حاکمیت اصل تضاد در جهان هستی از نظر مولانا
در ابیات بعدی جان سخن این است که هر یک از این مفاهیم این جهانی و آن جهانی، در هستی جایی برای خود و مناسب خود دارد و کار خود را میکند. کلاغ در باغ قارقار مخصوص کلاغان را سر میدهد و بلبل نعمهسرایی خود را. پس
نویسنده: محمدرضا افضلی
زاغ در زر نعرهی زاغان زند *** بلبل از آواز خوش کی کم کند
پس خریدار است هر یک را جدا *** اندرین بازار یفعل ما یشا
نقل خارستان غذای آتش است *** بوی گل قوت دماغ سر خوش است
گر پلیدی پیش ما رسوا بود *** خوک و سگ را شکر و حلوا بود
گر پلیدان این پلیدیها کنند *** آبها بر پاک کردن میتنند
گرچه ماران زهرافشان میکنند *** ورچه تلخانمان پریشان میکنند
نحلها بر کوه و کندر و شجر *** مینهند از شهد انبار شکر
زهرها هر چند زهری میکنند *** زود تریاقاتشان بر میکنند
این جهان جنگ است کل چون بنگری *** ذره با ذره چو دین با کافری
آن یکی ذره همی پرد به چپ *** و آن دگر سوی یمن اندر طلب
ذرهای بالا و آن دیگر نگون *** جنگ فعلیشان ببین اندر رکون
در ابیات بعدی جان سخن این است که هر یک از این مفاهیم این جهانی و آن جهانی، در هستی جایی برای خود و مناسب خود دارد و کار خود را میکند. کلاغ در باغ قارقار مخصوص کلاغان را سر میدهد و بلبل نعمهسرایی خود را. پس در این بازار جهان که جلوهگاه فعل و مشیت الهی است، متاع حق و باطل بدون مشتری نیست؛ گروه این و گروهی آن را پسندند. بوتهی خار به درد سوختن میخورد و باید بسوزد. آن چه ناپاک و پلید است برای وجودی که گرایش به پلیدی دارد، جالب است و پلیدی در هستی جای خود را دارد. هر بدی یک خوبی در برابر خود دارد و هر زهری در مقابل پادزهری دارد. برای مثال، اگر چه مار، زهر میافشاند، اما زنبوران عسل در کوهستان عسلهای ناب ذخیره میکنند و تقدیم هستی میکنند. اگر با نگاه ژرف بنگری، خواهی دید که این جهان سراسر جنگ است و همهی ذرات جهان خواص متضاد با یک دیگر دارند و مانند مؤمن و کافر با هم میجنگند. پس در موجودات این جهانی، گوناگونی، تضاد و مقابلهی بسیاری وجود دارد و هر چیزی ضدی در برابر خود دارد. جهان، جهانِ اضداد است.
جنگ فعلی هست از جنگ نهان *** زین تخالف آن تخالف را بدان
ذرهای کان محو شد در آفتاب *** جنگ او بیرون شد از وصف و حساب
چون ز ذره محو شد نفس و نفس *** جنگش اکنون جنگ خورشید و بس
رفت از وی جنبش طبع و سکون *** از چه از انّا الیه راجعون
جنگ طبعی جنگ فعلی جنگ قول *** در میان جزوها حربیست هول
این جهان زن جنگ قایم میبود *** در عناصر درنگر تا حل شود
چار عنصر چار استون قویست *** که بریشان سقف دنیا مستویست
هر ستونی اشکننده آن دگر *** استن آب اشکننده آن شرر
این جنگ و تقابل به عالم محسوسات خلاصه نمیشود، بلکه این مقابلهی محسوسات و مشهود، نشانهی آن است که جوهر هستی آنها نیز گوناگون و متباین است و این جنگ فعلی، حاکی از جنگ نهان است. جنگ ظاهر آنها از جنگ باطن آنها ناشی شده است. تو از نزاع ظاهر به نزاع باطنشان پی ببر و منشأ اصلی اضداد را که صفات متقابلهی حق است، بشناس! ذرّهای که در وجود آفتاب محو میشود، جنگ او از حیطه ی توصیف و محاسبه خارج است. کی این جنگ پایان میپذیرد؟ زمانی که این ذرّه، این رهرو راه حق، اوصاف خودی خود را فنا کند و در حق محو گردد. وقتی که نفس و نَفَس ذرّه محو شد، در این صورت بندهی واصل به حق، هر چه میکند فعل حق است. دیگر حرکت و سکون طبیعی از آن ذره محو شده است، چرا؟ به خاطر سرّ آیهی (... وَ إِنَا إِلَیهِ رَاجِعُونَ) این جنگها را که ما در میان اجزای ناپایدار این جهان میبینیم و این مقابله و تخالف و تباین، مخصوص این هستی ناپایدار است. در ابیات بعد سخن از چهار عنصر این هستی مادی است که آنها نیز با هم در ستیزند؛ آتش آب را بخار میکند و آب آتش را فرو مینشاند.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}