ایشان در حد بضاعت‏خویش غور مى‏کنم، به این یقین رسیده‏ام همانگونه که ایشان در فلسفه و عرفان به وحدت رسیده‏اند، مبانى همه معارف ایشان نیز به وحدت رسیده است. بنابراین تصمیم بر شکستن حکومت نظامى، اگر امرى الهامى است مى‏تواند تحلیل سیاسى نیز داشته باشد; شاید بدین معنا که بارها خود فرموده‏اند: ما مامور به تکلیف هستیم و نه مامور به نتیجه. عمق چنین اعتقادى را فقط کسانى مى‏توانند دریابند که یا با فطرت زلال مى‏نوشند، مانند عامه مردم و یا توانسته‏اند در مبانى چند دانش به وحدت برسند.

امام و سیاست داخلى و خارجى

چندى گمان مى‏کردم که در کشف نظرات معظم له باید بین سیاست‏خارجى و داخلى تفکیک قایل شد، ولى اکنون به این باور رسیده‏ام که این تفکیک به همان میزان که براى القاى سخن بسیار کارآست، مخرب نیز هست. چرا که سیاست داخلى و خارجى ایشان نیز به وحدت رسیده است; مثلا معظم له به منافع ملى آنگونه نمى‏اندیشند که دیگران مى‏اندیشند. براى امام خمینى (ره) هرکس که در آن سوى مرزهاى جغرافیایى است اجنبى نیست، حال آنکه کمتر کسى مى‏تواند چنین احساسى داشته باشد. البته شاید مثالى را که آوردم ساده‏نگرها بتوانند آن را با صدها شاهد مثال از دیگر سخنان حضرت امام (ره) نقض کنند، چنانکه ایشان از تسلط اجانب به قدر کفایت‏سخن گفته‏اند، اما حوزه بحث را در این امر به لحاظ یک عمل سیاسى تنگ گرفته‏اند تا جامعه بتواند همراهى کند.
4. چهارمین حوزه معرفت‏سیاسى، دایره آراى سیاسى است. آراى سیاسى مجموعه‏اى از نظرات افراد نسبت‏به موضوعاتى است که به اداره امور اجتماعى ارتباط مى‏یابد. مرز دقیقى تعریف آراى سیاسى را از تعریف‏اندیشه سیاسى جدا مى‏کند که بخشى از خصوصیات این مرز را در این جا یادآورى مى‏کنیم و برخى را در بحث‏اندیشه سیاسى بیان خواهیم کرد.
اولا قضایاى آراى سیاسى از نوع قضایاى شخصیه است و اگر به قضایاى کلى هم میل کند تا آستانه قضایاى طبیعیه پیش نمى‏رود و حداکثر در حد قضایاى مسوره و مهمله باقى خواهد ماند. مثلا اگر کسى معتقد باشد که براى توسعه معقول تجارت، پیوستن به سازمان بین‏المللى گات امرى ضرورى است، چنین نظرى در دایره آراى سیاسى جاى دارد و دیگرى مى‏تواند نظرى دیگر داشته باشد، اما آنچه مهم است اینکه چنین نظرى در قالب قضیه شخصیه بیان شده است. زیرا حکم به پذیرفتن یا نپذیرفتن عضویت در یک سازمان بین‏المللى حکمى کلى نیست و موضوع آن یک مصداق بیشتر ندارد; حتى اگر همه مردم در پیوستن یا نپیوستن به این سازمان نظرى واحد داشته باشند، این قضیه همچنان جزئى خواهد ماند. اما اگر کسى چنین نظرى داشته باشد که: "عضویت در تمام سازمانهاى بین‏المللى مطلوب یا امرى ضرورى است"، آنگاه چنین نظرى در حکم یک قضیه عام و طبیعیه بیان شده است; قضیه‏اى که ظاهرى کلى دارد و با تاملى‏اندک، مسوره بودن آن ظاهر مى‏شود; چرا که چنین قضیه‏اى تناقض ذاتى دارد. زیرا هیچ کشورى نمى‏تواند هم در سازمان ناتو عضو باشد و هم در پیمان ورشو (زمانى که این سازمان وجود داشت) . همچنین نمى‏تواند هم در سازمان جهاد اسلامى - که از لحاظ تقسیمات سازمانهاى بین‏المللى سازمانى خصوصى و غیرعلنى است، عضو بود و هم در سازمان جهانى صهیونیسم بین‏الملل که آن نیز سازمانى خصوصى و غیرعلنى است. بنابراین عضویت در بسیارى از سازمانهاى بین‏المللى با عضویت در سازمانهایى دیگر معارض است. پس کسى که معتقد است عضویت در تمام سازمانهاى بین‏المللى مطلوب است، یا بواقع ماهیت و تقسیمات سازمانهاى بین‏المللى را نمى‏شناسد و یا معتقد است ورود در آن دسته از سازمانهایى که عضویت در آنها ممکن مى‏شود، کار مطلوبى است. البته ظاهرا مى‏توان آنقدر دایره کلیات را تنگ گرفت که آراى سیاسى همچنان به صورت قضایاى طبیعیه قابل بیان باشد، ولى براى تنگ کردن چنین دایره‏اى باید تخصیصهاى پى‏درپى وارد ساخت; که بهتر است از همان اول مسوره بودن قضایاى آراى سیاسى را مورد اذعان قرار داد.

مبانى فلسفى در حوزه‏اندیشه سیاسى

دومین خصیصه آراى سیاسى، گم بودن مبانى آن است. در علم سیاست، مبانى رسیدن به یک توصیف یا حکم، روشن است.
همچنین در حوزه‏اندیشه سیاسى مى‏توان ردپاى‏اندیشه را یافت و به مبانى فلسفى آن رسید. در حوزه علم به حوادث سیاسى نیز مى‏توان حدود اطلاعات کسى را نسبت‏به وقایعى که مى‏داند، دانست. در حوزه تحلیل نیز مى‏توان به استحکام یا سستى منطق تحلیلگر پى برد، اما در حوزه آراى سیاسى علاوه بر جهان بینیها، دهها عامل دیگر نظیر امیال و منافع نیز دخالتهاى مستمر دارند و یافتن مبانى و علل رسیدن به یک نظر سیاسى، عوامل پیدا و پنهانى مى‏یابد که شناسایى آنها یا بسیار مشکل است و یا در اظهار آن مشکل پیش مى‏آید. مثلا کسى بگوید: نمایندگان مجلس شوراى اسلامى باید از نخبگان انتخاب شوند و منظورش از نخبگان صاحبان تحصیلات عالیه باشد. چنین شخصى داراى دیدگاه خاصى در مقابل فرد دیگرى است که مى‏گوید: مجلس تنها نهادى است که استعداد آن را دارد که به طور کامل مردمى باشد. بنابراین لزوم داشتن تحصیلات عالیه شرطى است که به خصیصه مردمى بودن آن لطمه مى‏زند. حال یافتن علل رسیدن به چنین نظراتى بسیار مشکل است. زیرا در حلاجى این نظرات، امکان نماینده شدن هر یک از این افراد را نمى‏توان نادیده گرفت. مزید بر آن، کسى که مى‏خواهد این دو نظر را مورد بررسى قرار دهد، خود طرفدار یکى از این نظرها بوده و یا نظر سومى دارد که آن نیز در گم شدن مبانى شکل‏گیرى چنین نظرهایى دخالت موثرى دارد.
از خصیصه‏هاى دیگر آراى سیاسى این است که همه در این حوزه داراى نظر هستند; چه آنها که با سیاست‏بیگانه‏اند و چه آنها که ذهن، رفتار و امیالشان را سیاست اشغال کرده است و چه آنها که با سیاست قهرند. فعلا به آنها که ظاهرا با سیاست‏بیگانه‏اند، کارى نداریم. اما هرکس حوادث سیاسى را پیگیرى کند کم‏کم داراى آراى سیاسى مى‏شود و هرکس تحلیل سیاسى ارائه مى‏کند، بیگمان داراى آراى سیاسى است.
دانش سیاست‏با آراى سیاسى متباین است; زیرا دانش سیاست در دانشگاهها ذهن دانشجو را پروار مى‏کند، ولى آراى سیاسى از جامعه، به کنه اعتقادات سیاسى فرد منتقل مى‏شود. نمره‏اى که یک دانشجوى چپگراى تندرو از استاد مى‏گیرد. شاید با نمره‏اى که دانشجوى راستگراى افراطى مى‏گیرد برابر باشد، اما نظرات و آراى سیاسى این دو دانشجو در مقابل هم قرار دارد. شاید هر دو در نگاه استاد، دانشجویانى با ارزشهاى علمى برابر قلمداد شوند، اما از آنجا که استاد به یکى بیش از دیگرى از لحاظ سیاسى احساس قرابت مى‏کند بیشتر به او دل‏مشغول مى‏دارد; و این بدان لحاظ است که آراى سیاسى دانشجو از استاد تاثیر مى‏پذیرد، یا هر دو به یک سرچشمه مى‏رسند ولى علم سیاست نسبت‏به آراى آنان همچنان بى‏اعتناست. حداکثر آنکه هر دو گروه، علم سیاست را در استخدام آراى خود درآورند. البته اینکه مى‏گوییم بین دانش سیاست و آراى سیاسى نسبت تباین برقرار است، بطور مطلق نیست و همانگونه که هر مطالعه‏اى در هر رشته از معرفت - حتى علوم تجربى - در شکل‏گیرى آراى سیاسى دخالت مى‏کند، دانش سیاست‏به طریق اولى در شکل‏گیرى آرا و نظرات سیاسى دخیل خواهد بود; چنانکه در هر درسى که از استادى عرضه مى‏شود، مى‏توان ردپاى آراى او را یافت، ولى این وقتى است که استاد به جاى ارائه دانش و دانسته‏هاى خود به دانشجویان در درس، بحث و کلاس نیز کار سیاسى مى‏کند. البته ظاهرا باید چنین باشد که دو استاد همطراز از لحاظ علمى، اما داراى آراى سیاسى متفاوت در یک درس واحد مشابه تدریس کنند و آراى سیاسى آنان به درس و بحث راه نیابد، ولى در عمل به نحو غالب آراى سیاسى استاد نه تنها به حوزه علم راه دارد بلکه در انتخاب موضوع و روش نیز دخالت موثر مى‏کند. چنانکه یک درس را دو استاد در یک دانشکده تدریس مى‏کنند و مسئول گروه هر دو را استادانى زبردست مى‏داند، اما از شر و خیر جنجالهاى دایمى آنان بر سر مسائل سیاسى در گردهماییها رنج‏یا لذت مى‏برد و گاه نیز به علت ورود بیش از حد آراى سیاسى استادان به مجموعه درس، گرفتاریهاى عدیده‏اى پیش مى‏آید. به هرحال اگرچه دخالت دادن آراى سیاسى در علم سیاست دور از شان و شئون علمى است اما در همه جاى دنیا کم و بیش چنین امرى رواج دارد و احتمالا تا دانش سیاست نتواند خود را تصفیه و تخلیص کند، در عمل امرى اجتناب‏ناپذیر مى‏نماید.

علم سیاست، معرفت عام

این که آیا مى‏توان آراى سیاسى را جزو معرفت‏سیاسى قلمداد کرد یا نه; جاى بحث ندارد; چرا که به هر صورت آراى سیاسى نوعى آگاهى از اداره امور است. آنچه جاى بحث‏باقى گذاشته، این است که آراى سیاسى ماهیتا چه نوع معرفتى است؟ بى‏گمان از نوع دانش سیاست نیست; زیرا علم سیاست، معرفت عام است; به این معنا که مى‏توان براحتى آن را تدریس کرد، ولى آراى سیاسى قابل تدریس نیست مگر آنکه درسى به عنوان تاریخ آراى سیاسى عرضه شود و علم به آراى سیاسى نخبگان، خود نوعى معرفت تلقى گردد. معرفتى از نوع معرفت فلسفى نیز نیست; زیرا فلسفه نیز قابل تدریس است، منتها آراى سیاسى بسیارى از نخبگان مى‏تواند از لحاظ فلسفى مورد بحث و بررسى قرار گیرد.
در حقیقت آراى سیاسى معرفتى شخصى است; یعنى ماهیت آن کثرت‏گراست و در مبانى وحدت ندارد، حتى اگر جمعیت انبوهى تا حدود زیادى داراى آراى نزدیک به هم مى‏شوند در حقیقت مشترکاتى بین معرفت آنان دیده شده که آنها را گرد هم مى‏آورد. البته گاه یک نظریه‏پرداز، آراى خود را بر جمعیت، گروه، حزب و تشکیلاتى تحمیل یا القا مى‏کند، ولى اکثر تشکلهاى سیاسى که بر محور آراى سیاسى فرد یا افرادى معدود قوام گیرد دوام ندارد، یا همراه با تحولات جارى تطور مى‏یابد و یا تحلیل مى‏رود و به فروپاشى آن تشکل مى‏انجامد. اگر به ذهن رسد که آیا مشترکات آراى سیاسى افراد که آنها را در یک جمعیت و حزب سیاسى جمع مى‏کند، مى‏تواند معرفتى عام باشد؟ این سوال به حقى است که پاسخى ساده دارد و آن اینکه جنس هر معرفت عام، بازگشتى به کشف وجهى از واقعیت دارد، اما این مشترکات ماهیتا یک میل ذهنى است نه یک کشف قاعده‏مند.

عوامل شکل‏گیرى آراى سیاسى

عواملى مانند سن، نوع مطالعات، امکانات رفاهى و وضعیت اقتصادى، جهان‏بینى و ایدئولوژى، شغل، رفاقت، رقابت، مکان زیست و زمان، نزدیکى و دورى به قدرت و بسیارى از مقولات دیگر، عواملى هستند که به طور مستقیم در شکل‏گیرى آراى سیاسى دخالت دارند. حال آنکه همه این عوامل در معرفتهاى عام، فقط به طور غیرمستقیم حضور دارند. در علوم تجربى و علوم دقیقه تاثیر این عوامل غیرمستقیمتر و در علوم انسانى کمى مستقیمتر است، اما در شکل‏گیرى آراى سیاسى، این عوامل کاملا به طور مستقیم دخالت مى‏کنند و بنیانهاى آراى سیاسى را پى مى‏ریزند. مثلا نمى‏توان گفت‏به دلیل لجبازى گالیله با کلیسا، کروى بودن زمین اثبات شد، ولى مى‏توان گفت‏به خاطر فشار فقر و بیعدالتى ناشى از از استعمار انگلیس، آراى سیاسى گاندى شکل گرفت. البته عواملى که در شکل‏گیرى آراى سیاسى کسى به طور مستقیم دخالت مى‏کند، اینگونه نیست که تصویرى شفاف بر آینه اذهان بیندازد، بلکه عوامل پیچیده غیرقابل دسترس دست‏به کار مى‏شوند و آراى کسى را سامان مى‏دهند. مثلا نزدیکى به قدرت حاکم، گاه در شکل‏گیرى آراى سیاسى دو فرد، دوگانه عمل مى‏کند; یکى را به رفاقت و همکارى با مرکز قدرت مى‏کشاند و دیگرى را به رقابت و تعارض وامى‏دارد. به همین دلیل گاه دو مشاور همکلاس و همشان، دو تجویز متفاوت دارند; یکى تعدد احزاب را پیگیر مى‏شود، دیگرى تعدد احزاب را مخرب مى‏داند.
هرکس حادثه‏اى سیاسى را تحلیل کند، یا به هر مقدار در امور سیاست دخالت کند و یا با نوعى استدلال - حتى با سکوت - سبت‏به حادثه‏اى موضع بگیرد، داراى آراى سیاسى است. منتها بعضیها آراى سیاسى خود را از دیگران مى‏گیرند و برخى توان و جسارت آن را دارند که خود بیندیشند، ولى هر دو گروه از عوامل محیطى تاثیر مستقیم مى‏پذیرند. با این حال فقط آن دسته از سیاستمداران و متفکرانى که منشا تحولاتى در ساحت‏سیاست مى‏شوند اصطلاحا صاحب نظر و آراى سیاسى قلمداد مى‏کنند و از ذکر اینکه همگان داراى آراى سیاسى هستند، اجتناب مى‏شود.
حضرت امام (ره) به عنوان سیاستمدارى برجسته قهرا داراى آراى سیاسى است و آراى سیاسى ایشان به دلیل علاقه، عشق، توجه جدى جامعه به معظم له و حفظ، نگهدارى و انتشار فرمایشاتشان، تا حدود زیادى قابل دسترسى و شناسایى است. آنچه در این بحث‏حایز اهمیت است اینکه آرا و نظرات سیاسى ایشان بااندیشه‏هاى سیاسیشان تفاوت اساسى دارد، و اگرچه بخوبى قابل تفکیک است، اما تاکنون کسى به این تفکیک توجه جدى نکرده است. و در صورتى که این تفکیک انجام نگیرد، در شناخت ابعاد عرفت‏سیاسى ایشان نه تنها دچار مشکل مى‏شویم، بلکه گاه به علت‏یافتن نوعى تناقض ظاهرى، گرفتار تزلزل، دودلى و تردید خواهیم شد. این بدان جهت است که‏اندیشه سیاسى آرام آرام قوام مى‏گیرد و بنایى محکم مى‏سازد که قرنها پایدار مى‏ماند. ولى آراى سیاسى در مسیر جریانات تطور مى‏یابد و گاه تا 180 درجه تغییر مسیر مى‏دهد; مثلا این که رئیس جمهور نباید روحانى باشد، یک نظر سیاسى است که تغییر خواهد کرد. اینکه جنگ را در چه مرحله‏اى باید به پایان برد، یک نظر سیاسى است. دولت‏باید یا نباید عنان اقتصاد کشور را به طور کامل در دست داشته باشد، از نوع نظرات سیاسى است.

امام و تغییر نظرات سیاسى

حضرت امام (ره) بارها نظرات سیاسى خود را تغییر داده‏اند و این تغییر نه تنها از ارزشهاى والاى ایشان نمى‏کاهد بلکه برعکس، یکى از نکات مثبت و قوت معظم له به شمار مى‏آید. چنانکه وقتى امروز مى‏شنویم پیامبر اکرم (ص) در جنگ بدر بر سر چگونگى چادر زدن در کنار چاهها با پیشنهاد یک فرد عادى تصمیمشان را تغییر مى‏دهند، به وجد مى‏آییم.
وقتى‏اندیشه‏هاى سیاسى حضرت امام قوام گرفت، کسى نمى‏توانست آن‏اندیشه‏ها را به طور مستقیم نشانه رود و در تغییر آن به طور مستقیم دخالت داشته باشد، ولى در آرا و نظرات سیاسى ایشان باب مذاکره باز بود. افراد شجاعى که با امام بحث مى‏کردند تا نظرشان را درباره موضوع خاصى تغییر دهند، قابل اعتماد، مورد احترام، دوست و دلسوز تلقى مى‏شدند. معظم له در این بخش از معرفت‏سیاسى، مشاور داشتند. نه به صورت رسمى بلکه مرحوم حاج احمد آقا، حضرت آیت‏الله خامنه‏اى، حجة‏الاسلام آقاى هاشمى و بسیارى دیگر از نزدیکان و حتى مطبوعات و دوستان قدیمى، همگى نقش مشاور را براى معظم له ایفا مى‏کردند. از مجریان سیاست مانند وزیر کشور، وزیر خارجه، وزیر اطلاعات، وزیر نفت و بیش از همه از نخست‏وزیران وقت نظر مى‏خواستند و با دقتى شگفت‏انگیز به نظرات دیگران توجه مى‏کردند و گاه تغییر نظر مى‏دادند و اینکه چنین شیوه‏اى داشتند، موهبتى بود که ازاندیشه‏هاى سیاسى ایشان نشات مى‏گرفت;اندیشه‏اى که براى نظرات مسئولان و آحاد ملت‏حرمت قایل است و مشورت و نظرخواهى و گاه ارجح داشتن نظرات دیگران را بر نظرات خود، جزو اصول سیاست مى‏داند. تغییر نظر دادن را نه تنها زشت نمى‏شمارد، بلکه در آگاهى از نظر دیگران و دخالت دادن آن، حتى براى تغییر نظر خود اهمیت قایل است. البته تبحر ایشان در فقه، اصول، باز بودن باب اجتهاد و مهمتر از همه تقواى سیاسى نیز به کمک‏اندیشه‏هاى سیاسى ایشان مى‏آمد و راه را براى تغییر نظر در حوزه آرا و نظرات سیاسى هموارتر مى‏ساخت. بنابراین بعضى آرا و نظرات سیاسى ایشان در طول حیات سیاسى معظم له تغییر اساسى کرده است و اگرچه این تغییرات را به حساب آزادمنشى فکرى ایشان باید گذاشت ولى تعداد آنها آنقدرها زیاد نیست که بتوان تعبیر متزلزل را در ساحت او وارد کرد. به همین لحاظ تعداد نظراتى که در مسیر زندگى سیاسى ایشان اعلام شده و سپس تغییر کرده است، یا تعداد نظراتى که سیاستمداران دیگر در طول عمر خود تغییر داده‏اند، قابل مقایسه نیست. ایشان تغییر نظر را ممدوح مى‏شمردند و هر کجا به نظرى بهتر یا درست‏تر مى‏رسیدند نظر سابق را بى‏تعصب و بیدرنگ اصلاح مى‏کردند. ولى ابتدا حول‏وحوش مسائل به دقت مى‏اندیشیدند و تحلیل مى‏کردند و سپس نظرات خود را اعلام مى‏داشتند.