نویسنده: سیدعلى قادرى
باید به این حقیقت نیز عنایت داشته باشد که مبانى دانش را نیز مىتوان در دین جست. امیدوارم این معنا القا نشود که علم را نفى مىکنیم، چرا که هر علمى اگر بواقع علم است، نور خداست. وقتى کتاب خدا را باز مىکنیم، پس از حمد که نوعى دعاست، متن با رمز "الم" آغاز مىشود و آیه پس از رمز چنین جلا دارد که "متقین را در این کتاب شکى نیست; کسانى که به غیب ایمان مىآورند و نماز برپا مىدارند و از آنچه روزیشان دادیم انفاق مىکنند. "بنابراین ایمان به غیب از اولین پیامهایى است که یک مسلمان مىبیند و مىشنود. حال باید بتواند این ایمان به غیب را در اقتصاد، سیاست، جامعهشناسى و حتى در علوم دقیقه به کار گیرد. اینگونه نیست که علم چیزى است و غیب چیز دیگر یا فلسفه امرى دنیایى است و غیب امرى عقبایى. اگرچه به علت عدم بضاعت و کمى معرفت نمىتوان چگونگى ورود ایمان به غیب را در معرفتسیاسى حضرت امام بازگفت، اما از آنجا که چند سالى است در آثار ایشان در حد بضاعتخویش غور مىکنم، به این یقین رسیدهام همانگونه که ایشان در فلسفه و عرفان به وحدت رسیدهاند، مبانى همه معارف ایشان نیز به وحدت رسیده است. بنابراین تصمیم بر شکستن حکومت نظامى، اگر امرى الهامى است مىتواند تحلیل سیاسى نیز داشته باشد; شاید بدین معنا که بارها خود فرمودهاند: ما مامور به تکلیف هستیم و نه مامور به نتیجه. عمق چنین اعتقادى را فقط کسانى مىتوانند دریابند که یا با فطرت زلال مىنوشند، مانند عامه مردم و یا توانستهاند در مبانى چند دانش به وحدت برسند.
4. چهارمین حوزه معرفتسیاسى، دایره آراى سیاسى است. آراى سیاسى مجموعهاى از نظرات افراد نسبتبه موضوعاتى است که به اداره امور اجتماعى ارتباط مىیابد. مرز دقیقى تعریف آراى سیاسى را از تعریفاندیشه سیاسى جدا مىکند که بخشى از خصوصیات این مرز را در این جا یادآورى مىکنیم و برخى را در بحثاندیشه سیاسى بیان خواهیم کرد.
اولا قضایاى آراى سیاسى از نوع قضایاى شخصیه است و اگر به قضایاى کلى هم میل کند تا آستانه قضایاى طبیعیه پیش نمىرود و حداکثر در حد قضایاى مسوره و مهمله باقى خواهد ماند. مثلا اگر کسى معتقد باشد که براى توسعه معقول تجارت، پیوستن به سازمان بینالمللى گات امرى ضرورى است، چنین نظرى در دایره آراى سیاسى جاى دارد و دیگرى مىتواند نظرى دیگر داشته باشد، اما آنچه مهم است اینکه چنین نظرى در قالب قضیه شخصیه بیان شده است. زیرا حکم به پذیرفتن یا نپذیرفتن عضویت در یک سازمان بینالمللى حکمى کلى نیست و موضوع آن یک مصداق بیشتر ندارد; حتى اگر همه مردم در پیوستن یا نپیوستن به این سازمان نظرى واحد داشته باشند، این قضیه همچنان جزئى خواهد ماند. اما اگر کسى چنین نظرى داشته باشد که: "عضویت در تمام سازمانهاى بینالمللى مطلوب یا امرى ضرورى است"، آنگاه چنین نظرى در حکم یک قضیه عام و طبیعیه بیان شده است; قضیهاى که ظاهرى کلى دارد و با تاملىاندک، مسوره بودن آن ظاهر مىشود; چرا که چنین قضیهاى تناقض ذاتى دارد. زیرا هیچ کشورى نمىتواند هم در سازمان ناتو عضو باشد و هم در پیمان ورشو (زمانى که این سازمان وجود داشت) . همچنین نمىتواند هم در سازمان جهاد اسلامى - که از لحاظ تقسیمات سازمانهاى بینالمللى سازمانى خصوصى و غیرعلنى است، عضو بود و هم در سازمان جهانى صهیونیسم بینالملل که آن نیز سازمانى خصوصى و غیرعلنى است. بنابراین عضویت در بسیارى از سازمانهاى بینالمللى با عضویت در سازمانهایى دیگر معارض است. پس کسى که معتقد است عضویت در تمام سازمانهاى بینالمللى مطلوب است، یا بواقع ماهیت و تقسیمات سازمانهاى بینالمللى را نمىشناسد و یا معتقد است ورود در آن دسته از سازمانهایى که عضویت در آنها ممکن مىشود، کار مطلوبى است. البته ظاهرا مىتوان آنقدر دایره کلیات را تنگ گرفت که آراى سیاسى همچنان به صورت قضایاى طبیعیه قابل بیان باشد، ولى براى تنگ کردن چنین دایرهاى باید تخصیصهاى پىدرپى وارد ساخت; که بهتر است از همان اول مسوره بودن قضایاى آراى سیاسى را مورد اذعان قرار داد.
همچنین در حوزهاندیشه سیاسى مىتوان ردپاىاندیشه را یافت و به مبانى فلسفى آن رسید. در حوزه علم به حوادث سیاسى نیز مىتوان حدود اطلاعات کسى را نسبتبه وقایعى که مىداند، دانست. در حوزه تحلیل نیز مىتوان به استحکام یا سستى منطق تحلیلگر پى برد، اما در حوزه آراى سیاسى علاوه بر جهان بینیها، دهها عامل دیگر نظیر امیال و منافع نیز دخالتهاى مستمر دارند و یافتن مبانى و علل رسیدن به یک نظر سیاسى، عوامل پیدا و پنهانى مىیابد که شناسایى آنها یا بسیار مشکل است و یا در اظهار آن مشکل پیش مىآید. مثلا کسى بگوید: نمایندگان مجلس شوراى اسلامى باید از نخبگان انتخاب شوند و منظورش از نخبگان صاحبان تحصیلات عالیه باشد. چنین شخصى داراى دیدگاه خاصى در مقابل فرد دیگرى است که مىگوید: مجلس تنها نهادى است که استعداد آن را دارد که به طور کامل مردمى باشد. بنابراین لزوم داشتن تحصیلات عالیه شرطى است که به خصیصه مردمى بودن آن لطمه مىزند. حال یافتن علل رسیدن به چنین نظراتى بسیار مشکل است. زیرا در حلاجى این نظرات، امکان نماینده شدن هر یک از این افراد را نمىتوان نادیده گرفت. مزید بر آن، کسى که مىخواهد این دو نظر را مورد بررسى قرار دهد، خود طرفدار یکى از این نظرها بوده و یا نظر سومى دارد که آن نیز در گم شدن مبانى شکلگیرى چنین نظرهایى دخالت موثرى دارد.
از خصیصههاى دیگر آراى سیاسى این است که همه در این حوزه داراى نظر هستند; چه آنها که با سیاستبیگانهاند و چه آنها که ذهن، رفتار و امیالشان را سیاست اشغال کرده است و چه آنها که با سیاست قهرند. فعلا به آنها که ظاهرا با سیاستبیگانهاند، کارى نداریم. اما هرکس حوادث سیاسى را پیگیرى کند کمکم داراى آراى سیاسى مىشود و هرکس تحلیل سیاسى ارائه مىکند، بیگمان داراى آراى سیاسى است.
دانش سیاستبا آراى سیاسى متباین است; زیرا دانش سیاست در دانشگاهها ذهن دانشجو را پروار مىکند، ولى آراى سیاسى از جامعه، به کنه اعتقادات سیاسى فرد منتقل مىشود. نمرهاى که یک دانشجوى چپگراى تندرو از استاد مىگیرد. شاید با نمرهاى که دانشجوى راستگراى افراطى مىگیرد برابر باشد، اما نظرات و آراى سیاسى این دو دانشجو در مقابل هم قرار دارد. شاید هر دو در نگاه استاد، دانشجویانى با ارزشهاى علمى برابر قلمداد شوند، اما از آنجا که استاد به یکى بیش از دیگرى از لحاظ سیاسى احساس قرابت مىکند بیشتر به او دلمشغول مىدارد; و این بدان لحاظ است که آراى سیاسى دانشجو از استاد تاثیر مىپذیرد، یا هر دو به یک سرچشمه مىرسند ولى علم سیاست نسبتبه آراى آنان همچنان بىاعتناست. حداکثر آنکه هر دو گروه، علم سیاست را در استخدام آراى خود درآورند. البته اینکه مىگوییم بین دانش سیاست و آراى سیاسى نسبت تباین برقرار است، بطور مطلق نیست و همانگونه که هر مطالعهاى در هر رشته از معرفت - حتى علوم تجربى - در شکلگیرى آراى سیاسى دخالت مىکند، دانش سیاستبه طریق اولى در شکلگیرى آرا و نظرات سیاسى دخیل خواهد بود; چنانکه در هر درسى که از استادى عرضه مىشود، مىتوان ردپاى آراى او را یافت، ولى این وقتى است که استاد به جاى ارائه دانش و دانستههاى خود به دانشجویان در درس، بحث و کلاس نیز کار سیاسى مىکند. البته ظاهرا باید چنین باشد که دو استاد همطراز از لحاظ علمى، اما داراى آراى سیاسى متفاوت در یک درس واحد مشابه تدریس کنند و آراى سیاسى آنان به درس و بحث راه نیابد، ولى در عمل به نحو غالب آراى سیاسى استاد نه تنها به حوزه علم راه دارد بلکه در انتخاب موضوع و روش نیز دخالت موثر مىکند. چنانکه یک درس را دو استاد در یک دانشکده تدریس مىکنند و مسئول گروه هر دو را استادانى زبردست مىداند، اما از شر و خیر جنجالهاى دایمى آنان بر سر مسائل سیاسى در گردهماییها رنجیا لذت مىبرد و گاه نیز به علت ورود بیش از حد آراى سیاسى استادان به مجموعه درس، گرفتاریهاى عدیدهاى پیش مىآید. به هرحال اگرچه دخالت دادن آراى سیاسى در علم سیاست دور از شان و شئون علمى است اما در همه جاى دنیا کم و بیش چنین امرى رواج دارد و احتمالا تا دانش سیاست نتواند خود را تصفیه و تخلیص کند، در عمل امرى اجتنابناپذیر مىنماید.
در حقیقت آراى سیاسى معرفتى شخصى است; یعنى ماهیت آن کثرتگراست و در مبانى وحدت ندارد، حتى اگر جمعیت انبوهى تا حدود زیادى داراى آراى نزدیک به هم مىشوند در حقیقت مشترکاتى بین معرفت آنان دیده شده که آنها را گرد هم مىآورد. البته گاه یک نظریهپرداز، آراى خود را بر جمعیت، گروه، حزب و تشکیلاتى تحمیل یا القا مىکند، ولى اکثر تشکلهاى سیاسى که بر محور آراى سیاسى فرد یا افرادى معدود قوام گیرد دوام ندارد، یا همراه با تحولات جارى تطور مىیابد و یا تحلیل مىرود و به فروپاشى آن تشکل مىانجامد. اگر به ذهن رسد که آیا مشترکات آراى سیاسى افراد که آنها را در یک جمعیت و حزب سیاسى جمع مىکند، مىتواند معرفتى عام باشد؟ این سوال به حقى است که پاسخى ساده دارد و آن اینکه جنس هر معرفت عام، بازگشتى به کشف وجهى از واقعیت دارد، اما این مشترکات ماهیتا یک میل ذهنى است نه یک کشف قاعدهمند.
هرکس حادثهاى سیاسى را تحلیل کند، یا به هر مقدار در امور سیاست دخالت کند و یا با نوعى استدلال - حتى با سکوت - سبتبه حادثهاى موضع بگیرد، داراى آراى سیاسى است. منتها بعضیها آراى سیاسى خود را از دیگران مىگیرند و برخى توان و جسارت آن را دارند که خود بیندیشند، ولى هر دو گروه از عوامل محیطى تاثیر مستقیم مىپذیرند. با این حال فقط آن دسته از سیاستمداران و متفکرانى که منشا تحولاتى در ساحتسیاست مىشوند اصطلاحا صاحب نظر و آراى سیاسى قلمداد مىکنند و از ذکر اینکه همگان داراى آراى سیاسى هستند، اجتناب مىشود.
حضرت امام (ره) به عنوان سیاستمدارى برجسته قهرا داراى آراى سیاسى است و آراى سیاسى ایشان به دلیل علاقه، عشق، توجه جدى جامعه به معظم له و حفظ، نگهدارى و انتشار فرمایشاتشان، تا حدود زیادى قابل دسترسى و شناسایى است. آنچه در این بحثحایز اهمیت است اینکه آرا و نظرات سیاسى ایشان بااندیشههاى سیاسیشان تفاوت اساسى دارد، و اگرچه بخوبى قابل تفکیک است، اما تاکنون کسى به این تفکیک توجه جدى نکرده است. و در صورتى که این تفکیک انجام نگیرد، در شناخت ابعاد عرفتسیاسى ایشان نه تنها دچار مشکل مىشویم، بلکه گاه به علتیافتن نوعى تناقض ظاهرى، گرفتار تزلزل، دودلى و تردید خواهیم شد. این بدان جهت است کهاندیشه سیاسى آرام آرام قوام مىگیرد و بنایى محکم مىسازد که قرنها پایدار مىماند. ولى آراى سیاسى در مسیر جریانات تطور مىیابد و گاه تا 180 درجه تغییر مسیر مىدهد; مثلا این که رئیس جمهور نباید روحانى باشد، یک نظر سیاسى است که تغییر خواهد کرد. اینکه جنگ را در چه مرحلهاى باید به پایان برد، یک نظر سیاسى است. دولتباید یا نباید عنان اقتصاد کشور را به طور کامل در دست داشته باشد، از نوع نظرات سیاسى است.
وقتىاندیشههاى سیاسى حضرت امام قوام گرفت، کسى نمىتوانست آناندیشهها را به طور مستقیم نشانه رود و در تغییر آن به طور مستقیم دخالت داشته باشد، ولى در آرا و نظرات سیاسى ایشان باب مذاکره باز بود. افراد شجاعى که با امام بحث مىکردند تا نظرشان را درباره موضوع خاصى تغییر دهند، قابل اعتماد، مورد احترام، دوست و دلسوز تلقى مىشدند. معظم له در این بخش از معرفتسیاسى، مشاور داشتند. نه به صورت رسمى بلکه مرحوم حاج احمد آقا، حضرت آیتالله خامنهاى، حجةالاسلام آقاى هاشمى و بسیارى دیگر از نزدیکان و حتى مطبوعات و دوستان قدیمى، همگى نقش مشاور را براى معظم له ایفا مىکردند. از مجریان سیاست مانند وزیر کشور، وزیر خارجه، وزیر اطلاعات، وزیر نفت و بیش از همه از نخستوزیران وقت نظر مىخواستند و با دقتى شگفتانگیز به نظرات دیگران توجه مىکردند و گاه تغییر نظر مىدادند و اینکه چنین شیوهاى داشتند، موهبتى بود که ازاندیشههاى سیاسى ایشان نشات مىگرفت;اندیشهاى که براى نظرات مسئولان و آحاد ملتحرمت قایل است و مشورت و نظرخواهى و گاه ارجح داشتن نظرات دیگران را بر نظرات خود، جزو اصول سیاست مىداند. تغییر نظر دادن را نه تنها زشت نمىشمارد، بلکه در آگاهى از نظر دیگران و دخالت دادن آن، حتى براى تغییر نظر خود اهمیت قایل است. البته تبحر ایشان در فقه، اصول، باز بودن باب اجتهاد و مهمتر از همه تقواى سیاسى نیز به کمکاندیشههاى سیاسى ایشان مىآمد و راه را براى تغییر نظر در حوزه آرا و نظرات سیاسى هموارتر مىساخت. بنابراین بعضى آرا و نظرات سیاسى ایشان در طول حیات سیاسى معظم له تغییر اساسى کرده است و اگرچه این تغییرات را به حساب آزادمنشى فکرى ایشان باید گذاشت ولى تعداد آنها آنقدرها زیاد نیست که بتوان تعبیر متزلزل را در ساحت او وارد کرد. به همین لحاظ تعداد نظراتى که در مسیر زندگى سیاسى ایشان اعلام شده و سپس تغییر کرده است، یا تعداد نظراتى که سیاستمداران دیگر در طول عمر خود تغییر دادهاند، قابل مقایسه نیست. ایشان تغییر نظر را ممدوح مىشمردند و هر کجا به نظرى بهتر یا درستتر مىرسیدند نظر سابق را بىتعصب و بیدرنگ اصلاح مىکردند. ولى ابتدا حولوحوش مسائل به دقت مىاندیشیدند و تحلیل مىکردند و سپس نظرات خود را اعلام مىداشتند.
امام و سیاست داخلى و خارجى
چندى گمان مىکردم که در کشف نظرات معظم له باید بین سیاستخارجى و داخلى تفکیک قایل شد، ولى اکنون به این باور رسیدهام که این تفکیک به همان میزان که براى القاى سخن بسیار کارآست، مخرب نیز هست. چرا که سیاست داخلى و خارجى ایشان نیز به وحدت رسیده است; مثلا معظم له به منافع ملى آنگونه نمىاندیشند که دیگران مىاندیشند. براى امام خمینى (ره) هرکس که در آن سوى مرزهاى جغرافیایى است اجنبى نیست، حال آنکه کمتر کسى مىتواند چنین احساسى داشته باشد. البته شاید مثالى را که آوردم سادهنگرها بتوانند آن را با صدها شاهد مثال از دیگر سخنان حضرت امام (ره) نقض کنند، چنانکه ایشان از تسلط اجانب به قدر کفایتسخن گفتهاند، اما حوزه بحث را در این امر به لحاظ یک عمل سیاسى تنگ گرفتهاند تا جامعه بتواند همراهى کند.4. چهارمین حوزه معرفتسیاسى، دایره آراى سیاسى است. آراى سیاسى مجموعهاى از نظرات افراد نسبتبه موضوعاتى است که به اداره امور اجتماعى ارتباط مىیابد. مرز دقیقى تعریف آراى سیاسى را از تعریفاندیشه سیاسى جدا مىکند که بخشى از خصوصیات این مرز را در این جا یادآورى مىکنیم و برخى را در بحثاندیشه سیاسى بیان خواهیم کرد.
اولا قضایاى آراى سیاسى از نوع قضایاى شخصیه است و اگر به قضایاى کلى هم میل کند تا آستانه قضایاى طبیعیه پیش نمىرود و حداکثر در حد قضایاى مسوره و مهمله باقى خواهد ماند. مثلا اگر کسى معتقد باشد که براى توسعه معقول تجارت، پیوستن به سازمان بینالمللى گات امرى ضرورى است، چنین نظرى در دایره آراى سیاسى جاى دارد و دیگرى مىتواند نظرى دیگر داشته باشد، اما آنچه مهم است اینکه چنین نظرى در قالب قضیه شخصیه بیان شده است. زیرا حکم به پذیرفتن یا نپذیرفتن عضویت در یک سازمان بینالمللى حکمى کلى نیست و موضوع آن یک مصداق بیشتر ندارد; حتى اگر همه مردم در پیوستن یا نپیوستن به این سازمان نظرى واحد داشته باشند، این قضیه همچنان جزئى خواهد ماند. اما اگر کسى چنین نظرى داشته باشد که: "عضویت در تمام سازمانهاى بینالمللى مطلوب یا امرى ضرورى است"، آنگاه چنین نظرى در حکم یک قضیه عام و طبیعیه بیان شده است; قضیهاى که ظاهرى کلى دارد و با تاملىاندک، مسوره بودن آن ظاهر مىشود; چرا که چنین قضیهاى تناقض ذاتى دارد. زیرا هیچ کشورى نمىتواند هم در سازمان ناتو عضو باشد و هم در پیمان ورشو (زمانى که این سازمان وجود داشت) . همچنین نمىتواند هم در سازمان جهاد اسلامى - که از لحاظ تقسیمات سازمانهاى بینالمللى سازمانى خصوصى و غیرعلنى است، عضو بود و هم در سازمان جهانى صهیونیسم بینالملل که آن نیز سازمانى خصوصى و غیرعلنى است. بنابراین عضویت در بسیارى از سازمانهاى بینالمللى با عضویت در سازمانهایى دیگر معارض است. پس کسى که معتقد است عضویت در تمام سازمانهاى بینالمللى مطلوب است، یا بواقع ماهیت و تقسیمات سازمانهاى بینالمللى را نمىشناسد و یا معتقد است ورود در آن دسته از سازمانهایى که عضویت در آنها ممکن مىشود، کار مطلوبى است. البته ظاهرا مىتوان آنقدر دایره کلیات را تنگ گرفت که آراى سیاسى همچنان به صورت قضایاى طبیعیه قابل بیان باشد، ولى براى تنگ کردن چنین دایرهاى باید تخصیصهاى پىدرپى وارد ساخت; که بهتر است از همان اول مسوره بودن قضایاى آراى سیاسى را مورد اذعان قرار داد.
مبانى فلسفى در حوزهاندیشه سیاسى
دومین خصیصه آراى سیاسى، گم بودن مبانى آن است. در علم سیاست، مبانى رسیدن به یک توصیف یا حکم، روشن است.همچنین در حوزهاندیشه سیاسى مىتوان ردپاىاندیشه را یافت و به مبانى فلسفى آن رسید. در حوزه علم به حوادث سیاسى نیز مىتوان حدود اطلاعات کسى را نسبتبه وقایعى که مىداند، دانست. در حوزه تحلیل نیز مىتوان به استحکام یا سستى منطق تحلیلگر پى برد، اما در حوزه آراى سیاسى علاوه بر جهان بینیها، دهها عامل دیگر نظیر امیال و منافع نیز دخالتهاى مستمر دارند و یافتن مبانى و علل رسیدن به یک نظر سیاسى، عوامل پیدا و پنهانى مىیابد که شناسایى آنها یا بسیار مشکل است و یا در اظهار آن مشکل پیش مىآید. مثلا کسى بگوید: نمایندگان مجلس شوراى اسلامى باید از نخبگان انتخاب شوند و منظورش از نخبگان صاحبان تحصیلات عالیه باشد. چنین شخصى داراى دیدگاه خاصى در مقابل فرد دیگرى است که مىگوید: مجلس تنها نهادى است که استعداد آن را دارد که به طور کامل مردمى باشد. بنابراین لزوم داشتن تحصیلات عالیه شرطى است که به خصیصه مردمى بودن آن لطمه مىزند. حال یافتن علل رسیدن به چنین نظراتى بسیار مشکل است. زیرا در حلاجى این نظرات، امکان نماینده شدن هر یک از این افراد را نمىتوان نادیده گرفت. مزید بر آن، کسى که مىخواهد این دو نظر را مورد بررسى قرار دهد، خود طرفدار یکى از این نظرها بوده و یا نظر سومى دارد که آن نیز در گم شدن مبانى شکلگیرى چنین نظرهایى دخالت موثرى دارد.
از خصیصههاى دیگر آراى سیاسى این است که همه در این حوزه داراى نظر هستند; چه آنها که با سیاستبیگانهاند و چه آنها که ذهن، رفتار و امیالشان را سیاست اشغال کرده است و چه آنها که با سیاست قهرند. فعلا به آنها که ظاهرا با سیاستبیگانهاند، کارى نداریم. اما هرکس حوادث سیاسى را پیگیرى کند کمکم داراى آراى سیاسى مىشود و هرکس تحلیل سیاسى ارائه مىکند، بیگمان داراى آراى سیاسى است.
دانش سیاستبا آراى سیاسى متباین است; زیرا دانش سیاست در دانشگاهها ذهن دانشجو را پروار مىکند، ولى آراى سیاسى از جامعه، به کنه اعتقادات سیاسى فرد منتقل مىشود. نمرهاى که یک دانشجوى چپگراى تندرو از استاد مىگیرد. شاید با نمرهاى که دانشجوى راستگراى افراطى مىگیرد برابر باشد، اما نظرات و آراى سیاسى این دو دانشجو در مقابل هم قرار دارد. شاید هر دو در نگاه استاد، دانشجویانى با ارزشهاى علمى برابر قلمداد شوند، اما از آنجا که استاد به یکى بیش از دیگرى از لحاظ سیاسى احساس قرابت مىکند بیشتر به او دلمشغول مىدارد; و این بدان لحاظ است که آراى سیاسى دانشجو از استاد تاثیر مىپذیرد، یا هر دو به یک سرچشمه مىرسند ولى علم سیاست نسبتبه آراى آنان همچنان بىاعتناست. حداکثر آنکه هر دو گروه، علم سیاست را در استخدام آراى خود درآورند. البته اینکه مىگوییم بین دانش سیاست و آراى سیاسى نسبت تباین برقرار است، بطور مطلق نیست و همانگونه که هر مطالعهاى در هر رشته از معرفت - حتى علوم تجربى - در شکلگیرى آراى سیاسى دخالت مىکند، دانش سیاستبه طریق اولى در شکلگیرى آرا و نظرات سیاسى دخیل خواهد بود; چنانکه در هر درسى که از استادى عرضه مىشود، مىتوان ردپاى آراى او را یافت، ولى این وقتى است که استاد به جاى ارائه دانش و دانستههاى خود به دانشجویان در درس، بحث و کلاس نیز کار سیاسى مىکند. البته ظاهرا باید چنین باشد که دو استاد همطراز از لحاظ علمى، اما داراى آراى سیاسى متفاوت در یک درس واحد مشابه تدریس کنند و آراى سیاسى آنان به درس و بحث راه نیابد، ولى در عمل به نحو غالب آراى سیاسى استاد نه تنها به حوزه علم راه دارد بلکه در انتخاب موضوع و روش نیز دخالت موثر مىکند. چنانکه یک درس را دو استاد در یک دانشکده تدریس مىکنند و مسئول گروه هر دو را استادانى زبردست مىداند، اما از شر و خیر جنجالهاى دایمى آنان بر سر مسائل سیاسى در گردهماییها رنجیا لذت مىبرد و گاه نیز به علت ورود بیش از حد آراى سیاسى استادان به مجموعه درس، گرفتاریهاى عدیدهاى پیش مىآید. به هرحال اگرچه دخالت دادن آراى سیاسى در علم سیاست دور از شان و شئون علمى است اما در همه جاى دنیا کم و بیش چنین امرى رواج دارد و احتمالا تا دانش سیاست نتواند خود را تصفیه و تخلیص کند، در عمل امرى اجتنابناپذیر مىنماید.
علم سیاست، معرفت عام
این که آیا مىتوان آراى سیاسى را جزو معرفتسیاسى قلمداد کرد یا نه; جاى بحث ندارد; چرا که به هر صورت آراى سیاسى نوعى آگاهى از اداره امور است. آنچه جاى بحثباقى گذاشته، این است که آراى سیاسى ماهیتا چه نوع معرفتى است؟ بىگمان از نوع دانش سیاست نیست; زیرا علم سیاست، معرفت عام است; به این معنا که مىتوان براحتى آن را تدریس کرد، ولى آراى سیاسى قابل تدریس نیست مگر آنکه درسى به عنوان تاریخ آراى سیاسى عرضه شود و علم به آراى سیاسى نخبگان، خود نوعى معرفت تلقى گردد. معرفتى از نوع معرفت فلسفى نیز نیست; زیرا فلسفه نیز قابل تدریس است، منتها آراى سیاسى بسیارى از نخبگان مىتواند از لحاظ فلسفى مورد بحث و بررسى قرار گیرد.در حقیقت آراى سیاسى معرفتى شخصى است; یعنى ماهیت آن کثرتگراست و در مبانى وحدت ندارد، حتى اگر جمعیت انبوهى تا حدود زیادى داراى آراى نزدیک به هم مىشوند در حقیقت مشترکاتى بین معرفت آنان دیده شده که آنها را گرد هم مىآورد. البته گاه یک نظریهپرداز، آراى خود را بر جمعیت، گروه، حزب و تشکیلاتى تحمیل یا القا مىکند، ولى اکثر تشکلهاى سیاسى که بر محور آراى سیاسى فرد یا افرادى معدود قوام گیرد دوام ندارد، یا همراه با تحولات جارى تطور مىیابد و یا تحلیل مىرود و به فروپاشى آن تشکل مىانجامد. اگر به ذهن رسد که آیا مشترکات آراى سیاسى افراد که آنها را در یک جمعیت و حزب سیاسى جمع مىکند، مىتواند معرفتى عام باشد؟ این سوال به حقى است که پاسخى ساده دارد و آن اینکه جنس هر معرفت عام، بازگشتى به کشف وجهى از واقعیت دارد، اما این مشترکات ماهیتا یک میل ذهنى است نه یک کشف قاعدهمند.
عوامل شکلگیرى آراى سیاسى
عواملى مانند سن، نوع مطالعات، امکانات رفاهى و وضعیت اقتصادى، جهانبینى و ایدئولوژى، شغل، رفاقت، رقابت، مکان زیست و زمان، نزدیکى و دورى به قدرت و بسیارى از مقولات دیگر، عواملى هستند که به طور مستقیم در شکلگیرى آراى سیاسى دخالت دارند. حال آنکه همه این عوامل در معرفتهاى عام، فقط به طور غیرمستقیم حضور دارند. در علوم تجربى و علوم دقیقه تاثیر این عوامل غیرمستقیمتر و در علوم انسانى کمى مستقیمتر است، اما در شکلگیرى آراى سیاسى، این عوامل کاملا به طور مستقیم دخالت مىکنند و بنیانهاى آراى سیاسى را پى مىریزند. مثلا نمىتوان گفتبه دلیل لجبازى گالیله با کلیسا، کروى بودن زمین اثبات شد، ولى مىتوان گفتبه خاطر فشار فقر و بیعدالتى ناشى از از استعمار انگلیس، آراى سیاسى گاندى شکل گرفت. البته عواملى که در شکلگیرى آراى سیاسى کسى به طور مستقیم دخالت مىکند، اینگونه نیست که تصویرى شفاف بر آینه اذهان بیندازد، بلکه عوامل پیچیده غیرقابل دسترس دستبه کار مىشوند و آراى کسى را سامان مىدهند. مثلا نزدیکى به قدرت حاکم، گاه در شکلگیرى آراى سیاسى دو فرد، دوگانه عمل مىکند; یکى را به رفاقت و همکارى با مرکز قدرت مىکشاند و دیگرى را به رقابت و تعارض وامىدارد. به همین دلیل گاه دو مشاور همکلاس و همشان، دو تجویز متفاوت دارند; یکى تعدد احزاب را پیگیر مىشود، دیگرى تعدد احزاب را مخرب مىداند.هرکس حادثهاى سیاسى را تحلیل کند، یا به هر مقدار در امور سیاست دخالت کند و یا با نوعى استدلال - حتى با سکوت - سبتبه حادثهاى موضع بگیرد، داراى آراى سیاسى است. منتها بعضیها آراى سیاسى خود را از دیگران مىگیرند و برخى توان و جسارت آن را دارند که خود بیندیشند، ولى هر دو گروه از عوامل محیطى تاثیر مستقیم مىپذیرند. با این حال فقط آن دسته از سیاستمداران و متفکرانى که منشا تحولاتى در ساحتسیاست مىشوند اصطلاحا صاحب نظر و آراى سیاسى قلمداد مىکنند و از ذکر اینکه همگان داراى آراى سیاسى هستند، اجتناب مىشود.
حضرت امام (ره) به عنوان سیاستمدارى برجسته قهرا داراى آراى سیاسى است و آراى سیاسى ایشان به دلیل علاقه، عشق، توجه جدى جامعه به معظم له و حفظ، نگهدارى و انتشار فرمایشاتشان، تا حدود زیادى قابل دسترسى و شناسایى است. آنچه در این بحثحایز اهمیت است اینکه آرا و نظرات سیاسى ایشان بااندیشههاى سیاسیشان تفاوت اساسى دارد، و اگرچه بخوبى قابل تفکیک است، اما تاکنون کسى به این تفکیک توجه جدى نکرده است. و در صورتى که این تفکیک انجام نگیرد، در شناخت ابعاد عرفتسیاسى ایشان نه تنها دچار مشکل مىشویم، بلکه گاه به علتیافتن نوعى تناقض ظاهرى، گرفتار تزلزل، دودلى و تردید خواهیم شد. این بدان جهت است کهاندیشه سیاسى آرام آرام قوام مىگیرد و بنایى محکم مىسازد که قرنها پایدار مىماند. ولى آراى سیاسى در مسیر جریانات تطور مىیابد و گاه تا 180 درجه تغییر مسیر مىدهد; مثلا این که رئیس جمهور نباید روحانى باشد، یک نظر سیاسى است که تغییر خواهد کرد. اینکه جنگ را در چه مرحلهاى باید به پایان برد، یک نظر سیاسى است. دولتباید یا نباید عنان اقتصاد کشور را به طور کامل در دست داشته باشد، از نوع نظرات سیاسى است.
امام و تغییر نظرات سیاسى
حضرت امام (ره) بارها نظرات سیاسى خود را تغییر دادهاند و این تغییر نه تنها از ارزشهاى والاى ایشان نمىکاهد بلکه برعکس، یکى از نکات مثبت و قوت معظم له به شمار مىآید. چنانکه وقتى امروز مىشنویم پیامبر اکرم (ص) در جنگ بدر بر سر چگونگى چادر زدن در کنار چاهها با پیشنهاد یک فرد عادى تصمیمشان را تغییر مىدهند، به وجد مىآییم.وقتىاندیشههاى سیاسى حضرت امام قوام گرفت، کسى نمىتوانست آناندیشهها را به طور مستقیم نشانه رود و در تغییر آن به طور مستقیم دخالت داشته باشد، ولى در آرا و نظرات سیاسى ایشان باب مذاکره باز بود. افراد شجاعى که با امام بحث مىکردند تا نظرشان را درباره موضوع خاصى تغییر دهند، قابل اعتماد، مورد احترام، دوست و دلسوز تلقى مىشدند. معظم له در این بخش از معرفتسیاسى، مشاور داشتند. نه به صورت رسمى بلکه مرحوم حاج احمد آقا، حضرت آیتالله خامنهاى، حجةالاسلام آقاى هاشمى و بسیارى دیگر از نزدیکان و حتى مطبوعات و دوستان قدیمى، همگى نقش مشاور را براى معظم له ایفا مىکردند. از مجریان سیاست مانند وزیر کشور، وزیر خارجه، وزیر اطلاعات، وزیر نفت و بیش از همه از نخستوزیران وقت نظر مىخواستند و با دقتى شگفتانگیز به نظرات دیگران توجه مىکردند و گاه تغییر نظر مىدادند و اینکه چنین شیوهاى داشتند، موهبتى بود که ازاندیشههاى سیاسى ایشان نشات مىگرفت;اندیشهاى که براى نظرات مسئولان و آحاد ملتحرمت قایل است و مشورت و نظرخواهى و گاه ارجح داشتن نظرات دیگران را بر نظرات خود، جزو اصول سیاست مىداند. تغییر نظر دادن را نه تنها زشت نمىشمارد، بلکه در آگاهى از نظر دیگران و دخالت دادن آن، حتى براى تغییر نظر خود اهمیت قایل است. البته تبحر ایشان در فقه، اصول، باز بودن باب اجتهاد و مهمتر از همه تقواى سیاسى نیز به کمکاندیشههاى سیاسى ایشان مىآمد و راه را براى تغییر نظر در حوزه آرا و نظرات سیاسى هموارتر مىساخت. بنابراین بعضى آرا و نظرات سیاسى ایشان در طول حیات سیاسى معظم له تغییر اساسى کرده است و اگرچه این تغییرات را به حساب آزادمنشى فکرى ایشان باید گذاشت ولى تعداد آنها آنقدرها زیاد نیست که بتوان تعبیر متزلزل را در ساحت او وارد کرد. به همین لحاظ تعداد نظراتى که در مسیر زندگى سیاسى ایشان اعلام شده و سپس تغییر کرده است، یا تعداد نظراتى که سیاستمداران دیگر در طول عمر خود تغییر دادهاند، قابل مقایسه نیست. ایشان تغییر نظر را ممدوح مىشمردند و هر کجا به نظرى بهتر یا درستتر مىرسیدند نظر سابق را بىتعصب و بیدرنگ اصلاح مىکردند. ولى ابتدا حولوحوش مسائل به دقت مىاندیشیدند و تحلیل مىکردند و سپس نظرات خود را اعلام مىداشتند.