غدير از گلوى شقايق

نويسنده:محمد محمديان تبريزى
با اينكه بيشتر مسلمانان صحت‏حديث غدير و اعلام ولايت اميرمؤمنان على - عليه السلام - را پذيرفته‏اند و غالبا آن را از احاديث قطعى و متواتر مى‏دانند، باز گروهى چنين مى‏پرسند: اگر واقعا حادثه غدير خم اتفاق افتاده و بسيارى نيز شاهد آن بوده‏اند، چرا شخص اميرمؤمنان - عليه السلام - براى اثبات حقانيت‏خود هرگز از آن بهره نگرفت؟ در باور اين گروه عدم استشهاد حضرت به حديث غدير نشان‏دهنده اين حقيقت است كه يا واقعه‏اى به نام غدير در تاريخ تحقق نيافته، يا بر فرض تحقق بر امامت‏حضرت دلالت نداشته است.
در پاسخ اين مطلب بايد گفت: اگر حديث غدير را از احاديث قطعى و متواتر ندانيم، بايد بپذيريم كه در ميان احاديث پيامبر اكرم(ص) و مطالب تاريخى مورد قطعى و متواتر وجود ندارد; علاوه بر اين، اين ادعا كه اميرمؤمنان(ع) براى اثبات حقانيت‏خود به حديث غدير استناد نكرده، خود شاهد بى‏اطلاعى و ناآگاهى گوينده آن است.
بررسى اجمالى كتابهاى معتبر و مورد قبول فرقه‏هاى گوناگون اسلامى نشان مى‏دهد كه حضرت على(ع) بيش از 22 بار پيرامون غدير و استشهاد به آن سخن گفته است. هر چند اين موارد در حوصله اين مقاله نمى‏گنجد و نيازمند رصت‏بيشتر است، ولى براى نمونه تنها ده مورد آن را نقل و در بقيه موارد تنها به ذكر منابع بسنده مى‏كنيم.

1. برابر آنچه از منابع تاريخى به دست مى‏آيد اولين موردى كه حضرت على - عليه السلام - حديث غدير را مطرح فرمود، بعد از رحلت پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله - بود. وقتى حضرت را براى بيعت‏به مسجد آوردند، آن بزرگوار با بيان حقانيت‏خود خلافت مسلمين را از آن خويش دانست و از بيعت امتناع كرد. بشير بن‏سعد انصارى برخاست و گفت: اى ابوالحسن، اگر انصار قبل از بيعت‏با ابوبكر اين كلام را مى‏شنيدند، حتى دو نفر در باره بيعت‏با شما اختلاف نمى‏كردند. حضرت در جواب فرمود:
«يا هؤلاء اكنت ادع رسول الله مسجى لا اواريه و اخرج انازع فى سلطانه؟ و الله ما خفت احدا يسمو له و ينازعنا اهل البيت فيه و يستحل ما استحللتموه، و لا علمت ان رسول الله صلى الله عليه و آله ترك يوم غدير خم لاحد حجة و لا لقائل مقالا. فانشد الله رجلا سمع النبى صلى الله عليه و اله يوم غدير خم يقول: «من كنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله‏» ان يشهد الان بما سمع‏». (1)
آيا بايد پيكر رسول خدا(ص) را بر روى زمين رها مى‏كردم و قبل از كفن و دفن آن حضرت، در باره خلافت و جانشينى وى نزاع مى‏كردم؟ مساله خلافت چنان روشن بود كه گمان نمى‏كردم كسى در صدد دستيابى به آن باشد و در اين موضوع با اهل بيت پيامبر(ص) درگير شوند. مگر رسول خدا - صلى الله عليه و آله - در روز غدير خم حجت را بر مردم تمام نكرد و مگر جاى عذرى براى كسى باقى مانده بود؟
همگان را به خدا قسم مى‏دهم، هر كس كلام پيامبر اكرم در روز غدير خم را شنيده است كه مى‏فرمود: «هر كس كه من مولاى او هستم اينك على مولاى اوست. خداوندا، هر كس على را دوست دارد دوست‏بدار و آن كه على را دشمن بشمارد، دشمن دار، هر كس على را يارى كند يارى كن، و هر كه على را خوار كند، خوار ساز.» برخيزد و شهادت دهد.
زيد بن‏ارقم مى‏گويد: بعد از اين سخن حضرت، دوازده تن از اصحاب جنگ بدر برخاستند و گواهى دادند. اما من، با آنكه اين گفتار را از زبان رسول الله - صلى الله عليه و آله - شنيده بودم، از اداى شهادت خوددارى كردم و بر اثر همين امر و نفرين حضرت بينايى‏ام را از دست دادم.

2. هفت روز پس از وفات پيامبر اكرم(ص)، اميرمؤمنان - عليه السلام - در مدينه خطبه‏اى بسيار بلند ايراد فرمود كه به خطبه وسيله معروف شد. حضرت در آن خطبه به واقعه غدير خم و نزول آيه اكمال دين در آن روز تصريح مى‏كند. ثقة‏الاسلام كلينى، در روضه كافى، خطبه وسيله را نقل كرده است. در بخشى از آن چنين مى‏خوانيم:
«... و قوله صلى الله عليه و اله حين تكلمت طائفة فقالت: نحن موالى‏غ‏رسول‏الله(ص) فخرج رسول الله صلى الله عليه و آله الى حجة الوداع ثم صار الى غدير خم، فامر فاصلح له شبه المنبر ثم علاه و اخذ بعضدى حتى رئى بياض ابطيه رافعا صوته قائلا فى محفله: «من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه‏» فكانت على ولايتى ولاية الله و على عداوتى عداوة الله. و انزل الله عزو جل فى ذلك اليوم: اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا (2) فكانت ولايتى كمال الدين و رضا الرب جل ذكره...» (3)
[در اواخر عمر پيامبر اكرم(ص)،]، وقتى گروهى گفتند: ما بعد از پيامبر رهبران مردم هستيم، رسول خدا(ص) براى حجة‏الوداع از مدينه خارج شد و پس از اعمال حج‏به وادى غدير خم شتافت، فرمان داد چيزى مانند منبر برايش آماده كردند. سپس بالاى آن رفت، و بازوى مرا گرفت و بلند كرد، به گونه‏اى كه سفيدى زير شانه‏هايش ديده شد. آنگاه با آواز بلند فرمود:
هر كس كه من مولاى او هستم على مولاى اوست. خدايا، دوستش را دوست‏بدار و دشمنش را دشمن شمار. پس ولايت من معيار ولايت‏خدا و دشمنى با من ميعار دشمنى با خدا شد; و خداوند در همان روز اين آيه را نازل فرمود: امروز دين شما را كامل ساختم، نعمتم را بر شما تمام كردم و اسلام را دين شما برگزيدم.
پس ولايت من كمال دين و رضايت پروردگار جل ذكره شد. ...

3. در شوراى منتخب خليفه دوم براى تعيين خليفه، كه اميرمؤمنان - عليه السلام - نيز در شمار آنان جاى داشت، استدلالهاى فراوانى از حضرت نقل شده كه در كتابهاى تاريخ و حديث‏به «حديث الانشاد» يا «حديث المناشدة‏» معروف است. امام(ع) در يك از استدلالهاى خود به حديث غدير خم استناد كرده است.
ابن‏مغازلى شافعى (متوفاى‏483)، در كتاب المناقب،سخن على(ع) را چنين نقل مى‏كند:
«فانشدكم بالله، هل فيكم احد قال له رسول الله صلى الله عليه و آله: «من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، ليبلغ الشاهد منكم الغائب‏» غيرى؟ (4) قالوا: اللهم لا.»
شما را به خدا سوگند مى‏دهم، در جمع شما غير از من كسى هست كه پيامبر در باره او فرموده باشد: «هر كس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدايا، دوستدارش را دوست‏بدار و دشمنش را دشمن بشمار، حاضران بايد اين مطلب را به غائبان برسانند؟ اعضاى شورا گفتند: به خدا سوگند، نه‏».

4. در ايام خلافت عثمان جمعى از مهاجران و انصار در مسجد النبى - صلى الله عليه و اله - گرد آمده، پيرامون فضايل و سوابق قريش و انصار سخن مى‏گفتند و از سخنان پيامبر اكرم(ص) در باره قريش و انصار بهره مى‏جستند. حضرت على - عليه السلام - نيز در اين مجلس حضور داشت و به سخنان آنان گوش مى‏داد. گروهى از حضرت خواستند كه او نيز سخنى بگويد. حضرت پاره‏اى از سوابق و مناقبش را برشمرد و حاضران بر درستى گفتارش گواهى دادند. آنگاه امام به حديث غدير اشاره كرد و فرمود:
«افتقرون ان رسول الله صلى الله عليه و آله دعانى يوم غدير خم فنادى لى بالولاية ثم قال: ليبلغ الشاهد منكم الغائب؟ »قالوا: اللهم نعم. (5)
آيا قبول داريد كه رسول خدا - صلى الله عليه و آله - در روز غدير خم مرا خواست، ولايتم را به مردم ابلاغ كرد و فرمود حاضران بايد اين مطلب را غايبان برسانند؟
حاضران گفتند: آرى.

5. قبل از شروع جنگ جمل، حضرت براى اتمام حجتى ديگر به طلحه پيام داد تا با وى ديدار كند. طلحه نيز پذيرفت و به حضور اميرمؤمنان - عليه السلام - شتافت. حضرت به وى فرمود:
«نشدتك الله هل سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله يقول: «من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه‏»؟
قال: نعم. قال - عليه السلام - «فلم تقاتلنى؟» قال: لم اذكر. (6)
تو را به خدا سوگند مى‏دهم، آيا شنيدى كه رسول الله - صلى الله عليه و آله - مى‏فرمود: «هر كس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدايا هر كس او را دوست دارد دوست‏بدار و هر كس ا او دشمنى مى‏كند دشمن بدار؟»طلحه گفت: آرى شنيده‏ام:
حضرت فرمود: پس چرا با من مى‏جنگى؟
طلحه جواب داد: فراموش كرده بودم.

6. در جنگ صفين، هنگامى كه فرستاده‏هاى معاويه به حضور اميرمؤمنان - عليه اسلام - رسيدند تا به اصطلاح بين حضرت و معاويه صلح برقرار سازند، حضرت خطبه‏اى ايراد كرد و فرمود:
«انشد كم الله فى قول الله: (يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم) (7) و قوله: (انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون) (8) ثم قال: (و لم يتخذوا من دون الله و لا رسوله و لا المؤمنين وليجة)، (9) فقال الناس: يا رسول الله، اخاص لبعض المؤمنين ام عام لجميعهم؟ فامر الله عز و جل رسوله ان يعلمهم فيمن نزلت الايات و ان يفسر لهم من الولاية ما فسر لهم من صلاتهم و صيامهم و زكاتهم و حجهم. فنصبنى بغدير خم و قال: «ان الله ارسلنى برسالة ضاق بها صدرى و ظننت ان الناس مكذبونى، فاوعدنى لابلغنها او يغذبنى، قم يا على‏» ثم نادى بالصلاة جامعة فصلى بهم الظهر ثم قال: «ايها الناس، ان الله مولاى و انا مولى المؤمنين و اولى بهم من انفسهم، الا من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره و اخذل من خذله.» فقام اليه سلمان الفارسى فقال: يا رسول الله ولاءه كما ذا؟ فقال: «ولاءه كولايتى، من كنت اولى به من نفسه فعلى اولى به من نفسه.» و انزل الله تبارك و تعالى: (اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا) (10) ...» (11)
شما را به خدا سوگند مى‏دهم، در باره اين آيات: «اى مؤمنان، از خدا و پيامبر و صاحبان امر خود پيروى كنيد;» «صاحب اختيار و ولى شما خدا و پيامبرش و كسى است كه نماز را به پا داشته، در حال ركوع زكات مى‏دهد» و «غير از خدا، پيامبر و مؤمنان را دوست صميمى به شمار نياورديد.»
مردم از رسول خدا(ص) سؤال كردند: آيا مراد از «مؤمنان‏» در اين آيات بعضى از آنهاست‏يا همه آنان را شامل مى‏شود؟ خداوند به پيامبرش دستور داد تا به آنان بفهماند كه اين آيات در باره چه كسى نازل شده است و ولايت را براى آنها تفسير كند چنانكه نماز، روزه، زكات و حج را تفسير كرد. پيامبر(ص)، براى امتثال امر خدا، در غدير خم مرا به خلافت منصوب كرد و فرمود: «خداوند مرا به رسالتى فرستاده است كه سينه‏ام از آن به فشار آمده، گمان مى‏كنم مردم مرا تكذيب خواهند كرد; ولى خداوند مرا تهديد كرد و فرمود: اين پيام را برسانم وگرنه مرا عذاب مى‏كند. اى على برخيز». سپس مردم را براى نماز جماعت فرا خواند، و نماز ظهر را با آنان خواند و فرمود: اى مردم، خداوند مولاى من است، من مولاى مؤمنينم و اختيارم بر مؤمنين از خود آنان بيشتر است، بدانيد هر كه من مولاى او هستم على مولاى اوست. خداوندا، هر كه على را دوست دارد دوست‏بدار و آن كه على را دشمن دارد دشمن بدار، هر كس على را يارى كند يارى كن و هر كه على را يارى نكند خوار كن.
در اينجا سلمان فارسى برخاست و گفت: يا رسول الله، ولايت و اختيار او بر مردم چگونه است؟ حضرت فرمود: اختيارات او مانند اختيارات من است، هر كس اختيار من به او از خود او بيشتر بوده، على هم اختيارش بر او از خودش بيشتر است.
و خداوند تبارك و تعالى اين آيه را نازل فرمود: امروز دين شما را كامل كردم، نعمتم را بر شما تمام كردم و راضى شدم كه اسلام دين شما باشد.

7. امام على - عليه السلام - بارها مردم را مسجد كوفه جمع كرد و فرمود كه، هر كس در غدير خم حضور داشته، حديث غدير را از زبان پيامبر اكرم شنيده است‏برخيزد و شهادت دهد.
هر بار حضرت چنين خواسته‏اى را بيان كرده، جمعى از بزرگان اصحاب پيامبر(ص) اجابت كرده، شهادت دادند كه، ما در غدير خم اين سخن را از رسول خدا(ص) شنيده‏ايم.
اين بخش از استشهادات حضرت چنان گسترده و متنوع است كه، بى هيچ اغراقى گردآورى منابع آن كتابى مى‏طلبد.
احمد بن‏حنبل در مسند خود داستان يكى از گواه‏جويى‏هاى حضرت را چنين نقل مى‏كند: على - رضى الله عنه - مردم را در رحبة (يكى از ميادين كوفه) گرد آورد و فرمود:
«انشد الله كل امرئ مسلم سمع رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول يوم غدير خم ما سمع لما قام.»
به خدا سوگند مى‏دهم هر مسلمانى كه در روز غدير خم گفتار پيامبر خدا(ص) را شنيده‏است‏برخيزد و شهادت دهد.
احمد بن‏حنبل مى‏افزايد: به گفته ابى‏الطفيل سى‏تن از مردم برخاستند ولى ابونعيم نقل مى‏كند كه بسيارى از مردم برخاسته، شهادت دادند پيامبر اكرم(ص) را در غدير خم در حالى كه دست‏حضرت على را گرفته بود، مشاهده كردند كه مى‏فرمود: «آيا مى‏دانيد كه من به مؤمنين از خودآنان سزاوارترم؟» مردم در جواب عرضه داشتند: آرى چنين است، اى رسول خدا. آنگاه فرمود: «هر كس من مولاى او هستم على مولاى اوست. خدايا، دوستدار وى را دوست‏بدار و با دشمن وى دشمن باش.
ابى‏الطفيل كه راوى اين حديث است، مى‏گويد: من از جمع مردم خارج شدم. در حالى كه پذيرش اين حديث‏برايم مشكل بود و در ترديد به سر مى‏بردم، به ملاقات زيد بن‏ارقم رفتم و آنچه از على(ع) در آن روز ديده و شنيده بودم با وى در ميان گذاشتم. زيد بن ارقم گفت: حق همان است كه شنيده‏اى. من خود همه آن مطالب را از رسول خدا(ص) شنيده‏ام‏». (12)

8. امام على(ع) در خطبه‏اى، كه در رحبه كوفه ايراد كرد، به واقعه غدير و گفتار پيامبر اكرم(ص) در آن تمسك جست. ولى در اين محفل انس بن‏مالك، كه در غدير حضور داشت، مصلحت‏انديشى پيشه‏كرده، از گواهى دادن سرباز زد.
ابن‏ابى‏الحديد در شرح نهج‏البلاغه چنين نقل مى‏كند:
«المشهور ان عليا - عليه السلام - ناشد الناس الله فى الرحبة بالكوفة، فقال: انشدكم الله رجلا سمع رسول الله صلى الله عليه و آله، يقول لى و هو منصرف من حجة الوداع: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، فقام رجال فشهدوا بذلك. فقال - عليه السلام - لانس بن‏مالك: «لقد حضرتها فما بالك؟. فقال: يا اميرالمؤمنين كبرت سني و صار ما انساه اكثر مما اذكر. فقال [على عليه السلام] له: ان كنت كاذبا فضربك الله بها بيضاء لا تواريها العمامة. فما مات حتى اصابه البرص‏». (13)
مشهور است كه على - عليه السلام - در رحبه كوفه مردم را سوگند داد و گفت: به خدا سوگند مى‏دهم هر كس در بازگشت رسول خدا(ص) از حجة‏الوداع از آن حضرت شنيد كه در باره من فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه‏» برخيزد و گواهى دهد. مردانى برخاستند و گواهى دادند. سپس على - عليه السلام - به انس بن مالك فرمود: تو نيز آن روز حضور داشتى، چه شده است [كه گواهى نمى‏دهى]؟ انس گفت: يا اميرالمؤمنين، سن من زياد شده و آنچه فراموش كرده‏ام بيش از چيزهايى است كه به ياد دارم. حضرت فرمود: اگر دروغگو باشى، خداوند تو را به چنان سفيدى مبتلا كند كه حتى عمامه نيز آن را پنهان نسازد. پس انس قبل از آنكه بميرد مبتلا به پيسى‏شد.

9. حضرت على - عليه السلام - بارها در مسجد كوفه نيز به واقعه غدير و سخن رسول خدا در آن روز تمسك جست. زيد بن‏ارقم چنين نقل مى‏كند: «نشد على - عليه السلام - الناس فى المسجد فقال: انشد الله رجلا سمع النبى صلى الله عليه و آله يقول: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. فقام اثنا عشر بدريا، ستة من الجانب الايمن و ستة من الجانب الايسر، فشهدوا بذلك. و كنت انا فيمن سمع ذلك فكتمته، فذهب الله ببصرى‏». (14)
على - عليه السلام - مردم را در مسجد سوگند داد و فرمود: به خدا سوگند مى‏دهم هر كه گفتار پيامبر(ص) را شنيد كه فرمود: هر كه من مولا و فرمانرواى اويم على مولاى اوست، خدايا هر كه او را دوست دارد دوست‏بدار و هر كه او را دشمن دادر دشمن دار; برخيزد و گواهى دهد. پس دوازده تن از اهل بدر، شش تن از سمت راست و شش تن از سمت چپ، برخاستند و بدان گواهى دادند. من نيز از كسانى بودم كه اين سخن‏را از پيامبر(ص) شنيده بودم، ولى آن روز از گواهى خوددارى كردم و خداوند بينايى را از من گرفت.
به نوشته تاريخ‏نگاران او براى شهادتى كه نداده بود افسوس مى‏خورد، اظهار پشيمانى مى‏كرد و از خدا آمرزش مى‏طلبيد.

10. پس از جنگ نهروان اميرمؤمنان على - عليه السلام - نامه‏اى خطاب به شيعيان خود نوشت و ده نفر از بزرگان كوفه‏را كه مورد اعتماد بودند، مامور كرد تا هر جمعه در حضور آنها اين نامه براى مردم قرائت‏شود. حضرت در بخشى از اين نامه بر حق ولايت‏خود استدلال مى‏كند و مى‏فرمايد:
«و انما حجتى انى ولى هذا الامر من دون قريش، ان نبى الله صلى الله عليه و آله قال: «الولاء لمن اعتق‏» فجاء رسول الله صلى الله عليه و آله بعتق الرقاب من النار، و اعتقها من الرق، فكان للنبى صلى الله عليه و آله، ولاء هذه الامة، و كان لى بعده ما كان له، فما جاز لقريش من فضلها عليها بالنبى صلى الله عليه و آله، جاز لبنى هاشم على قريش، و جاز لى على بنى هاشم يقول النبى صلى الله عليه و آله يوم غدير خم «من كنت مولاه فعلى مولاه‏»، الا ان تدعى قريش فضلها على العرب بغير النبى صلى الله عليه و آله. فان شاءوا فليقولوا ذلك...» (15)
دليل من بر اينكه من ولى امرم نه ساير قريش، اين است كه پيامبر(ص) فرمود: ولايت‏براى كسى است كه آزاد كرده است; و چون رسول الله(ص) مردم را از قيد بندگى و آتش جهنم آزاد كرد پس بر امت ولايت دارد. بعد از آن حضرت، همان ولايت او از آن من است; زيرا هر فضيلتى كه قريش بر ساير امت دارد به سبب پيامبر(ص) است و [با توجه به اين معيار] بنى‏هاشم بر قريش فضيلتى آشكارتر دارد; و من همان فضيلت را بر بنى‏هاشم دارم، زيرا رسول خدا در روز غدير خم فرمود: «من كنت مولاه فهذا على مولاه.» مگر آنكه قريش ادعا كند به دليلى جز انتساب به پيامبر بر عرب برترى دارد، پس اگر مى‏خواهند چنين بگويند، بگويند...
در پايان مقاله براى تكميل بحث، فهرست‏بقيه مواردى كه حضرت على(ع) به حديث غدير استناد كرده است، ذكر مى‏شود:

1 - طولانى‏ترين كلامى، كه پيرامون غدير خم و عظمت آن از حضرت على(ع) نقل شده است، خطبه‏اى است كه در جمعه‏اى كه با سالگرد غدير خم مصادف بود در كوفه ايراد شده است.
شيخ طوسى در صفحه 752 مصباح المتهجد اين خطبه را بطور كامل آورده است و علامه مجلسى در جلد97 بحارالانوار آن را از «مصباح الزائر» سيد بن‏طاووس نقل مى‏كند.
2 - امير مؤمنان على(ع) در نامه‏اى، كه در قالب نظم براى معاويه فرستاد، به حديث غدير تصريح كرده است. كتابهاى زير بخشى از منابعى است كه اين ابيات در آنها ديده مى‏شود:
1. الفصول المهمة، ابن الصباغ المالكى، ص 15.
2. تذكرة الخواص، ابن‏الجوزى، ص‏103.
3. فوائد السمطين، حموينى، ج 1، ص‏427.
4. الفصول المختارة، شيخ مفيد، ج 2، ص 70.
5. الاحتجاج، طبرسى، ج 1، ص‏429.
3 - همچنين اشعار بسيار زيبايى از حضرت على(ع) نقل شده است، كه امام(ع) براى اثبات حقانيت‏خويش به حديث غدير خم تمسك جسته است. اين اشعار در صفحه 78 ينابيع المودة قندوزى حنفى، صفحه 540 ديوان منسوب به اميرالمؤمنين و صفحه 32 جلد دوم الغدير نقل شده است.
4 - حضرت على(ع) در مجلسى كه انس بن‏مالك، براء بن‏عازب، اشعث‏بن‏قيس و خالد البجلى حضور داشتند، خطبه‏اى ايراد كرد و از اين چهار تن خواست كه بر درستى حديث غدير گواهى دهند. ولى هر چهار تن به خاطر ملاحظات سياسى از اداى شهادت خوددارى كردند. حضرت در باره هر يك آنها دعايى كرد كه به اجابت رسيد. شيخ صدوق(ره) در كتابهاى «الخصال‏» و «امالى‏» خود از اين واقعه ياد كرده است. اين مطلب در جلد دوم، مناقب آل ابى‏طالب ج 2 و جلد 31 و بحارالانوار نيز نقل شده است.
5 - داستان نفرين حضرت در باره كسانى كه حديث غدير را كتمان كردند در منابع معتبر بسيار آمده است.
انساب الاشراف، اسدالغابة، مسند احمد، و البداية و النهاية بخشى از روايات اين واقعه شمرده مى‏شوند.
6 - امير مؤمنان على - عليه السلام - در روايتى طولانى هفتاد فضيلت ويژه خود را بيان كرده، در ضمن آنها از حادثه غدير خم نيز سخن گفته است. اين روايت را شيخ صدوق(ره) در جلد دوم كتاب خصال آورده است.
7 - همچنين در صفحه‏166 كتاب بشارة المصطفى حادثه غدير و سخنان پيامبر اكرم(ص) در آن روز از زبان على(ع) نقل شده است.
8 - حضرت على(ع) هنگام عزيمت‏به سوى شام براى جنگ با معاويه، در يكى از منازل بين راه، خطبه‏اى نسبتا طولانى ايراد كرد، او ضمن تشويق يارانش به جهاد در راه خدا به حديث غدير استناد جست و مردم را به اطاعت از خود دعوت كرد. اين خطبه را شيخ مفيد(ره) در جلد اول كتاب ارشاد، طبرسى در جلد اول الاحتجاج و علامه مجلسى بحارالانوار در جلد 32 و 34 نقل كرده‏اند.
9 - قضيه معمم شدن اميرمؤمنان على - عليه السلام - به وسيله پيامبر اكرم(ص) در روز غدير، از مواردى است كه حضرت پيرامون غدير خم صحبت كرده است. ابن صباغ مالكى در «الفصول المهمة‏» اين كلام حضرت را نقل كرده است. علامه امينى در جلد اول الغدير از چندين منبع ديگر اهل سنت نام برد كه اين حديث را نقل كرده‏اند.
10 - حضرت على(ع) در جواب سؤال كسى كه گفت: مهمترين فضيلت‏خود را از زبان پيامبر اكرم(ص) بيان كنيد، به حادثه غدير و وجوب ولايت‏خود اشاره مى‏كند. اين روايت را طبرسى در جلد اول كتاب احتجاج نقل كرده است. كتاب سليم بن‏قيس و جلد چهلم بحارالانوار نيز از منابع اين حديث‏شمرده مى‏شود.
11 - حضرت على(ع)، در توضيح حديث «ان حديثنا اهل البيت صعب مستصعب‏»، حديث غدير را بيان كرده، از آزمون مؤمنان در اين مسير سخن گفته است. اين روايت در صفحه 55 تفسير فرات كوفى و نيز جلد 25 بحارالانوار ديده مى‏شود.
12 - ابن عساكر شافعى در جلد دوم تاريخ دمشق به طرق مختلف حديث غدير را از زبان على - عليه السلام - نقل كرده است. همچنين ابن مغازلى شافعى در صفحه 21 كتاب «المناقب‏»، ابن‏كثبر در جلد پنجم البداية و النهاية و هيثمى در جلد نهم مجمع الزوايد سخنان حضرت را نقل كرده‏اند.
به اميد آنكه در پرتو نور غدير به حريم ولايت راه يابيم و از سرچشمه حيات طيبه اهل بيت - عليهم السلام - حياتى نو به دست آوريم.

پی‏نوشت‏ها:

1- احتجاج طبرسى، ج 1، ص 184; الامامة و السياسة، ص‏29 - 30; بحارالانوار، ج 28، ص 185.
2- مائده،3.
3- الروضة من الكافى، ج 8، ص‏27.
4- مناقب ابن المغازلى، ص 114; مناقب الخوارزمى، ص 222; امالى، شيخ طوسى، ص‏333; همان، ص‏546; همان، ص 555; الاحتجاج، طبرسى، ج 1، ص‏333 و213; كشف اليقين، ص‏423; نويسنده؟; فرائد السمطين، ج 1،ص 315; نويسنده؟ ; ارشاد القلوب، ج 2، ص‏259. نويسنده؟;
5- كتاب سليم بن‏قيس، حديث 11، ص 641; فوائد السمطين، ج 1، ص 312; الغدير، ج 1، ص‏163.
6- مناقب الخوارزمى، ص 182; مستدرك حاكم، ج‏3، ص 371; مروج الذهب، ج 2، ص‏373; تذكرة الخواص، ابن الجوزى، ص‏73; مجمع الزوائد، ج‏9، ص‏107.
7- النساء،59.
8- المائده، 55.
9- التوبة،16.
10- المائده،3.
11- كتاب سليم بن‏قيس، ص 758; الغدير، ج 1، ص 195; احتجاج طبرسى، ج 1، ص 341; فرائد السمطين، ج 1، ص 314; كمال الدين، ج 1، ص 274; بحارالانوار، ج‏33، ص‏147.
12- مسند احمد بن‏حنبل، ج 4، ص 370; اين حديث در صدها كتاب ‏ شيعه ‏و سنى ‏باعبارات ‏ مختلف ‏نقل‏شده ‏ است .
13- شرح نهج البلاغة، ابن ابى‏الحديد، ج‏19، ص‏217; المعارف، ابن قتيبة، ص 580; انساب الاشراف، بلاذرى، ج 2، ص‏156; حلية الاولياء، ج 5، ص‏26; الارشاد، شيخ مفيد، ج 1، ص 351; كشف اليقين، علامه حلى، ص 110; الغدير، ج 1، ص‏193.
14- الارشاد، شيخ مفيد، ج 1، ص 352; شرح نهج البلاغه، ابن ابى‏الحديد، ج 4، ص 74; مجمع الزوايد، ج‏9، ص‏106;مناقب، ابى مغازلى شافعى، ص‏23; العمدة ص 110، الغدير، ج 1، ص‏167.
15- كشف المحجة، سيد بن‏طاووس، ص‏246. معادن الحكمة‏فى مكاتيب الائمة، فصل 2; بحار، ج 30،ص‏7.

منبع: ماهنامه كوثر