منابع تفسير قرآن

نويسنده:محمد على رضايى اصفهانى
اول: الفاظ و عبارتهاى هر آيه كه مورد تفسير قرار مى‏گيرد:
از لحاظ بيان مقصود ممكن است چند صورت داشته باشد:
الف - ممكن است آيه، نص در بيان مقصود باشد، يعنى مطلب و هدف گوينده را به طور صريح و قاطع بيان كند. چنانچه در وجوب اصل نماز، روزه و حج اين گونه است. (هر چند گاهى شرايط و جزئيات مورد نظر قرار نگرفته و كاملاً بيان نشده است).
ب - ممكن است يك آيه، ظهور در مطالبى داشته باشد، هر چند تصريح به آن ندارد، لكن عموم مردم (كه آشنا به لغت باشند) يك مطلب را از آن، مى‏فهمند.
ج - گاهى يك آيه قرآن به طور مجمل و مبهم، مطلبى را بيان مى‏كند كه مقصود گوينده سخن، روشن نيست، مگر آنكه به آيات واضح ديگر مراجعه شود، اين گونه آيات را متشابه، گوينده و آيات صريح و اصول اساسى كه به طور واضح بيان شده را، آيات محكم گويند، براى مثال: چند آيه را در نظر مى‏گيريم: قال الله تعالى: (ليس كمثله شى) 1، (هيچ چيزى مثل و مانند خداوند نيست) و قال تعالى: (الرحمن على العرش استوى) 2، (به درستى خداوند، بر عرش استوار، قرار گرفته است) و قال تعالى: (يد الله فوق ايديهم)3، (دست خدا بالا دستهاى آنان است).
اگر ظاهر آيه دوم و سوم را در نظر بگيريم، ممكن است كسى بگويد كه خداوند، دست دارد و بر كرسى و عرش خود مى‏نشيند و قرار مى‏گيرد. پس خداوند جسم است ؛ ولى با مراجعه به آيه اول كه هرگونه مثل و مانند را، در مورد خدا نفى مى‏كند، متوجه مى‏شويم كه او مكان ندارد و جسم نيست (و گرنه مانند ديگر موجودات مادى بود) پس آيه دوم و سوم متشابه بود و آيه اول محكم است؛ چون آيات متشابه، مجمل و مبهم است و احتياج به بيان كننده (يعنى آيات محكم) دارد.
آيات قرآن اگر نص يا ظاهر باشد، براى شنونده و تفسير كننده حجت است؛ چون بناى عقلا بر حجيت ظاهر و نص است و اگر كسى، خلاف آن را بپذيرد و عمل كند از او قبول نمى‏كنند و حتى او را سرزنش مى‏نمايند (مگر آنكه قرينه‏اى عقلى يا نقلى بر خلاف ظاهر آيه وجود داشته باشد).
اما نوع سوم آيات (يعنى آيات متشابه) قابل پيروى نيست؛ چون ظهور ندارد و هدف گوينده روشن نيست، مگر آنكه در پرتو آيات محكم، عقل و روايات معتبر، تفسير شده و مقصود گوينده روشن شود و اين مورد، يكى از مصاديق بارز تقسير است كه آيات احتياج به متخصص در تفسير دارد، تا مقصود خداوند بر مردم روشن گردد.
پس يكى از منابع تفسير، همان نصوص و ظواهر الفاظ آيات قرآن است كه با توجه به آن، هر آيه مورد تفسير قرار مى‏گيرد. بلى آيات متشابه بعد از رفع تشابه، مى‏تواند منبع تفسير آيات ديگر، قرار گيرد همان طور كه قضاياى نظرى، پس از اثبات خود مبناى اثبات قضاياى ديگر مى‏شود .
دوم: عقل سالم و فطرى انسان:
(همان طور كه شيخ طوسى «ره» در تفسير تبيان تصريح مى‏كند) 4.
وقتى عقل از هواهاى نفسانى و تأثير افكار و عقايد و سليقه‏هاى شخصى، به دور باشد مى‏تواند در مسير تفسير قرآن، يكى از منابع قرار گيرد؛ چون عقل حجت درونى انسان است، همانطورى كه پيامبران حجت برونى هستند و نقش هر دو، راهنمايى انسان است. پس در تفسير قرآن (كه آن هم كتاب هدايت است) بايد از دو هادى و راهنما يعنى عقل الهى كمك گرفت. 5.
اگر در تفسير قرآن، به عقل و دلايل عقلى و قضاياى قطعى آن توجه نشود، ممكن است مفسر، به تناقض گويى دچار شود و در تفسير كلام خداوند دچار انحراف شود. عقل است كه بين نص و ظاهر و محكم و متشابه و... فرق مى‏گذارد و عام را از خاص جدا مى‏كند و هر كدام را در محدوده خود به كار مى‏برد .
البته منظور ما از عقل، اعم از دلايل عقلى و عقلايى است كه در تفسير قرآن راه گشاست و اگر عقل و قراين عقلى و دلايل قطعى عقلى را كنار بگذاريم، در تفسير بسيارى از آيات، دچار مشكل خواهيم شد و در بحث تفسير معتبر، بيان كرديم كه در قرآن چيزى كه مخالف عقل و حكم قطعى عقل باشد وجود ندارد.
سوم: روايات متواتر و قطعى:
پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) به عنوان اولين مفسر وحى، شناخته مى‏شود او كه كلماتش، ريشه در وحى الهى دارد؛ در بسيارى از موارد با سخنان خود مقصود خداوند كريم را، روشن كرده است .
اما بعد از او هم، خاندان رسالت و ائمه معصومين (ع) مفسران اصلى قرآن هستند؛ چون معصوم از خطا بوده و سخن آنان، از پيامبر (صلی الله علیه واله) سرچشمه گرفته و ريشه در وحى دارد و همچنين به دليل حديث ثقلين، هميشه همراه قرآن هستند. پس سخنان آنها بر ما حجت است و براى تفسير قرآن راه‏گشاست. اما سخنان پيامبر (صلی الله علیه واله) و ائمه اطهار (ع) به چند صورت به ما رسيده است:
الف - اخبار متواتر: يعنى رواياتى كه به صورت متعدد و از طريقهاى گوناگون براى ما نقل شده است، بطورى كه ما علم يا اطمينان پيدا مى‏كنيم كه آن خبر، دروغ نيست .
ب - اخبارى كه به صورت واحد به ما رسيده است، يعنى فقط يك طريق معتبر دارد، ولى ما قراين و شواهدى در دست داريم كه آن خبر را، صادق مى‏دانيم و اطمينان پيدا مى‏كنيم كه از پيامبر (صلی الله علیه واله) يا ائمه اطهار (ع) صادر شده است .
ج - رواياتى كه به طور واحد به ما رسيده و طريق آن هم معتبر است، ولى شواهد و قراين صدق به همراه ندارد.
د - رواياتى كه به صورت واحد، به ما رسيده است، ولى طريق آن معتبر نيست .
در مورد روايات نوع اول و دوم، هيچ ترديدى نيست كه مبين قرآن است همان طور كه در مورد روايات نوع چهارم هم شكى وجود ندارد كه نمى‏تواند مفسر قرآن شود. (پژوهش‏گران مى‏توانند به كتاب شريف الميزان،ذيل آيه شريفه 44 سوره نحل، مراجعه كنند).
نقش خبر واحد در تفسير:
اما در مورد روايات واحد ظنى معتبر (روايات نوع سوم) نظرات متفاوتى وجود دارد كه ما به طور اجمال، به دلايل موافقان و مخالفان اشاره مى‏كنيم .
دلايل موافقان:
تفسير قرآن با روايات آحاد ظنى معتبر: اين قول موافق بعضى كلمات اهل سنت (مثل زركشى در البرهان 6 و...) و بعضى از متأخران شيعه (مثل مؤلفان كتاب شناخت قرآن 7...) است .
1- در علم اصول ثابت شده كه اعتبار امارات ظنى، به اين نحو است كه شرعاً مى‏تواند به جاى دلايل علمى و يقين آور به كار رود و خبر واحد معتبر، اماره است كه در تمام موارد، مى‏توان به جاى يك دليل علمى از آن استفاده كرده چون علم تعبدى است و قول به غير علم نيست. 8
2- روش جارى و دائمى عقلا اين است كه از دلايل ظنى معتبر، پيروى مى‏كنند همان طور كه از دلايل علمى پيروى مى‏نمايند، مثل قاعده «يد» كه در نظر خردمندان، نشانه مالكيت است و شارع هم، آن را امضا كرده است. 9
بررسى:
1- اعتبار خبر واحد ظنى، به خاطر بناى عقلا است و بناى عقلا يك دليل لبى است و آن قدر متيقن دارد كه همان دايره احكام شرعيه است، پس شامل عقايد و تفسير قرآن نمى‏شود (اما در موارد احكام شرعى قرآن، مى‏توان از آن استفاه كرد از اين رو علماى اصول تخصيص قرآن، با خبر واحد را جايز مى‏دانند) .
2- قاعده «يد» در مورد احكام است و بحث ما تفسير است .
دلايل مخالفان:
تفسير قرآن با خبر واحد: شيخ طوسى «ره» در تبيان 10 و محمد عبده 11 و علامه طباطبايى «ره» در الميزان 12 از مخالفان تفسير قرآن با خبر واحد هستند و دلايل آنان به اين شرح است:
1- از نظر اينان، دليل اعتبار خبر واحد ظنى، همان بناى عقلا است و آن دليل است كه خبر واحد را در احكام شرعى، حجت سازد؛ چون در آن دايره است كه انسان، وقتى علم نداشته باشد، به ظن و حكم ظاهرى معتبر هم، اكتفا مى‏كند. پس بايد مضمون خبر، حكم شرعى يا موضوعى كه داراى حكم شرعى است باشد (تا بتوان به حكم ظاهرى به جاى حكم واقعى اكتفا كرد) و دليل اين حصر هم، روشن است، چون بناى عقلا يك دليل لبى است و در موارد شك، قدر متيقن آن را مى‏گيرند و در اينجا ما وقتى شك كرديم كه آيا خبر واحد ظنى در مورد تفسير هم معتبر است يا نه؟ حداقل دلالت دليل را (كه همان احكام شرعى است) اخذ مى‏كنيم و با توجه به اينكه بيشتر روايات تفسيرى، مربوط به تاريخ اقوام و ملل گذشته و يا عقايد است، روايات آحاد ظنى، در آنها معتبر نيست؛ زيرا تفسير بيان مقصود الهى است و نسبت دادن چيزى به خدا به طور ظنى حرام است. علاوه بر اين در مورد عقايد، احتياج به علم داريم و ظن كفايت نمى‏كند.
تعجب دارد كه بعضى از بزرگان، در مبانى علم اصول، اكتفا به ظن معتبر را، در اصول اعتقادى (مثل توحيد و معاد جسمانى) حجت نمى‏داند، اما در البيان خويش، خبر واحد معتبر را در تفسير، كافى مى‏داند، با توجه به اينكه بسيارى از اخبار تفسيرى، مربوط به اصول اعتقادى است .13
2- علامه طباطبايى «ره» ذيل آيه شريفه...(و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون) 14 (و ما قرآن را بر تو نازل كرديم، تا براى مردم بيان كنى آنچه بر آنها نازل شده است...) مى‏فرمايد: «اين آيه دلالت بر حجيت قول پيامبر (صلی الله علیه واله) در بيان آيات قرآن مى‏كند و بيان اهل البيت عليهم السلام هم، ملحق به بيان پيامبر (صلی الله علیه واله) است و دليل آن حديث ثقلين مى‏باشد كه به طور متواتر نقل شده است و اما بقيه امت مثل صحابه، تابعين و علما حجيتى براى بيان آنها، نسبت به قرآن كريم وجود ندارد؛ چون آيه شامل بيان آنها نمى‏شود و دليل منصوصى (مثل خبر ثقلين) در مورد حجيت قول آنان در دست نداريم...
اما اين حجيت بيان پيامبر (صلی الله علیه واله) و ائمه (ع)، فقط در مورد بيان شفاهى (رو در رو) است. اما اخبارى كه كلام آنها را نقل مى‏كند اگر متواتر يا محفوف به قرينه قطعيه، يا مانند آن باشد، حجت است، ولى اگر متواتر يا محفوف به قرينه قطعى نبوده، چه موافق و چه مخالف كتاب الله باشد، حجيت ندارد؛ زيرا خبر واحد ظنى مخالف كتاب، بيان نيست و خبر واحد ظنى موافق كتاب هم، احراز بيان بودن، برايش نمى‏شود». 15
3- مرحم علامه شعرانى در مقدمه تفسير منهج الصادقين، مى‏گويد: چنانكه در الفاظ قرآن، اخبار آحاد حجت نيست و قرائت به آن ثابت نمى‏شود، در معناى قرآن هم اخبار آحاد حجت نيست. 16
بررسى:
در اينجا مى‏توان گفت كه صحيح است كه بيشتر روايات تفسيرى، مربوط به تاريخ و عقايد، ولى بعضى از آنها هم، مربوط به احكام (آيات الاحكام) است و در اين مورد، نمى‏توان ادعا كرد كه دليل حجيت خبر واحد (بناى عقلا) شامل آن نمى‏شود (البته اين مطلب بر مبناى سخن كسانى است كه در اصول الفقه، حجيت خبر واحد در احكام را پذيرفته باشند و اين مسئله خود خلافى است و بحث مفصل مى‏طلبد كه جاى آن اينجا نيست) 17.
جمع بندى و نتيجه‏گيرى:
پس در مورد خبر واحد ظنى معتبر، قائل به تفصيل مى‏شويم، به اين معنا كه اگر خبر واحد ظنى معتبر، در مورد آيات الاحكام باشد، پذيرفته مى‏شود و اگر در مورد عقايد، يا موارد ديگر باشد مورد قبول نيست و دليل آن هم، قصور دليل حجيت خبر واحد ظنى است (البته اين مطلب بنابراين است كه تخصيص و تقييد آيات را هم، نوعى تفسير بدانيم).
تذكر: اينكه روايات به عنوان يك منبع در تفسير قرآن، مورد استفاده قرار مى‏گيرد بدان معنا نيست كه تفسير حتماً، بايد با روايات مطابقت كند و اگر در مورد آيه‏اى روايتى وارد شده، تفسير كنيم، اگر نه سكوت نماييم، بلكه معيار، عدم مخالفت تفسير قرآن با روايات قطعى مى‏باشد. پس روايات تنها منبع تفسير قرآن نيست بلكه يكى از منابع مهم تفسير است .
چهارم: آيات ديگرقرآن
مى‏تواند منعبى براى تفسير يك آيه قرار گيرد كه اين مطلب را تفسير قرآن به قرآن مى‏نامند و ما آن را ذيل روشهاى تفسير، روشن خواهيم كرد، به اين معنا كه با توجه به سياق آيات، هماهنگى آنها و يا آيات ديگرى كه در موضوع آيه مورد تفسير وارد شده است، مى‏تواند مفهوم آيه را روشن كند و اين مطلب در آيات متشابه، اگر تنها طريق نباشد، يكى از مؤثرترين راهها براى تبيين مقصود آيات مى‏باشد .
پنجم: تفاسير گذشتگان
و علماى سلف از شيعه و سنى (مثل تفسير مجمع البيان و طبرى). تفسيرهاى قديمى بعد از تفكر و تدبر شخص مفسر، در آيه مى‏تواند يك منبع خوب و راه‏گشا باشد؛ چون ممكن است مفسرين سلف، مطالب و قراينى را ذكر كرده باشند كه در فهم آيه، مفيد واقع شود، بويژه كه آنان به زمان پيامبر (صلی الله علیه واله) و معصومين (ع) نزديكتر بوده‏اند.
احتمال دارد آنان قراين و رواياتى در اختيار داشته‏اند كه به دست ما نرسيده است، هر چند اين مطلب نبايد به تقليد از مفسرين سلف، منجر شود؛ همان طور كه در شرايط مفسر بيان كرديم كه نبايد مقلد مفسرين ديگر باشد؛ چون تقليد در تفسير حرام است.
ششم: مراجعه به لغت و ادبيات عرب
براى فهم ظاهر آيه لازم است .
اين مطلب را شيخ طوسى «ره» در تبيان چنين بيان كرده است: «و متى كان التأويل، يحتاج الى شاهد من اللغة، فلا يقبل من الشاهد الا ما كان معلوماً بين اهل اللغة شائعاً بينهم و اما الطريقة الاحاد من الروايات الشاردة و الالفاظ النادرة فأنه لا يقطع بذلك».
ايشان تذكر مى‏دهند كه معناى لغت بايد معلوم و شايع باشد. پس هر معنا كه اين دو خصوصيت را ندارد، مثل مفاهيمى كه نادر باشند، براى تفسير مورد استناد واقع نمى‏شوند.
هفتم: مراجعه به كتابها
و منابعى كه در مورد شناخت محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ و...(يعنى علوم قرآن) نوشته شده است و اين مى‏تواند يكى از منابع تفسير باشد چون شناخت اين امور، براى تفسير صحيح لازم است .
در اين مورد مى‏توان از متشابهات القرآن (ابن شهر آشوب) و التمهيد (استاد آيت الله معرفت) نام برد.
هشتم: شأن نزول آيات
يكى از منابع مهم تفسير قرآن است: در مورد استفاده از اسباب نزول، يا شأن نزول يا مورد نزول آيه كه داستانى است، مربوط به مقدمات يا حال نزول يك آيه، اختلاف نظر وجود دارد؛ بعضى همه قصه‏ها را يكسره ساختگى و جعلى مى‏دانند و بعضى پايبند شأن نزول هستند و از مورد آيه به موارد ديگر تعدى نمى‏كنند، اما مى‏توانيم شأن نزول آيات را به سه دسته عمده تقسيم كنيم:
الف - گاهى شأن نزول طورى است كه موجب انحصار آيه، در يك مورد خاص مى‏شود (البته در صورتى كه انحصار ثابت شود).
مثال: آيه تطهير با توجه به شأن نزول آن كه به صورت متواتر نقل شده است 18، آن را منحصر در پيامبر (صلی الله علیه واله)، على، فاطمه، حسن و حسين (علیهم السلام) مى‏كند. پس مقصود، تطهير آنهاست، قال تعالى: (انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً) 19 و شامل ديگر صحابه رسول الله (صلی الله علیه واله) نمى‏گردد.
ب - گاهى شأن نزول، براى نمونه آوردن و ذكر مصداق است ؛ چون ممكن است آيه داراى مصاديق زيادى باشد كه هر كدام، داراى يك مرتبه است و روايت، مرتبه اعلى را مى‏گويد، اينكه يا آيه داراى افرادى است و روايت، فرد اكمل را تذكر مى‏دهد.
مثال: در مورد آيه (اهدنا الصراط المستقيم) در روايات وارد شده است كه منظور على (علیه السلام) است 20 لكن اينجا انحصار نيست بلكه ذكر فرد اكمل، يا ذكر مصداق است كه على (علیه السلام) (بعد از پيامبر) داراى كاملترين، صراط است و لذا در روايت از امام باقر (علیه السلام) وارد شده كه: القرآن يجرى كما تجرى الشمس و القمر 21، قرآن مثل ماه و خورشيد، جريان دارد و با مرگ افراد و وقايع موضوع آن تمام نمى‏شود.
ج - گاهى شأن نزول، در توجه به معناى لغات و فهم آيه كمك مى‏كند؛ چون بعضى لغات، مشترك لفظى هستند و معناى متعدد دارند و با توجه به شأن نزول قطعى، مى‏توان يكى از معانى را ترجيح داد.
نتيجه: پس نمى‏توان، همه شأن نزولها را يكسره، كنار نهاد؛ چون بعضى از آنها متواتر، مستفيض و قطعى است و از طرفى نمى‏توان، به همه شأن نزولها عمل كرد؛ چون ممكن است بعضى ساختگى و جعلى باشد.
لكن روايات قطعى به عنوان قراينى در فهم آيات، فى‏الجمله قابل استفاده است و يكى از منابع تفسير، به شمار مى‏رود خصوصاً اگر دلالت بر انحصار آيه، در مورد خاص هم داشته باشد.
براى استفاده از شأن نزول آيات، مى‏توان به كتابهاى اسباب النزول (واقدى كه در حاشيه الاتقان سيوطى، آمده است)ياشأن‏نزول‏آيات(دكترمحقق)وتفسيرمجمع‏البيان،نورالثقلين و البرهان مراجعه نمود.
نهم: مراجعه به تورات، انجيل
(كتاب مقدس كه فعلاً در دسترس است) و تلمود؛ چون اين منابع در زمان حيات پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) هم وجود داشته است و بسيارى از اهل مدينه، يهودى بوده و بعد مسلمان شده‏اند. پس معلومات افراد يهودى يا مسيحى كه از همين منابع بوده، با منابع اسلامى درهم آميخته است، خصوصاً در مورد قصص انبياى گذشته كه در قرآن اشاره شده است .
از اين رو عمداً يا سهواً در نقل داستانها، جابه‏جايى صورت گرفته و از اينجاست كه اسرائيليات، وارد حوزه اسلام شده است. پس براى ارزيابى بهتر قصص نقل شده در تفسيرها و روايات، بهتر است به عهد عتيق و جديد مراجعه شود و با آنها مقايسه گردد.
براى مثال: داستان خلقت حضرت حوا، از دنده چپ آدم (علیه السلام) كه در بعضى روايات وارد شده است، ريشه‏اى يهودى دارد و اصل آن، در تورات آمده است 22، از اين رو علامه طباطبائى «ره» در تفسير الميزان، آن را رد مى‏كند 23 ؛ چون روايات اهل البيت آن را تكذيب مى‏نمايد. البته صرف مطابقت يك داستان قرآنى، با داستان عهدين، موجب وهن آن نمى‏شود، ولى بعضى روايات مجعوله كه مضمون آنها مورد شك است، به اين صورت شناخته مى‏شود.
دهم: مراجعه به علوم جديد و كشفيات آنها
براى روشن شدن معناى آيات علمى قرآن مفيد است؛ چون بشر گامهاى بلندى، پيرامون شناخت زمين، كيهان، حيوانات و انسان برداشته است، هر چند تمام كشفيات انسان قطعى نيست و بسيارى از آنها، تئوريهاى ثابت نشده يا به قول بعضى فيزيكدانان، افسانه‏هاى مفيد است. پس اين مطلب نبايد ما را به ورطه تحميل نظريات علمى، بر قرآن، يا تفسير رأى بكشاند.
از طرفى غفلت از آراى علمى و فلسفى جديد نيز موجب مى‏شود كه مفسر نتواند، نيازهاى زندگى جديد بشر را، از آيات استخراج كند و راه بشريت را با نور قرآن، منور كند. ما در اين مورد باز هم سخن خواهيم‏گفت‏ودرمبحث تفسير علمى، در روشهاى تفسيرى و در فصلهاى بعدى متعرض آن خواهيم شد.
يازدهم: عقل:
قراين و دلايل عقلانى مى‏تواند براى تفسير آيات، راه گشا باشد، در بحث تفسير معتبر، بيان كرديم كه در قرآن چيزى كه مخالف عقل و حكم قطعى عقلى باشد، وجود ندارد ولى اينجا مى‏گوئيم كه آيات قرآن، با كمك عقل تفسير مى‏شود و اگر مراجعه به عقل، عقلا و دلايل عقلى را كنار بگذاريم، در تفسير بسيارى از آيات دچار مشكل مى‏شويم، يا به خطاء خواهيم رفت. در اين مورد در بحث روشهاى تفسيرى (تفسير قرآن با عقل) بيشتر كاوش مى‏كنيم .
تذكر اول: در نظر بعضى از علما، تفسير اجماع هم، يكى از منابع تفسير است (چنانچه شيخ طوسى «ره» در كتاب تبيان فرمودند) ولى اثبات آن مشكل است؛ چون اگر اجماع را، به معناى كشف قول معصوم بگيريم، يك دليل لبى است كه حجيت آن، در محدوده احكام شرعيه فرعيه است. اگر اجماع به معناى صرف اجتماع مردم، بر يك كلام باشد كه حجيت ندارد. پس همان تفصيلى كه در مورد خبر واحد ظنى داديم، در اينجا هم مى‏آيد، يعنى اجماع در مورد آيات الاحكام، مى‏تواند معتبر باشد، اما در مورد آيات قصص، عقايد و اخلاق، كاربردى ندارد.
تذكر دوم: بعضى از اهل سنت، دو منبع ديگر، به منابع تفسير اضافه مى‏كنند:
الف - اجتهاد شخصى‏24 .
ب - نظريات صحابه پيامبر (صلی الله علیه واله) 25.
اما بايد گفت كه منظور از اجتهاد شخصى چيست؟ اگر منظور تفسير به رأى است كه از شيعه و سنى، مورد نهى قرار گرفته است و اگر منظور اجتهاد در تفسير (بعد از توجه به منابع و همراه با شرايط تفسير و مفسر) است، يعنى مفسر نبايد تقليد كند، اين مطلبى است صحيح ؛ زيرا كه تقليد در تفسير حرام است و اگر منظور، صرف بيان نظر شخصى، بدون داشتن شرايط تفسير معتبر و مفسر است، صحيح نيست؛ چون اظهار نظر غير متخصص، در علم تفسير است .
اما نظريات صحابه به عنوان منبع تفسير، دو نوع قابل طرح است:
الف - اگر گفته شود كه صحابه چون عارف به زمان پيامبر (صلی الله علیه واله) و لغات مصطلع آن بوده‏اند، بنابراين فهم آنان از آيات و لغات قرينه‏اى براى تفسير آيات شود، اين مطلب صحيح است اما به منبع ششم (لغت) بر مى‏گردد).
ب - و اگر گفته شود كه فهم صحابه از قرآن، حجيت دارد و ما بايد آن را در تفسير قرآن بپذيريم، دليلى بر اين مطلب نداريم و روايت معتبرى، در اين مورد به ما نرسيده است.
بلى در مورد اهل البيت (علیهم السلام) به دليل حديث ثقلين، قول آنها حجت است چون ريشه در وحى دارد و مفسر و مبين وحى است.

پی نوشت :

1- سوره فتح، 10.
2- التبيان، ج 1، ص 4.
3- البيان آيت الله خوئى، ص 422.
4- در مورد مأخذ تفسير قرآن مى‏گويد: الاول النقل عن النبى (ص) هذا هو الطراز المعلم لكن يجب الحذر من الضعيف منه و الموضوع (ج 2، ص 156.)
5- شناخت قرآن، نوشته آقايان هريسى و نجمى، ص 311.
6- البيان آيت الله خوئى«ره»، ص 423.
7- البيان آيت الله خوئى«ره»، ص 423.
8- ايشان در تبيان ص 4 جلد اول مى‏فرمايد: بل ينبغى ان يرجع الى الادلة الصحيحية، اما العقلية و الشرعية من اجماع عليه او نقل متواتر به عمن يجب اتباع قوله و لا يقبل فى ذلك خبر واحد، خاصة اذا كان مما طريقه العلم .
9- اضواء على الشنة المحمدية، ص 391، محمود ابوريه (به نقل از تاريخ الاستاذ الامام، ج 2، ص 643).
10- الميزان، ج 12، ص 262، چاپ بيروت.
11- مصباح الاصول، ج 2، ص 236 و البيان، ص 422 از آيت الله خوئى «ره».
12- سوره نحل، 44.
13- الميزان، ج 12، ص 261 - 262، چاپ بيروت.
14- تفسير منهج الصادقين، ج 1، ص 31، چاپ اسلاميه تهران، 1346.
15- شيخ طوسى«ره» ادعاى اجماع بر حجيت خبر واحد كرده و بيشتر علماى متأخر با او همراهند، در حالى كه سيد مرتضى «ره» هم، ادعاى اجماع بر عدم حجيت آن كرده است. براى اطلاع بيشتر به كتابهاى معالم الدين، تأليف شهيد ثانى (1011) چاپ اسلاميه، ص 188 و اصول الفقه، تأليف مظفر «ره»، ص 85 و كفاية الاصول آخوند خراسانى «ره» مراجعه كنيد.
16- در اين مورد، به تفاسير مثل الميزان و نمونه مراجعه شود كه در ذيل آيه، متعرض شده‏اند، ولى اخيراً كتاب به نام «آيه التطهير» توسط آقاى موحد ابطحى، منتشر شده كه تمام روايات مربوط به آيه را، جمع آورى كرده است .
17- سوره احزاب، 33.
18- الميزان، ج 1، ص 41 به نقل از الفقيه و تفسير عياشى، از امام صادق (ع).
19- الميزان، ج 1، ص 42 به نقل از تفسير عياشى .
20- كتاب مقدس، چاپ 1932، سفر پيدايش، باب دوم، شماره 22 مى‏گويد: و خداوند خدا آن دنده را كه از آدم گرفته بود، زنى بنا كرد و وى را به نزد آدم آورد و آدم گفت: همانا اين است استخوانى از استخوانهايم .
21- الميزان، ج 1، ص 142.
22- اين مطلب را آقا عميد زنجانى، در كتاب تفسير، ص 25 به اهل سنت نسبت مى‏دهند .
23- الاتقان فى علوم القرآن، ج 2، ص 207؛ البرهان، ج 2، ص 156.
24- در اين قسمت از تفسير الميزان، ج 1، ص 4 به بعد استفاده شده است.
25- سوره نحل، 89.
درامدى بر تفسير علمى قران ، ص 89 - 74