مولانا و نهفتگی اضداد در دل یک دیگر
ای دریای خوشی، ای آن که هوشها را در بیهوشیها قرار دادهای، ای آن که بیداری را در خواب قرار دادهای و آرامش دل را به پریشانی دلی بستهای و از طریق افعال و احوال متضاد، مشیت خود را به بندگان نشان می دهی. ای خدایی که
نویسنده: محمدرضا افضلی
با خود آمد گفت ای بحر خوشی *** ای نهاده هوش ها در بیهشی
خواب در بنهادهای بیداریای *** بستهای در بی دلی دلداریای
توانگری پنهان کنی در ذل فقر *** طوق دولت بسته اندر غل فقر
ضد اندر ضد پنهان مندرج *** آتش اندر آب سوزان مندرج
روضه اندر آتش نمرود درج *** دخلها رویان شده از بذل و خرج
تا بگفته مصطفی شاه نجاح *** السماح یا اولی النعمی رباح
ما نقص مال من الصدقات قط *** انما الخیرات نعم المرتبط
جوشش و افزونی زر در زکات *** عصمت از فحشا و منکر در صلات
آن زکاتت کیسهات را پاسبان *** وآن صلاتت هم ز گرگانت شبان
میوهی شیرین نهان در شاخ و برگ *** زندگی جاودان در زیر مرگ
زبل گشته قوت خاک از شیوهای *** زان غذا زاده زمین را میوهای
در عدم پنهان شده موجودیای *** در سرشت ساجدی مسجودیای
آهن و سنگ از برونش مظلمی *** اندرون نوری و شمع عالمی
درج در خوفی هزاران آمنی *** در سواد چشم چندان روشنی
اندرون گاو تن شهزادهای *** گنج در ویرانهای بنهادهای
تا خری پیری گریزد زآن نفیس *** گاو بیند شاه نی، یعنی بلیس
ای دریای خوشی، ای آن که هوشها را در بیهوشیها قرار دادهای، ای آن که بیداری را در خواب قرار دادهای و آرامش دل را به پریشانی دلی بستهای و از طریق افعال و احوال متضاد، مشیت خود را به بندگان نشان می دهی. ای خدایی که توانگری و مُکنت را در خواری فقر نهفته میسازی و طوق اقبال را به زنجیر فقر میبندی. اضدا در دل یک دیگر نهفته شدهاند، چنان که آتش در آب سوزان سرشته شده و یا گلشن در آتش نمرود نهفته شده و یا فزونی و درآمدها در دل بخششها و هزینه کردنها نهفته آمده است. از این رو، پیامبر فرموده است: «ای صاحبان نعمت، بخشندگی مایه سودمندی است. هرگز ثروت از دادن صدقات کاستی نمیگیرد. همانا دادن خیرات و مبرّات، با صاحب خود نکو پیوندی دارد». یعنی هرچه بیشتر صدقه دهی، مالت محفوظتر میماند. چنان که رشد و افزایش سیم و زر با زکات صورت میگیرد و صیانت نفس از آلوده شدن به زشتی و فعل حرام، به وسیلهی نماز حقیقی حاصل میشود که اشاره دارد به آیه ی 45 سوره «عنکبوت»: (... إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ...). موجودی در عدم پنهان شده است؛ یعنی در قالب صوری انسان که نیست هست نماست، حقیقتی پنهان شده است. آهن و سنگ ظاهراً وجودی تیره و منکدر دارند، اما بر حسب باطن در وجود آنها نور و روشنی وجو.د دارد و شمع جهاناند.
مثال دیگر: خداوند در دل هر ترسی هزاران ایمنی تعبیه کرده است و در درون سیاهی چشم، روشنی بسیاری نهاده است. تا خر پیری مانند ابلیس تنها جسم انسان را نظاره کند و از حقیقت باطنی بس گرانقدرِ انسان برمد و روح لطیف شاهوار انسان را نبیند.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}