غدير از گلوى شقايق
در پاسخ اين مطلب بايد گفت: اگر حديث غدير را از احاديث قطعى و متواتر ندانيم، بايد بپذيريم كه در ميان احاديث پيامبر اكرم(ص) و مطالب تاريخى مورد قطعى و متواتر وجود ندارد; علاوه بر اين، اين ادعا كه اميرمؤمنان(ع) براى اثبات حقانيتخود به حديث غدير استناد نكرده، خود شاهد بىاطلاعى و ناآگاهى گوينده آن است.
بررسى اجمالى كتابهاى معتبر و مورد قبول فرقههاى گوناگون اسلامى نشان مىدهد كه حضرت على(ع) بيش از 22 بار پيرامون غدير و استشهاد به آن سخن گفته است. هر چند اين موارد در حوصله اين مقاله نمىگنجد و نيازمند رصتبيشتر است، ولى براى نمونه تنها ده مورد آن را نقل و در بقيه موارد تنها به ذكر منابع بسنده مىكنيم.
در مسجد پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
«يا هؤلاء اكنت ادع رسول الله مسجى لا اواريه و اخرج انازع فى سلطانه؟ و الله ما خفت احدا يسمو له و ينازعنا اهل البيت فيه و يستحل ما استحللتموه، و لا علمت ان رسول الله صلى الله عليه و آله ترك يوم غدير خم لاحد حجة و لا لقائل مقالا. فانشد الله رجلا سمع النبى صلى الله عليه و اله يوم غدير خم يقول: «من كنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» ان يشهد الان بما سمع». (1)
آيا بايد پيكر رسول خدا(ص) را بر روى زمين رها مىكردم و قبل از كفن و دفن آن حضرت، در باره خلافت و جانشينى وى نزاع مىكردم؟ مساله خلافت چنان روشن بود كه گمان نمىكردم كسى در صدد دستيابى به آن باشد و در اين موضوع با اهل بيت پيامبر(ص) درگير شوند. مگر رسول خدا - صلى الله عليه و آله - در روز غدير خم حجت را بر مردم تمام نكرد و مگر جاى عذرى براى كسى باقى مانده بود؟
همگان را به خدا قسم مىدهم، هر كس كلام پيامبر اكرم در روز غدير خم را شنيده است كه مىفرمود: «هر كس كه من مولاى او هستم اينك على مولاى اوست. خداوندا، هر كس على را دوست دارد دوستبدار و آن كه على را دشمن بشمارد، دشمن دار، هر كس على را يارى كند يارى كن، و هر كه على را خوار كند، خوار ساز.» برخيزد و شهادت دهد.
زيد بنارقم مىگويد: بعد از اين سخن حضرت، دوازده تن از اصحاب جنگ بدر برخاستند و گواهى دادند. اما من، با آنكه اين گفتار را از زبان رسول الله - صلى الله عليه و آله - شنيده بودم، از اداى شهادت خوددارى كردم و بر اثر همين امر و نفرين حضرت بينايىام را از دست دادم.
در خطبه وسيله
«... و قوله صلى الله عليه و اله حين تكلمت طائفة فقالت: نحن موالىغرسولالله(ص) فخرج رسول الله صلى الله عليه و آله الى حجة الوداع ثم صار الى غدير خم، فامر فاصلح له شبه المنبر ثم علاه و اخذ بعضدى حتى رئى بياض ابطيه رافعا صوته قائلا فى محفله: «من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» فكانت على ولايتى ولاية الله و على عداوتى عداوة الله. و انزل الله عزو جل فى ذلك اليوم: اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا (2) فكانت ولايتى كمال الدين و رضا الرب جل ذكره...» (3)
[در اواخر عمر پيامبر اكرم(ص)،]، وقتى گروهى گفتند: ما بعد از پيامبر رهبران مردم هستيم، رسول خدا(ص) براى حجةالوداع از مدينه خارج شد و پس از اعمال حجبه وادى غدير خم شتافت، فرمان داد چيزى مانند منبر برايش آماده كردند. سپس بالاى آن رفت، و بازوى مرا گرفت و بلند كرد، به گونهاى كه سفيدى زير شانههايش ديده شد. آنگاه با آواز بلند فرمود:
هر كس كه من مولاى او هستم على مولاى اوست. خدايا، دوستش را دوستبدار و دشمنش را دشمن شمار. پس ولايت من معيار ولايتخدا و دشمنى با من ميعار دشمنى با خدا شد; و خداوند در همان روز اين آيه را نازل فرمود: امروز دين شما را كامل ساختم، نعمتم را بر شما تمام كردم و اسلام را دين شما برگزيدم.
پس ولايت من كمال دين و رضايت پروردگار جل ذكره شد. ...
در شوراى ششنفره
ابنمغازلى شافعى (متوفاى483)، در كتاب المناقب،سخن على(ع) را چنين نقل مىكند:
«فانشدكم بالله، هل فيكم احد قال له رسول الله صلى الله عليه و آله: «من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، ليبلغ الشاهد منكم الغائب» غيرى؟ (4) قالوا: اللهم لا.»
شما را به خدا سوگند مىدهم، در جمع شما غير از من كسى هست كه پيامبر در باره او فرموده باشد: «هر كس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدايا، دوستدارش را دوستبدار و دشمنش را دشمن بشمار، حاضران بايد اين مطلب را به غائبان برسانند؟ اعضاى شورا گفتند: به خدا سوگند، نه».
در روزگار عثمان
«افتقرون ان رسول الله صلى الله عليه و آله دعانى يوم غدير خم فنادى لى بالولاية ثم قال: ليبلغ الشاهد منكم الغائب؟ »قالوا: اللهم نعم. (5)
آيا قبول داريد كه رسول خدا - صلى الله عليه و آله - در روز غدير خم مرا خواست، ولايتم را به مردم ابلاغ كرد و فرمود حاضران بايد اين مطلب را غايبان برسانند؟
حاضران گفتند: آرى.
در ميدان جنگ جمل
«نشدتك الله هل سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله يقول: «من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»؟
قال: نعم. قال - عليه السلام - «فلم تقاتلنى؟» قال: لم اذكر. (6)
تو را به خدا سوگند مىدهم، آيا شنيدى كه رسول الله - صلى الله عليه و آله - مىفرمود: «هر كس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدايا هر كس او را دوست دارد دوستبدار و هر كس ا او دشمنى مىكند دشمن بدار؟»طلحه گفت: آرى شنيدهام:
حضرت فرمود: پس چرا با من مىجنگى؟
طلحه جواب داد: فراموش كرده بودم.
در صحنه صفين
«انشد كم الله فى قول الله: (يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم) (7) و قوله: (انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون) (8) ثم قال: (و لم يتخذوا من دون الله و لا رسوله و لا المؤمنين وليجة)، (9) فقال الناس: يا رسول الله، اخاص لبعض المؤمنين ام عام لجميعهم؟ فامر الله عز و جل رسوله ان يعلمهم فيمن نزلت الايات و ان يفسر لهم من الولاية ما فسر لهم من صلاتهم و صيامهم و زكاتهم و حجهم. فنصبنى بغدير خم و قال: «ان الله ارسلنى برسالة ضاق بها صدرى و ظننت ان الناس مكذبونى، فاوعدنى لابلغنها او يغذبنى، قم يا على» ثم نادى بالصلاة جامعة فصلى بهم الظهر ثم قال: «ايها الناس، ان الله مولاى و انا مولى المؤمنين و اولى بهم من انفسهم، الا من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره و اخذل من خذله.» فقام اليه سلمان الفارسى فقال: يا رسول الله ولاءه كما ذا؟ فقال: «ولاءه كولايتى، من كنت اولى به من نفسه فعلى اولى به من نفسه.» و انزل الله تبارك و تعالى: (اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا) (10) ...» (11)
شما را به خدا سوگند مىدهم، در باره اين آيات: «اى مؤمنان، از خدا و پيامبر و صاحبان امر خود پيروى كنيد;» «صاحب اختيار و ولى شما خدا و پيامبرش و كسى است كه نماز را به پا داشته، در حال ركوع زكات مىدهد» و «غير از خدا، پيامبر و مؤمنان را دوست صميمى به شمار نياورديد.»
مردم از رسول خدا(ص) سؤال كردند: آيا مراد از «مؤمنان» در اين آيات بعضى از آنهاستيا همه آنان را شامل مىشود؟ خداوند به پيامبرش دستور داد تا به آنان بفهماند كه اين آيات در باره چه كسى نازل شده است و ولايت را براى آنها تفسير كند چنانكه نماز، روزه، زكات و حج را تفسير كرد. پيامبر(ص)، براى امتثال امر خدا، در غدير خم مرا به خلافت منصوب كرد و فرمود: «خداوند مرا به رسالتى فرستاده است كه سينهام از آن به فشار آمده، گمان مىكنم مردم مرا تكذيب خواهند كرد; ولى خداوند مرا تهديد كرد و فرمود: اين پيام را برسانم وگرنه مرا عذاب مىكند. اى على برخيز». سپس مردم را براى نماز جماعت فرا خواند، و نماز ظهر را با آنان خواند و فرمود: اى مردم، خداوند مولاى من است، من مولاى مؤمنينم و اختيارم بر مؤمنين از خود آنان بيشتر است، بدانيد هر كه من مولاى او هستم على مولاى اوست. خداوندا، هر كه على را دوست دارد دوستبدار و آن كه على را دشمن دارد دشمن بدار، هر كس على را يارى كند يارى كن و هر كه على را يارى نكند خوار كن.
در اينجا سلمان فارسى برخاست و گفت: يا رسول الله، ولايت و اختيار او بر مردم چگونه است؟ حضرت فرمود: اختيارات او مانند اختيارات من است، هر كس اختيار من به او از خود او بيشتر بوده، على هم اختيارش بر او از خودش بيشتر است.
و خداوند تبارك و تعالى اين آيه را نازل فرمود: امروز دين شما را كامل كردم، نعمتم را بر شما تمام كردم و راضى شدم كه اسلام دين شما باشد.
در مسجد كوفه
هر بار حضرت چنين خواستهاى را بيان كرده، جمعى از بزرگان اصحاب پيامبر(ص) اجابت كرده، شهادت دادند كه، ما در غدير خم اين سخن را از رسول خدا(ص) شنيدهايم.
اين بخش از استشهادات حضرت چنان گسترده و متنوع است كه، بى هيچ اغراقى گردآورى منابع آن كتابى مىطلبد.
احمد بنحنبل در مسند خود داستان يكى از گواهجويىهاى حضرت را چنين نقل مىكند: على - رضى الله عنه - مردم را در رحبة (يكى از ميادين كوفه) گرد آورد و فرمود:
«انشد الله كل امرئ مسلم سمع رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول يوم غدير خم ما سمع لما قام.»
به خدا سوگند مىدهم هر مسلمانى كه در روز غدير خم گفتار پيامبر خدا(ص) را شنيدهاستبرخيزد و شهادت دهد.
احمد بنحنبل مىافزايد: به گفته ابىالطفيل سىتن از مردم برخاستند ولى ابونعيم نقل مىكند كه بسيارى از مردم برخاسته، شهادت دادند پيامبر اكرم(ص) را در غدير خم در حالى كه دستحضرت على را گرفته بود، مشاهده كردند كه مىفرمود: «آيا مىدانيد كه من به مؤمنين از خودآنان سزاوارترم؟» مردم در جواب عرضه داشتند: آرى چنين است، اى رسول خدا. آنگاه فرمود: «هر كس من مولاى او هستم على مولاى اوست. خدايا، دوستدار وى را دوستبدار و با دشمن وى دشمن باش.
ابىالطفيل كه راوى اين حديث است، مىگويد: من از جمع مردم خارج شدم. در حالى كه پذيرش اين حديثبرايم مشكل بود و در ترديد به سر مىبردم، به ملاقات زيد بنارقم رفتم و آنچه از على(ع) در آن روز ديده و شنيده بودم با وى در ميان گذاشتم. زيد بن ارقم گفت: حق همان است كه شنيدهاى. من خود همه آن مطالب را از رسول خدا(ص) شنيدهام». (12)
در ميدان كوفه
ابنابىالحديد در شرح نهجالبلاغه چنين نقل مىكند:
«المشهور ان عليا - عليه السلام - ناشد الناس الله فى الرحبة بالكوفة، فقال: انشدكم الله رجلا سمع رسول الله صلى الله عليه و آله، يقول لى و هو منصرف من حجة الوداع: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، فقام رجال فشهدوا بذلك. فقال - عليه السلام - لانس بنمالك: «لقد حضرتها فما بالك؟. فقال: يا اميرالمؤمنين كبرت سني و صار ما انساه اكثر مما اذكر. فقال [على عليه السلام] له: ان كنت كاذبا فضربك الله بها بيضاء لا تواريها العمامة. فما مات حتى اصابه البرص». (13)
مشهور است كه على - عليه السلام - در رحبه كوفه مردم را سوگند داد و گفت: به خدا سوگند مىدهم هر كس در بازگشت رسول خدا(ص) از حجةالوداع از آن حضرت شنيد كه در باره من فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» برخيزد و گواهى دهد. مردانى برخاستند و گواهى دادند. سپس على - عليه السلام - به انس بن مالك فرمود: تو نيز آن روز حضور داشتى، چه شده است [كه گواهى نمىدهى]؟ انس گفت: يا اميرالمؤمنين، سن من زياد شده و آنچه فراموش كردهام بيش از چيزهايى است كه به ياد دارم. حضرت فرمود: اگر دروغگو باشى، خداوند تو را به چنان سفيدى مبتلا كند كه حتى عمامه نيز آن را پنهان نسازد. پس انس قبل از آنكه بميرد مبتلا به پيسىشد.
در مسجد كوفه
على - عليه السلام - مردم را در مسجد سوگند داد و فرمود: به خدا سوگند مىدهم هر كه گفتار پيامبر(ص) را شنيد كه فرمود: هر كه من مولا و فرمانرواى اويم على مولاى اوست، خدايا هر كه او را دوست دارد دوستبدار و هر كه او را دشمن دادر دشمن دار; برخيزد و گواهى دهد. پس دوازده تن از اهل بدر، شش تن از سمت راست و شش تن از سمت چپ، برخاستند و بدان گواهى دادند. من نيز از كسانى بودم كه اين سخنرا از پيامبر(ص) شنيده بودم، ولى آن روز از گواهى خوددارى كردم و خداوند بينايى را از من گرفت.
به نوشته تاريخنگاران او براى شهادتى كه نداده بود افسوس مىخورد، اظهار پشيمانى مىكرد و از خدا آمرزش مىطلبيد.
پس از جنگ نهروان
«و انما حجتى انى ولى هذا الامر من دون قريش، ان نبى الله صلى الله عليه و آله قال: «الولاء لمن اعتق» فجاء رسول الله صلى الله عليه و آله بعتق الرقاب من النار، و اعتقها من الرق، فكان للنبى صلى الله عليه و آله، ولاء هذه الامة، و كان لى بعده ما كان له، فما جاز لقريش من فضلها عليها بالنبى صلى الله عليه و آله، جاز لبنى هاشم على قريش، و جاز لى على بنى هاشم يقول النبى صلى الله عليه و آله يوم غدير خم «من كنت مولاه فعلى مولاه»، الا ان تدعى قريش فضلها على العرب بغير النبى صلى الله عليه و آله. فان شاءوا فليقولوا ذلك...» (15)
دليل من بر اينكه من ولى امرم نه ساير قريش، اين است كه پيامبر(ص) فرمود: ولايتبراى كسى است كه آزاد كرده است; و چون رسول الله(ص) مردم را از قيد بندگى و آتش جهنم آزاد كرد پس بر امت ولايت دارد. بعد از آن حضرت، همان ولايت او از آن من است; زيرا هر فضيلتى كه قريش بر ساير امت دارد به سبب پيامبر(ص) است و [با توجه به اين معيار] بنىهاشم بر قريش فضيلتى آشكارتر دارد; و من همان فضيلت را بر بنىهاشم دارم، زيرا رسول خدا در روز غدير خم فرمود: «من كنت مولاه فهذا على مولاه.» مگر آنكه قريش ادعا كند به دليلى جز انتساب به پيامبر بر عرب برترى دارد، پس اگر مىخواهند چنين بگويند، بگويند...
در پايان مقاله براى تكميل بحث، فهرستبقيه مواردى كه حضرت على(ع) به حديث غدير استناد كرده است، ذكر مىشود:
موارد ديگر
شيخ طوسى در صفحه 752 مصباح المتهجد اين خطبه را بطور كامل آورده است و علامه مجلسى در جلد97 بحارالانوار آن را از «مصباح الزائر» سيد بنطاووس نقل مىكند.
2 - امير مؤمنان على(ع) در نامهاى، كه در قالب نظم براى معاويه فرستاد، به حديث غدير تصريح كرده است. كتابهاى زير بخشى از منابعى است كه اين ابيات در آنها ديده مىشود:
1. الفصول المهمة، ابن الصباغ المالكى، ص 15.
2. تذكرة الخواص، ابنالجوزى، ص103.
3. فوائد السمطين، حموينى، ج 1، ص427.
4. الفصول المختارة، شيخ مفيد، ج 2، ص 70.
5. الاحتجاج، طبرسى، ج 1، ص429.
3 - همچنين اشعار بسيار زيبايى از حضرت على(ع) نقل شده است، كه امام(ع) براى اثبات حقانيتخويش به حديث غدير خم تمسك جسته است. اين اشعار در صفحه 78 ينابيع المودة قندوزى حنفى، صفحه 540 ديوان منسوب به اميرالمؤمنين و صفحه 32 جلد دوم الغدير نقل شده است.
4 - حضرت على(ع) در مجلسى كه انس بنمالك، براء بنعازب، اشعثبنقيس و خالد البجلى حضور داشتند، خطبهاى ايراد كرد و از اين چهار تن خواست كه بر درستى حديث غدير گواهى دهند. ولى هر چهار تن به خاطر ملاحظات سياسى از اداى شهادت خوددارى كردند. حضرت در باره هر يك آنها دعايى كرد كه به اجابت رسيد. شيخ صدوق(ره) در كتابهاى «الخصال» و «امالى» خود از اين واقعه ياد كرده است. اين مطلب در جلد دوم، مناقب آل ابىطالب ج 2 و جلد 31 و بحارالانوار نيز نقل شده است.
5 - داستان نفرين حضرت در باره كسانى كه حديث غدير را كتمان كردند در منابع معتبر بسيار آمده است.
انساب الاشراف، اسدالغابة، مسند احمد، و البداية و النهاية بخشى از روايات اين واقعه شمرده مىشوند.
6 - امير مؤمنان على - عليه السلام - در روايتى طولانى هفتاد فضيلت ويژه خود را بيان كرده، در ضمن آنها از حادثه غدير خم نيز سخن گفته است. اين روايت را شيخ صدوق(ره) در جلد دوم كتاب خصال آورده است.
7 - همچنين در صفحه166 كتاب بشارة المصطفى حادثه غدير و سخنان پيامبر اكرم(ص) در آن روز از زبان على(ع) نقل شده است.
8 - حضرت على(ع) هنگام عزيمتبه سوى شام براى جنگ با معاويه، در يكى از منازل بين راه، خطبهاى نسبتا طولانى ايراد كرد، او ضمن تشويق يارانش به جهاد در راه خدا به حديث غدير استناد جست و مردم را به اطاعت از خود دعوت كرد. اين خطبه را شيخ مفيد(ره) در جلد اول كتاب ارشاد، طبرسى در جلد اول الاحتجاج و علامه مجلسى بحارالانوار در جلد 32 و 34 نقل كردهاند.
9 - قضيه معمم شدن اميرمؤمنان على - عليه السلام - به وسيله پيامبر اكرم(ص) در روز غدير، از مواردى است كه حضرت پيرامون غدير خم صحبت كرده است. ابن صباغ مالكى در «الفصول المهمة» اين كلام حضرت را نقل كرده است. علامه امينى در جلد اول الغدير از چندين منبع ديگر اهل سنت نام برد كه اين حديث را نقل كردهاند.
10 - حضرت على(ع) در جواب سؤال كسى كه گفت: مهمترين فضيلتخود را از زبان پيامبر اكرم(ص) بيان كنيد، به حادثه غدير و وجوب ولايتخود اشاره مىكند. اين روايت را طبرسى در جلد اول كتاب احتجاج نقل كرده است. كتاب سليم بنقيس و جلد چهلم بحارالانوار نيز از منابع اين حديثشمرده مىشود.
11 - حضرت على(ع)، در توضيح حديث «ان حديثنا اهل البيت صعب مستصعب»، حديث غدير را بيان كرده، از آزمون مؤمنان در اين مسير سخن گفته است. اين روايت در صفحه 55 تفسير فرات كوفى و نيز جلد 25 بحارالانوار ديده مىشود.
12 - ابن عساكر شافعى در جلد دوم تاريخ دمشق به طرق مختلف حديث غدير را از زبان على - عليه السلام - نقل كرده است. همچنين ابن مغازلى شافعى در صفحه 21 كتاب «المناقب»، ابنكثبر در جلد پنجم البداية و النهاية و هيثمى در جلد نهم مجمع الزوايد سخنان حضرت را نقل كردهاند.
به اميد آنكه در پرتو نور غدير به حريم ولايت راه يابيم و از سرچشمه حيات طيبه اهل بيت - عليهم السلام - حياتى نو به دست آوريم.
پینوشتها:
1- احتجاج طبرسى، ج 1، ص 184; الامامة و السياسة، ص29 - 30; بحارالانوار، ج 28، ص 185.
2- مائده،3.
3- الروضة من الكافى، ج 8، ص27.
4- مناقب ابن المغازلى، ص 114; مناقب الخوارزمى، ص 222; امالى، شيخ طوسى، ص333; همان، ص546; همان، ص 555; الاحتجاج، طبرسى، ج 1، ص333 و213; كشف اليقين، ص423; نويسنده؟; فرائد السمطين، ج 1،ص 315; نويسنده؟ ; ارشاد القلوب، ج 2، ص259. نويسنده؟;
5- كتاب سليم بنقيس، حديث 11، ص 641; فوائد السمطين، ج 1، ص 312; الغدير، ج 1، ص163.
6- مناقب الخوارزمى، ص 182; مستدرك حاكم، ج3، ص 371; مروج الذهب، ج 2، ص373; تذكرة الخواص، ابن الجوزى، ص73; مجمع الزوائد، ج9، ص107.
7- النساء،59.
8- المائده، 55.
9- التوبة،16.
10- المائده،3.
11- كتاب سليم بنقيس، ص 758; الغدير، ج 1، ص 195; احتجاج طبرسى، ج 1، ص 341; فرائد السمطين، ج 1، ص 314; كمال الدين، ج 1، ص 274; بحارالانوار، ج33، ص147.
12- مسند احمد بنحنبل، ج 4، ص 370; اين حديث در صدها كتاب شيعه و سنى باعبارات مختلف نقلشده است .
13- شرح نهج البلاغة، ابن ابىالحديد، ج19، ص217; المعارف، ابن قتيبة، ص 580; انساب الاشراف، بلاذرى، ج 2، ص156; حلية الاولياء، ج 5، ص26; الارشاد، شيخ مفيد، ج 1، ص 351; كشف اليقين، علامه حلى، ص 110; الغدير، ج 1، ص193.
14- الارشاد، شيخ مفيد، ج 1، ص 352; شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحديد، ج 4، ص 74; مجمع الزوايد، ج9، ص106;مناقب، ابى مغازلى شافعى، ص23; العمدة ص 110، الغدير، ج 1، ص167.
15- كشف المحجة، سيد بنطاووس، ص246. معادن الحكمةفى مكاتيب الائمة، فصل 2; بحار، ج 30،ص7.