دوره‌ی سلطنت رضاشاه پهلوی (1304-1320) از جنبه‌ی حکومتی دوره‌ی استقرار حاکمیت نظامی، و پیوند دیوان سالاری سنّتی با عناصر نوگرا و شکل گیری نهادهای جدید و نظام اداری بود. این عصر از جنبه‌ی اجتماعی، سیاسی، دوره‌ی انتقال از نظام فئودالی و حاکمیت چندگانه به حاکمیت متمرکز و از جنبه‌ی فرهنگی - مذهبی، دوره‌ی برخورد ارزش‌های سنّتی و مذهبی با فرهنگ وارداتی غربی و غیر دینی و از جنبه‌ی اقتصادی، دوره‌ی تکوین صنایع جدید بر پایه‌ی فنّاوری غرب بود.
 

دوران پهلوی اول

عصر پهلوی اول از دو دوره‌ی مشخص تشکیل می‌شود:
دوره‌ی نخست (1304-1312ش) پس از گذر از یک مقطع کوتاه (1299-1304ش) برای دستیابی به حاکمیت و با انقراض سلسله‌ی قاجاریه و تاج گذاری رضاشاه شکل گرفت. شاخص اصلی این دوره حضور افراد نوگرا و تحصیل کرده‌ی غرب چون علی اکبر داور، عبدالحسین تیمورتاش و نصرت الدوله فیروز (از خاندان فرمانفرما) است که شاه از طریق آنان موفق به اجرای برنامه‌های نوسازی شد. این دوره همچنین دوره‌ی آغاز طرح‌های اقتصادی بلند مدت چون طرح احداث راه آهن، شروع تحول در نظام قضایی و آموزشی، ایجاد تغییر در پوشش سنّتی و مقابله با پوشش دینی و آغاز تحول در آداب و رسوم سنّتی و مذهبی بود.

دوره‌ی دوم (1312-1320ش)، به بیان صریح رضاشاه، دوره‌ی «رژیم یک نفره» یا حاکمیت مطلق بود. شاخصه‌های این دوره کنار گذاشتن رجال مقتدر دوره‌ی نخست چون تیمورتاش و داور، اجرای سیاست‌های غیر دینی و غرب گرای و بهره برداری از طرح‌هایی بود که در دوره‌ی نخست سلطنت به اجرا درآمده بود.
 

جایگاه حکومت پهلوی اول

شکل اجرایی حکومت، استبداد شرقی در قالب نظامی غرب گرا بود؛ شاه در رأس هرم قدرت قرار داشت و بر هر سه قوه‌ی مجریه و مقننه و قضائیه ریاست می‌کرد. در اوایل سلطنت، تأسیس شوراهای دولتی در دستور کار قرار داشت ولی از بدو تشکیل نخستین کابینه به ریاست محمدعلی فروغی (ذُکاء الملک) در 1304ش، وظیفه‌ی وزرا تا حد رابط بین وزارتخانه و شاه و اطاعت محض از وی تقلیل یافت و قدرت اجرایی کابینه از مرز تأیید و تصویب دستورات شاه فراتر نرفت. دوام کابینه و مدت زمان خدمت نخست وزیران بستگی تام به رأی شاه داشت و امر به استعفا بی‌چون و چرا به اجرا در می‌آمد؛ کابینه‌ی فروغی نخستین قربانی این سیاست بود. فقدان قدرت در تصمیم گیری‌ها و لزوم تأیید شاه و حتی بی‌خبر بودن از عملکرد وزرا ادامه‌ی انجام خدمت را برای بسیاری از نخست وزیران غیر ممکن ساخت؛ استعفای مهدیقلی خان هدایت (مخبرالسلطنه)، که به گفته‌ی خودش «در حاشیه مَشی می‌کرد» به همین دلایل صورت گرفت.
 

جایگاه اعضای دولت پهلوی اول

هیئت دولت غالباً ترکیبی از نخبگان و سیاستمداران دوره‌ی قاجار نظیر فروغی و مستوفی الممالک و هدایت، که معمولاً در رأس کابینه بودند، و گروهی از تحصیل کردگان غرب با اندیشه‌های نوگرا نظیر تیمورتاش و فیروز و داور بود که مجریان تحولات عصر پهلوی به شمار می‌رفتند. به نظر می‌رسد که هدف شاه از واگذاری منصب نخست وزیری به سیاستمداران دوره‌ی قاجار، کسب اعتبار و نفوذ اجتماعی و سیاسی برای حکومت پهلوی بود و در عین حال، پذیرفتن برنامه‌های تجددگرای شاه نیز عامل مهمی در این انتخاب به شمار می‌رفت. از سوی دیگر، تحصیلکردگان غرب که در سرنگونی قاجاریه و استقرار سلطنت پهلوی نقش مؤثری داشتند با به دست گرفتن ابتکار عمل در سیاست گذاری حکومت پهلوی نقش تعیین کننده‌ای داشتند. برای مثال، داور با طرح «دولت گرایی» در اقتصاد کشور، زمینه‌ی ایجاد بخش دولتی و انحصارهای دولتی را فراهم کرد و تیمورتاش از 1305-1310ش، در مقام وزیر دربار، با وجود تشکیلات وزارت امور خارجه، راهبر اصلی سیاست خارجی کشور بود.


جایگاه اعضای دولت پهلوی دوم

در دوره‌ی دوم سلطنت، گروهی از سیاستگران قاجار و رجال عصر جدید نظیر مستوفی الممالک و هدایت از کار کناره گرفتند و عده‌ای از آنان چون سید حسن تقی زاده کنار گذاشته شدند و گروهی دیگر چون تیمورتاش و سردار اسعد بختیاری و نصرت الدوله‌ی فیروز به دلیل سوءظنی که شاه به آنان داشت از کار کنار گذاشته شده سپس به قتل رسیدند. از آن پس تا پایان سلطنت، منصب نخست وزیری به افرادی چون محمود جم، متین دفتری و علی منصور سپرده شد. مجموعاً در فاصله‌ی 1304-1320 ش نزدیک به پنجاه وزیر در ده کابینه امور دولتی را اداره می‌کردند. با وجود نظامی بودن شکل حکومت، اعضای هیئت دولت، حتی وزیر جنگ، غالباً غیر نظامی بودند.
 

جایگاه قدرت نظامی در دوران پهلوی اول

بنیان ارتش پهلوی بر حول محور شخص شاه بود و رشته‌ی امور کاملاً به شخصیت و نفوذ نظامی وی وابسته بود. نظامیان، علاوه بر وظایف نظامی، با در اختیار گرفتن امور اداری، حوزه‌ی دخالت و اقتدار خود را وسیع‌تر کرده بودند، و چنان که گفته می‌شود به دلیل فقدان نظارت صحیح مرکزی بر امور ولایات، شماری از آنان از فرصت‌های مناسب برای کسب ثروت بهره می‌جستند. از بین رفتن مرز میان حوزه‌ی اقتدار نظامیان و مقامات کشوری، تنشی در نظام اداری به وجود می‌آورد که گاه به استعفای مقامات اداری منجر می‌شد. در این میان، برخی از امرای ارتش که درصدد آبادانی مناطق تحت نفوذ خود بودند، با کارشکنی گروهی از کارگزاران نظام پهلوی و سوء ظن شاه نسبت به موفقیت‌های آنان روبرو می‌شدند؛ چنان که محبوبیت و نفوذ اخلاقی عبدالله‌خان طهماسبی، امیرلشکر شمال در آذربایجان، بیم و سوء ظن شاه را برانگیخت و شاه با سفر به منطقه، برای جلوگیری از نفوذ بیشتر وی در آن منطقه او را به مرکز بازگرداند. اخلال و دسیسه چینی در سطح فرماندهان ارتش همواره وجود داشت. توطئه‌ی هم قطاران ارتشی برای یکدیگر در بسیاری از موارد به سقوط یا قتل آنان منجر می‌شد.

ارتش ستون اصلی قدرت شاه بود و قسمت اعظم عایدات دولتی صرف هزینه‌های آن می‌شد، چنان که در فاصله‌ی سال‌های 1304-1320 ش بودجه‌ی دفاعی ارتش به بیش از پنج برابر رسید. ارتش پهلوی با وجود تأمین امکانات فنی و اداری و رفاهی و آموزشی نظیر مجهز شدن به نیروی هوایی و دریایی، تأسیس دانشگاه جنگ برای آموزش نظامیان، افزایش نفرات نظامی با اجرای قانون نظام وظیفه و ادعای شاه مبنی بر اینکه قادر به بسیج چهارصد هزار نیرو است، عملاً در زمان ورود نیروهای متفقین به ایران ناتوانی خود را نشان داد و از درون پاشید.
 

جایگاه  عشایر در دوران پهلوی اول

سرکوب و از بین بردن قدرت عشایر و رؤسای آنها و مبارزه با نظام زندگی ایلی به انگیزه‌ی جایگزین کردن نظام نوین زندگی اجتماعی، یکی دیگر از اهداف و اقدامات عصر پهلوی اول بود. خلع سلاح عشایر در سطحی گسترده توسط ارتش صورت گرفت و در کنار آن، ارتش برای تأمین نیروی خود از ایلات، خصوصاً طوایف شکست خورده، سربازگیری می‌کرد تا به گونه‌ای خسارات وارده بر آنان را جبران کند.

گفتنی است که در سال‌های آغازین سلطنت به دلیل ناتوانی ارتش در حراست از مرزهای کشور، علاوه بر مسلح کردن عشایر، تأمین امنیت منطقه نیز عملاً به نیروهای محلی سپرده شد. مخالفت‌ها و شورش‌های عشایر در برابر این اقدامات تا سال‌های میانه‌ی سلطنت همچنان ادامه داشت. غائله‌ی ممسنی در 1307ش، غائله‌ی بختیاری در 1308ش و مهم‌تر از همه شورش جنوب (1307-1309ش)، مناطق وسیعی از بخش‌های جنوبی و جنوب غربی کشور را در برگرفت.

از جمله اهداف شورشیان جلوگیری از توسعه‌ی قدرت مرکزی، ندادن مالیات به دولت، حفظ خودمختاری داخلی و ممانعت از اجرای طرح خلع سلاح عشایر بود. همچنین، یکی از عوامل مهم بروز ناآرامی‌های عشایر، پافشاری بر حفظ و ادامه‌ی زندگی ایلی بود. شورش نیروهای عشایری افغانستان به فرماندهی بچه سقا در 1307ش در مقابل امان الله خان، پادشاه افغانستان، و پیروزیِ هر چند کوتاه مدت آنان در تسلط بر کابل، با توجه به مشابهت طرح‌های امان الله خان در افغانستان و رضاشاه در ایران، در مقابله‌ی سران عشایر ایران با قدرت مرکزی اثر داشت. وضع نابسامان اقتصادی ناشی از بحران اقتصادی جهانی نیز از عوامل دیگر این ناآرامی‌ها بود.


 

جایگاه سیاست های حکومتی پهلوی اول

سیاست شاه در تمرکزگرایی و برهم زدن مراکز قدرت سیاسی قرین موفقیت بود. مجلس از جمله کانون‌های قدرت بود که در عصر پهلوی استقلال خود را از دست دادو حکومت فردی جانشین نظام پارلمانی شد. شاه که پیش از سلطنت از توانایی‌های مجلس در کسب قدرت بهره جسته و در واقع مجلس پنجم را با اعمال نفوذ، به نفع خود و برای تغییر سلطنت، با خود همراه کرده بود پس از سلطنت با مداخله در انتخابات، مجلس را مطیع اوامر خود ساخت.

از آن پس مجلس نقش مستقل خود را در قانونگذاری از دست داد. چنین مجلسی برای نمایندگان چون مشیرالدوله، مستوفی الممالک و مؤتمن الملک مناسب نبود و از همین رو آنان در مجلس هفتم با وجود اکثریت آرا از نمایندگی استعفا کردند. آیت الله سید حسن مدرس، که در رأس مخالفان رضاشاه قرار داشت، و تنی چند از هم فکران وی تا مجلس ششم توانستند کرسی نمایندگان را به دست آورند، اما در انتخابات مجلس هفتم حتی یک رأی نیز به نام مدرس خوانده نشد که او با عبارت «پس آن یک رأی که خودم داده‌ام کجاست» به فرمایشی بودن انتخابات اعتراض کرد. به طور کلی، از مجلس هفتم شاه از ورود اشخاصی که مطیع وی نبودند ممانعت کرد. به همین لحاظ تنها یک اقلیت دو نفره (فرخی یزدی نماینده یزد و محمودرضا طلوع نماینده‌ی لاهیجان) در مجلس هفتم شکل گرفت که غالباً به هنگام انتقاد از وضع موجود با هتاکی اکثریت نمایندگان مواجه می‌شدند. روحانیان که در 1304 ش، 24% نمایندگان مجلس را تشکیل می‌دادند، در 1319 ش در مجلس هیچ حضوری نداشتند.در فاصله‌ی سال‌های 1304-1320ش هفت دوره قانون گذاری (مجلس ششم تا دوازدهم) تشکیل شد که، بر خلاف دوره‌های قبل، فراکسیون‌های پارلمانی قابل توجهی در این دوره‌ها شکل نگرفت و فراکسیون‌هایی نظیر فراکسیون ترقی نیز جنبه‌ی حزبی نداشت و همسو با دولت عمل می‌کرد.
 

جایگاه نهاد سیاسی در دوران پهلوی اول

در عصر پهلوی نهادهای سیاسی مستقل امکان فعالیت نداشتند، چنان که به گفته‌ی هدایت «اسم حزب پیش پهلوی نمی‌شود برد»؛ از این رو، این دوره فاقد نظام حزبی بود. حتی حزب «ایران نو» که تیمورتاش تأسیس کرد و جنبه‌ی دولتی داشت و انتظار می‌رفت که با نظارت شاه در چارچوب قواعد دولتی فعالیت کند، منحل شد. در این میان، تنها نیروهای چپ توانستند به شکل متمرکزتری، هر چند مخفیانه، فعالیت کنند.
 

جایگاه جنبش ها و مکاتب در دوران پهلوی اول

جنبش سوسیالیسم تا پیش از سلطنت پهلوی فعالیت گسترده‌تری داشت و زمینه‌ی مساعدی نیز به علت تمایلات ظاهری رضاخان به آزادی خواهی به وجود آمده بود. رضاشاه برای پیشبرد مقاصد خود ضمن ائتلاف با سوسیالیست‌ها از وجود آنان در روند قدرت گیری خود بهره‌ی کامل برد، ولی پس از سلطنت به دلیل سیاست خودکامه و تمرکز قدرت، آزادی عمل آنان به پایان رسید.

تلقی مثبتی که آنان از رضاشاه به علت مبارزات وی با فئودالیسم خصوصاً در لشکرکشی علیه شیخ خزعل داشتند و آن را اقدامی بر ضد امپریالیسم انگلیس قلمداد می‌کردند، در همان اوان سلطنت فروریخت و عصر پهلوی عرصه‌ی تنش میان حکومت و فعالان چپ شد. کنگره‌ی دوم حزب کمونیست (کنگره‌ی ارومیه) در 1306ش رضاشاه را «سلطان دست نشانده‌ی انگلیس» و «نمونه‌ی کامل رژیم سلطنت مطلقه‌ی اشرافی و ملّاکی و دشمن آزادی سیاسی کارگران» معرفی کرد و بدین گونه خط مشی خود را در قبال حکومت پهلوی مشخص کرد.

از آن پس حزب با وجود شرایط سخت، موفق به سامان دهی تشکیلات خود در میان ارتش، جوانان، زنان و به خصوص دهقانان شد و با تشکیل اتحادیه در میان محصلان و دانشجویان خارج از کشور و کارگران، اعتصابات بی‌شماری به راه انداخت که گاه نتایج موفقیت آمیزی داشت. فعالیت‌های زیرزمینی نیروهای چپ کانون مخالفت با حکومت بود.

حکومت پهلوی برای سرکوب مخالفان سیاسی، خصوصاً سوسیالیست‌ها، در 1310 ش قانونی از مجلس گذراند که بر اساس آن فعالیت گروه‌های چپ غیرقانونی اعلام شد و عده‌ای از رهبران حزب بازداشت شدند. با وجود این، نه تنها از موج اعتصابات کارگری، نظیر اعتصاب موفق کارگران ساختمانی نوشهر در 1311ش، کاسته نشد بلکه گروه معروف به پنجاه و سه نفر (گروه ارانی) نیز شکل گرفت.

در سال‌های پایانی حکومت رضاشاه در پی شناسایی این گروه در 1316ش، تشکیلات فعالان چپ تا زمان سرنگونی رضاشاه از هم پاشید و دچار رکود شد. به سبب سرکوب شدید اعتصابات و بازداشت کارگران اعتصابی و رهبران اتحادیه‌ها، می‌توان عصر پهلوی را دوره‌ی مناقشه‌ی حکومت با کمونیست‌ها نامید، همان طور که آن را می‌توان عصر مبارزه با روحانیت نیز دانست که به روش‌های دیگر صورت گرفت.

جایگاه پلیس(شهربانی) در دوران پهلوی اول

لازمه‌ی ثبات حکومت ایجاد دستگاه پلیسی متنفذ تحت نظارت مستقیم شاه بود؛ از این رو، شاه در دوران وزارت جنگ، مستشاران سوئدی را از نظمیه (شهربانی) برکنار کرد و آن را در حوزه‌ی اختیار خود قرار داد.محمد درگاهی که از وی به بدنامی یاد شده استنخستین رئیس شهربانی بود که در بسیاری از زمینه سازی‌ها برای از میان برداشتن مخالفان سیاسی رضاشاه نقش مهمی داشت.

ظاهراً از همین دوره بود که نظمیه ضمن دخالت در امور سیاسی، سازمان پلیس مخفی را برای حفظ رژیم به وجود آورد که تقلیدی از «اداره‌ی سیاسی دولتی» (گ. پ. او) در شوروی بود. برقراری فاشیسم در اروپا، در روش دستگاه پلیسی ایران نسبت به زندانیان سیاسی اثر سوء داشت، چنان که از آن پس زندانیان سیاسی را تحت فشار زیادی قرار دادند.

دولت تا دوره‌ی کوپال (دومین رئیس شهربانی) تا حدی بر امور شهربانی نظارت می‌کرد و گزارش‌های رؤسای شهربانی در اختیار نخست وزیر قرار می‌گرفت، ولی پس از آن مسئولان از امور بی‌خبر و رؤسای شهربانی تنها در مقابل شاه پاسخ گو بودند.

بسیاری از کسانی که شاه از وجود آنان احساس خطر می‌کرد با اقدامات نیروی شهربانی که بازوی امنیتی حکومت بود از میان رفتند که از جمله‌ی آنان تیمورتاش، وزیر قدرتمند دربار، سردار اسعد و نصرت الدوله فیروز بودند.

داور نیز چون خود را در آستانه‌ی چنین سرنوشتی می‌دید خودکشی کرد. سوء قصد به مدرس در اوایل سلطنت (1306ش)، توقیف و تبعید وی پس از افتتاح مجلس هفتم در 1307ش که سرانجام به شهادتش در 1316ش (در تبعیدگاهش کاشمر) انجامید یکی از اقدامات شاه برای تصفیه‌ی مخالفان و نیز تهدیدی برای روحانیت بود.


 جایگاه، پیشرفت دولت در پهلوی اول

برنامه‌ی حکومت برای تحول ساختار سنّتی جامعه، اصلاحات از بالا یا نوسازی آمرانه بود که بر بافت قدیمی تحمیل شد. آهنگ شتابان فرآیند نوسازی و تعارض برنامه‌های دولتی با وضع اجتماعی و به ویژه با شعایر دینی، ناهمگونی محسوسی پدید آورد که پذیرش عمومی را به همراه نداشت.

رشد نهادهای اداری به تمرکز امور اجرایی در پایتخت منجر شد که زایش قشر جدید کارمند را در پی داشت. بدین ترتیب، طبقه‌ی متوسط جدیدی به وجود آمد که در آغاز به دلیل برنامه‌های اصلاحی شاه، پایگاه اجتماعی وی محسوب می‌شد ولی به تدریج دیدگاه آنان نسبت به حکومت پهلوی تغییر یافت و حتی نسل جوان‌تر این طبقه در زمره‌ی مخالفان شاه قرار گرفتند.

بسیاری از آنان که برای تحصیلات عالی به اروپا اعزام شدند، با مشاهده‌ی فضای باز کشورهای اروپایی و مقایسه‌ی آن با شرایط اختناق و استبدادی ایران، جذب جنبش‌های سوسیالیستی شدند.
طبقه‌ی متوسط قدیمی در تعارض جدی با حکومت باقی ماند. سیاست‌های اصلاحی و غیر دینی حاکمیت، مخالفت این طبقه و نارضایتی عمیق علما و رهبران دینی را برانگیخت و شاه هرگز نتوانست از حمایت این طبقه برخوردار شود، ولی در همراه کردن قشری از طبقه‌ی مرفّه قدیمی موفقیت داشت.
 

جایگاه بازسازی و ترمیم در دوران پهلوی اول

برنامه‌ی نوسازی در ترکیب جمعیتی بی‌تأثیر نبود. طبقات شهری خصوصاً در تهران به نحوی فزاینده رشد کرد. روند مهاجرت به پایتخت به دلیل تمرکز امور اداری، این شهر را محل اسکان کارکنان دولتی و طبقه‌ی نوپای متوسط جدید تبدیل کرد.

بر حسب برآورد جمعیت تهران در 1300 و 1311 ش، افزایش جمعیت در فاصله‌ی یازده سال در حدود صدهزار تن بوده است، در حالی که بنابر اولین سرشماری رسمی در 1318 ش جمعیت تهران دویست هزار تن افزایش یافته بود.برآوردی نیز از جمعیت کل کشور و میزان رشد سالانه‌ی آن صورت گرفت که بر حسب آن تعداد نفوس از 10456000 تن در 1305 ش به 12833000 تن در 1320 ش رسید و آهنگ رشد سالانه نیز از 14 در هزار به 20 در هزار فزونی یافته بود.
 

جایگاه دین و سیاست در دوران پهلوی اول

رویکرد حکومت نسبت به اداره‌ی جامعه، غیر دینی بود. هر چند در ایران «جدایی دین از سیاست» رسماً عملی نشد، ولی غیر دینی کردن آموزش و دادگستری از اقدامات بسیار مهم این زمان بود و برای زدودن مظاهر مذهب از ارکان جامعه برنامه‌هایی به کار گرفته شد. اصلاح نظام قضایی یکی از برنامه‌های شاه به منظور تصفیه‌ی این دستگاه از روحانیان و تجدید ساختار آن بر اساس نظام‌های عرفی اروپایی (فرانسه و بلژیک) بود.

عصر پهلوی به دلیل سیاست‌های ضد دینی شاه دوره‌ی برخورد حکومت با مردم متدین و روحانیان بود. یکی از این موارد در نوروز 1307 ش روی داد؛ حضور همسر رضاشاه و چند تن از زنان دربار در حرم حضرت معصومه بدون رعایت حجاب، اعتراض و سرزنش مردم و آیت الله محمدتقی بافقی را در پی‌داشت. واکنش تند بافقی در این رویداد، به زعم برخی از محققان، سبب تأخیر در کشف حجاب شد. شاه بر خلاف ظاهرسازی‌های سطحی مذهبی که قبل از سلطنت بدان تظاهر می‌کرد، در دوران حکومت خود بسیاری از رسوم مذهبی را که ریشه‌ی دیرینه داشت تضعیف کرد. به دستور وی، برگزاری برخی از آیین‌های اسلامی که به طور سنّتی از سوی دربار انجام می‌شد موقوف شد. واکنش مردم به این امر، خصوصاً در ایام محرم که مأموران مانع تشکیل دسته‌های عزاداری می‌شدند، خشونت بار و همراه با اغتشاش و مقاومت بود.
 

جایگاه فرهنگ پوشش مردم در دوران پهلوی اول

تغییر پوشش مردم به سبک فرنگی و کشف حجاب از جمله سیاست‌های غرب گرا و ضد دینی رضاشاه بود که با شدت عمل بیشتری اعمال شد. یکسان سازی لباس ایرانیان در سال سوم سلطنت (1307ش) از تصویب مجلس گذشت که بر اساس آن تمام اتباع ایرانی، به استثنای تعداد اندکی از علما، به پوشیدن لباس رسمی (کت و شلوار و کلاه لبه‌دار) مکلّف شدند و برای متخلفان آن نیز جرایم نقدی و حبس منظور شد.
ممنوعیت پوشیدن لباس‌های محلی و نیز کشف حجاب از زنان با مخالفت روحانیان و علمای بلاد مواجه شد (اسناد پرونده‌ی ش 10، کارتن 32، سال 1307ش، موجود در اداره‌ی کل اسناد و آرشیو وزارت امور خارجه). تغییر لباس با انتقاد روزنامه‌های کشورهای اسلامی همسایه نیز روبرو گردید که حتی در تحلیل‌های خود ایرانیان را خارج از دین خواندند. از سوی دیگر، اجبار دولت برای تغییر پوشش موجب اعتراض مردم و علما و بروز اغتشاش در مشهد شد.

ر این واقعه (1314ش) نیروهای دولتی مردم را به شدت سرکوب کردند.پس از این واقعه بود که شاه برنامه‌ی کشف حجاب زنان را، در 17 دی 1314، به اجرا درآورد. به گفته‌ی هدایتکشفِ حجاب از زنان «سوغات آنکارا» بود و پس از سفر شاه به ترکیه و تحت تأثیر اقدامات آتاتورک صورت گرفت. این واقعه نیز با مقاومت زنان و مردم متدین روبرو شد و بارها به درگیری آنان با مأموران پلیس انجامید.

یکی از توجیهات حکومت برای تغییر پوشش دینی زنان، بهره گیری از نیروی آنان بود. پیش از آن نیز اقداماتی نظیر تشکیل کنگره‌ی اتحاد زنان شرق، با حضور نمایندگان از ده کشور جهان در 1311ش در تهران،صورت گرفته بود.
 

جایگاه قوانین نظام وظیفه در دوران پهلوی اول

اجرای قانون نظام اجباری (سربازگیری) عامل دیگری در رویارویی حکومت با مردم بود. این لایحه که در مجلس پنجم (خرداد 1304) به تصویب رسیده بودمقاومت سخت علما و مردم تهران و اراک و اصفهان را برانگیخت.

در اصفهان پس از پاره کردن اعلانات دولتی درباره‌ی نظام اجباری، تعطیل عمومی شد و علما، از جمله حاج آقا نورالله اصفهانی، در مسجد شاه متحصن شدند. به دنبال مراجعات مکرر مردم، حاج آقا نورالله به قم مهاجرت کرد و به دعوت وی تعداد زیادی از علما از شهرهای مختلف در قم تجمع کردند و خواستار الغای این قانون شدند.
کار مهاجرت تا آنجا بالا گرفت که تیمورتاش پیشنهاد به توپ بستن قم را داد. اعتراض علما به نتیجه نرسید و در نهایت مهم‌ترین قیام علما در نخستین سال‌های سلطنت پهلوی (1306 ش) با مرگ مرموز حاج آقا نورالله خاتمه یافت.

 

جایگاه تغییر فرهنگ در دوران پهلوی اول

ایرانیگری افراطی به بهانه‌ی احیای عظمت گذشته در عصر پهلوی نمود روشنی داشت. این رویکرد، که با اسلام زدایی نیز همراه بود، همه‌ی ابعاد جامعه به خصوص مسائل فرهنگی را در بر می‌گرفت. از آرمانها و اندیشه‌های ایران قبل از اسلام برای نزدیک شدن به سیاست غیر دینی استفاده می‌شد و اسلام به نسل جدید، دینی بیگانه معرفی می‌شد که قومی نامتمدن آن را به ایران تحمیل کرده است.

شماری از تحصیل کردگان جدید نیز در سوق دادن حکومت به این سمت بسیار مؤثر بودند. در این میان قشر روشنفکر در عصر پهلوی، به رغم پویایی در دوره‌ی مشروطه، خاموش بود. گروهی از آنان در جریان تحولاتِ صورت گرفته به امید ایرانی نو سکوت کردند، اما عامل اصلی خاموشی آنان استبداد حاکم و سرنوشت افرادی چون فرخی، مدرس و عشقی بود.

در واقع جریان باستان ستایی، جانشینی برای روشنفکری و پر کردن خلأ ناشی از آن محسوب می‌شد.برنامه‌ی دولت آن بود که با استفاده از نظام آموزشی، تفکر سیاسی آزاد را باز دارد و همگونی را به روشنفکران تحمیل کند.
 

جایگاه ادبیات در دوران پهلوی اول

جنبش تجددخواهی در ادبیات در این دوره پا گرفت و به صورت «شعر نو» و «نثر جدید» جایگاه خود را در زبان فارسی یافت و ماندگار شد؛ ولی موسیقی با وجود گام‌های اولیه برای نوگرایی، نتوانست همگام با شعر و نثر تحول یابد.

برگزاری اولین کنسرت‌های موسیقی، تأسیس نخستین مدرسه‌ی موسیقی ایرانی به سبک غربی و تأسیس کلوپ موزیکال برای شناساندن «موسیقی نوین و علمی» که تلفیقی از موسیقی ایرانی و غربی بود، همچنین تغییر موسیقی ایرانی به اروپایی در 1317ش که جزو برنامه‌ی رسمی دولت بود، تشکیل اداره‌ی مخصوص در وزارت فرهنگ برای ترویج و تعمیم موسیقی در آموزشگاه‌ها در فاصله‌ی سال‌های 1315-1317ش، حاصل تلاش تجددخواهی در این دوره بود.

در عصر پهلوی آزادی بیان از حیات مطبوعات رخت بر بست و در نتیجه‌ی اختناق کامل در فضای مطبوعات، روزنامه نگاران موظف به نشر افکار حکومتی شدند. روزنامه نگارانی نظیر فرخی یزدی، مدیر روزنامه‌ی طوفان، که جرأت انتقاد از عملکرد حکومت را داشتند محبوس شده به قتل رسیدند.

دیدگاه شاه نسبت به مطبوعات و وضع جراید در عصر پهلوی در سفر وی به ترکیه کاملاً مشهود است؛ وی در ملاقات با آتاتورک ضمن انتقاد از آزادی جراید ترکیه، یادآور شد که وی در ایران اجازه‌ی نگارش آزادی و انتقاد از دولت را به روزنامه نگاران نمی‌دهد.

بدین ترتیب در فاصله‌ی زمانی 1304-1320ش، در پی توقیف و تعطیل تدریجی روزنامه‌های سابق به استثنای دو سه مورد، فقط 251 نشریه‌ی جدید تحت مقررات تازه به وجود آمد سیر نزولی از 1305 ش شدت گرفت و از تعداد نشریات جدید کاسته شد، چنان که در 1318ش فقط دو نشریه‌ی جدید به مطبوعات افزوده شد.

دولت برای نظارت هر چه بیشتر بر امور فرهنگی، در دی 1317 اقدام به تأسیس سازمان پرورش افکار کرد که شعبه‌های مستقلی در شهرستان‌ها داشت. این سازمان دارای شش کمیسیون بود که به امور مربوط به موسیقی، سخنرانی‌ها، کتب درسی، مطبوعات، رادیو و هنرهای نمایشی رسیدگی می‌کرد.

سیاست مطبوعاتی این سازمان تقویت مطبوعات وابسته و انحصاری کردن مطبوعات بود و برای انتشار روزنامه‌ای واحد به ادغام روزنامه‌های مختلف در یکدیگر اقدام کرد که موفقیتی به همراه نداشت. در 1319ش با تأسیس اداره‌ی کل انتشارات و تبلیغات، سازمان پرورش افکار و خبرگزاری پارس و رادیو تهران که در اردیبهشت همان سال افتتاح شده بود، تحت پوشش این اداره قرار گرفت. رعایت سیاست دولت در نشر اخبار از جمله وظایف این اداره بود که در تیر 1320 منحل شد.
 

جایگاه علم و تحصیلات در دوران پهلوی اول

تأسیس دانشگاه تهران در بهمن 1313 گامی اساسی در توسعه‌ی آموزش عالی بود. پیش از این، اعزام دانشجو به اروپا برای تحصیل علوم و فنون، که از اوایل قرن سیزدهم در عصر قاجار (تاریخ نخستین گروه اعزامی به لندن: 1226) آغاز و با تصویب قانون اعزام محصل به اروپا در محرم 1325 در مجلس شورای ملی صورت رسمی‌تر یافته بود، در عصر پهلوی با اهتمام بیشتر پی گیری شد و چند گروه از جوانان ایرانی در دانشگاه‌های فرانسه و آلمان و بلژیک و انگلستان تحصیل کردند و پس از بازگشت، ارکان اصلی نظام دانشگاهی و سازماندهی نهادهای جدید صنعتی و اداری شدند. نظام آموزشی به سبک جدید نیز گسترش و توسعه‌ی جدی یافت.

در زمینه‌ی آموزش بزرگسالان نیز اقداماتی صورت گرفت. بسیاری از کارکنان وزارتخانه‌ها در مدارس فنی مشغول تحصیل شدند و تعلیم اکابر بر اساس طرح پیشنهادی داور در 1315ش به تصویب هیئت وزیران رسید.

در 1317ش، تجدیدنظر وزارت فرهنگ در برنامه‌ی آموزشی که تقلید ناقصی از فرانسه بود، به سیر قهقرایی در امر آموزش انجامید و به رغم افزایش همه ساله‌ی بودجه‌ی وزارت فرهنگدر طول سلطنت رضاشاه تنها چهار درصد از بودجه‌ی کل کشور به امر تعلیم و تربیت اختصاص یافت و به سبب محرومیت مناطق روستایی از آموزش، بیش از نود درصد جمعیت روستایی بی‌سواد ماندند.
 

جایگاه ورزش در دوران پهلوی اول

توجه به ورزش نیز در همین عصر صورت جدی به خود گرفت؛ در 1312 ش انجمن تربیت بدنی و ورزشگاه‌های عمومی تأسیس شد و مسابقات ورزشی به راه افتاد.
 

جایگاه نام کشور ایران در دوان پهلوی اول

از دیگر اقدامات فرهنگی عصر پهلوی اوّل تغییر نام کشور از پرشیا یا پارس به ایران بود که ظاهراً بنا به توصیه‌ی برلن صورت گرفت، و وزارت خارجه‌ی ایران در 1313ش، آن را از طریق نمایندگی‌های ایران در کشورهای دیگر به دولت‌های خارجی اطلاع داد.
 

جایگاه زبان در دوران پهلوی اول

همچنین در 1314ش، به منظور پیرایش زبان فارسی از لغات دخیل، با تأکید بر حذف واژه‌های عربی، «فرهنگستان» تأسیس شد. در زمینه معماری نیز چند ساختمان جدید دولتی به سبک معماری دوران باستان بنا شد که از جمله می‌توان به ساختمان شهربانی کل کشور، باشگاه افسران و بانک ملی ایران اشاره کرد.
 

فرهنگ و تمدن در دوران پهلوی اول

در 1316ش موزه‌ی مردم شناسی افتتاح شد. هدف از این ا قدام حفظ آثار و فرهنگ و تمدن قدیم، خصوصاً لباس‌های کهن محلی بود که با تبدیل پوشش بومی مردم به جامه‌ی اروپایی به تدریج رو به نابودی می‌رفت.
 

جایگاه بهداشت در دوران پهلوی اول

در خصوص بهداشت نیز گام‌های مؤثری برداشته شد. با تشکیل اداره‌ی صحّیّه در 1305ش، مؤسسات صحّیِ مملکتی متمرکز و بعدها به وزارت بهداری تبدیل شد. برای طبابت پزشکان مقرراتی وضع گردید که بر اساس آن دریافت پروانه‌ی پزشکی موکول به گذراندن امتحان بود؛ داروفروشان نیز مشمول این مقررات می‌شدند. همچنین در غالب مراکز استان‌ها و شهرستان‌ها بیمارستان‌هایی ساخته شد که بزرگ‌ترین آنها در تهران و مشهد بود (88) و برای تهیه‌ی واکسن و سرم سازی، انستیتو پاستور راه اندازی شد.


 

جایگاه اقتصاد در دوران پهلوی اول

سیاست‌های اقتصادی بر پایه‌ی نوسازی اقتصاد، و ایجاد تکنولوژی مدرن و وارداتی طراحی شده بود. عایدات دولتی از طریق درآمد نفت، گمرکات و مالیات تأمین و قسمت اعظم آن صرف هزینه‌ی ارتش و خرید تجهیزات نظامی می‌شد. بودجه‌ی دولتی در نتیجه‌ی طرح‌های عظیمی که برای نوسازی کشور به اجرا در می‌آمد تقریباً به هجده برابر رسید، یعنی از حدود 245 میلیون ریال در 1304ش به بیش از 4/3 میلیارد ریال در 1320ش.

مهم‌ترین اقدام زیر بنای حکومت احداث راه آهن بود که در 1305 ش از سوی هدایت به مجلس پیشنهاد شد. مسیر پیش بینی شده از شمال مرکزی به جنوب غربی و محل هزینه‌ی آن از محل مالیات ویژه بر چای و قند و شکر بود. ساختمان راه آهن در 1306ش آغاز و پس از یازده سال در 1317ش تکمیل شد. این طرح ضمن ایجاد تسهیلات ارتباطی، انتقاداتی نیز به دنبال داشت که مهم‌ترین آنها درباره‌ی هزینه‌ی سنگین و مسیر غیر تجاری آن بود. در مجموع در این دوره حدود 13000 کیلومتر جاده‌ی جدید ساخته شد که ارتباط شهرها را با یکدیگر ممکن می‌ساخت.

توسعه‌ی صنایع با افزایش کارخانه‌های جدید که شمار آنها از حدود بیست کارخانه در 1304ش به 346 در 1320ش رسید، آغاز شد و در نتیجه، تعداد کارگران شاغل در کارخانه‌های بزرگ به بیش از 50000 تن رسید.

رویکرد دولت پس از گذر از بحران جهانی 1308ش / 1929، که به تجارت خارجی ایران آسیب رساند، دولتی کردن بازرگانی خارجی بود که بر طبق قانون اسفند 1309 صورت گرفت. انحصار تجارت خارجی به دولت ا ختیار انحصارات متعدد دیگری نظیر انحصار در تجارت پنبه، گندم، خشکبار، تریاک، ابریشم، قند و چای را داد. (96) اعمال این سیاست، که بر طبق آن دولت با همراهی تجار بزرگ، هدایت اقتصاد را به عهده گرفت، به خارج شدن تجار کوچک از گردونه‌ی تجارت و از بین رفتن رقابت بین قیمت‌ها منجر شد، به طوری که با توجه به سود انحصارگران، قیمت کالاهای وارداتی در سطح معینی ثابت ماند.

تلاش دیگر دولت برای مصون ماندن از عواقب بحران اقتصادی جهانی، که موجب تنزل نرخ نقره شد، تغییر پشتوانه‌ی پولی از نقره به طلا بود که در اسفند 1308 لایحه‌ی آن به مجلس ارائه گردید؛ ولی به علت عدم امکانات برای خرید طلا به عنوان پشتوانه، عملاً تا چند سال مبنای پول همچنان نقره بود و انتشار اسکناس‌های بدون پشتوانه موجب افزایش تورم شد.
 

جایگاه کشاورزی در دوران پهلوی اول

ساختار کشاورزی بدون اصلاح و تغییر اساسی، به سبک سنّتی باقی ماند، دولت روش‌های قدیمی را تقویت می‌کرد و زمین داران بزرگ همچنان نیمی از زمین‌های کشور را در اختیار داشتند در حالی که 95 تا 98% کشاورزان فاقد زمین بودند.بر اثر بی‌توجهی دولت به این بخشِ اقتصادی صادرات محصولات کشاورزی پیشرفتی نداشت. با وجود این، کمبود جدی در زمینه‌ی مواد غذایی به وجود نیامد.

در آبان 1316 برای بهبود وضع کشاورزی «قانون عمران» به تصویب رسید که بر اساس آن مالک مسئول کشت اراضی خود بود و در صورت مسامحه‌ی مالک، زمین تصاحب می‌شد؛ ولی به علت مخالفت مالکان این قانون هرگز به اجرا درنیامد.

از اقدامات مثبتی که دولت در زمینه‌ی کشاورزی صورت داد می‌توان به تأسیس دانشکده‌ی کشاورزی در کرج، چند مدرسه‌ی کشاورزی و مزرعه‌های آزمایشی اشاره کرد. همچنین قانونی برای بالا بردن بازدهی زمین‌های هرزه و زمین‌هایی که بد کشت شده بود، از طریق اعطای وام‌های کشاورزی، به تصویب رسید.

سیاست عشایری شاه که به «تخته قاپو» شدن(یکجانشینی) ایلات و عشایر منجر شد، با هدف تغییر زندگی آنان از دامداری به کشاورزی و انحلال تشکیلات ایلی به منظور تطبیق با سیاست تجددگرایی صورت گرفت که به سبب عدم تأمین تسهیلات لازم برای اسکان و رفع حوایج آنان به فقر ایلات و مرگ و میر چهار پایان آنان انجامید.

نتایج منفی این سیاست در اقتصاد کشور به حدی بود که شاه در اواخر سلطنت ناچار به تعدیل آن شد.در این میان، با مصادره‌ی املاک خوانین ایلات و عشایر، مالکیت جدیدی شکل گرفت و طبقه‌ای از بازرگانان و مقاطعه کاران ونظامیان جای مالکان قدیمی را گرفتند.
 

جایگاه نفت  در دوران پهلوی اول

در 1310ش/1931 شرکت نفت ایران و انگلیس به بهانه‌ی بحران اقتصادی جهانی سهم ایران را تقلیل داد. شاه که تصور می‌کرد حکومت انگلیس به دلیل نارضایتی یا برای تحت فشار قرار دادن وی تعمداً دستور کاهش پرداخت‌ها را داده است، هیئتی را به ریاست تیمورتاش مأمور مذاکره با شرکت کرد.

به دلیل طولانی شدن مذاکرات و سوءظنی که به تیمورتاش در جریان مذاکرات مخفیانه‌ی وی با شوروی به وجود آمد و در نهایت به توقیف و قتل وی در 1312 ش منجر شد، شاه به طور یکجانبه اقدام به لغو قرارداد دارسی کرد.

به این ترتیب ایران موقعیت خوبی را که پیش از این در قبال شرکت داشت از دست داد. پس از مذاکراتی، در 1312ش/1933 قرارداد تجدید شد و بر اساس آن سهم ایران از 16% به 20% افزایش یافت اما افزایش مدت قرارداد از 27 به 60 سال نتایج مثبت آن را تحت الشعاع قرار داد.


 

جایگاه روابط بین المللی در دوران پهلوی اول

در زمینه‌ی سیاست خارجی، سیاست بی‌طرفی مبنایی برای روابط و مناسبات با سایر دول بود. با این همه، برای جلب رضایت دولت‌های انگلیس و شوروی تلاش‌هایی صورت می‌گرفت؛ چنان که هدف شاه از تشکیل کابینه‌ی جدید در 1305ش، ایجاد توازن در میان عناصر طرفدار این دو دولت بود. انتصاب وثوق الدوله‌ی هواخواه انگلیس به وزارت مالیه و مشاور الممالک عاقد معاهده‌ی 1300ش / 1921 با شوروی به وزارت امور خارجه، برای برقراری چنین توازنی صورت گرفت.

روابط ایران با دولت شوروی به دلیل هم جواری و وابستگی اقتصادی مناطق شمال به آن کشور از اهمیت خاصی برخوردار بود. دولت شوروی حاکمیت رضاشاه را در آغاز جنبشی آزادی خواهانه و ضد استعماری و نیمه بورژوا قلمداد می‌کرد؛113 ولی بعدها در واکنش به سیاست غرب گرایی او و خودداری ایران از امضای معاهده‌ی مربوط به امتیاز شیلات شمال که مجلس آن را ردّ کرده بود، به فشار اقتصادی و تحریم کالاهای ایران دست زد.

دولت ایران برای ترمیم روابط و به ویژه برای صدور کالاهای ایران، مذاکراتی با شوروی انجام داد که با موفقیت توأم بود. هم زمانی این اقدامات با تلاش دولت در خصوص حل و فصل مسائل مورد اختلاف با ترکیه و افغانستان، موجبات نگرانی انگلیسی‌ها را از نزدیکی این سه کشور و بهره برداری احتمالی شوروی از آن، فراهم آورد. این امر مذاکرات را از روال پیشین خارج ساخت.

ایران در جریان اعمال این وجه از سیاست خارجی خود که معطوف به واداشتن حس رقابت بین دو قدرت به منظور انعطاف بیشتر رقیب در قبال خواسته‌های خود بود، موفقیتی نداشت.

بدین ترتیب، با وجود مقاومت‌هایی که گاه در برابر درخواست‌های آنان صورت می‌داد، در نهایت با تن دادن به آن درخواست‌ها از بروز بحران جلوگیری می‌کرد، نظیر انعقاد قرارداد شیلات با شوروی در 1313 ش به مدت 25 سال و تجدید قرارداد نفت با انگلیس در 1312ش به مدت 60 سال.

هر گونه مقاومتی از جانب ایران به لطمه‌های سیاسی می‌انجامید؛ چنان که در مذاکرات نفت، ایران به منظور مقاومت در برابر انگلیس، حاضر به پذیرش خواسته‌های مرزی دو کشور همسایه شد تا حداقل از نظر رفع اختلافات منطقه‌ای آسوده خاطر باشد، اما این امر به واگذاری بخشی از ارتفاعات سوق الجیشی آرارات به ترکیه در 1310 شو واگذاری بخشی از خاک کشور به افغانستان منجر شد.

برقراری حسن هم جواری و رفع اختلافات دیرینه‌ی مرزی خصوصاً با ترکیه،از دیگر عوامل عقب نشینی ایران به منظور حفظ فضای دوستی با همسایگان بود. شاه در روند دوستی خود خصوصاً با ترکیه، ضمن تبعیت از این کشور به توصیه‌های آنان نیز عمل می‌کرد؛ چنان که وصلت با خانواده‌ی سلطنتی مصر و ازدواج ولیعهد با فوزیه، خواهر ملک فاروق پادشاه مصر بنا به توصیه‌ی وزیر امور خارجه ترکیه، رشدی ارس، صورت گرفت.

سیاست انگلیس همواره در این عصر، سیاست مسلط در منطقه بود. از این رو، انگلیسی‌ها در فاصله‌ی دو جنگ جهانی پس از توسعه‌ی نفوذ شوروی، به منظور حفظ منافع خود در خاورمیانه خصوصاً حوزه‌های نفتی در خلیج فارس، زمینه‌های انعقاد پیمان دفاعی در میان کشورهای منطقه را فراهم کردند. پیمان سعد آباد در 1316ش میان ایران و ترکیه و عراق و افغانستان حاصل تلاش در این زمینه بود. رویکرد ایران با انعقاد این پیمان دوری از شوروی و اتخاذ سیاست خصمانه نسبت به آن کشور بود.

بخشی از روابط خارجی ایران، رابطه‌ی اقتصادی با آلمان بود. در واقع، تمایل ایران در نزدیکی به آلمان، برای رهایی از آسیب پذیری از دو قدرت رقیب و برقراری موازنه‌ی قوا بود. ایران به این امید که آلمان بتواند نقش نیروی سوم را ایفا کند، زمینه‌های فعالیت اقتصادی این کشور را فراهم آورد. با ورود آلمان به حیات اقتصادی ایران، روابط دو کشور در فاصله‌ی دو جنگ جهانی به حدی رشد کرد که آلمان به صورت بزرگ‌ترین همکار ایران درآمد. با این همه، بسیاری از ملاحظات سیاسی و سوء ظن شاه به بیگانگان موجبات شکاف در روابط ایران با سایر دول به ویژه آلمان را فراهم می‌کرد. انتقاد جراید خارجی از رضاشاه و فعالیت مخالفان پهلوی در اروپا از جمله عوامل تنش در روابط خارجی ایران بود. برای مثال، درج مقاله‌ای تحت عنوان «شاه بی‌اصل و نسب» در یکی از جراید آلمان و انتشار نشریات کمونیستی پیکار و نهضت در این کشور به تیرگی روابط دو دولت و فراخوانی کارکنان سفارت ایران از آلمان منجر شد. قطع رابطه ایران با فرانسه، در دی 1317، نیز به دلیل انتقاد جراید فرانسه از نظام حکومتی ایران صورت گرفت که حدود یک ماه و نیم به طول انجامید.

پس از شروع جنگ جهانی دوم در شهریور 1318 / سپتامبر 1939، موقعیت ایران در سطح بین المللی دستخوش تحول شد. واکنش سریع دولت ایران پس از اطلاع از آغاز جنگ اعلام بی‌طرفی بود. با وجود این، نیروهای متفقین در شهریور 1320 ایران را اشغال کردند.

ارتش ایران، با آنکه هزینه‌ی سنگینی برای بازسازی و مدرنیزه کردن آن صرف شده بود، در همان اوان جنگ از درون پاشید. بنا به تصمیم شورای عالی جنگ دو روز پس از اشغال کشور، تمام سربازخانه‌ها تخلیه شدو با صدور فرمان عدم مقاومت، ایران تسلیم خواسته‌های متفقین گردید.

شاه با ناباوری تمام از اشغال ایران، تصور می‌کرد که منظور متفقین کناره گیری وی از سلطنت است از آن رو که خود را «سدّ راه آنان» می‌دانست.در واقع هدف اصلی متفقین مداخله‌ی مستقیم در امر حمل و نقل تجهیزات جنگی بود و وجود شاه را مانع تحقق مقاصد خود می‌پنداشتند. به این ترتیب، رضاشاه با اعلام جانشینی محمدرضا پهلوی، ولیعهد، به عنوان پادشاه قانونی، از سلطنت استعفا کرد.
 

انحلال دوران پهلوی اول

سقوط رضاشاه را ظاهراً باید پیامد حمله‌ی متفقین به ایران به عنوان عامل خارجی تلقی کرد، ولی در کُنه این جریان عوامل داخلی مؤثرترین نقش را در سرنگونی وی داشتند. مهم‌ترین عامل داخلی، نداشتن پایگاه مردمی بود. کناره گیری وی از سلطنت، نه تنها مردم بلکه نمایندگان مجلس، که منتخب شاه بودند، و متصدیان امور را نیز متأسف نکرد. عوامل دیگر را می‌توان در طمع ورزی شاه در گردآوری املاک و گسترش املاک خالص در نقاط مختلف کشور و ظلم و اجحاف مأموران نسبت به مالکان و مردم، و مخالفت با دین داری و اجرای احکام شرعی، و مبارزه با شعایر و آداب مذهبی و نیز سقوط اخلاق و عفت عمومی و تشدید اختناق و بی‌عدالتی جستجو کرد.

فضای سیاسی کشور پس از سرنگونی شاه به یکباره متحول شد. مطبوعات با شکست سکوت شانزده ساله، نظام گذشته را به باد انتقاد گرفتند و بعضی از آنان خواستار باز گرداندن شاه و محاکمه‌ی وی شدند.

احزاب سیاست بار دیگر به فعالیت پرداختند و حکومت پارلمانی تجدید شد. خوانین به ایلات خود بازگشتند و عشایر زندگی بومی خود را از سر گرفتند و ایران وارد برهه‌ای جدید از تاریخ معاصر شد.
 

پی‌نوشت‌ها

1. هدایت، ص 386.
2. همان، ص 370-371.
3. مکی، ج 4، ص 105.
4. ص 392، .397، 401.
5. طبری، ص 99.
6. ر.ک. بیات، 1373ش، ص 132 به بعد.
7. رستاخیز ایران، ص 628.
8. درباره‌ی او ر.ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «جعفر قلی خان سردار اسعد سوم».
9. هدایت، ص 385-386، 394-397، 403.
10. مهدوی، ص 23.
11. آبراهامیان، ص 186.
12. کرونین، ص 338.
13. امیراحمدی، ص 231.
14. کرونین، ص 209، 362-371.
15. امیراحمدی، ص 337-340.
16. بهار، ج 2، ص 219.
17. برای مثال ر.ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «پولادین، محمودخان»؛ «بوذرجمهری، کریم آقا».
18. آبراهامیان، ص 169.
19. دیگار و دیگران، ص 100-102؛ بنی احمد، ج 2، ص 239.
20. کرونین، ص 226.
21. همان، ص 227-228.
22. «[گزیده‌ی مطالب] مجله ماهیانه ژاندارمری» پرونده‌ی ش 469، 478، موجود در آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
23. درباره‌ی او ر .ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «بچه سقا».
24. بیات، 1365ش، ص 33.
25. دولت آبادی، ج 4، ص 403.
26. سیروس غنی، ص 390؛ خواجه نوری، ص 76-77.
27. دولت آبادی، ج 4، ص 405.
28. مکی، ج 5، ص 33، 52.
29. تقی زاده، ص 209.
30. اطلاعات در یکربع قرن، ص 59.
31. فوران، ص 334.
32. اطلاعات در یکربع قرن، ص 48؛ مکی ، ج 5، ص 34.
33. ص 386.
34. رستاخیز ایران، ص 385.
35. کامبخش، ص 29.
36. همان، ص 33-34.
37. اسناد تاریخی جنبش کارگری، ج 1، ص 96-103.
38. کامبخش، ص 35-37؛ زیبائی، ص 173.
39. درباره‌ی آنها ر.ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «پنجاه و سه نفر».
40. لاجوردی، ص 38-39؛ کیانوری، ص 51؛ زیبائی، ص 184-185.
41. بهار، ج 1، ص 180.
42. مستوفی، ج 3، ص 629-630.
43. کرونین، ص 257-258 و پانویس.
44. پیشه وری، ص 11.
45. هدایت، ص 402.
46. همان، ص 372؛ مکی، ج 5، ص 41-47، 67-70.
47. آبراهامیان، ص 190-192.
48. کاتوزیان، ص 170.
49. آبراهامیان، ص 188-189.
50. تعقیب دومین سالنامه‌ی احصائیه‌ی بلدی، ص 39؛ حکمت، ص 287.
51. مرکز آمار ایران، ص 16.
52. صدر، ص 288؛ بهنام، ص 58-59.
53. برای تفصیل واقعه ر.ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «بافقی، آیت الله محمدتقی».
54. بهبودی، ص 299؛ هدایت، ص 385.
55. بیگلری، ص 86.
56. بهنام، ص 60.
57. حکمت، ص 166.
58. ر.ک. همان جا؛ صدر، ص 292.
59. بهلول، 1370ش.
60. حکمت، ص 211.
61. ص 405.
62. همان، ص 407.
63. صدیق، 1354ش، ج 2، ص 305-306.
64. همان، ج 2، ص 305.
65. هدایت، ص 370.
66. «خاطرات سپهبد آق‌اولی»، ص 1-4، سند ش 25، پرونده‌ی ش 331، موجود در آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
67. مکی، ج 4، ص 416-419؛ برای اطلاع از دلایل مخالفت علما ر.ک. هدایت، ص 375-378.
68. هدایت، ص 375-377.
69. مکی، ج 4، ص 432-438.
70. فوران، ص 338.
71. آل احمد، ص 393-400.
72. فوران، ص 333.
73. جعفرزاده، ص 319-342؛ سالنامه و آمار ، ص 22.
74. مرد امروز، سال 5، ش 109، 9 خرداد 1326، ص 6.
75. برزین، ص 18.
76. همان، ص 14.
77. آشنا، ص 4-9.
78. صدیق، 1353ش، ج 3، ص 1-10.
79. حکمت، ص 377-379.
80. صدیق، 1336ش، ص 355-356.
81. کدی، ص 153؛ آبراهامیان، ص 181.
82. صدیق، 1336ش، ص 354.
83. صدیق، 1354، ج 2، ص 236-237؛ اسکندری خوئینی، ص 134.
84. ایوانف، ص 79.
85. حکمت، ص 368-375.
86. گاهنامه‌ی پنجاه سال شاهنشاهی پهلوی، ج 1، ص 59؛ سیروس غنی، ص 419؛ نیز ر.ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «بهداشت و درمان و آموزش پزشکی، وزارت».
87. سیروس غنی، همان جا.
88. همان، ص 419-420؛ نیز ر.ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «بیمارستان»، به ویژه ص 295-296.
89. اسکندری خوئینی، ص 17-18.
90. آبراهامیان، ص 184.
91. هدایت، ص 372.
92. کاتوزیان، ص 159-160.
93. رستاخیز ایران، ص 654-655؛ کاتوزیان، ص 160.
94. کاتوزیان، ص 161.
95. آبراهامیان، ص 182.
96. کدی، ص 165-166؛ لمتون، ص 340-341.
97. کدی، ص 167.
98. اطلاعات، سال 4، ش 990، 19 اسفند 1308، ص 1.
99. بیات، 1365ش، ص 33-34.
100. کدی، ص 161.
101. کاتوزیان، همان جا.
102. لمتون، ص 353-354.
103. کدی، ص 164.
104. درباره‌ی این موضوع ر.ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «تخته قاپو».
105. لمتون، ص 501-205؛ حکمت، ص 258-261.
106. لمتون، ص 459.
107. هدایت، ص 395-397.
108. برای اطلاع از چگونگی موقعیت ایران ر.ک. فاتح، ص 293-294.
109. همان، ص 290 به بعد؛ کاتوزیان، ص 162-164؛ دیگار و دیگران، ص 120-121.
110. زرگر، ص 139.
111. دولت آبادی، ج 4، ص 406.
112. زرگر، ص 156.
113. لنچافسکی، ص 115.
114. زرگر، ص 149-150.
115. بیات، 1373ش، ص 133-134.
116. ر.ک. همان، ص 133-135.
117. سپهر، 1374، ص 209.
118. ارفع، ص 259-261.
119. بیات، 1373ش، ص 137.
120. ارفع، همان جا.
121. قاسم غنی، ج 2، ص 8-9.
122. مهدوی، ص 37-45.
123. ایوانف، ص 90.
124. غازیانی، ص 108-111؛ زرگر، ص 351.
125. درباره‌ی این نشریه ر.ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «پیکار».
126. بلوشر، ص 165-168، 222.
127. مکی، ج 6، ص 409-410.
128. سپهر، 1355ش، ص 27-29.
129. استوارت، ص 83-84، 210 به بعد.
130. فرخ، ص 432.
131. اطلاعات، سال 16، ش 3637، 6 شهریور 1320، ص 1؛ نیز ر.ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «جنگ جهانی دوم».
132. فرخ، ص 419؛ بنی احمد، ج 3، ص 536.
133. اطلاعات در یکربع قرن، ص 203.
134. اطلاعات در یکربع قرن، ص 206-207.
135. همان، ص 205؛ هاشمی حائری، ص 1؛ هدایت، ص 403.
136. فیروز، ص 1.
 

منابع:

یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب: درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر، ترجمه‌ی احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتّاحی ولی لایی، تهران 1377ش.
حسام الدین آشنا، «سیاست مطبوعاتی در آخرین سال‌های حکومت رضاشاه»، گنجینه‌ی اسناد، سال 1، دفتر 2 (تابستان 1370).
جلال آل احمد، در خدمت و خیانت روشنفکران، تهران 1374ش.
حسن ارفع، در خدمت پنج سلطان، ترجمه‌ی احمد نواب صفوی، تهران 1377ش.
ریچارد آنتونی استوارت، در آخرین روزهای رضاشاه: تهاجم روس و انگلیس به ایران در شهریور 1320، ترجمه‌ی عبدالرضا هوشنگ مهدوی و کاوه بیات، تهران 1370ش.
مهدی اسکندری خوئینی، قرن پهلوی، تهران 1335ش.
اسناد تاریخی جنبش کارگری سوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران، ج 1، فلورانس 1974، چاپ افست تهران [بی تا].
اطلاعات در یکربع قرن، تهران: روزنامه اطلاعات، 1329ش.
احمد امیراحمدی، خاطرات نخستین سپهبد ایران: احمد امیراحمدی، چاپ غلامحسین زرگری نژاد، تهران 1373ش.
میخائیل سرگی یویچ ایوانف، تاریخ نوین ایران، ترجمه‌ی هوشنگ تیزابی و حسن قائم پناه، استکهلم 1356 ش.
مسعود برزین، تجزیه و تحلیل آماری مطبوعات ایران: 1357-1215ش، تهران 1370ش.
ویپرت فون بلوشر، سفرنامه‌ی بلوشر، ترجمه‌ی کیکاووس جهانداری، تهران 1363ش.
احمد بنی احمد، تاریخ شاهنشاهی پهلوی، ج 2، 3، تهران 1356ش.
محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران 1357-1363ش.
سلیمان بهبودی، «خاطرات سلیمان بهبودی: بیست سال با رضاشاه»، در رضاشاه: خاطرات سلیمان بهبودی، شمس پهلوی، علی ایزدی، چاپ غلامحسین میرزا صالح، تهران 1372ش.
محمدتقی بهلول، خاطرات سیاسی بهلول، یا، فاجعه‌ی مسجد گوهرشاد، تهران 1370ش.
جمشید بهنام، ایرانیان و اندیشه‌ی تجدد، تهران 1375ش.
کاوه بیات، «رضاشاه، تیمورتاش و سیاست شرقی ایران»، گفتگو، ش 6 (زمستان 1373).
ـــــ ، شورش عشایری فارس: 1309-1307 ه.ش.، تهران 1365ش.
حیدرقلی بیگلری، خاطرات یک سرباز، تهران 1350ش.
میرجعفر پیشه وری، یادداشتهای زندان، [بی جا، بی تا].
تعقیب دومین سالانه‌ی احصائیه‌ی بلدی: سرشماری نفوس شهر طهران در سنوات 1262، 1270، 1301، 1311، [بی جا] 1312ش.
حسن تقی زاده، زندگی طوفانی: خاطرات سید حسن تقی زاده، چاپ ایرج افشار، تهران 1368ش.
خسرو جعفر زاده، «تجدد و تجدد طلبی در موسیقی ایران»، ایران نامه، سال 12، ش 2 (بهار 1373).
علی اصغر حکمت، سی خاطره از عصر فرخنده‌ی پهلوی، [تهران] 1355ش.
ابراهیم خواجه نوری، بازیگران عصر طلائی: سید حسن مدرس، تهران 1358ش.
یحیی دولت آبادی، حیات یحیی، تهران 1362ش.
دانشنامه‌ی جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران: بنیاد دایرة المعارف اسلامی، 1375ش -
ژان پی یردیگار، برنارهوردکاد، ویان ریشار، ایران در قرن بیستم: بررسی اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در یکصد سال اخیر، ترجمه‌ی عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران 1377ش.
رستاخیز ایران: مدارک مقالات و نگارشات خارجی 1299-1323، گردآورنده فتح الله نوری اسفندیاری، تهران [؟1353ش].
علی اصغر زرگر، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره‌ی رضاشاه، ترجمه‌ی کاوه بیات، تهران 1372ش.
علی زیبائی، کمونیزم در ایران، یا، تاریخ مختصر فعالیت کمونیستها در ایران، تهران 1344ش.
سالنامه و آمار 1315-1316 و 1316-1317 (مجموعه‌ی قوانین و مقررات فرهنگی)، تهران 1355ش.
احمدعلی سپهر، ایران در جنگ دوم جهانی، تهران 1355ش.
ـــــ ، خاطرات سیاسی مورخ الدوله سپهر، چاپ احمد سمیعی، تهران 1374ش.
محسن صدر، خاطرات صدرالاشراف، تهران 1364ش.
عیسی صدیق، تاریخ فرهنگ ایران، تهران 1336ش.
ــــ ، یادگار عمر، تهران، ج 2، چاپ 2، 1354ش، ج 3، چاپ 1، 1353ش.
احسان طبری، جامعه ایران در دوران رضاشاه، استکهلم 1356ش.
غازیانی، «همکاری‌های اقتصادی ایران و آ لمان در پنجاه سال اخیر»، کاوه، سال 14، ش 65 (اسفند 1355ش).
سیروس غنی، ایران: برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسی‌ها، ترجمه‌ی حسن کامشاد، تهران 1377ش.
قاسم غنی، یادداشت‌های دکتر قاسم غنی، چاپ سیروس غنی، تهران 1367ش.
مصطفی فاتح، پنجاه سال نفت ایران، تهران 1358ش.
مهدی فرخ، خاطرات سیاسی فرخ، تهران [1345ش].
جان فوران، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از سال 1500 میلادی مطابق با 879 شمسی تا انقلاب، ترجمه‌ی احمد تدین، تهران 1377ش.
مظفر فیروز، «محاکمه‌ی عمال دیکتاتوری یا محکومیت رژیم بیست ساله: دولت باید استرداد رضاخان را برای محاکمه بخواهد»، رعد امروز، سال 1، ش 75، 6 بهمن 1322.
محمدعلی کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه‌ی محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، 1372ش.
عبدالصمد کامبخش، شمه‌ای درباره‌ی تاریخ جنبش کارگری ایران: سوسیال دمکراسی انقلاب، حزب کمونیست ایران، حزب توده‌ی ایران، تهران 1360ش.
نیکی کدی، ریشه‌های انقلاب ایران، ترجمه‌ی عبدالرحیم گواهی، تهران 1369ش.
استفانی کرونین، ارتش و تشکیل حکومت پهلوی در ایران، ترجمه‌ی غلامرضا علی بابایی، تهران 1377ش.
نورالدین کیانوری، خاطرات نورالدین کیانوری، تهران 1372ش.
حبیب لاجوردی، اتحادیه‌های کارگری و خودکامگی در ایران، ترجمه‌ی ضیاء صدقی، تهران 1369ش.
آن کاترین سواین فورد لمتون، مالک و زارع در ایران، ترجمه‌ی منوچهر امیری، تهران 1362ش.
جورج لنچافسکی، غرب و شوروی در ایران: سی سال رقابت 1918-1948، ترجمه‌ی حورا یاوری، تهران 1351ش.
مرکز آمار ایران، بیان آماری تحولات اقتصادی و اجتماعی ایران، تهران 1356ش.
عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، یا، تاریخ اجتماعی و اداری دوره‌ی قاجاریّه، تهران 1360ش.
حسین مکی، تاریخ بیست ساله‌ی ایران، تهران 1362-1364ش.
عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی 1357-1300، تهران 1373ش.
ع. هاشمی حائری، «پس از بیست سال»، ایران، سال 25، ش 6681، مهر 1320.
مهدیقلی هدایت، خاطرات و خطرات، تهران 1363ش.