نویسنده: محمدرضا افضلی




 
قوتت از قوت حق می‌زهد *** نه از عروقی کز حرارت می‌جهد
این چراغ شمس کو روشن بود *** نه از فتیل و پنبه و روغن بود
سقف گردون کو چنین دائم بود *** نه از طناب و استنی قایم بود
قوت جبریل از مطبخ نبود *** بود از دیدار خلاق وجود
هم‌چنان این قوت ابدال حق *** هم ز حق دان نه از طعام و از طبق
جسمشان را هم ز نور اسرشته‌اند *** تا ز روح و از ملک بگذشته‌اند
چون که موصوفی به اوصاف جلیل *** ز آتش امراض بگذر چون خلیل
گردد آتش بر تو هم برد و سلام *** ای عناصر مر مزاجت را غلام
هر مزاجی را عناصر مایه است *** وین مزاجت برتر از هر پایه است
این مزاجت از جهان منبسط *** وصف وحدت را کنون شد ملتقط
ای دریغا عرصه افهام خلق *** سخت تنگ آمد ندارد خلق حلق
ای ضیاء‌الحق به حذق رأی تو *** حلق بخشد سنگ را حلوای تو

نیروی مردان حق، نیروی مادی نیست و مانند چشمه‌ای از نیروی حق است که می‌جوشد. نیروی مردان حق- همانند نیروی جبرئیل و دیگر فرشتگان- از دیدار و رابطه با خدای مهربان سرچشمه می‌گیرد، نه از غذای مادی انسان‌ها. به طور کلی «ابدال» در کلام مولانا، یعنی مردان راه حق و در مثنوی به طبقه‌ی خاصی از اولیا اطلاق نمی‌شود. مولانا اولیاء‌الله را از ابدال حق می‌شمارد که مانند جبرئیل از دوستی حق نیروی معنوی می‌گیرد. انسان‌های کامل، از فرشتگان به خدا نزدیک‌ترند. جسم مردان حق هم از ماده متأثر نمی‌شود، زیرا عوامل عنصری و مادی در مزاج مرد حق اثری ندارند و جسمشان تابع قدرت روحانی و معنوی اوست. مزاج مردان حق برای نشان دادن «وصف وحدت»، با این جهان خاکی التفاط یافته، اما در حقیقت اصل آن «از جهان منبسط»، یعنی از عالم هستی محض است که اجزا و ترکیب ندارد. «ندارد خلق حلق»، یعنی مردم گلویی ندارند که از طریق آن غذای معنوی بخورند و به عالم معنا آشنا شوند. به عبارت دیگر، اسرار غیب را نمی‌توان به خلق گفت. اما سخن و فکر حسام‌الدین مانند شیرینی‌ای است که سنگ هم برای خوردن آن گلو پیدا می‌کند.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بین‌المللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول