منابع تفسير قرآن
منابع تفسير قرآن
از لحاظ بيان مقصود ممكن است چند صورت داشته باشد:
الف - ممكن است آيه، نص در بيان مقصود باشد، يعنى مطلب و هدف گوينده را به طور صريح و قاطع بيان كند. چنانچه در وجوب اصل نماز، روزه و حج اين گونه است. (هر چند گاهى شرايط و جزئيات مورد نظر قرار نگرفته و كاملاً بيان نشده است).
ب - ممكن است يك آيه، ظهور در مطالبى داشته باشد، هر چند تصريح به آن ندارد، لكن عموم مردم (كه آشنا به لغت باشند) يك مطلب را از آن، مىفهمند.
ج - گاهى يك آيه قرآن به طور مجمل و مبهم، مطلبى را بيان مىكند كه مقصود گوينده سخن، روشن نيست، مگر آنكه به آيات واضح ديگر مراجعه شود، اين گونه آيات را متشابه، گوينده و آيات صريح و اصول اساسى كه به طور واضح بيان شده را، آيات محكم گويند، براى مثال: چند آيه را در نظر مىگيريم: قال الله تعالى: (ليس كمثله شى) 1، (هيچ چيزى مثل و مانند خداوند نيست) و قال تعالى: (الرحمن على العرش استوى) 2، (به درستى خداوند، بر عرش استوار، قرار گرفته است) و قال تعالى: (يد الله فوق ايديهم)3، (دست خدا بالا دستهاى آنان است).
اگر ظاهر آيه دوم و سوم را در نظر بگيريم، ممكن است كسى بگويد كه خداوند، دست دارد و بر كرسى و عرش خود مىنشيند و قرار مىگيرد. پس خداوند جسم است ؛ ولى با مراجعه به آيه اول كه هرگونه مثل و مانند را، در مورد خدا نفى مىكند، متوجه مىشويم كه او مكان ندارد و جسم نيست (و گرنه مانند ديگر موجودات مادى بود) پس آيه دوم و سوم متشابه بود و آيه اول محكم است؛ چون آيات متشابه، مجمل و مبهم است و احتياج به بيان كننده (يعنى آيات محكم) دارد.
آيات قرآن اگر نص يا ظاهر باشد، براى شنونده و تفسير كننده حجت است؛ چون بناى عقلا بر حجيت ظاهر و نص است و اگر كسى، خلاف آن را بپذيرد و عمل كند از او قبول نمىكنند و حتى او را سرزنش مىنمايند (مگر آنكه قرينهاى عقلى يا نقلى بر خلاف ظاهر آيه وجود داشته باشد).
اما نوع سوم آيات (يعنى آيات متشابه) قابل پيروى نيست؛ چون ظهور ندارد و هدف گوينده روشن نيست، مگر آنكه در پرتو آيات محكم، عقل و روايات معتبر، تفسير شده و مقصود گوينده روشن شود و اين مورد، يكى از مصاديق بارز تقسير است كه آيات احتياج به متخصص در تفسير دارد، تا مقصود خداوند بر مردم روشن گردد.
پس يكى از منابع تفسير، همان نصوص و ظواهر الفاظ آيات قرآن است كه با توجه به آن، هر آيه مورد تفسير قرار مىگيرد. بلى آيات متشابه بعد از رفع تشابه، مىتواند منبع تفسير آيات ديگر، قرار گيرد همان طور كه قضاياى نظرى، پس از اثبات خود مبناى اثبات قضاياى ديگر مىشود .
دوم: عقل سالم و فطرى انسان:
(همان طور كه شيخ طوسى «ره» در تفسير تبيان تصريح مىكند) 4.
وقتى عقل از هواهاى نفسانى و تأثير افكار و عقايد و سليقههاى شخصى، به دور باشد مىتواند در مسير تفسير قرآن، يكى از منابع قرار گيرد؛ چون عقل حجت درونى انسان است، همانطورى كه پيامبران حجت برونى هستند و نقش هر دو، راهنمايى انسان است. پس در تفسير قرآن (كه آن هم كتاب هدايت است) بايد از دو هادى و راهنما يعنى عقل الهى كمك گرفت. 5.
اگر در تفسير قرآن، به عقل و دلايل عقلى و قضاياى قطعى آن توجه نشود، ممكن است مفسر، به تناقض گويى دچار شود و در تفسير كلام خداوند دچار انحراف شود. عقل است كه بين نص و ظاهر و محكم و متشابه و... فرق مىگذارد و عام را از خاص جدا مىكند و هر كدام را در محدوده خود به كار مىبرد .
البته منظور ما از عقل، اعم از دلايل عقلى و عقلايى است كه در تفسير قرآن راه گشاست و اگر عقل و قراين عقلى و دلايل قطعى عقلى را كنار بگذاريم، در تفسير بسيارى از آيات، دچار مشكل خواهيم شد و در بحث تفسير معتبر، بيان كرديم كه در قرآن چيزى كه مخالف عقل و حكم قطعى عقل باشد وجود ندارد.
سوم: روايات متواتر و قطعى:
پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) به عنوان اولين مفسر وحى، شناخته مىشود او كه كلماتش، ريشه در وحى الهى دارد؛ در بسيارى از موارد با سخنان خود مقصود خداوند كريم را، روشن كرده است .
اما بعد از او هم، خاندان رسالت و ائمه معصومين (ع) مفسران اصلى قرآن هستند؛ چون معصوم از خطا بوده و سخن آنان، از پيامبر (صلی الله علیه واله) سرچشمه گرفته و ريشه در وحى دارد و همچنين به دليل حديث ثقلين، هميشه همراه قرآن هستند. پس سخنان آنها بر ما حجت است و براى تفسير قرآن راهگشاست. اما سخنان پيامبر (صلی الله علیه واله) و ائمه اطهار (ع) به چند صورت به ما رسيده است:
الف - اخبار متواتر: يعنى رواياتى كه به صورت متعدد و از طريقهاى گوناگون براى ما نقل شده است، بطورى كه ما علم يا اطمينان پيدا مىكنيم كه آن خبر، دروغ نيست .
ب - اخبارى كه به صورت واحد به ما رسيده است، يعنى فقط يك طريق معتبر دارد، ولى ما قراين و شواهدى در دست داريم كه آن خبر را، صادق مىدانيم و اطمينان پيدا مىكنيم كه از پيامبر (صلی الله علیه واله) يا ائمه اطهار (ع) صادر شده است .
ج - رواياتى كه به طور واحد به ما رسيده و طريق آن هم معتبر است، ولى شواهد و قراين صدق به همراه ندارد.
د - رواياتى كه به صورت واحد، به ما رسيده است، ولى طريق آن معتبر نيست .
در مورد روايات نوع اول و دوم، هيچ ترديدى نيست كه مبين قرآن است همان طور كه در مورد روايات نوع چهارم هم شكى وجود ندارد كه نمىتواند مفسر قرآن شود. (پژوهشگران مىتوانند به كتاب شريف الميزان،ذيل آيه شريفه 44 سوره نحل، مراجعه كنند).
نقش خبر واحد در تفسير:
اما در مورد روايات واحد ظنى معتبر (روايات نوع سوم) نظرات متفاوتى وجود دارد كه ما به طور اجمال، به دلايل موافقان و مخالفان اشاره مىكنيم .
دلايل موافقان:
تفسير قرآن با روايات آحاد ظنى معتبر: اين قول موافق بعضى كلمات اهل سنت (مثل زركشى در البرهان 6 و...) و بعضى از متأخران شيعه (مثل مؤلفان كتاب شناخت قرآن 7...) است .
1- در علم اصول ثابت شده كه اعتبار امارات ظنى، به اين نحو است كه شرعاً مىتواند به جاى دلايل علمى و يقين آور به كار رود و خبر واحد معتبر، اماره است كه در تمام موارد، مىتوان به جاى يك دليل علمى از آن استفاده كرده چون علم تعبدى است و قول به غير علم نيست. 8
2- روش جارى و دائمى عقلا اين است كه از دلايل ظنى معتبر، پيروى مىكنند همان طور كه از دلايل علمى پيروى مىنمايند، مثل قاعده «يد» كه در نظر خردمندان، نشانه مالكيت است و شارع هم، آن را امضا كرده است. 9
بررسى:
1- اعتبار خبر واحد ظنى، به خاطر بناى عقلا است و بناى عقلا يك دليل لبى است و آن قدر متيقن دارد كه همان دايره احكام شرعيه است، پس شامل عقايد و تفسير قرآن نمىشود (اما در موارد احكام شرعى قرآن، مىتوان از آن استفاه كرد از اين رو علماى اصول تخصيص قرآن، با خبر واحد را جايز مىدانند) .
2- قاعده «يد» در مورد احكام است و بحث ما تفسير است .
دلايل مخالفان:
تفسير قرآن با خبر واحد: شيخ طوسى «ره» در تبيان 10 و محمد عبده 11 و علامه طباطبايى «ره» در الميزان 12 از مخالفان تفسير قرآن با خبر واحد هستند و دلايل آنان به اين شرح است:
1- از نظر اينان، دليل اعتبار خبر واحد ظنى، همان بناى عقلا است و آن دليل است كه خبر واحد را در احكام شرعى، حجت سازد؛ چون در آن دايره است كه انسان، وقتى علم نداشته باشد، به ظن و حكم ظاهرى معتبر هم، اكتفا مىكند. پس بايد مضمون خبر، حكم شرعى يا موضوعى كه داراى حكم شرعى است باشد (تا بتوان به حكم ظاهرى به جاى حكم واقعى اكتفا كرد) و دليل اين حصر هم، روشن است، چون بناى عقلا يك دليل لبى است و در موارد شك، قدر متيقن آن را مىگيرند و در اينجا ما وقتى شك كرديم كه آيا خبر واحد ظنى در مورد تفسير هم معتبر است يا نه؟ حداقل دلالت دليل را (كه همان احكام شرعى است) اخذ مىكنيم و با توجه به اينكه بيشتر روايات تفسيرى، مربوط به تاريخ اقوام و ملل گذشته و يا عقايد است، روايات آحاد ظنى، در آنها معتبر نيست؛ زيرا تفسير بيان مقصود الهى است و نسبت دادن چيزى به خدا به طور ظنى حرام است. علاوه بر اين در مورد عقايد، احتياج به علم داريم و ظن كفايت نمىكند.
تعجب دارد كه بعضى از بزرگان، در مبانى علم اصول، اكتفا به ظن معتبر را، در اصول اعتقادى (مثل توحيد و معاد جسمانى) حجت نمىداند، اما در البيان خويش، خبر واحد معتبر را در تفسير، كافى مىداند، با توجه به اينكه بسيارى از اخبار تفسيرى، مربوط به اصول اعتقادى است .13
2- علامه طباطبايى «ره» ذيل آيه شريفه...(و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون) 14 (و ما قرآن را بر تو نازل كرديم، تا براى مردم بيان كنى آنچه بر آنها نازل شده است...) مىفرمايد: «اين آيه دلالت بر حجيت قول پيامبر (صلی الله علیه واله) در بيان آيات قرآن مىكند و بيان اهل البيت عليهم السلام هم، ملحق به بيان پيامبر (صلی الله علیه واله) است و دليل آن حديث ثقلين مىباشد كه به طور متواتر نقل شده است و اما بقيه امت مثل صحابه، تابعين و علما حجيتى براى بيان آنها، نسبت به قرآن كريم وجود ندارد؛ چون آيه شامل بيان آنها نمىشود و دليل منصوصى (مثل خبر ثقلين) در مورد حجيت قول آنان در دست نداريم...
اما اين حجيت بيان پيامبر (صلی الله علیه واله) و ائمه (ع)، فقط در مورد بيان شفاهى (رو در رو) است. اما اخبارى كه كلام آنها را نقل مىكند اگر متواتر يا محفوف به قرينه قطعيه، يا مانند آن باشد، حجت است، ولى اگر متواتر يا محفوف به قرينه قطعى نبوده، چه موافق و چه مخالف كتاب الله باشد، حجيت ندارد؛ زيرا خبر واحد ظنى مخالف كتاب، بيان نيست و خبر واحد ظنى موافق كتاب هم، احراز بيان بودن، برايش نمىشود». 15
3- مرحم علامه شعرانى در مقدمه تفسير منهج الصادقين، مىگويد: چنانكه در الفاظ قرآن، اخبار آحاد حجت نيست و قرائت به آن ثابت نمىشود، در معناى قرآن هم اخبار آحاد حجت نيست. 16
بررسى:
در اينجا مىتوان گفت كه صحيح است كه بيشتر روايات تفسيرى، مربوط به تاريخ و عقايد، ولى بعضى از آنها هم، مربوط به احكام (آيات الاحكام) است و در اين مورد، نمىتوان ادعا كرد كه دليل حجيت خبر واحد (بناى عقلا) شامل آن نمىشود (البته اين مطلب بر مبناى سخن كسانى است كه در اصول الفقه، حجيت خبر واحد در احكام را پذيرفته باشند و اين مسئله خود خلافى است و بحث مفصل مىطلبد كه جاى آن اينجا نيست) 17.
جمع بندى و نتيجهگيرى:
پس در مورد خبر واحد ظنى معتبر، قائل به تفصيل مىشويم، به اين معنا كه اگر خبر واحد ظنى معتبر، در مورد آيات الاحكام باشد، پذيرفته مىشود و اگر در مورد عقايد، يا موارد ديگر باشد مورد قبول نيست و دليل آن هم، قصور دليل حجيت خبر واحد ظنى است (البته اين مطلب بنابراين است كه تخصيص و تقييد آيات را هم، نوعى تفسير بدانيم).
تذكر: اينكه روايات به عنوان يك منبع در تفسير قرآن، مورد استفاده قرار مىگيرد بدان معنا نيست كه تفسير حتماً، بايد با روايات مطابقت كند و اگر در مورد آيهاى روايتى وارد شده، تفسير كنيم، اگر نه سكوت نماييم، بلكه معيار، عدم مخالفت تفسير قرآن با روايات قطعى مىباشد. پس روايات تنها منبع تفسير قرآن نيست بلكه يكى از منابع مهم تفسير است .
چهارم: آيات ديگرقرآن
مىتواند منعبى براى تفسير يك آيه قرار گيرد كه اين مطلب را تفسير قرآن به قرآن مىنامند و ما آن را ذيل روشهاى تفسير، روشن خواهيم كرد، به اين معنا كه با توجه به سياق آيات، هماهنگى آنها و يا آيات ديگرى كه در موضوع آيه مورد تفسير وارد شده است، مىتواند مفهوم آيه را روشن كند و اين مطلب در آيات متشابه، اگر تنها طريق نباشد، يكى از مؤثرترين راهها براى تبيين مقصود آيات مىباشد .
پنجم: تفاسير گذشتگان
و علماى سلف از شيعه و سنى (مثل تفسير مجمع البيان و طبرى). تفسيرهاى قديمى بعد از تفكر و تدبر شخص مفسر، در آيه مىتواند يك منبع خوب و راهگشا باشد؛ چون ممكن است مفسرين سلف، مطالب و قراينى را ذكر كرده باشند كه در فهم آيه، مفيد واقع شود، بويژه كه آنان به زمان پيامبر (صلی الله علیه واله) و معصومين (ع) نزديكتر بودهاند.
احتمال دارد آنان قراين و رواياتى در اختيار داشتهاند كه به دست ما نرسيده است، هر چند اين مطلب نبايد به تقليد از مفسرين سلف، منجر شود؛ همان طور كه در شرايط مفسر بيان كرديم كه نبايد مقلد مفسرين ديگر باشد؛ چون تقليد در تفسير حرام است.
ششم: مراجعه به لغت و ادبيات عرب
براى فهم ظاهر آيه لازم است .
اين مطلب را شيخ طوسى «ره» در تبيان چنين بيان كرده است: «و متى كان التأويل، يحتاج الى شاهد من اللغة، فلا يقبل من الشاهد الا ما كان معلوماً بين اهل اللغة شائعاً بينهم و اما الطريقة الاحاد من الروايات الشاردة و الالفاظ النادرة فأنه لا يقطع بذلك».
ايشان تذكر مىدهند كه معناى لغت بايد معلوم و شايع باشد. پس هر معنا كه اين دو خصوصيت را ندارد، مثل مفاهيمى كه نادر باشند، براى تفسير مورد استناد واقع نمىشوند.
هفتم: مراجعه به كتابها
و منابعى كه در مورد شناخت محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ و...(يعنى علوم قرآن) نوشته شده است و اين مىتواند يكى از منابع تفسير باشد چون شناخت اين امور، براى تفسير صحيح لازم است .
در اين مورد مىتوان از متشابهات القرآن (ابن شهر آشوب) و التمهيد (استاد آيت الله معرفت) نام برد.
هشتم: شأن نزول آيات
يكى از منابع مهم تفسير قرآن است: در مورد استفاده از اسباب نزول، يا شأن نزول يا مورد نزول آيه كه داستانى است، مربوط به مقدمات يا حال نزول يك آيه، اختلاف نظر وجود دارد؛ بعضى همه قصهها را يكسره ساختگى و جعلى مىدانند و بعضى پايبند شأن نزول هستند و از مورد آيه به موارد ديگر تعدى نمىكنند، اما مىتوانيم شأن نزول آيات را به سه دسته عمده تقسيم كنيم:
الف - گاهى شأن نزول طورى است كه موجب انحصار آيه، در يك مورد خاص مىشود (البته در صورتى كه انحصار ثابت شود).
مثال: آيه تطهير با توجه به شأن نزول آن كه به صورت متواتر نقل شده است 18، آن را منحصر در پيامبر (صلی الله علیه واله)، على، فاطمه، حسن و حسين (علیهم السلام) مىكند. پس مقصود، تطهير آنهاست، قال تعالى: (انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً) 19 و شامل ديگر صحابه رسول الله (صلی الله علیه واله) نمىگردد.
ب - گاهى شأن نزول، براى نمونه آوردن و ذكر مصداق است ؛ چون ممكن است آيه داراى مصاديق زيادى باشد كه هر كدام، داراى يك مرتبه است و روايت، مرتبه اعلى را مىگويد، اينكه يا آيه داراى افرادى است و روايت، فرد اكمل را تذكر مىدهد.
مثال: در مورد آيه (اهدنا الصراط المستقيم) در روايات وارد شده است كه منظور على (علیه السلام) است 20 لكن اينجا انحصار نيست بلكه ذكر فرد اكمل، يا ذكر مصداق است كه على (علیه السلام) (بعد از پيامبر) داراى كاملترين، صراط است و لذا در روايت از امام باقر (علیه السلام) وارد شده كه: القرآن يجرى كما تجرى الشمس و القمر 21، قرآن مثل ماه و خورشيد، جريان دارد و با مرگ افراد و وقايع موضوع آن تمام نمىشود.
ج - گاهى شأن نزول، در توجه به معناى لغات و فهم آيه كمك مىكند؛ چون بعضى لغات، مشترك لفظى هستند و معناى متعدد دارند و با توجه به شأن نزول قطعى، مىتوان يكى از معانى را ترجيح داد.
نتيجه: پس نمىتوان، همه شأن نزولها را يكسره، كنار نهاد؛ چون بعضى از آنها متواتر، مستفيض و قطعى است و از طرفى نمىتوان، به همه شأن نزولها عمل كرد؛ چون ممكن است بعضى ساختگى و جعلى باشد.
لكن روايات قطعى به عنوان قراينى در فهم آيات، فىالجمله قابل استفاده است و يكى از منابع تفسير، به شمار مىرود خصوصاً اگر دلالت بر انحصار آيه، در مورد خاص هم داشته باشد.
براى استفاده از شأن نزول آيات، مىتوان به كتابهاى اسباب النزول (واقدى كه در حاشيه الاتقان سيوطى، آمده است)ياشأننزولآيات(دكترمحقق)وتفسيرمجمعالبيان،نورالثقلين و البرهان مراجعه نمود.
نهم: مراجعه به تورات، انجيل
(كتاب مقدس كه فعلاً در دسترس است) و تلمود؛ چون اين منابع در زمان حيات پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) هم وجود داشته است و بسيارى از اهل مدينه، يهودى بوده و بعد مسلمان شدهاند. پس معلومات افراد يهودى يا مسيحى كه از همين منابع بوده، با منابع اسلامى درهم آميخته است، خصوصاً در مورد قصص انبياى گذشته كه در قرآن اشاره شده است .
از اين رو عمداً يا سهواً در نقل داستانها، جابهجايى صورت گرفته و از اينجاست كه اسرائيليات، وارد حوزه اسلام شده است. پس براى ارزيابى بهتر قصص نقل شده در تفسيرها و روايات، بهتر است به عهد عتيق و جديد مراجعه شود و با آنها مقايسه گردد.
براى مثال: داستان خلقت حضرت حوا، از دنده چپ آدم (علیه السلام) كه در بعضى روايات وارد شده است، ريشهاى يهودى دارد و اصل آن، در تورات آمده است 22، از اين رو علامه طباطبائى «ره» در تفسير الميزان، آن را رد مىكند 23 ؛ چون روايات اهل البيت آن را تكذيب مىنمايد. البته صرف مطابقت يك داستان قرآنى، با داستان عهدين، موجب وهن آن نمىشود، ولى بعضى روايات مجعوله كه مضمون آنها مورد شك است، به اين صورت شناخته مىشود.
دهم: مراجعه به علوم جديد و كشفيات آنها
براى روشن شدن معناى آيات علمى قرآن مفيد است؛ چون بشر گامهاى بلندى، پيرامون شناخت زمين، كيهان، حيوانات و انسان برداشته است، هر چند تمام كشفيات انسان قطعى نيست و بسيارى از آنها، تئوريهاى ثابت نشده يا به قول بعضى فيزيكدانان، افسانههاى مفيد است. پس اين مطلب نبايد ما را به ورطه تحميل نظريات علمى، بر قرآن، يا تفسير رأى بكشاند.
از طرفى غفلت از آراى علمى و فلسفى جديد نيز موجب مىشود كه مفسر نتواند، نيازهاى زندگى جديد بشر را، از آيات استخراج كند و راه بشريت را با نور قرآن، منور كند. ما در اين مورد باز هم سخن خواهيمگفتودرمبحث تفسير علمى، در روشهاى تفسيرى و در فصلهاى بعدى متعرض آن خواهيم شد.
يازدهم: عقل:
قراين و دلايل عقلانى مىتواند براى تفسير آيات، راه گشا باشد، در بحث تفسير معتبر، بيان كرديم كه در قرآن چيزى كه مخالف عقل و حكم قطعى عقلى باشد، وجود ندارد ولى اينجا مىگوئيم كه آيات قرآن، با كمك عقل تفسير مىشود و اگر مراجعه به عقل، عقلا و دلايل عقلى را كنار بگذاريم، در تفسير بسيارى از آيات دچار مشكل مىشويم، يا به خطاء خواهيم رفت. در اين مورد در بحث روشهاى تفسيرى (تفسير قرآن با عقل) بيشتر كاوش مىكنيم .
تذكر اول: در نظر بعضى از علما، تفسير اجماع هم، يكى از منابع تفسير است (چنانچه شيخ طوسى «ره» در كتاب تبيان فرمودند) ولى اثبات آن مشكل است؛ چون اگر اجماع را، به معناى كشف قول معصوم بگيريم، يك دليل لبى است كه حجيت آن، در محدوده احكام شرعيه فرعيه است. اگر اجماع به معناى صرف اجتماع مردم، بر يك كلام باشد كه حجيت ندارد. پس همان تفصيلى كه در مورد خبر واحد ظنى داديم، در اينجا هم مىآيد، يعنى اجماع در مورد آيات الاحكام، مىتواند معتبر باشد، اما در مورد آيات قصص، عقايد و اخلاق، كاربردى ندارد.
تذكر دوم: بعضى از اهل سنت، دو منبع ديگر، به منابع تفسير اضافه مىكنند:
الف - اجتهاد شخصى24 .
ب - نظريات صحابه پيامبر (صلی الله علیه واله) 25.
اما بايد گفت كه منظور از اجتهاد شخصى چيست؟ اگر منظور تفسير به رأى است كه از شيعه و سنى، مورد نهى قرار گرفته است و اگر منظور اجتهاد در تفسير (بعد از توجه به منابع و همراه با شرايط تفسير و مفسر) است، يعنى مفسر نبايد تقليد كند، اين مطلبى است صحيح ؛ زيرا كه تقليد در تفسير حرام است و اگر منظور، صرف بيان نظر شخصى، بدون داشتن شرايط تفسير معتبر و مفسر است، صحيح نيست؛ چون اظهار نظر غير متخصص، در علم تفسير است .
اما نظريات صحابه به عنوان منبع تفسير، دو نوع قابل طرح است:
الف - اگر گفته شود كه صحابه چون عارف به زمان پيامبر (صلی الله علیه واله) و لغات مصطلع آن بودهاند، بنابراين فهم آنان از آيات و لغات قرينهاى براى تفسير آيات شود، اين مطلب صحيح است اما به منبع ششم (لغت) بر مىگردد).
ب - و اگر گفته شود كه فهم صحابه از قرآن، حجيت دارد و ما بايد آن را در تفسير قرآن بپذيريم، دليلى بر اين مطلب نداريم و روايت معتبرى، در اين مورد به ما نرسيده است.
بلى در مورد اهل البيت (علیهم السلام) به دليل حديث ثقلين، قول آنها حجت است چون ريشه در وحى دارد و مفسر و مبين وحى است.
پی نوشت :
1- سوره فتح، 10.
2- التبيان، ج 1، ص 4.
3- البيان آيت الله خوئى، ص 422.
4- در مورد مأخذ تفسير قرآن مىگويد: الاول النقل عن النبى (ص) هذا هو الطراز المعلم لكن يجب الحذر من الضعيف منه و الموضوع (ج 2، ص 156.)
5- شناخت قرآن، نوشته آقايان هريسى و نجمى، ص 311.
6- البيان آيت الله خوئى«ره»، ص 423.
7- البيان آيت الله خوئى«ره»، ص 423.
8- ايشان در تبيان ص 4 جلد اول مىفرمايد: بل ينبغى ان يرجع الى الادلة الصحيحية، اما العقلية و الشرعية من اجماع عليه او نقل متواتر به عمن يجب اتباع قوله و لا يقبل فى ذلك خبر واحد، خاصة اذا كان مما طريقه العلم .
9- اضواء على الشنة المحمدية، ص 391، محمود ابوريه (به نقل از تاريخ الاستاذ الامام، ج 2، ص 643).
10- الميزان، ج 12، ص 262، چاپ بيروت.
11- مصباح الاصول، ج 2، ص 236 و البيان، ص 422 از آيت الله خوئى «ره».
12- سوره نحل، 44.
13- الميزان، ج 12، ص 261 - 262، چاپ بيروت.
14- تفسير منهج الصادقين، ج 1، ص 31، چاپ اسلاميه تهران، 1346.
15- شيخ طوسى«ره» ادعاى اجماع بر حجيت خبر واحد كرده و بيشتر علماى متأخر با او همراهند، در حالى كه سيد مرتضى «ره» هم، ادعاى اجماع بر عدم حجيت آن كرده است. براى اطلاع بيشتر به كتابهاى معالم الدين، تأليف شهيد ثانى (1011) چاپ اسلاميه، ص 188 و اصول الفقه، تأليف مظفر «ره»، ص 85 و كفاية الاصول آخوند خراسانى «ره» مراجعه كنيد.
16- در اين مورد، به تفاسير مثل الميزان و نمونه مراجعه شود كه در ذيل آيه، متعرض شدهاند، ولى اخيراً كتاب به نام «آيه التطهير» توسط آقاى موحد ابطحى، منتشر شده كه تمام روايات مربوط به آيه را، جمع آورى كرده است .
17- سوره احزاب، 33.
18- الميزان، ج 1، ص 41 به نقل از الفقيه و تفسير عياشى، از امام صادق (ع).
19- الميزان، ج 1، ص 42 به نقل از تفسير عياشى .
20- كتاب مقدس، چاپ 1932، سفر پيدايش، باب دوم، شماره 22 مىگويد: و خداوند خدا آن دنده را كه از آدم گرفته بود، زنى بنا كرد و وى را به نزد آدم آورد و آدم گفت: همانا اين است استخوانى از استخوانهايم .
21- الميزان، ج 1، ص 142.
22- اين مطلب را آقا عميد زنجانى، در كتاب تفسير، ص 25 به اهل سنت نسبت مىدهند .
23- الاتقان فى علوم القرآن، ج 2، ص 207؛ البرهان، ج 2، ص 156.
24- در اين قسمت از تفسير الميزان، ج 1، ص 4 به بعد استفاده شده است.
25- سوره نحل، 89.
درامدى بر تفسير علمى قران ، ص 89 - 74
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}