نگاهى به تفسير «الميزان»
حضرت علامه در نقل قصص قرآن شيوه خاصى را مبذول داشته است كه مىتوان گفت آن وجه تمايز ايشان از ديگر مفسران و قرآن پژوهان و حتى برخى كتابهاى «قصص قرآن و تاريخ انبياء» است كه به طور خلاصه به آنها اشاره مىگردد:
1. قصص از ديدگاه قرآن:
اين «سيره خاص، «الميزان» است كه جز در روايات معصومين عليهم السلام در تفاسير پيشينيان به ندرت ديده مىشود و بعد از آن هم هنوز به ابتكار خويش باقى است. همانا شناسايى آيات كليدى و ريشهاى قرآن است كه در پرتو آن آيات كليدى درهاى بسيارى از آيات ديگر را گشوده است و با شناخت آن آيات ريشهاى اين شجره طوبى، تغذيه بسيارى از آيات شاخهاى ميسر مىگردد» . (1)
علامه اين شيوه را نيز در بررسى قصص قرآن به كار گرفته و «با روشى قرآنى به تفسير قرآن به قرآن قرآن و قصص قرآنى مىپردازد.» (2) و در پرتو نور قرآن، نمايى زيبا و روشن از يك قصه را به تصوير مىكشاند و ترسيم مىكند و «مىكوشد كه به آيات حاكى از يك قصه ترتيب زمانى بدهد و از مجموع آيات مربوط به آن يك قصه كامل قرآنى فراهم آورد.» (3)
2. قصص از ديدگاه روايات:
«پيامبر گرامى به عمومى مسلمانان معيارى دست مىدهد كه با آن معيار و محك كلى، معارفى كه به عنوان كلام او، و يا يكى از اوصياء او بر ايشان روايت مىشود بشناسند و بفهمند آيا از دسيسههاى دشمن است و يا براستى كلام رسول خدا (ص) و جانشينان او است و آن اين است كه هر حديثى را شنيديد به كتاب خدا عرضه اش كنيد، اگر موافق با كتاب خدا بود، آن را بپذيريد و اگر مخالف بود رهايش كنيد.» (5)
3. اسرائيليات در قصص:
شرح و بسط اينكه «اسرائيليات» از چه زمانى و به وسيله چه كسانى در متون و منابع اسلامى رواج يافت، فرصتى ديگر را مىطلبد و در حوصله اين بحث نمىگنجد ولى به طور اجمال مىتوان گفت كه «آغاز نشر اين آثار در ميان روايات اسلامى به دوره صحابه مىرسد و در دوره تابعين و تدوين آثار اسلامى گسترش مىيابد. درباره عوامل گسترش و نشر آن نيز به اشاره مىتوان گفت: ناآگاهى و بيسوادى مردم جزيرة العرب تمايل و گرايش عرب آن روز به شناخت اسباب و علل و مبدأ آفرينش و حادثههاى هستى، شهرت داستانهاى ملل و پيامبران در ميان مردم، اجمال قصهها در قرآن و اهميت قصهسرايى و داستانپردازى در ميان اعراب، توطئههاى يهوديان نفوذى براى آلوده ساختن منابع اسلامى و... از عوامل مهم شيوع و نشر اسرائيليات و نصرانيات در ميان تفاسير اسلامى است.
«علامه» با دقت نظر و ژرفانديشى و تامل در اخبار و روايات در برابر اين توطئه مىايستد و «موضع منتقدانه بسيار سختگيرانهاى دارد و هشدار مىدهد كه اكثر مفسرين در تفسيرهايشان در اين ورطه افتادهاند و علت آن در طبيعت داستان و داستانپردازى و تأثير آنها در تفاسير و افراط در تمسك به انواع احاديث و پذيرش بىچون و چراى آنهاست، و لو اينكه با صريح عقل و آيات محكم قرآنى مخالف باشند. او ريشه اسرائيليات و منشاء راه يافتن آنها به روايات اسلامى را مىكاود و براى اين كار مضامين اين گونه روايات را با آنچه در تورات و انجيل آمده است تطبيق مىدهد و وجوه تشابه و اختلاف آنها را باز مىنماياند و جعليات يهوديان را كه با اقوال انبياء عليهم السلام و الهيات اصيل اديان توحيدى مخالفت دارد، بيان مىكند .» (6)
از آن جمله علامه در ذيل آيه 103 سوره بقره به داستان ساختگى يهود درباره «هاروت و ماروت» اشاره دارد و با نگاهى ژرف و عالمانه، ضمن نقل داستان ساختگى، به نقد و بررسى آن مىپردازد و زشتترين گناه و معصيتى را كه يهود به آن دو فرشته خدا نسبت دادهاند، از دامن آن دو موجود پاك مىپيرايد و درباره اين روايات خرافى و ساختگى مىنويسد: «پس، از اينجا براى هر دانش پژوه خردبين روشن مىشود كه اين احاديث مانند احاديث ديگرى كه در مطاعن انبياء و لغزشهاى آنان وارد شده از دسيسههاى يهود خالى نيست، و كشف مىكند كه يهود تا چه پايه و با چه دقتى خود را در ميانه اصحاب حديث در صدر اول جا زدهاند تا توانستهاند با روايات آنان به هرجور كه بخواهند بازى نموده، و خلط و شبهه در آن بيدازند.» (7)
الميزان، ميزان و محكى است براى تشخيص سره از ناسره و جدايى خالصىها و ناخالصىها و از اين رو علامه «در پتو آگاهيهاى عظيم و كاراآمد خود جاى جاى اين اخبار و آثار را به نقد كشيده وبر تمامت آنها مهر بطلان زده است.» (8)
4. تطبيق قصص قرآن با تورات و انجيل:
علامه در مقام مقايسه بر آمده و قصص قرآن را در يك كفه و داستانهاى تورات و انجيل را در كفه ديگر گذاشته و خواننده را محور قرار داده تا با سنجش و دقت نظر، به حقانيت قصص قرآن پىببرد و تحريفات و خرافاتى را كه در تورات و انجيل وارد شده خود عينا نظاره كند .
از جمله در داستان آدم (ع) كه ميدانى فراخ و گسترده براى افسانه پردازى و بيهوده گويان مىباشد با مقايسه اين داستان در قرآن و تورات غبار اساطير را از چهره داستان مىزدايد و مىنويسد:
«در بعضى اخبار آمده: مار و طاووس دوتا از ياوران ابليساند چون ابليس را در اغواء آدم و همسرش كمك كردند و چون اين روايات معتبر نبوده از ذكر آنها صرف نظر كرديم و خيال مىكنم از رويات جعلى باشد.
چون داستان از تورات گرفته شده و ما در اينجا عين عبارات تورات را مىآوريم تا خواننده به وضع آن روايات كاملا آگاهى يابد...» (9)
بعد از فراغ داستان، مطلب را اين گونه به پايان مىبرند: «خواننده عزيز با تطبيق و مقايسه اين دو داستان باهم يعنى داستان آدم به نقل از قرآن كريم و به نقل از تورات و سپس دقت در رواياتى كه از طريق عامه وشيعه وارد شده به حقايق اين قصه پىمىبرد.» (10)
و در داستان «هابيل و قابيل» ضمن تطبيق داستان در قرآن و تورات، خواننده را به داورى و قضاوت فرا مىخواند و مىنويسد: «خواننده را سفارش مىكنم كه نخست يدر آنچه تورات و آيات قرآنى كه راجع به پسر آدم نقل كرديم دقت كند، آنگاه آنها را باهم تطبيق نموده سپس داورى كند.» (11)
و از اين گونه است مطابقعت داستان نوح (12) ، لوط (13) ، ابراهيم (14) ، يوسف (15) ، شعيب (16) ، موسى (17) ، قارون (18) ، داود (19) ، سليمان (20) ، يونس (21) با تورات و داستان زكريا و يحيى (22) و مسيح (23) عليهم السلام با انجيل.
5. مباحث علمى و تاريخى:
در داستان «طوفان نوح» در پاسخ به اين پرسش كه آيا طوفان نوح همه زمين را فرا گرفت يا بخشى از آن را، وارد مباحث زمين شناسى و ژئوفيزيك شده (24) و در داستان اصحاب كهف براى اثبات اينكه كداميك از غارهاى هفتگانه به غار اصحاب كهف تعلق دارد، به ناچار به مسايل معمارى و مهندسى پرداخته (25) و در داستان ذوالقرنين و براى بيان اين كه «ذوالقرنين» كيست و سرش كجاست، تاريخ را ورق زده ديدگاههاى مختلف در اين زمينه را بررسى كرده است (26) و در داستان محاجه ابراهيم (ع) با قوم خود و تفسير آيه «فلما جن عليه الليل راى كوكبا قال هذا ربى فلما افل قال لا احب الافلين» (27) (پس همين كه شب او را پوشانيد ستارهاى را ديد گفت: اين پروردگار من است سپس همين كه غروب كرد، گفت: من غروب كنندذگان را دوست ندارم) علامه (ره) وارد يك بحث نجومى و ستاره شناسى شده اثبات مىكند كه در بين سيارات هفتگانه قمر، عطارد زهره، شمس، مريخ، مشترى و زحل كه مورد پرستش بودهاند، اين كوكب «زهره» است، زيرا قرآن در داستان ابراهيم، شمس و قمر را بعد از آيه مورد بحث ذكر كرده است. بنابراين، سياره كوكب يكى از پنج سياره ديگر بوده و چون «عطارد» مدار تنگترى دارد و بسيار كم ديده مىشود و «زهره» در بين آن چهار سياره ديگر، از جهت تنگى مدارش، نمىتواند بيش از چهل و هفت درجه از خورشيد فاصله بگيرد و هميشه همراه خورشيد است، از اين جهت به ذهن مىرسد كه كوكب مزبور همان زهره بوده است، چرا كه زهره گاهى قبل از خورشيد طلوع مىكند و عوام آن را ستاره صبح مى نامند و گاهى در دنبال آن قرار گرفته و در نتيجه بعد از غروب خورشيد در همان طرف مغرب ظاهر مىشود و چيزى نمىگذرد كه غروب مىكند و گاهى كه اين وضع در نيمه دوم ماه يعنى شب هجدهم نوزدهم و بيستم ماه قمرى اتفاق مىافتد، ظهور زهره تقريبا با غروب خورشيد و غروب آن تقريبا با طلوع ماه مقارن مىشود، زيرا در اين شبها اول آفتاب غروب مىكند و پس از آن ستاره زهره هويدا شده، پس از يك يا دو ساعت در همان جهت غربى افق غروب نموده و پس از آن بلافاصله و يا به فاصله مختصرى از ماه طلوع مىكند و اين خصوصيت تنها در ستاره زهره است، و اگر در مشترى و مريخ و زحل هم اتفاق بيفتد صرف اتفاق و آنهم بسيار نادر و كم است.
علاوه بر اين كه ستاره زهره در بين ستارگان درخشان، از همه زيباتر و روشن تر است، به طورى كه پس از فرارسيدن شب، اولين ستارهاى است كه نظر بيننده را به خود جلب مىنمايد . و از اين روى مىتوان گفت ستاره مورد اشاره ابراهيم، همين ستاره بوده است و آيه شريفه، بر اين ستاره بهتر منطبق مىشود زيرا بر حسب ظاهر بين غروب ستاره و طلوع ماه فاصله نينداخته است و از اين ظهور استفاده مىشود كه طلوع ماه به دنبال غروب ستاره بوده و اين خود مؤيد ما است.» (28)
خلاصه كلام، اين سبك و سياق علامه (ره) در داستانهاى قرآن «به تناسب موضوع و دقيقا براى تصحيح نظرگاه و افزايش دانش و بينش خوانندگان و در جهت آشناتر شدن با روح قرآن است» (29) تا جانهاى خسته و تشنه حقيق در كنار اين سرچشمه زلال وحى آرام گيرند و خود را از اين درياى بيكران الهى سيراب سازند.
***
ابتدا ترجمه جلد 1 الى 10 «الميزان» كه هر جلد توسط يكى از محققان و قرآن پژوهان حوزه ترجمه گرديده و از سوى انتشارات دار العلم قم و سى جلد بعد با ترجمه سيد محمد باقر موسوى همدانى در تهران، انتشارات محمدى چاپ و منتشر شد و سپس اين تفسير با ترجمه گروه فوق نيز در بيست مجلد از سوى بنياد علمى و فكرى علامه با همكارى مؤسسه نشر فرهنگى رجاء و مؤسسه اميركبير در سال 63 انتشار يافت.
ترجمه كاملى نيز از الميزان توسط حجت الاسلام موسوى همدانى صورت پذيرفت كه اين ترجمه را دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، با پارهاى از اصلاحات در بيست مجلد به چاپ رساند.
ترجمه اخير از ويژگىهاى زير برخوردار است:
الف: كليه مجلدات آن با يك قلم و شيوه ترجمه گرديده است.
ب: ويراستارى شامل اصلاحات دستورى، انشايى، علامت گذارى، غلطگيرى و تغيير و تبديل بعضى از جملات يا كلمات غير مصطلح.
ج: منابع و مآخذ اخبار، روايات، نقل قولها در پاروقىهاى تفسير ذكر شده است.
پی نوشت:
.1 جوادى آملى، عبدالله، «الميزان» (مقدمهاى بر تفسير الميزان)، جلد 1، ص .18
.2 الاوسى، على، «الطباطبايى و منهجه فى تفسير الميزان» ، ترجمه بهاء الدين خرمشاهى، كيهان فرهنگى، سال 6، (آبان 68)، ص .34
.3 همان جا، ص .1
.4 خرمشاهى، بهاء الدين «قرآن پژوهى» ، تهران، مركز نشر فرهنگى مشرق، 1373، ص .256
.5 «الميزان» ، جلد 1، ترجمه محمد باقر موسوى همدانى، قم، انتشارات جامعه مدرسين، ص .361
.6 «قرآن پژوهى» ، ص .266
.7 «الميزان» ، جلد 1، ص .360
.8 الاوسى، على، «طباطبايى و منهجه فى تفسير الميزان» ترجمه بهاء الدين خرمشاهى، كيهان فرهنگى، سال 1368، شماره .8
.9 «الميزان» ، جلد 1، ص .213
.10 همان جا، ص .215
11.همان جا، ج 5، ص .529
.12 همان جا، ج 10، صص 377 ـ .383
.13 همان جا، ج 10، صص 532 ـ .537
.14 همان جا، ج 7، صص 306 ـ .313
.15 همان جا، ج 11، صص 356 ـ .365
.16 همان جا، ج 10، ص .568
.17 همان جا، ج 16، صص 62 ـ .64
.18 همان جا، ج 16، صص 124 ـ .125
.19 همان جا، ج 17، صص 302 ـ .303
.20 همان جا، ج 15، صص 524 ـ .525
.21 همان جا، ج 17، صص 254 ـ .256
.22 همان جا، ج 14، صص 37 ـ .41
.23 همان جا، ج 3، صص 485 ـ .509
.24 همان جا، ج 10، صص 393 ـ .401
.25 همان جا، ج 13، صص 408 ـ .411
.26 همان جا، ج 13، صص 526 ـ .544
.27 انعام، آيه .76
.28 الميزان، ج 7، صص 245 ـ .226
.29 «قرآن پژوهى» ، ص .260
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله