نویسنده: محمدرضا افضلی




 
اولیا اطفال حق‌اند ای پسر *** غایبی و حاضری بس با خبر
غایبی مندیش از نقصانشان *** کو کشد کین از برای جانشان
گفت اطفال من‌اند این اولیا *** در غریبی فرد از کار و کیا
از برای امتحان خوار و یتیم *** لیک اندر سر منم یار و ندیم
پشت‌دار جمله عصمت‌های من *** گوییا هستند خود اجزای من
هان هان این دلق پوشان من‌اند *** ضد هزار اندر هزار و یک تن‌اند

در این بیات مولانا ظاهراً به این حدیث نبوی نظر دارد که: «الخَلقَ کُلّهُم عَیالُ الله» و شاید به این سخن شبلی اشاره دارد: «الصوفیةُ أطفالُ فی حجرِ الحق» «غایبی و حاضری»، یعنی اولیا از همه چیز خبر دارند، زریا آگاهی آنها به علم الهی پیوسته است. اگر جسم آنها در نزد ما حاضر نباشد یا اگر در حال خاصی، نزد حضرت حق نباشند، دلیل نقصان آنها نیست و اگر کسی به آنها نسبت نقصان دهد، پروردگار از او انتقام می‌گیرد. اگر آنها در ظاهر غریب می‌نمایند، در پیشگاه خلق «کار و کیا» و جلال و شکوه خاصی دارند. مولانا می‌گوید: برای آزمایش انسان‌ها، اولیا را به ظاهر خوار و بی‌کس می‌نماییم. «پشت‌دار جمله»، یعنی حامی و پشتیبان همه‌ی آنها. تعدد و کثرت آنها در ظاهر است و همه‌ی آنها در حقیقت یکی هستند. مولانا، همان‌گونه که در ابیات سرآغاز دفتر سوم اشاره داشت، این جا نیز بیان می‌کند: کثرت‌اندیشان خیال می‌کنند که کثرت و تعدد ظاهری میان اولیاء‌الله و عارفان راستین، کثرت و تعدد حقیقی است، در حالی که جوهر حقیقی و معنوی آنان یکی بیش نیست، زیرا همه‌ی آنان در حقیقت‌الله و وجود واجب، محو و فانی و به بقای حق باقی‌اند.

ورنه کی کردی به یک چوبی هنر *** موسی ای فرعون را زیر و زبر
ورنه کی کردی به یک نفرین بد *** نوح شرق و غرب را غرقاب خود
برنکندی یک دعای لوط راد *** جمله شهرستانشان را بی‌مراد
گشت شهرستان چون فردوسشان *** دجله‌ی آب سیه رو بین نشان
سوی شام است این نشان و این خبر *** در ره قدسش بینی در گذر
صد هزاران ز انبیای حق‌پرست *** خود به هر قرنی سیاست‌ها به دست
گر بگویم وین بیان افزون شود *** خود جگر چبود که کُه‌ها خون شود
خون شود که‌ها و باز آن بفسرد *** تو نبینی خون شدی کوری و رد
طرفه کوری دوربین تیزچشم *** لیک از اشتر نبیند غیر پشم
مو به مو بیند ز صرفه حرص انس *** رقص بی‌مقصود دارد همچو خرس

سخن از قدرت مردان حق و این که اولیاء‌الله در تحت حضانت ویژه‌ی الهی‌اند و آگاهی آنها به آگاهی حق پیوسته است. مولانا برای بیان این موضوع، معجزات پیامبران را یادآور می‌شود. اگر حمایت الهی نبود، موسی چگونه می‌توانست هنر کند و با یک چوب‌دستی، بساط حکومت فرعون را زیرورو کند. (آیات 56 تا 72 سوره طه) یا حضرت نوح چگونه می‌توانست با یک نفرین آسیب‌زننده، خاور و باختر زمین را غرق در آب کند؟ مضمون کلام برگرفته از مضمون سوره «نوح» و آیه‌های 14 و 15 سوره «عنکبوت» است. اگر پشتیبانی حضرت حق نبود، لوط، آن رادمرد الهی، چگونه می‌توانست با یک دعا، شهرهای قوم خود را زیرورو سازد و آنان را ناکام گرداند. شهر آنان که به مثابه‌ی بهشت بود به رودخانه‌ی سیاه مبدل شد. (آیه‌ی 82 سوره هود) مولانا به آیه‌ی 21 سوره «حشر» نظر دارد: اگر قرآن برکوه‌ها نازل شود، (... لَرَأَیتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیةِ اللَّهِ...). مولانا از این آیه چنین بهره‌برداری می‌کند که تجلی قدرت حق، کوه را خون می‌کند، اما تو که چشم دیدن حقایق را نداری و مردود حقی، آن را نمی‌بینی. «دوربین» کسی است که امور دور از حقیقت را می‌بیند؛ یعنی در امور دنیوی بسیار موشکاف و بینا هستی، اما از شتر به این بزرگی، پشمی بیش نمی‌بینی. خلقت شتر فکرت‌برانگیز است، اما تو به جای مطالعه‌ی شگفتی‌های خلقت او، تنها به ظاهر او نگاه می‌کنی. مضمون این بیت به آیه‌ی 7 سوره «روم» اشاره دارد: (یعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ).
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بین‌المللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول