نگاهى به تفسير «الميزان»

نويسنده: حسين فعال عراقى
«تفسير الميزان» يكى از تفاسير ارزشمند عصر حاضر به شمار مى‏رود و حاصل سالها تلاش مداوم و خستگى ناپذير علامه سيد محمد حسين طباطبايى ـ رحمة الله عليه ـ است. استاد فرزانه در اين اثر ماندگار خود در جهان اسلام، صد و چهارده سوره قرآن را از ابعاد مختلف روايى، تاريخى، علمى، كلامى و فلسفى كاويده و ضمن شرح و بسط گسترده آيات به بررسى ديدگاههاى مفسيرين قرآن اعم از شيعه و سنى پرداخته است و در اين راستا با توجه به اينكه بخش قابل توجهى از قرآن را قصه‏ها و داستان‏ها تشكيل مى‏دهد، در كنار تفسير و توضيح اين داستان‏ها به اهداف قصه‏گويى در قرآن نظر داشته و ضمن بررسى نكات ظريف قصه‏ها، پيام‏هاى هر قصه و داستان را بيان نموده است.
حضرت علامه در نقل قصص قرآن شيوه خاصى را مبذول داشته است كه مى‏توان گفت آن وجه تمايز ايشان از ديگر مفسران و قرآن پژوهان و حتى برخى كتابهاى «قصص قرآن و تاريخ انبياء» است كه به طور خلاصه به آنها اشاره مى‏گردد:

از آنجا كه روش علامه در الميزان تفسير «قرآن به قرآن» است، قرآن پژوه و مفسر بزرگ با غوص در درياى بيكران قرآن، گوهر آيات را از ژرفاى آن بيرون كشيده و در كنار ديگر گوهرهاى وحى قرار داده و دريايى از معارف فراهم آورده است.
اين «سيره خاص، «الميزان» است كه جز در روايات معصومين عليهم السلام در تفاسير پيشينيان به ندرت ديده مى‏شود و بعد از آن هم هنوز به ابتكار خويش باقى است. همانا شناسايى آيات كليدى و ريشه‏اى قرآن است كه در پرتو آن آيات كليدى درهاى بسيارى از آيات ديگر را گشوده است و با شناخت آن آيات ريشه‏اى اين شجره طوبى، تغذيه بسيارى از آيات شاخه‏اى ميسر مى‏گردد» . (1)
علامه اين شيوه را نيز در بررسى قصص قرآن به كار گرفته و «با روشى قرآنى به تفسير قرآن به قرآن قرآن و قصص قرآنى مى‏پردازد.» (2) و در پرتو نور قرآن، نمايى زيبا و روشن از يك قصه را به تصوير مى‏كشاند و ترسيم مى‏كند و «مى‏كوشد كه به آيات حاكى از يك قصه ترتيب زمانى بدهد و از مجموع آيات مربوط به آن يك قصه كامل قرآنى فراهم آورد.» (3)

علامه (ره) داستان و قصص را نيز از ديدگاه روايات بررسى نموده و ضمن بيان روايات به نقد آنها نيز پرداخته و به «نقل احاديث و اخبار صحيح از پيامبر (ص) و صحابه و ائمه معصومين (ع) اعتنا و اهتمام تمام نشان داده» . (4) و در ذيل هر فرازى از داستان فصلى تحت عنوان «بحث روايى» و «قصه در روايات» آورده كه ضمن نقل روايات از منابع تشيع و تسنن، از نقد آنها نيز فروگذارى ننموده است. او با نگاهى ژرف، سنگ معيار وحى روايات را مى‏سنجد و آنهايى را مى‏پذيرد كه با آيات تعارض و تناقضى نداشته باشد و بر شفافيت قصه بپردازد نه اينكه قصه را با روايات مجعول تاريك و تيره‏گرداند و خود در اين باره چنين مى‏نويسد:
«پيامبر گرامى به عمومى مسلمانان معيارى دست مى‏دهد كه با آن معيار و محك كلى، معارفى كه به عنوان كلام او، و يا يكى از اوصياء او بر ايشان روايت مى‏شود بشناسند و بفهمند آيا از دسيسه‏هاى دشمن است و يا براستى كلام رسول خدا (ص) و جانشينان او است و آن اين است كه هر حديثى را شنيديد به كتاب خدا عرضه اش كنيد، اگر موافق با كتاب خدا بود، آن را بپذيريد و اگر مخالف بود رهايش كنيد.» (5)

علامه در همان هنگام كه قصص را در روايات بررسى مى‏نمايد، از ترفند يهود نيز غافل نمى‏ماند و «اسرائيليات» در روايات و اخبار از نگاه تيز بينش به دور نيست و با درنگ و تامل «اسرائيليات» را از دامن پاك داستانهاى قرآن مى‏زدايد و هشيارانه از آميختگى برخى از اخبار و روايات با اسرائيليات و تحريفات يهود هشدار مى‏دهد و به قرآن پژوهان اين نكته با يادآور مى‏شود كه چگونه يهود در طول تاريخ خواسته‏اند قصص قرآن و تاريخ پيامبران را با افسانه و خرافات درهم آميزند و چون پوستينى وارونه نمايان سازند.
شرح و بسط اينكه «اسرائيليات» از چه زمانى و به وسيله چه كسانى در متون و منابع اسلامى رواج يافت، فرصتى ديگر را مى‏طلبد و در حوصله اين بحث نمى‏گنجد ولى به طور اجمال مى‏توان گفت كه «آغاز نشر اين آثار در ميان روايات اسلامى به دوره صحابه مى‏رسد و در دوره تابعين و تدوين آثار اسلامى گسترش مى‏يابد. درباره عوامل گسترش و نشر آن نيز به اشاره مى‏توان گفت: ناآگاهى و بيسوادى مردم جزيرة العرب تمايل و گرايش عرب آن روز به شناخت اسباب و علل و مبدأ آفرينش و حادثه‏هاى هستى، شهرت داستان‏هاى ملل و پيامبران در ميان مردم، اجمال قصه‏ها در قرآن و اهميت قصه‏سرايى و داستان‏پردازى در ميان اعراب، توطئه‏هاى يهوديان نفوذى براى آلوده ساختن منابع اسلامى و... از عوامل مهم شيوع و نشر اسرائيليات و نصرانيات در ميان تفاسير اسلامى است.
«علامه» با دقت نظر و ژرف‏انديشى و تامل در اخبار و روايات در برابر اين توطئه مى‏ايستد و «موضع منتقدانه بسيار سخت‏گيرانه‏اى دارد و هشدار مى‏دهد كه اكثر مفسرين در تفسيرهايشان در اين ورطه افتاده‏اند و علت آن در طبيعت داستان و داستان‏پردازى و تأثير آنها در تفاسير و افراط در تمسك به انواع احاديث و پذيرش بى‏چون و چراى آنهاست، و لو اينكه با صريح عقل و آيات محكم قرآنى مخالف باشند. او ريشه اسرائيليات و منشاء راه يافتن آنها به روايات اسلامى را مى‏كاود و براى اين كار مضامين اين گونه روايات را با آنچه در تورات و انجيل آمده است تطبيق مى‏دهد و وجوه تشابه و اختلاف آنها را باز مى‏نماياند و جعليات يهوديان را كه با اقوال انبياء عليهم السلام و الهيات اصيل اديان توحيدى مخالفت دارد، بيان مى‏كند .» (6)
از آن جمله علامه در ذيل آيه 103 سوره بقره به داستان ساختگى يهود درباره «هاروت و ماروت» اشاره دارد و با نگاهى ژرف و عالمانه، ضمن نقل داستان ساختگى، به نقد و بررسى آن مى‏پردازد و زشت‏ترين گناه و معصيتى را كه يهود به آن دو فرشته خدا نسبت داده‏اند، از دامن آن دو موجود پاك مى‏پيرايد و درباره اين روايات خرافى و ساختگى مى‏نويسد: «پس، از اينجا براى هر دانش پژوه خردبين روشن مى‏شود كه اين احاديث مانند احاديث ديگرى كه در مطاعن انبياء و لغزشهاى آنان وارد شده از دسيسه‏هاى يهود خالى نيست، و كشف مى‏كند كه يهود تا چه پايه و با چه دقتى خود را در ميانه اصحاب حديث در صدر اول جا زده‏اند تا توانسته‏اند با روايات آنان به هرجور كه بخواهند بازى نموده، و خلط و شبهه در آن بيدازند.» (7)
الميزان، ميزان و محكى است براى تشخيص سره از ناسره و جدايى خالصى‏ها و ناخالصى‏ها و از اين رو علامه «در پتو آگاهيهاى عظيم و كاراآمد خود جاى جاى اين اخبار و آثار را به نقد كشيده وبر تمامت آنها مهر بطلان زده است.» (8)

يكى ديگر از شيوه‏ها در الميزان «بررسى تطبيقى قصص قرآن، تورات و انجيل» است.
علامه در مقام مقايسه بر آمده و قصص قرآن را در يك كفه و داستان‏هاى تورات و انجيل را در كفه ديگر گذاشته و خواننده را محور قرار داده تا با سنجش و دقت نظر، به حقانيت قصص قرآن پى‏ببرد و تحريفات و خرافاتى را كه در تورات و انجيل وارد شده خود عينا نظاره كند .
از جمله در داستان آدم (ع) كه ميدانى فراخ و گسترده براى افسانه پردازى و بيهوده گويان مى‏باشد با مقايسه اين داستان در قرآن و تورات غبار اساطير را از چهره داستان مى‏زدايد و مى‏نويسد:
«در بعضى اخبار آمده: مار و طاووس دوتا از ياوران ابليس‏اند چون ابليس را در اغواء آدم و همسرش كمك كردند و چون اين روايات معتبر نبوده از ذكر آنها صرف نظر كرديم و خيال مى‏كنم از رويات جعلى باشد.
چون داستان از تورات گرفته شده و ما در اينجا عين عبارات تورات را مى‏آوريم تا خواننده به وضع آن روايات كاملا آگاهى يابد...» (9)
بعد از فراغ داستان، مطلب را اين گونه به پايان مى‏برند: «خواننده عزيز با تطبيق و مقايسه اين دو داستان باهم يعنى داستان آدم به نقل از قرآن كريم و به نقل از تورات و سپس دقت در رواياتى كه از طريق عامه وشيعه وارد شده به حقايق اين قصه پى‏مى‏برد.» (10)
و در داستان «هابيل و قابيل» ضمن تطبيق داستان در قرآن و تورات، خواننده را به داورى و قضاوت فرا مى‏خواند و مى‏نويسد: «خواننده را سفارش مى‏كنم كه نخست يدر آنچه تورات و آيات قرآنى كه راجع به پسر آدم نقل كرديم دقت كند، آنگاه آنها را باهم تطبيق نموده سپس داورى كند.» (11)
و از اين گونه است مطابقعت داستان نوح (12) ، لوط (13) ، ابراهيم (14) ، يوسف (15) ، شعيب (16) ، موسى (17) ، قارون (18) ، داود (19) ، سليمان (20) ، يونس (21) با تورات و داستان زكريا و يحيى (22) و مسيح (23) عليهم السلام با انجيل.

علاوه بر موارد فوق، علامه در هر فرصتى با توجه به اقتضاى داستان به مسايل علمى، تاريخى، جغرافيايى و... پرداخته است.
در داستان «طوفان نوح» در پاسخ به اين پرسش كه آيا طوفان نوح همه زمين را فرا گرفت يا بخشى از آن را، وارد مباحث زمين شناسى و ژئوفيزيك شده (24) و در داستان اصحاب كهف براى اثبات اينكه كداميك از غارهاى هفتگانه به غار اصحاب كهف تعلق دارد، به ناچار به مسايل معمارى و مهندسى پرداخته (25) و در داستان ذوالقرنين و براى بيان اين كه «ذوالقرنين» كيست و سرش كجاست، تاريخ را ورق زده ديدگاه‏هاى مختلف در اين زمينه را بررسى كرده است (26) و در داستان محاجه ابراهيم (ع) با قوم خود و تفسير آيه «فلما جن عليه الليل راى كوكبا قال هذا ربى فلما افل قال لا احب الافلين» (27) (پس همين كه شب او را پوشانيد ستاره‏اى را ديد گفت: اين پروردگار من است سپس همين كه غروب كرد، گفت: من غروب كنندذگان را دوست ندارم) علامه (ره) وارد يك بحث نجومى و ستاره شناسى شده اثبات مى‏كند كه در بين سيارات هفتگانه قمر، عطارد زهره، شمس، مريخ، مشترى و زحل كه مورد پرستش بوده‏اند، اين كوكب «زهره» است، زيرا قرآن در داستان ابراهيم، شمس و قمر را بعد از آيه مورد بحث ذكر كرده است. بنابراين، سياره كوكب يكى از پنج سياره ديگر بوده و چون «عطارد» مدار تنگ‏ترى دارد و بسيار كم ديده مى‏شود و «زهره» در بين آن چهار سياره ديگر، از جهت تنگى مدارش، نمى‏تواند بيش از چهل و هفت درجه از خورشيد فاصله بگيرد و هميشه همراه خورشيد است، از اين جهت به ذهن مى‏رسد كه كوكب مزبور همان زهره بوده است، چرا كه زهره گاهى قبل از خورشيد طلوع مى‏كند و عوام آن را ستاره صبح مى نامند و گاهى در دنبال آن قرار گرفته و در نتيجه بعد از غروب خورشيد در همان طرف مغرب ظاهر مى‏شود و چيزى نمى‏گذرد كه غروب مى‏كند و گاهى كه اين وضع در نيمه دوم ماه يعنى شب هجدهم نوزدهم و بيستم ماه قمرى اتفاق مى‏افتد، ظهور زهره تقريبا با غروب خورشيد و غروب آن تقريبا با طلوع ماه مقارن مى‏شود، زيرا در اين شبها اول آفتاب غروب مى‏كند و پس از آن ستاره زهره هويدا شده، پس از يك يا دو ساعت در همان جهت غربى افق غروب نموده و پس از آن بلافاصله و يا به فاصله مختصرى از ماه طلوع مى‏كند و اين خصوصيت تنها در ستاره زهره است، و اگر در مشترى و مريخ و زحل هم اتفاق بيفتد صرف اتفاق و آنهم بسيار نادر و كم است.
علاوه بر اين كه ستاره زهره در بين ستارگان درخشان، از همه زيباتر و روشن تر است، به طورى كه پس از فرارسيدن شب، اولين ستاره‏اى است كه نظر بيننده را به خود جلب مى‏نمايد . و از اين روى مى‏توان گفت ستاره مورد اشاره ابراهيم، همين ستاره بوده است و آيه شريفه، بر اين ستاره بهتر منطبق مى‏شود زيرا بر حسب ظاهر بين غروب ستاره و طلوع ماه فاصله نينداخته است و از اين ظهور استفاده مى‏شود كه طلوع ماه به دنبال غروب ستاره بوده و اين خود مؤيد ما است.» (28)
خلاصه كلام، اين سبك و سياق علامه (ره) در داستانهاى قرآن «به تناسب موضوع و دقيقا براى تصحيح نظرگاه و افزايش دانش و بينش خوانندگان و در جهت آشناتر شدن با روح قرآن است» (29) تا جانهاى خسته و تشنه حقيق در كنار اين سرچشمه زلال وحى آرام گيرند و خود را از اين درياى بيكران الهى سيراب سازند.

«تفسير الميزان» كه ثمره بيست و سال سال تلاش علمى علامه مى‏باشد، در 20 جلد به زبان عربى نوشته شده است كه در همان سالهاى نخست شيفتگان قرآن و علامه‏مندان «تفسير الميزان از حضرت علامه خواستند كه نسبت به ترجمه آن نيز عنايتى مبذول دارند و ايشان اين مهم را به اساتيدى از حوزه علميه و تنى چند از شاگردان داشنمند خود سپردند كه تا كنون اين يادگار ماندگار با ترجمه‏هاى گوناگون توسط برخى ناشران چاپ و منتشر گرديده است.
ابتدا ترجمه جلد 1 الى 10 «الميزان» كه هر جلد توسط يكى از محققان و قرآن پژوهان حوزه ترجمه گرديده و از سوى انتشارات دار العلم قم و سى جلد بعد با ترجمه سيد محمد باقر موسوى همدانى در تهران، انتشارات محمدى چاپ و منتشر شد و سپس اين تفسير با ترجمه گروه فوق نيز در بيست مجلد از سوى بنياد علمى و فكرى علامه با همكارى مؤسسه نشر فرهنگى رجاء و مؤسسه اميركبير در سال 63 انتشار يافت.
ترجمه كاملى نيز از الميزان توسط حجت الاسلام موسوى همدانى صورت پذيرفت كه اين ترجمه را دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، با پاره‏اى از اصلاحات در بيست مجلد به چاپ رساند.
الف: كليه مجلدات آن با يك قلم و شيوه ترجمه گرديده است.
ب: ويراستارى شامل اصلاحات دستورى، انشايى، علامت گذارى، غلطگيرى و تغيير و تبديل بعضى از جملات يا كلمات غير مصطلح.
ج: منابع و مآخذ اخبار، روايات، نقل قولها در پاروقى‏هاى تفسير ذكر شده است.

پی نوشت:

.1 جوادى آملى، عبدالله، «الميزان» (مقدمه‏اى بر تفسير الميزان)، جلد 1، ص .18
.2 الاوسى، على، «الطباطبايى و منهجه فى تفسير الميزان» ، ترجمه بهاء الدين خرمشاهى، كيهان فرهنگى، سال 6، (آبان 68)، ص .34
.3 همان جا، ص .1
.4 خرمشاهى، بهاء الدين «قرآن پژوهى» ، تهران، مركز نشر فرهنگى مشرق، 1373، ص .256
.5 «الميزان» ، جلد 1، ترجمه محمد باقر موسوى همدانى، قم، انتشارات جامعه مدرسين، ص .361
.6 «قرآن پژوهى» ، ص .266
.7 «الميزان» ، جلد 1، ص .360
.8 الاوسى، على، «طباطبايى و منهجه فى تفسير الميزان» ترجمه بهاء الدين خرمشاهى، كيهان فرهنگى، سال 1368، شماره .8
.9 «الميزان» ، جلد 1، ص .213
.10 همان جا، ص .215
11.همان جا، ج 5، ص .529
.12 همان جا، ج 10، صص 377 ـ .383
.13 همان جا، ج 10، صص 532 ـ .537
.14 همان جا، ج 7، صص 306 ـ .313
.15 همان جا، ج 11، صص 356 ـ .365
.16 همان جا، ج 10، ص .568
.17 همان جا، ج 16، صص 62 ـ .64
.18 همان جا، ج 16، صص 124 ـ .125
.19 همان جا، ج 17، صص 302 ـ .303
.20 همان جا، ج 15، صص 524 ـ .525
.21 همان جا، ج 17، صص 254 ـ .256
.22 همان جا، ج 14، صص 37 ـ .41
.23 همان جا، ج 3، صص 485 ـ .509
.24 همان جا، ج 10، صص 393 ـ .401
.25 همان جا، ج 13، صص 408 ـ .411
.26 همان جا، ج 13، صص 526 ـ .544
.27 انعام، آيه .76
.28 الميزان، ج 7، صص 245 ـ .226
.29 «قرآن پژوهى» ، ص .260

منبع: گلستان قرآن

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله