نویسنده: محمدرضا افضلی




 

هر یکی ز اجزای عالم یک به یک *** بر غبی بند است و بر استاد فک
بر یکی قند است و بر دیگر چو زهر *** بر یکی لطف است و بر دیگر چو قهر
هر جمادی با نبی افسانه گو *** کعبه با حاجی گواه و نطق خو
بر مصلی مسجد آمد هم گواه *** کو همی آمد به من از دور راه
با خلیل آتش گل و ریحان و ورد *** باز بر نمرودیان مرگ است و درد

مولانا می‌گوید: همه اجزای هستی ممکن است ما را به معرفت نزدیک یا از آن دور کند. اجزای جهان نسبت به افراد نادان و احمق قید و بند است، اما برای اهل مهارت و دانایی، موجب رهایی می‌گردد. همین طور نسبت به اهل مهارت و دانایی هم چون قند، شیرین می‌آید، اما نسبت به دیگران مانند زهر، تلخ ناک است. برای یک لطیف و برای دیگر قهّار. هر جمادی با پیامبر سخن می‌گوید و کعبه گواه حاجی است و با او حرف می زند. مسجد نیز با حضور نمازگزاران شهادت می دهد که او از راهی دور نزد من آمد. مولانا در این ابیات به گونه‌ای سخن می‌گوید که گویی جمادات نیز روح و قوه‌ی ناطقه دارند. اما هر کس به زبان آنها وقوف ندارد، مگر آن روز که حُجب دریده شود و سرایر ضمیر به ظهور آید. نطق جماد که متفرع بر حیّ بودن اوست، از مبانی فکری مکتب مولاناست که مستند به قرآن کریم است.
مثال دیگر: آتش برای ابراهیم خلیل به منزله‌ی گل و ریحان و گل سرخ بود، ولی همان آتش نسبت به نمرودیان مرگ‌آور و دردانگیز می‌نمود.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بین‌المللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول