نویسنده: سیدعلى قادرى
 
 
 
 

عدالت اجتماعى اولین تکلیف حکومت اسلام

با چنین برداشتى، بحث از آراى اکثریت در مشروعیت‏حکومت‏بحثى منتفى است و فراتر از آن آراى اکثریت نیست که حکومت را مشروع مى‏سازد، بلکه آراى مردم آن را بنا مى‏کند. نکته مهمتر اینکه مردم در چنین‏اندیشه‏اى مصالحى بیش از آراى خود براى بناى حکومت مى‏آورند و در حقیقت‏بااندیشه سیاسى در بناى حکومت مشارکت مى‏کنند، نه با آراى سیاسى. چرا که جایگاه باورهاى جدى غیرقابل تغییر در امر سیاست در حوزه‏اندیشه سیاسى است نه در حوزه آراى سیاسى، و چنین مى‏شود که راى مردم اصالت ذاتى مى‏یابد.
مسئله دیگر در باب اصالت راى در نگاه ایشان را باید در متن اسلام جستجو کرد. به این معنا که حکومت اسلامى ابتدا موضوع تکلیف است و به تبع تکالیف خود موضوع حق مى‏گردد. اولین تکلیف حکومت اسلامى با دیدگاه شیعى برقرارى عدالت اجتماعى است. چنانکه عدالت‏به عنوان یک زیربناى فکرى جزو اصول مذهب قرار گرفته و اصولا یکى از ملاکهاى متقنى است که مى‏توان مشروع بودن رفتار حکومت را با آن سنجید.
یکى دیگر از تکالیف عمده حکومت، برقرارى امنیت (به معناى عام کلمه) و دیگرى اخذ آراى مردم در نحوه اداره امور است. دو آیه در قرآن کریم به اصالت‏شورا دلالت دارند. آیه 159 سوره آل عمران مى‏فرماید "فبما رحمة من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم واستغفرلهم و شاورهم فى‏الامر فاذا عزمت فتوکل على‏الله ان الله یحب المتوکلین". این آیه هم به روانشناسى مردم در بحث مشاورت پرداخته و هم به هر نتیجه‏اى که از مشاورت بیرون آید بها داده و فرموده است، وقتى به عزم رسیدى توکل کن. چنانکه در جنگ احد وقتى حضرت رسول اکرم (ص) اصحاب را به مشورت دعوت کرد و نتیجه‏اى که از مشورت بیرون آمد، مطابق نظر خود نبود و در اقلیت قرار گرفت، لباس رزم پوشید و به میدان رفت و شکست‏خورد ولى به رخ مردم نکشید که شما اطلاعات کمى دارید، تحلیل شما ضعیف است و از این جور حرفها. زیرا وقتى به عزم رسید یعنى به اراده‏اى که از آراى مردم بیرون مى‏آید دیگر نتیجه عمل مهم نیست. آنچه مهم است آنکه این راى اصالت دارد و باید به خدا توکل کرد و به آن عمل نمود. البته عده‏اى آیه را به نحوى که اصالت را از مشورت بگیرد و به عزم تحویل دهد، معنا کرده‏اند که‏اندیشه سیاسى آنان در تفسیر آیه دخالت دارد. دیگرى در آیه 38 سوره "شورى" است که مى‏فرماید: "والذین استجابوا لربهم و اقاموا الصلوة و امرهم شورى بینهم و مما رزقناهم ینفقون".

تاکید قرآن بر مشورت

در آیه اول به حاکم توصیه مى‏کند با کسانى که پیرامون او هستند مشورت کند و در این آیه وظیفه مردم را برمى‏شمارد که باید در امور خود مشورت کنند و این مشورت را نه امرى تشریفاتى بلکه مانند برپایى نماز اعلام مى‏دارد. در حقیقت هم حاکم هم تابع که در غایت‏یکى هستند، موظف‏اند در امور خود مشورت کنند و این جایگاه اصالت راى را از متن دین نشان مى‏دهد. نکته مهمتر اینکه در اکثر فلسفه‏هاى سیاسى به مردم حق داده مى‏شود در سرنوشت‏سیاسى خود با راى و عمل خود مشارکت داشته باشند ولى از این آیات اینگونه برمى‏آید که بحث فراتر از حق داشتن نداشتن است، بلکه به شکل وظیفه بروز یافته است; یعنى مردم وظیفه دارند در سرنوشت‏سیاسى با مشورت دایمى خود عهده‏دار امور شوند و حکومت نیز مکلف است امور حکومت را با نظر اکثریت آرا جارى سازد.
با چنین برداشتى "ولایت مطلقه" با اصالت راى هیچگونه تضادى ندارد. چه ولایت مطلقه یعنى عهده‏دار تمام امور اصلى، فرعى، عبادى، سیاسى و اقتصادى جامعه شدن و از پرداختن به هیچ امرى از امور اداره حکومتدارى غفلت نکردن و از دگرسو، اصالت راى مردم یعنى قرار گرفتن در تمام امورى که در دایره ولایت قرار مى‏گیرد و فاصله حاکم و تابع را برداشتن و در یک جامعه توحیدى در امر سیاست‏به وحدت رسیدن.
در بعد روابط خارجى به نظر مى‏رسد معظم له سه اصل دعوت، نفى سبیل و حفظ دارالاسلام را در ساختاراندیشه سیاسى خود دارند، اما اینکه ظرف سیاست‏خارجى را چه چیز گرفته‏اند، قبلا به تفصیل در این زمینه سخن گفته‏ایم. (22)

پی نوشت :

1. سوره نحل، آیه 112.
2. سوره یوسف، قسمتى از آیه 111.
3. انفال، قسمتى از آیه 60.
4. بقره، قسمتى از آیه 249.
5. خوشبختانه کتاب سه جلدى کوثر که توسط موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام (ره) منتشر شده و ادامه دارد، همچنین کتابهایى که تحت نام در جستجوى راه از کلام امام، توسط انتشارات امیرکبیر انتشار یافته، کار را تسهیل مى‏کند.
6. در جستجوى راه از کلام امام، دفتر سیزدهم، ص 264.
7. این سخنان را از شهید چمران که با تواضع خاص عارفان از کمیته انقلاب اسلامى، ناحیه 5، منطقه یک تهران دیدارى داشتند، شنیدم و در یک گپ دوستانه که بیش از دو ساعت‏به طول انجامید، ادامه دادند که ببینید بچه‏هاى شما همگى حزب‏الهى هستند و با فرهنگ خانواده‏هاى بى‏بند و بار آشنایى ندارند. آن خانواده‏ها نیز که از عطوفت انقلاب بى‏خبرند، از فرهنگ حزب الهى غافل‏اند، اگر بین این خانواده‏ها و همسایگانشان نزاعى دربگیرد، بیچاره آنها حتى نزاع خود را از کمیته‏ها پنهان مى‏کنند، حال آنکه حضرت امام با تایید ادامه کار شهربانى مشکل روانى آنها را حل کرده‏اند.
8. اگر قرار باشداندیشه را خارج از مفهوم اصطلاحى آن معنا کنیم، آنگاه از بسیارى ازاندیشمندان اصطلاحى را خواهیم یافت که‏اندیشمند نیستند. زیرااندیشمند با تعریف دقیق "اندیشه" کسى است که مغالطه‏ها را نیز بخوبى کشف کند و نه آنکه چنان مغالطه‏اى مرتکب شود که بخشى از جامعه بشرى را مدت زیادى به کجراهه ببرد. با این حال در بحث‏اندیشه سیاسى منظور ازاندیشه، مفهوم منقول و اصطلاحى آن است; نه معناى اولیه و حقیقت آن.
9. در اسلام فقط دو ماهیت متمایز در دو سوى یک طیف وجود دارد. اشکال دیگر در میانه طیف جاى خواهد گرفت. شق سومى به عنوان موضوعى متباین وجود ندارد. لکم دینکم ولى‏دین.
10. فرهنگ چیره آن زمان، مخلوطى از نظرات دین‏باوران، دینداران، بیدینان و دین ستیزان بود و اگرچه اکثریت‏با دینداران سنتى بود و در میان اینان فرنگ رفته نیز دیده مى‏شد اما دامنه اعمال نفوذ اقلیت فرنگ رفته‏هاى لائیک یا ضد دین درشکل‏گیرى فرهنگ سیاسى، کمتر از نفوذ اکثریت نبود. ولى در جمع جبرى صبغه دینى قانون اساسى مشروطه بیش از صبغه غیردینى آن بود. 11. به عنوان مثال اگر کسى گمان کند که اسلام روزه را بدین سبب واجب کرده که براى سلامتى مفید است و لاغیر، بعید است که مبناى تفکرش اسلامى باشد، حتى اگر به حدیث مستند و زیبا و کوتاهى از حضرت رسول اکرم (ص) که فرمود: "صوموا تصحوا" (روزه بگیرید تا سلامت‏باشید) استناد کند. این استناد مبناى تفکر نیست. شاهد مثالى است‏براى اثبات یک نظر از پیش تعیین شده و شاید از وجهى درست. دلایل ذهن‏پسند دیگرى نیز از فقه براى اثبات این نظر مى‏توان یافت، چنانکه اجماع است‏بین تمام فقهاى اهل سنت و شیعه که اگر روزه براى سلامتى بدن روزه‏دار یا حتى بچه شیرخواره‏اى که به سینه مادر نیازمند است، مضر باشد، نه تنها آن روزه باطل است‏بلکه حرام نیز هست و قضا دارد. اما این دلایل یکى از حکمتهاى روزه را بیان مى‏کند نه علت وجوب آن را، و اگر تبعات امرى را به عنوان مبناى آن امر بگیریم دراندیشه دچار التقاط خواهیم شد.
12. بعضى مرزى بین فرهنگ و دین قایل نیستند و آن را به دین و فرهنگ یا فرهنگ و دین تعبیر مى‏کنند که از وجهى درست است، اما درست‏تر آنکه فرهنگ نیز یا دینى است‏یا نیست‏یا امرى مشکک است.
13. این‏گونه گمان مى‏کنم که عرفان فصل دیگرى است و در نگاه یک دین‏باور به تقسیم‏بندى دینى و غیردینى تن در نمى‏دهد. عرفان، عرفان است و هرگز غیردینى نخواهد بود که اگر جز این باشد عرفان نیست. آنچه به عرفان مذهبى و غیرمذهبى تقسیم مى‏شود، اشتراک لفظى دارد. شاید درست‏تر این است که بگوییم عرفان و تصوف. این تصوف است که مى‏تواند دینى یا غیردینى باشد. مهمتر آنکه در نگاه عرفانى ایشان پله دیگرى به ارتفاع زمین تا سهیل وجود دارد که دست‏اندیشه ما به آن نمى‏رسد و نظاره آن تنها از دور ممکن مى‏شود. بنابراین من اینگونه نظاره کرده‏ام و بسیارى دیگر دقیق‏تر از آنکه: همه معارف، جلوه‏هاى حق‏اند و چیزى جز جلوه حق دیدنى نیست، هر چیز که نیست، نیست و نیستى محتمل نیست. پس هر آنچه که هست، تماما جلوه حق است و خدایى است. 14. وانگهى هیچ‏کس در عمل نمى‏تواند علوم انسانى را به طور خالص از باورهاى دینى یا مکتبى خود پاک سازد; به عبارت دیگر هر عالمى در موضوع گزینى ابتدا از اعتقادات خود رخصت مى‏گیرد و سپس با متدولوژیهاى متعارف وارد در تخصص خود مى‏گردد. اگر نمى‏ترسیدم که جامعه علمى مرا به گزافه‏گویى متهم سازد مى‏گفتم: هیچ معرفتى حتى علوم دقیقه و تجربى نیز به طور خالص از باورهاى مذهبى و مکتبى منفک نیست. بگذار فاحش بگویم که نگاه توحیدى حتى در متدولوژیها نیز دخالت مى‏کنند و فراتر از آن در عالم خارج نیز اثرگذار است. حتى در طراحى هواپیما هم دخالت مى‏کنند. یک سى‏سى خون در لوله آزمایش فردى که موحد است همان رفتار را ندارد که در لوله آزمایش یک غیر موحد. بالاتر از آن لوله آزمایشى را که موحد یا غیرموحد طراحى کنند نیز متفاوت است و این بحث عجیب و غریبى نیست. به اشاره گذر کردم که فتح بابى شود تا آنها که بیان رساترى دارند به توضیح بیشتر آن بپردازند.
15. دیوان امام، "در توصیف بهاران و مدیح ابا صالح امام زمان"، صفحه 271.
16. اگر این تصورات و خیالات به ذهن ما مى‏رسد معلوم نیست که به ذهن ایشان نرسیده باشد، ولى در گفتارشان ردپایى نیست. آنچه در گفتارشان براحتى قابل دریافت است، وجوب تشکیل حکومت اسلامى است و این معنا آنقدر در گفتار ایشان جلا داشت که در شعارهاى کلیدى انقلاب بر زبان غالب مردم مى‏چرخید: "استقلال، آزادى، حکومت اسلامى". پس از پیروزى انقلاب بود که نحوه اداره حکومت‏به عنوان "جمهورى اسلامى" قوام گرفت.
17. کتاب ولایت فقیه، درسهاى ایشان در نجف اشرف است که عده‏اى از شاگردان، آن را نگارش کرده‏اند و توسط خود ایشان ویرایش شده است.
18. بحث ولایت فقیه کتاب البیع، توسط آقاى عبدالکریم بى‏آزار شیرازى ترجمه و شرح شده و انتشارات بعثت آن را منتشر ساخته است.
19. البته بخوبى نمى‏دانم آیا فقهایى که اصل ولایت فقیه را قبول ندارند، بیشتر به آن آسیب مى‏رسانند یا هجمه‏هاى تبلیغى بیگانگان در زشت جلوه دادن آن کارگرتر است. اما این را بخوبى دریافته‏ام که بسیارى از استادان دروس انقلاب اسلامى و بسیارى از نویسندگان و گویندگان، به طرفدارى از ولایت فقیه مطالبى عرضه کرده‏اند که دانشجو و خواننده را به وادى تردید کشانده‏اند.
20. امام خمینى (ره)، ولایت فقیه، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (ره)، چاپ اول، صص 32 و 33.
21. ولایت فقیه، صص 33 و 34.
22. در سمینارى که سال 71 در دانشگاه علوم دریایى چالوس تحت عنوان‏اندیشه‏هاى سیاسى حضرت امام (ره) برگزار گردید، به تفصیل در این زمینه سخن گفته‏ام که در دست انتشار است و براى آشنایى با این مبانى رجوع شود به فصلنامه سیاست‏خارجى، از انتشارات دفتر مطالعات سیاسى و بین‏المللى وزارت امور خارجه، سال اول، شماره دوم، طرح تحقیق در مبانى سیاست‏خارجى اسلام.