گفتمان تاریخ و تاریخنگاری در ایران
ایرانیان با توجه به قدمت تاریخی و جایگاه دیرینهای که در تاریخ تمدن دارند، مانند دیگر اقوام یا ملتهای بزرگ همواره به تاریخ توجه داشتهاند. در جایی به نقل از نیچه میخواندم که گفته است: «نخستین بار ایرانیان تاریخ را درک کردند و آن
نویسنده: نعمت الله فاضلی
ایرانیان با توجه به قدمت تاریخی و جایگاه دیرینهای که در تاریخ تمدن دارند، مانند دیگر اقوام یا ملتهای بزرگ همواره به تاریخ توجه داشتهاند. در جایی به نقل از نیچه میخواندم که گفته است: «نخستین بار ایرانیان تاریخ را درک کردند و آن را به دورانهای مختلف تقسیم کردند و هرودوت در دو هزار و چهارصد سال پیش، تاریخ خویش را چنین آغاز میکند: به روایات ایرانیان که بهترین تاریخشناسان هستند»...
این سخن نیچه نشان دهنده قدمت «تاریخ ایران» و در عین حال قدمت طولانی تاریخ نگاری و توجه به تاریخ در نزد ایرانیان است.
توجه به تاریخ یا بینش و علاقه به تاریخ در ایران مانند اغلب جوامع دیگر در دو روند کلی همواره وجود داشته است: نخست تاریخنگاری حرفهای (Professional historiography) که توسط مورخان حرفهای انجام میشود، و دیگری تاریخ عامه (Popular history) یا روایتگری تاریخ در بین عامه مردم که به اشکال گوناگون در فولکلور یا «فرهنگ مردم» شکل میگیرد. این دو روند متناسب با بستر اجتماعی و سیر تحول و تمدن در ایران تحول و تداوم یافتهاند. در زمینه تاریخ عامه نیز، همواره اشکالی از روایتگری تاریخ در بین عوام و فرهنگشان وجود داشته و متناسب با تحولات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی این نوع تاریخ عامه دگرگون شده است. در قرون پیش از اسلام و قرون متمادی بعد از اسلام توجه عامه ایرانیان به تاریخ، عمدتاً از طریق افسانهها و اسطورهها شکل گرفته و انتقال یافته است؛ یعنی به جای تاریخنگاری برای تشریح آنچه به وقوع پیوسته است، روایات افسانهای اسطورهای و حماسی پدید میآمدند و تاریخ ایران را افسانه و اسطورههای ذهن حماسهپردازان و شاعران رقم میزدند (احمدی علی آبادی، 1386). این روند حتی از پیدایش بینش تاریخی و تاریخنگارانه جدید، تا قرنهای متمادی یعنی تا قرن حاضر و پیدایش مدرنیته، در اذهان و فرهنگ مردم ایران باقی مانده بود. بینش یا تخیل تاریخی عامه ایرانیان (و نه نخبگان) در گذشته عمدتاً از طریق نقالان، قصه گوها و معرکهگیران دورهگرد در میادین و گذر شهرها، یا در شبهای بلند زمستان دور کرسی، با بازگویی قصص تاریخی و سرگذشتنامهها از روی بیاضها یا کتابهای شاهنامه، مختارنامه، جوهری، سراج القلوب، هزار و یک شب و امثال اینها شکل میگرفت. (در زمینه تاریخ در بین عامل ایرانیان در قرون گذشته رک: متز، 1362: 84-90)؛ اما در دوره معاصر با ظهور «رسانههای جمعی» یا «رسانههای همگانی» شامل مطبوعات، رادیو، تلویزیون و اینترنت، تاریخ عامه سرنوشتی متفاوت یافته است. در این دوره در تمام کشورهای جهان از جمله ایران، رسانهها به تولید انبوه افسانهها، اسطورهها و داستانهای عامهپسند مربوط به گذشته میپردازند و مردم را به «مصرف انبوه» آن سرگرم مینمایند.
در زمینه تاریخنگاری حرفهای اشکال گوناگونی از تاریخنگاری مانند «تاریخنگاری ایرانی»، «تاریخنگاری اسلامی» و «تاریخنگاری جدید» در دورههای تاریخی مختلف شامل «ایران پیش از اسلام»، «دوران اسلامی» و «دوران معاصر» در ایران به وجود آمده است.
در ایران پیش از اسلام، از زمان تألیف آثاری مانند خداینامه (اواسط سده پنجم میلادی)، نامه تنسر، یادگار زریران و کارنامه اردشیر بابکان در دوره ساسانیان تا به امروز اشکال گوناگون تاریخنگاری به خصوص تاریخنگاری نقلی یا روایی رایج بوده است. در دوران اسلامی به دلایل مختلف از جمله اهمیتی که قرآن به تاریخ میدهد و رونق و گسترش امپراطوری اسلامی و دلایل بسیار دیگر، تاریخنگاری در ایران رونق بسیار مییابد. با انتشار ترجمه فارسی تاریخ طبری با عنوان تاریخ بلعمی (352 ه.ق) سیر تاریخ نگاری اسلامی که با جهان بینی اسلامی نوشته میشد، شروع و توسعه یافت و اشکال گوناگون تاریخنگاری مانند تاریخنگاری عمومی، محلی، دودمانی و منظوم به وجود آمد و در دوره سامانیان و غزنویان با انتشار کتابهای تاریخی بزرگ مانند تاریخ خوارزم (ابوریحان بیرونی)، زین الاخبار (گردیزی، 442 ه.ق) و تاریخ بیهقی (ابوالفضل بیهقی، 450 ه.ق) به اوج خود رسید.
سیر تاریخنگاری در ایران با فراز و نشیبهایی ادامه یافت تا در دوران معاصر دستخوش تغییرات اساسی شد. این تغییرات از دوره قاجار شروع شده و تا امروز ادامه یافته است. علم تاریخ ابتدا در اروپا در قرن نوزدهم دستخوش تحولات اساسی شد. اهمیت یافتن دانش و بینش تاریخی در قرن نوزدهم، و توسعه خودآگاهی ملتها در خصوص ضرورت پیدایش و گسترش دولت- ملتها و نقش تاریخ و آگاهی تاریخی در فرایند ملتسازی و ایدئولوژیهای ناسیونالیسم و مارکسیسم سبب رونق تاریخ و تاریخنگاری در جهان مدرن گردید. در عین حال، علم در معنای مدرن آن توسعه یافت و تمامی علوم از جمله علوم انسانی و اجتماعی جدید ظاهر گردیدند. یکی از شاخههای علوم که متأثر از تحولات اجتماعی و معرفتی مذکور توسعه شایان یافت و مبانی تازه معرفتشناختی و روششناختی کسب کرد، علم تاریخ بود. انگاره نظری غالب که علم تاریخ جدید در آن تعریف شد، اثباتگرایی بود. در این انگاره نظری یا پارادایم، چنین تصور میشود که «ساختار عینی» واقعیت همان طور که بوده، بدیهی و معرف خود است؛ تنها کافی است با به کار بستن «روششناسی علمی» به تشریح وقایع آن گونه که روی دادهاند پرداخت و از واقعیت چگونگی هر پدیده پرده برداشت. برای همه مورخان، تاریخ در کنار رخدادهای برونی و عینی جای گرفته و همچنان نیز جای میگیرد؛ یعنی به واقعیت آنچه در گذشته به وقوع پیوسته است، میپردازد. این انگاره نظری تا سالهای 1970 ادامه یافت؛ دورانی که به تدریج گذار مطالعات کمی به پژوهشهای کیفی کشید، تاریخ کلان به تاریخ خرد راه برد، تجزیه و تحلیل ساختاری به روایت کردنها تقلیل یافت و سرانجام مباحث اجتماعی جای خود را به مضامین فرهنگی سپرد.
انگاره اثباتی اگرچه کاستیهایش بعد مشخص شد، به خوبی توانست کاستیهای تاریخ نگاریهای پیشامدرن را آشکار سازد. روشنفکران ایرانی نیز هنگام آشنایی با تاریخ نگاری جدید به کاستیهای روششناختی تاریخنگاری سنتی ایران وقوف یافتند. درنتیجه، تاریخنگاری در ایران در مواجهه، با تحولات مذکور با چالشهای جدی مواجه گردید و نواقص و کاستیهای آن آشکار شد. تاریخنگاری ایران در دوران پیشامدرن اگرچه دستاوردهای مهمی برای تاریخنگاری ما داشته و همواره نقش مهمی در ایران ایفا کرده است، تفاوت بسیاری با تاریخنگاری معاصر دارد. تا پیش از تحولات عصر جدید، ادب شعر، تذکره نویسی و تراجم احوال با تاریخ مجموعه واحدی تشکیل میدادند و نوشتههای تاریخی با آرایههای ادبی، جملات موزون، شعر، مبالغه و تملق آمیخته بود. نویسندگان این تاریخها چون بیشتر اهل ادب بودند، «ادیب مورخ» نامیده میشدند. در این گونه تاریخنگاری، سنجش، نقد و ارزشیابی منافع و نتیجه گیری اهمیت چندانی نداشت و مؤلفان وقایع را اغلب بدون در نظر گرفتن روابط علت و معلولی کنار هم میچیدند و از ذکر بسیاری از وقایع به سبب ترس و مصلحت اندیشی یا عدم درک معنای آنها چشم پوشی میکردند.
در دوره قاجار همزمان با آشنایی و مواجهه ایرانیان با اروپا و دانشهای برخاسته از تحولات ناشی از رنسانس، انقلاب صنعتی و تحولات مدرنیته در دنیای صنعتی، تاریخ نگاری نیز به تدریج تحول و توسعه یافت. به مدد ترجمه کتابهای تاریخی، تأسیس مراکز جدید آموزش و پژوهش، مهاجرت نخبگان ایرانی به اروپا و دستیابی به منابع علمی جدید، و تحت تأثیر عوامل متعدد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دیگر سبک جدید تاریخ نگاری در ایران پدید آمد. تأسیس دارالفنون (1268) و گشایش مدرسه علوم سیاسی (1317) و تدریس تاریخ در این دو مدرسه را که عامل آشنایی با تاریخ اروپا و تاریخ نگاری اروپایی بود، میتوان از عوامل مؤثر در ظهور این سبک جدید دانست. بعد از آن به تدریج انبوهی از کتابهای تاریخی به زبان فارسی ترجمه شد و مورخان ایرانی نیز خود به نقد تاریخنگاری سنتی و تألیف تاریخ به سبک جدید اقدام نمودند. با تأسیس دانشگاه تهران (1313) و توسعه نظام آموزش عالی نوین، به تدریج رشته تاریخ به عنوان دانش علمی در ایران رونق گرفت. طی دهههای اخیر انبوهی از مراکز آموزش و پژوهش تاریخ در کشور شکل گرفتهاند. اکنون هر سال هزاران مقاله و کتاب در زمینه تاریخ تألیف و ترجمه میشوند و صدها دانش آموخته متخصص تاریخ در مقاطع مختلف، از کارشناسی تا دکتری فارغ التحصیل میگردند.
در کنار تحولات مذکور، مجموعه وسیعی از تحولات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در جامعه جهانی و ایران، تأثیرات ضد و نقیضی بر سیر تاریخ، تاریخنگاری، مطالعات تاریخی و نحوه عرضه تاریخ در قرن بیستم بر جای نهادند. ضد و نقیض از این حیث که هم سبب گسترش مطالعات تاریخی و اهمیت تاریخ شدند و هم به طور همزمان مانع پیشرفت چشمگیر معرفتشناختی و روششناختی این مطالعات در ایران شدند. نهادی شدن، ایدئولوژیک شدن و رسانهای شدن مطالعات تاریخی سه فرایند اصلی بودهاند که طی یک قرن گذشته به نحو گستردهای زمینه توسعه مطالعات تاریخی را فراهم نمودند و در عین حال این مطالعات را با چالشهایی از نظر توسعه روششناختی رو به رو کردهاند. در اینجا به نحو اجمال این فرایندها را توضیح میدهیم:
نهادی شدن
همان طور که توضیح دادیم تاریخنگاری و مطالعات تاریخی جدید در ایران، با تأسیس دارالفنون مدرسه علوم سیاسی و دانشگاه تهران شکل و توسعه نهادی یافت. از زمان تأسیس دانشگاه تهران تاکنون، دهها گروه آموزشی در دانشگاههای دولتی، آزاد و مؤسسات آموزش عالی دیگر در سراسر ایران به تربیت کارشناس، محقق و مورخ مشغول شدهاند. این مؤسسات آموزش عالی دست اندرکار تربیت نیروی انسانی برای مراکز پژوهشی و انتشاراتیای هستند که همزمان با توسعه دانشگاهها گسترش یافتهاند. مراکز آموزش عالی زمینه تحولات گستردهای را در مطالعات تاریخی و تاریخنگاری در ایران فراهم ساختند:- گسترش مخاطبان حرفهای متون تاریخی، از راه تربیت دانشآموختگانی که هویت مورخ بودن حرفهای داشتند؛
- حرفهای شدن تاریخنگاری؛
- گسترش و انتقال دستاوردهای روششناختی و معرفتشناختی مطالعات تاریخی در سطح جهانی و مخصوصاً غرب به ایران؛
- استانداردسازی روشهای تحقیق به سبک جدید در مطالعات تاریخی و تاریخنگاری از راه آموزش روشهای تحقیق؛
- انسجام بخشیدن به اجتماع و آکادمیای تاریخ در ایران، از راه اعطای مدرک تحصیلی و رشتهای، همچنین گردهمآوری علاقمندان به تاریخ و مطالعات آن؛
- ترویج و نشر متون تحقیقی و آموزشی تاریخنگاری؛
اما با گذشت زمان و نهادینه شدن دانشگاه، مطالعات تاریخی و تاریخنگاری آکادمیک متأثر از مسائل و مشکلات دانشگاه در ایران، نتوانست همپای تحولات و پیشرفتهای تاریخنگاری در سطح جهانی یا متناسب با نیازهای جامعه ایران توسعه یابد. بررسی مشکلات تاریخنگاری آکادمیک، خود موضوع مستقلی است. از این رو، به سرعت هم عرض تاریخنگاری آکادمیک، «تاریخنگاری روشنفکرانه» در عرصه عمومی گسترش یافت. این نوع مطالعات بیشتر خصلت بین رشتهای دارند و توسط نهادهای مستقل انتشاراتی یا نهادهای پژوهشی دولتی حمایت میشوند. درواقع دانشگاه توانایی پاسخگویی به نیازهای دولت و همچنین روشنفکران مستقل را نداشت. لاجرم این دو، خود به تدریج نهادهایی برای توسعه مطالعات تاریخیشان ایجاد نموده و گسترش دادند. اکنون طی سده گذشته، صدها مرکز انتشاراتی، پژوهشی و مؤسسات آموزش عالی به شیوهای نهادی دست اندرکار تولید، ترویج و توسعه تاریخنگاری در ایران هستند. از این رو، شناخت وضعیت تاریخنگاری ایران امرزو، نیازمند شناخت رویهها، ساز و کارها و عملکردهای نهادی نهادهای مذکور است. این نهادها از نظر سیاسی، ایدئولوژیک و گفتمان تاریخی انسجام و یکپارچگی ندارند. نهادهای دانشگاه عمدتاً و بیش از هر چیز خود را مقید به روش علمی و انگاره نظری اثباتی میدانند. این انگاره نظری اولیهای بود که آکادمیای تاریخنگاری جدید ایران براساس آن توسعه یافت و با تکیه بر آن خود را از تاریخنگاری سنتی متمایز نمود.
مؤسسات انتشاراتی مستقل، نسبت به دانشگاهها از آزادی عمل بیشتری برخوردارند و با عرصه عمومی و روشنفکری پیوند نزدیکتری دارند. این مؤسسات از انتشار متون ترجمه شده روزآمد و مورد پسند بازار اندیشه که مخاطبان بیشتری دارند، حمایت میکنند. با گسترش صنعت نشر و تعدد و توسعه مراکز انتشاراتی در دهههای اخیر، قدرت نفوذ و جایگاه مراکز انتشاراتی مستقل در تاریخنگاری و مطالعات تاریخی ایران اهمیت چشمگیری یافته است. همچنین به علت تنوع و تعدد این مراکز، طیف گستردهای از منابع، متون و موضوعات تاریخی در جامعه ایران عرضه شده است. با توجه به دسترسی جهانی به منابع و متون علمی از طریق اینترنت، مترجمان و مؤلفان ایرانی امروزه با سرعت روزافزون به تازهترین منابع و مباحث تاریخنگاری دسترسی پیدا میکنند و با حمایت مراکز انتشاراتی مستقل، آنها را به سرعت منتشر میسازند.
گسترش مراکز مطالعاتی دولتی در زمینه تاریخ و تاریخنگاری، یکی دیگر از ابعاد توسعه نهادی تاریخنگاری در ایران معاصر است. در ایران دولتها همواره مورخان خاص خود را تربیت و حمایت میکردند. در گذشته این موضوع عمدتاً جنبه فردی داشت و پادشاهان و فرمانروایان از مورخان، با پاداش دهی و تعیین مقرری منظم حمایت مینمودند، اما در دوره معاصر دولتها برای تأمین هدفهای خود در زمینه تاریخ، اقدام به تأسیس سازمانها و مؤسسات پژوهشی، آموزشی و انتشاراتی میکنند. این مؤسسات با برخورداری از بودجه ملی (نفت)، وظیفه دارند متناسب با ارزشها و فلسفه سیاسی حکومت وقت، به تولید ترویج و تبلیغ قرائت معینی از تاریخ و گذشته ایران بپردازند و به چالشهایی که روشنفکران و فعالاند دگراندیش و مخالف یا رقیب، در زمینه تاریخ و گذشته مطرح مینمایند، پاسخ دهند. این مؤسسات لزوماً و همیشه نمیتوانند نسبت به هدف سیاسیای که دولت برای آنها در نظر میگیرد وفادار بمانند و اغلب به اشکال گوناگون به توسعه گفتمان تاریخ در عرصه عمومی نیز بسیار کمک میکنند.
این نکته را نیز باید اضافه کرد که نهادی شدن گفتمان تاریخ در ایران، تنها محدود به نهادهای مذکور نیست. نظام آموزش و پرورش جدید، سهم بسیاری در این زمینه داشته است. آموزش و پرورش اولین نهاد فراگیر و گستردهای بود که از یکصد سال پیش به تولید و ترویج فرهنگ مدرن در ایران امروز پرداخت. یکی از نخستین مؤلفههای برنامه درسی آموزش و پرورش جدید ایران، درس تاریخ بود. از طریق این درس، دانشآموزان باید «تخیل تاریخی» تازهای نسبت به گذشته ایران به دست میآوردند، به همین سبب هر دولتی متناسب با فلسفه سیاسی خود، نوع خاصی قرائت تاریخی از گذشته ایران را در کتابهای درسی عرضه کرده است.
همچنین نظام آموزش و پرورش جدید، از طریق گسترش سوادآموزی توانسته است گستره مخاطبان متون و منابع تاریخ را بسیار وسعت دهد. در یک قرن پیش، کمتر از بیست درصد ملت ایران توان خواندن یا نوشتن داشتند، اما اکنون به مدد نظام آموزش و پرورش بیش از هشتاد درصد ملت باسواد هستند. در عین حال، گسترش آموزش عالی نیز سبب توسعه سرمایه فرهنگی آحاد مردم شده است. در چنین شرایطی میتوان گفت نظام آموزش و پرورش و نظام آموزش عالی به طور مستمر و نهادی، برای توسعه مولدان و مخاطبان منابع و متون تاریخی تلاش مینمایند. این امر زمینه را برای «همگانی شدن Massification» تاریخ و تاریخنگاری ایجاد کرده است. فرایند همگانی شدن تاریخ با گسترش رسانهها و «رسانهای شدن» آن بسیار گستردهتر میشود (این فرایند را به نحو مستقل توضیح خواهیم داد). نکته اصلی این است که با همگانی شدن مخاطبان متون تاریخی، تاریخنگاری از جنبههای گوناگون دستخوش تغییراتی میشود.
ایدئولوژیک شدن
روشنفکران ایرانی از همان ابتدای نیمه قرن نوزدهم، به اهمیت تاریخ برای ایجاد تحول و تحقق «ایده پیشرفت» برای ایران پی بردند و افرادی نظیر میرزا فتحعلی آخوندزاده یا میرزا آقاخان کرمانی به نقد تاریخنگاری سنتی پرداختند و تا دوران مشروطه توانستند با سبک جدید تحقیق تاریخی آشنا شوند. در عین حال، از همان ابتدا در دام نگرشهای ایدئولوژیک اسیر شدند. ناسیونالیسم اولین ایدئولوژیای بود که انگاره نظری تاریخنگاری جدید شد. ظهور دولت- ملت جدید در ایران در پی انقلاب مشروطه و همچنین بعد از روی کارآمدن رضا شاه بر پایه نوعی «ناسیونالیسم رمانتیک» یا فرهنگی (احیای فرهنگ ایران باستان) بود. در نتیجه روشنفکران حاکم عصر مشروطه مانند میرزا آقاخان کرمانی، سید حسن تقی زاده و حسین پیرنیا و بسیاری مورخان دیگر، عمدتاً بر پایه این ایدئولوژی به تاریخ و مطالعات تاریخی پرداختند و از آن زمان تاکنون سایه این ایدئولوژی کم و بیش بر بسیاری از مطالعات تاریخی وجود داشته است.مارکسیسم ایدئولوژی دیگری است که در دوره معاصر، تمام مطالعات تاریخی در سطح جهان و از جمله ایران متأثر از آن بوده است. مارکسیسم از هر نظر پیامدهای بسیار گستردهای برای تاریخ به دنبال داشت و مورخان مارکسیست مانند «مکتب آنال» پیشرفتهای شگرفی در مطالعات تاریخی به وجود آوردند؛ به ویژه مارکسیستها توجه به ابعاد اجتماعی و اقتصادی رخدادها و همچنین تودههای مردم را در دستور کار مورخان قرار دادند. از دهه 1880 به بعد روشنفکران بسیار از جمله برخی مورخان به مارکسیسم گرویدند تا در همدلی با جنبشهای اجتماعی و کارگری که بخش گستردهای از آن با راهبرد آموزههای مارکس به نیروهای سیاسی تودهای مبدل شده بودند، جهان را تغییر دهند. همبستگی روشنفکران با جنبشهای تودهای، مورخان داعی دگرگونی جهان را به سوی رشتههای پژوهشی خاص به ویژه مطالعه سرگذشت مردم عادی و زحمت کش کشانید.
در ایران تاریخنگاری مارکسیستی با تشکیل و گسترش حزب توده به وجود آمد و محققانی مانند تقی ارانی، احسان طبری، کریم کشاورز، ایرج اسکندری، فرهاد نعمانی و باقر مؤمنی آن را توسعه دادند. واقعیت تلخ درباره تاریخنگاری مارکسیستی در ایران، این است که این نوع تاریخنگاری بیش از آنکه نوعی تلاش مستقل آکادمیک باشد، نوعی فعالیت حزبی و سیاسی بود. در نتیجه، این تاریخنگاری نتوانست همگام با تحولات و پیشرفتهای روششناختی در حوزه تاریخنگاری مارکسیستی به پیشرفت تاریخنگاری در ایران کمک نماید.
سومین ایدئولوژی تأثیرگذار در مطالعات تاریخی ایران «ایدئولوژی بومیگرایی» است که عده زیادی از روشنفکران ایرانی شارح آن بودند. این ایدئولوژی در نتیجه نقد روابط استعماری غرب و «سیاستهای نوسازی»، به سبک غربی در دوره پهلوی گسترش یافت. ایدئولوژی بومیگرایی اساساً پدیدهای جهانی بود و در اغلب کشورهای غیرعربی گسترش یافته بود. این ایدئولوژی به اشکال گوناگون مانند گفتمان پسا استعماری، ضد شرقشناسی و اسلام گرایی مطرح شد.
در سالهای 1970 با ظهور گفتمان بازاندیشی و نقادی دانشهای انسانی و اجتماعی در غرب، در کشورهای غیرغربی نیز نوعی انتقاد از توسعه تاریخنگاری جدید و مطالعات تاریخی تحت لوای «گفتمان پسا استعماری» شکل گرفت. عصاره این گفتمان در عبارت زیر از فرانتس فانون بیان شده است:
"تاکنون شاید به اندازه کافی نشان ندادهاند که استعمار، تنها به تحمیل خود بر حال و آینده کشور تحت سلطهاش بسنده نمیکند. استعمار تنها با فشردن دست و پای مردم در حلقههای زنجیر خودشان با تهی کردن مغز استعمارزده از هرگونه شکل و محتوا ارضا نمیشود، بلکه استعمارگر توجه خود را به گذشته مردم ستم کشیده نیز معطوف مینماید، آن را کج و معوج میکند، تغییر شکل میدهد و منهدم و نابودش میگرداند. امروزه، این اقدام حساب شده بیاعتبار کردن تاریخ پیش از استعمار، معنی و مفهوم دیالکتیکی خود را باز یافته است. هنگامی که ما به فعالیتهایی که به منظور تباه کردن فرهنگی، که عمومی ترین وجه ممیز دوران استعمار است، فکر میکنیم. متوجه میشویم که هیچ چیز اتفاقی انجام نیافته است. هدف کلی تعقیب شده وسیله استعمار، مسلماً متقاعد ساختن مردم بومی به این امر بوده است که استعمار باید آنان را از قید نادانی و تاریکی نجات دهد. نتیجه این اقدام آگاهانه که به وسیله استعمار دنبال شده، عبارت است از: فرو کردن این نکته در مغز بومی که رفتن کلن (استعمار) به معنای بازگشت دوران توحش و آمیزش با مردم پست و برگشت به دوره حیوانیت است (قانون بیتا: 201)."
گفتمان پسا استعماری در ایران، نمایندگان برجستهای مانند جلال آل احمد و علی شریعتی را در دهههای مذکور پیدا کرد. آنان در نوشتههای متعدد خود به نقد روشنفکران ایرانی از جمله مورخان پرداختند. در نتیجه گسترش این گفتمان و عوامل متعدد اجتماعی و سیاسی دیگر بود که در سال 1357 انقلاب اسلامی رخ داد. از آن پس نظام سیاسی حاکم، تلاش گستردهای برای توسعه تاریخنگاری اسلامی یا تاریخنگاری که به هر حال با جهان بینی و ارزشهای برخاسته از انقلاب اسلامی سازگار باشد، انجام داده است. در عین حال در بین برخی مورخان دانشگاهی نیز نوعی گفتمان انتقادی یا خودآگاهی انتقادی نسبت به فعالیتهای پژوهشی و آموزشی در دهههای اخیر شکل گرفته است. در این گفتمان نقادی دانش تاریخی موجود، آگاهی به کاستیهای روششناختی، معرفتشناختی و نظری وقوف به محدودیتهای ایدئولوژیک و سیاسی، ناکافی بودن منابع و پژوهشهای تاریخی، ضرورت نقد و نقادی بیشتر مطالعات تاریخی، ضرورت توسعه رویکرد بین رشتهای در مطالعات تاریخی و برخی نکات دیگر وجود دارد.
اکنون در موقعیت و لحظهای قرار گرفتهایم که گفتمان تاریخ در ایران از ابعاد مختلف با چالشهایی مواجه شده است. مهمترین کمکی که تاریخنگاری آکادمیک میتوانست در ایران انجام دهد، توسعه روششناختی مطالعات تاریخی بود، ولی این امر تحقق نیافته است. از جهاتی گفته میشود تمام پژوهشهای اجتماعی و تاریخی در ایران با مشکل روش زدگی روبه رو است؛ یعنی پژوهشها تبدیل به اجرای یک سری الگوریتمهای مشخص و ثابت شدهاند و اثری از چیزی به نام خلاقیت محقق در آن مشاهده نمیشود؛ از این رو است که روز به روز پژوهشهای اجتماعی عقیمتر میشوند. برای پژوهش نیازی به این نیت که شما فردی خلاق باشید، حتی نیازی نیست که شما به معنای واقعی «اندیشه» کنید، بلکه تنها کافی است الگوریتم یک تحقیق را به خوبی بلد باشید. بتوانید خیلی خوب عنوان را به مسئله تبدیل کنید، برای مسئله روش مناسب پیشنهاد کنید و روش را طبق الگوریتمهای مشخص پیمایشی، آزمایشی یا اسنادی در دالان مشخص شده پیش ببرید. سپس تحقیق آماده است! میتوان آن را به کارفرما عرضه داد! (بخشی، 1387)
همچنین گفته میشود که تجزیه و تحلیل تاریخی تا حدود زیادی از کانون سئوالات اصلی روش تحقیق جدا شده است. مطالعات پراکنده تاریخی نیز که در ایران انجام میشود، عمدتاً فاقد صبغهای روشمند است و تنها به مقایسههای توصیفی فارغ از تجزیه و تحلیل فرایندی بسنده میشود. (ذکایی، 1387)
در کنار نقد بنیادهای روششناختی مطالعات تاریخی و تاریخنگاری، مسئلهها و موضوعات تاریخنگاری و به طورکلی گفتمان تاریخ با نقدهای اساسی مواجه است. این نقد ابتدا در غرب و در سطح جهانی در نیمه قرن بیستم شکل گرفت و سپس به سایر کشورها توسعه یافت. در پایان سالهای 1950 و سالهای نخست 1960، گروهی از تاریخ نگاران جوان مارکسیست دست به انتشار کتابها و مقالاتی با عنوان «تاریخ از پایین» (تاریخ فرودستان و مردم معمولی، نه تاریخ زبدگان و بالاییها) زدند، از جمله آثار کلاسیک جورج روده درباره نقش جماعات مردم (Crowd) در شهر پاریس (در هنگام انقلاب فرانسه) یا کتاب آلبر سوبول درباره سانکولوتهای پاریسی (جمهوری خواهان رادیکال در انقلاب کبیر فرانسه) و کتاب معروف ای. پی. تامپسون درباره طبقه کارگر انگلستان.
با الهام از همین گرایشها، در سالهای 1960 و 1970 تاریخ نویسان توجهشان را از تاریخنگاری سنتی که درباره رهبران و نهادهای سیاسی بود، به سمت تحقیقاتی در زمینه ترکیب اجتماعی زندگی روزانه کارگران، خدمتکاران، زنان، گروههای قومی و نظیر اینها معطوف کردند.
رسانهای شدن
در نتیجه توسعه رسانههای جمعی، تاریخ و روایتگری تاریخی به صورت رسانهای به صورت گستردهای توسعه یافته است. امروزه یکی از برنامههای مهم تلویزیونی، سریالهای تاریخی، برنامههای باستانشناسی، گفت و گوهای علمی تاریخ، برنامههای آموزشی تاریخ و اشکال بسیار متنوع تولیدات تلویزیونی در زمینه تاریخ است. این امر موجب «بصری شدن Visolisation» فهم و بینش تاریخی عوام شده است و بیش از هر زمانی «تاریخ به مثابه سرگرمی» در دسترس عامه قرار دارد. دسترسی به تاریخ تا گذشته نه چندان دور، بسیار محدود بود؛ زیرا تنها افراد باسواد، فرهیخته و متخصص و در عین حال صاحب قدرت یا نفوذ میتوانستند به بایگانیها و کتابخانهها دسترسی داشته باشند، اما اکنون برنامههای تلویزیونی با بازآفرینی داستانهای گذشته یا بازسازی رخدادهای تاریخی، گذشته را به صورت منبع سرگرمی و امری کاملاً دسترسپذیر کردهاند. در عین حال، رسانههای دیگر نیز به صورتهای متفاوتی به ترویج و دسترسپذیری تاریخ برای عوام میپردازند. امروزه تاریخ در ایران نیز مانند بسیاری از کشورهای دیگر یک جنبه متنی پیدا کرده و تبدیل به نظامی از دلالتها و نشانههای تلویزیونی، گالری عکسها و ... شده است. برای نشان دادن اهمیت نقش رسانهای شدن تاریخ به چند مثال در زمینه رسانه شدن تاریخ اسلام در رسانههای ایران در سالهای اخیر میپردازیم:رسانههای دولتی ایران چندین سال است که زندگی پیامبران و امامان را به صورت فیلم عرضه میدهند. اولین تولید در این زمینه، سریال امام علی (علیه السلام) بود. این سریال در زمان پخش با مناقشههایی همراه شد؛ زیرا در این سریال تصویر امام علی (علیه السلام) تا حدودی به امری «غیرقدسی» یا دنیوی تبدیل شد. رسانهها در بازنمایی امور، باید به مادیترین وجوه که قابل ارائه است، بپردازند و از برخی وجوه معنایی که قابل تصویرسازی نیست، چشم بپوشند. همچنین برای لذت بخش کردن متنهای تصویری برای جلب مخاطب، ناگزیر به ماجراها و اموری توجه میکنند که مورد پسند بینندگان و شنودگان باشند. این امر سبب میشود در بازنمایی زندگی امامان و پیامبران، روایتی تقریباً عرفی و دنیوی شده از زندگی پیامبران و امامان داشته باشیم. برای مثال به طور تاریخی چهره پیامبران و امامان نامحسوس است، ولی در فیلم امام علی (علیه السلام) اگرچه ظاهراً چهره امام علی (علیه السلام) آشکار نیست، چهره مالک اشتر و شخصیتهای دیگر را میبینیم و در تداعی معنایی که صورت میگیرد، داریوش ارجمند را با مالک اشتر همخوان میکنیم؛ در اینجا عملاً تمام فضای قدسی، انتزاعی و آسمانی را زمینی میکنیم. اکنون این پرسش مطرح میشود که نشانه گذاری تاریخ اسلام به صورت تصویر، چقدر میتواند تاریخ اسلام را منعکس کند؟ همچنین موسیقیای را که برای فیلم امام علی (علیه السلام) ساختند بینظیر است و بسیاری مردم اکنون امام علی (علیه السلام) را با این موسیقی میشناسند، در حالی که در فرهنگ اسلامی موسیقی جایگاهی ندارد. وقتی برجستهترین شخصیت تشیع را با موسیقی معرفی میکنیم، شرایط عوض میشود. وقتی تاریخ را متن میکنیم، خود پیامبر وجود ندارد، ولی فیلم آن وجود دارد. حال اگر صد هزار کتاب در زمینه تاریخ صدر اسلام نوشته شود. باز هم فیلمهای حضرت محمد (صلی الله علیه وآله و سلم) یا امام علی (علیه السلام) تأثیر بسیار گستردهتری در تخیل تاریخی مردم از اسلام به جای میگذارند. وقتی تاریخ اسلام تبدیل به متن و متن هم تبدیل به رسانه جمعی میشود، تاریخ اسلام دیگر مسئلهای آکادمیک نیست که محققان درباره آن مناقشه طرح کنند یا نه؛ مسئله این است که «حافظه جمعی» جامعه تحت تأثیر آن دگرگون میشود. وقتی یک واقعه تاریخی یا شخصیت دینی را به تعزیه، تئاتر، موسیقی عامه پسند یا فیلم سینمایی تبدیل میکنیم. لاجرم در روایت آن در متن، دستکاریهایی صورت میگیرد که زندگی و واقعه موردنظر قابلیت «عامه پسند شدن» را پیدا کند. در اینجا رابطه مردم، شخصیتها و رخدادهای دینی کارناوالی، مردم پسند و دنیوی میشود. به نوعی عامه مردم سلیقهشان را بر نحوه روایت از تاریخ دین تحمیل میکنند.
سیاسی شدن
عمومی شدن تاریخ و روایتهای گذشته از طریق رسانهها، سبب افزایش بیش از پیش اهمیت و معنای سیاسی تاریخ شده است. تاریخ همواره برای حکومتها و قدرتها اهمیت داشته است. اکنون این اهمیت نه تنها مضاعف شده، بلکه ابعاد متفاوت و وسیعی یافته است؛ زیرا در زمان حاضر هرگونه روایتی از رخدادهای گذشته، به سهولت از طریق رسانهها تبدیل به تصاویر جذاب و عامه پسند میشود و در اختیار تک تک شهروندان قرار میگیرد و همگان با هر میزانی از توانایی فکری و سرمایه فرهنگی میتوانند به آن دسترسی پیدا کنند. در چنین شرایطی، تاریخ نه تنها روایتی صرف از گذشته نیست، بلکه تبدیل به ذهنیت بافعل کنونی شهروندان از هستی و هویت امروزیشان شده است؛ از این رو از سویی موجب «دموکراتیکتر شدن» تاریخ میشود و از سوی دیگر قدرتمندان و حکومتها را بیش از هر زمانی ترغیب و ناگزیر به مداخله در تاریخ مینماید. این امر اگرچه موجب سرازیر شدن کمکها و حمایتهای مالی و حقوقی دولتها در زمینه توسعه تاریخ و مطالعات تاریخی شده است، در عین حال محدودیتهای مهمی نیز برای آن ایجاد مینماید.علاوه بر این، رسانهای شدن تاریخ پیامدهای متعددی برای تاریخنگاری دارد؛ زیرا با رسانهای شدن و عمومی شدن تاریخ، مورخان نیز دیگر نمیتوانند مانند گذشته تنها متولیان روایتگری تاریخ باشند، بلکه روزنامه نگاران، کارگردانان، فیلنامه نویسان، گزارشگران، مفسران رسانهای، عکاسان، فیلم برداران و بسیاری دیگر از کارگزاران رسانه به جمع آنان پیوستهاند و در کنارش به بازنمایی امر تاریخی مشغولاند. در این شرایط است که مورخان نیز گاه به کارگزاران و کنشگران رسانهای بدل میشوند تا بتوانند در بازار تاریخ جایی برای متاع خود بیابند. بدین سبب نه تنها تاریخ و روایتگری گذشته، که مورخان نیز در فرایند عامه پسند شدن درگیر میشوند. در چنین شرایطی معیارهای پژوهش تاریخی دیگر صرفاً معیارهای موردنظر مورخان و آکادمیا نیست، بلکه پسند عامه و ملاک بازار نیز تعیین کنندهاند. با توجه به این تحولات است که در بحث تاریخ، مفهوم «بازنمایی» اهمیت اساسی دارد. بازنمایی یعنی آنچه که رادیو، تلویزیون، روزنامهها و رسانههای جمعی از پدیدههای اجتماعی عرضه میکنند، انتقال و ارائه تصاویری از واقعیت نیست، بلکه نوعی دستکاری در آن وجود دارد؛ یعنی به طور همزمان هم بازتابی است از یک واقعیت و هم برساختن و شکل دادن آن است. رسانهها در انعکاس واقعیت، به نوعی دست به شبیه سازی آن میزنند و از آنجایی که این بازنمایی یا شبیه سازی واقعیت، چیزی است که «برساخته» میشود، قدرت و ایدئولوژی در آن دخالت دارد. بازنمایی تاریخ از جمله پدیدههایی است که در قرن بیستم مورد علاقه رسانهها بوده است؛ چرا که همه دولتها، حکومتها و نهادهای سیاسی علاقه داشتند به نحوی روایتی از تاریخ را بازنمایی کنند. در ایران هم رسانهها ابزاری برای این کار بودند.
وقتی تاریخ بدین شکل از طریق رسانهای شدن عمومی میشود، حد و مرز آن از حوزه آکادمی بیرون میآید و در چرخهای قرار میگیرد که دیگر معیارهای صحت و سقم تاریخی فقط توسط نخبگان مورخ تعیین نمیشود، بلکه تودههای مردم هم از طریق واکنشهایی که نسبت به چگونگی بازنمایی تاریخ عرضه میکنند، معیارهای خود را برای تعیین تاریخی بودن امور بر تاریخ تحمیل میکنند. پیامدهای رسانهای شدن در تاریخ بسیار گسترده است. تا اینجا ابعاد همگانی شدن، عامه پسند و سرگرمی شدن، دموکراتیک شدن، بصری شدن و سیاسی شدن آن بررسی شد. در ادامه پیامدهای یکی از این فرآیندها یعنی بصری شدن را بر تاریخنگاری شرح میدهیم:
بصری شدن
دیوید استیلی در کتاب بسیار خواندنیاش با عنوان کامپیوتر، بصری شدن و تاریخ: چگونه فناوریهای جدید فهم ما از گذشته را متحول میسازند (Staley, 2004) بصری شدن تاریخ را مهمترین تحول دهههای اخیر در شناخت انسان معاصر از گذشته میداند. استیلی استدلال میکند که مجموعه فناوریهای ارتباطی و نمایشی جدید مانند عکاسی، فیلمبرداری، ارتباطات ماهوارهای و اینترنت در کنار موزهها، گالریها و اشکال گوناگون نمایشگاهها، فرصتهای تازه و متفاوتی برای عرضه تاریخ و دسترسی به گذشته در دوره مدرن در اختیار بشر قرار دادهاند. در دوره پیشامدرن روایتگری و دسترسی به گذشته عمدتاً محدود به بیان و نقل تاریخ از طریق واژگان بود که به صورتهای شفاهی یا مکتوب انجام میشد. تنها شکل متفاوت یا غیرکلامی تاریخ، اشیاء، بناها و بقایای به جای مانده از گذشتگان بود، اما با توسعه نقاشی از قرن شانزدهم به بعد و اختراع دوربین عکاسی در قرن نوزدهم، و سپس دوربین فیلمبرداری به تدریج بازآفرینی و نمایش گذشته به صورت تصویر گسترش یافت. پیدایش صنعت سینما و ظهور فیلم این امکان را فراهم ساخت که انسان بتواند به تماشای گذشته بپردازد و تاریخ را به جای خواندن «تماشا کند». علی رغم اینکه تا دهه هفتاد روایتگری بصری تاریخ بسیار توسعه یافته بود، اختراع همگان به امر عادی بدل شود. در عین حال، طی چند دهه گذشته به دلیل گسترش صنعت گردشگری و توریسم، ساختن و توسعه موزهها و نمایشگاههای فرهنگی نیز به نحو چشمگیری در بصری کردن تاریخ نقش ایفا کردهاند. اهمیت بصری شدن تاریخ در این نکته است که بصری شدن به طور اساسی با «نثر مکتوب» و «نگارش» از نظر نوع عرضه مباحث و شیوه استدلال تفاوت دارد؛ زیرا تصاویر امکان ارائه چند بعدی (مکان، فضا و مادیت چیزها) پدیدهها را میسر میسازد، در حالی که نثر مکتوب یا نگارش «تک بعدی» و «خطی» است. این امر برای مورخان که درباره گذشته سخن میگویند اهمیت شایانی دارد؛ زیرا گذشته ظاهراً امر زنده موجود و در دسترس نیست. بصری شدن تاریخ این امکان را به مورخان میدهد که نه تنها شیوههای تازهای برای دسترسی، فهم و معنادار ساختن گذشته به کار گیرند، بلکه سبب میشود مخاطبان وسیع تری نیز از این طریق پیدا کنند. عوام اکنون بهتر میتوانند با دستاوردهای فعالیتهای مورخان و همه کسانی که در کار بازشناسی گذشته هستند، ارتباط برقرار نمایند. بصری شدن میتواند چالشهایی نیز در مسیر پژوهش تاریخی فراهم سازد؛ از جمله این چالشها «وسوسه خلق فانتزی و خیالی گذشته» و «دستکاری آسانتر در روایتگری تاریخ» است. امروز هزاران فیلم درباره گذشتههای دور و نزدیک تولید شده است. بسیاری از این آثار دستکاریهای عمدی یا غیرعمدی نادرستی در روایت تاریخ به وجود آوردهاند. به هر حال مسئله بصری شدن تنها به تلویزیونی یا «سینمایی شدن تاریخ» محدود نمیشود؛ همان طور که استیلی استدلال میکند امروزه اغلب مورخان حرفهای در کتابها و مقالات خود از اشکال گوناگون تصویر استفاده میکنند و دادههای بصری از منابع اصلی متون ایشان است. بسیاری از مورخان نیز به تولید فیلمهای مستند تاریخی روی آوردهاند. گذشته از اینها، آموزش تاریخ در مدارس و دانشگاهها به صورت دیجیتالی، مجازی و بصری درآمده است؛ از این رو، مورخان ناگزیر باید علاوه بر مهارتهای کلاسیک بتوانند از سواد بصری و دیجیتالی بالایی برای ایفای نقشهای حرفهای خود برخوردار باشند. سالها پیش، مک لوهان استدلال کرد که نوع رسانه ارتباطی هر جامعهای شکل دهنده صورت فرهنگی آن جامعه خواهد بود؛ در این صورت فرهنگ اجتماع مورخان نیز متأثر از رسانههای ارتباطی جدید متحول خواهد شد. اکنون ما تاریخ بصری را در کنار تاریخ مکتوب داریم.بین رشتهای شدن
مطالعه گذشته دیگر در انحصار تاریخنگاری نیست، گرچه حتی در این باره که هرگز چنین انحصاری وجود داشته است، تردید وجود دارد. اکنون نه تنها گذشته موضوع دانشهای گوناگون مانند باستانشناسی، انسانشناسی، جامعهشناسی، مطالعات موزه و امثال این نوع دانشها است، بلکه رسانهها، گزارشگران، کارگزاران رسانهای و سینمایی دست اندرکار دست یافتن به گذشته و نشان دادن آن هستند؛ اما مسئله تنها این نیست، بلکه در زمان حاضر مرز بین تاریخنگاری، مطالعات تاریخی و نمایش و بازنمایی رسانهای تاریخ درهم ریخته است. گئورگ ایگرز در کتاب تاریخنگاری در قرن بیستم از عینیت گرایی علمی تا چالشهای فرامدرن (Iggers, 1997) استدلال میکند که از ابتدای قرن نوزده به تدریج تاریخنگاری به مثابه رشتهای دانشگاهی و مستقل ظهور یافت و توانست مرزهای نمادین فرهنگ رشتهای خاص خود را شکل دهد. در آن زمان مورخانی چون رنکه توانستند تاریخنگاری را با اتکا به تلقی اثباتی از علم تاریخ، از الهیات، ادبیات، فلسفه و دیگر دانشهای انسانی مستقل نمایند. از آن پس در تمام جهان رشته تاریخ توسعه یافت، اما در نیمه دوم قرن بیستم تاریخنگاری دیگر نتوانست با تحولات سیاسی و معرفتی جهان روز خود را انطباق دهد. از این رو مطالعات تاریخی به سرعت با علوم اجتماعی در هم آمیخت و جامعه شناسان، اقتصاددانان، عالمان سیاسی، انسانشناسان و محققان مطالعات فرهنگی پیشروان مطالعات تاریخی شدند. در این روند جدید، به جای تأکید بر عاملیت افراد در شکل گیری رخدادها عمدتاً بر ساختارهای اقتصادی و اجتماعی به عنوان شکل دهنده تحولات تاریخی تأکید میشود.همچنین با ظهور دنیای پست مدرن در دهههای اخیر و نقدهای معرفتشناختی و روششناختی آنها، به تدریج ایده علمی بودن تاریخنگاری به چالش کشیده شد. در قرن نوزدهم تاریخنگاری به کمک مورخان بزرگی مانند رنکه با ایده علمی شدن توانست حرفهای شود و به صورت رشتهای تخصصی و مستقل درآید. در دهههای اخیر با بیان این نکته که تاریخنگاری نوعی فعالیت ادبی است که مورخان در کار خلق داستانهایی درباره گذشته هستند و متون تاریخی مانند متون ادبی ارزش و کارکردهای زیباشناسانه دارند و در نتیجه تخیل و حقیقت در روایت تاریخی در هم آمیخته است، عملاً تاریخنگاری با نقد ادبی نیز پیوند خورد. در اینجا قصد بررسی داعیههای پست مدرن را نداریم، اما حاصل پیوند تاریخ و علوم اجتماعی، و تاریخ نگار و منتقد ادبی این شده است که مطالعات تاریخی بیش از هر زمان دیگری ماهیت بین رشتهای پیدا کرده است. در این فرایند بین رشتهای شدن، رویکرد تاریخ فرهنگی اهمیت ویژهای دارد؛ زیرا این رویکرد به مثابه یک رویکرد تحلیلی انتقادی، معطوف به روششناسیهای تازهای است که اجازه میدهد مجموعه دستاوردهای علوم در رشتههای مختلف علوم اجتماعی یعنی اقتصاد، تاریخ، مطالعات فرهنگی، انسانشناسی، جامعهشناسی، زبانشناسی و سایر رشتهها را در خدمت مطالعات تاریخی قرار دهد.
تحولات جهانی مذکور در زمینه تاریخنگاری در ایران نیز به تازگی بازتاب یافته است. ترجمه متون تازه پست مدرن، متون تاریخی متکب آنالز و مورخانی مانند فرنان برودل و مارک بلوک، گسترش مطالعات تاریخی در رشتههای علوم اجتماعی و مباحث معرفت شناسی و فلسفه علم که دیگر محدود به فضای آکادمیا نیست و در رسانهها نیز انعکاس وسیع دارد، جملگی سبب تردیدها و نقدهایی نسبت به تاریخنگاری آکادمیک و تثبیت شده کنونی گردیده است. همچنین این تحولات زمینه گسترش رویکرد بین رشتهای در تاریخ و تاریخنگاری را فراهم کرده است.
فرهنگی شدن
یکی از مهمترین پیامدها و ابعاد تحولات مذکور در تاریخنگاری امروزی توجه روزافزون به فرهنگ، زندگی روزمره و تجربه زیسته همه مردم اعم از صاحبان قدرت یا افراد معمولی است. این امر ناشی از چرخش فرهنگی در تاریخ از یک سو و متکثر شدن روش شناختی و معرفتشناختی مطالعات تاریخی از دیگر سو است. مهمترین تبلور عینی چرخش فرهنگی در تاریخنگاری و مطالعات تاریخی را میتوان در گسترش روزافزون تاریخ فرهنگی در دهههای اخیر دانست. تاریخ فرهنگی اگرچه ریشه و تاریخ طولانی دارد و ژاکوب بورکهارت مورخ سوئیسی قرن نوزدهم بنیانگذار آن است، در معنای اخیر آن از دهه 1970 به این سو گسترش یافته است. این رویکرد از تلفیق رهیافتهای انسان شناسی، زبانشناسی، نظریه ادبی، مطالعات فرهنگی و تاریخ شکل گرفته و به مطالعه فرهنگ عامه پسند و تفسیر فرهنگی تجربههای تاریخی میپردازد. در این رویکرد، توصیفهایی از دانش، رسوم شیوه زندگی، مناسبات بین مردم، ورزش، آشپزی، فرهنگ مردم و هنرهای اقوام، ثبت و مستندسازی روایت میشود. پدیدههایی که مرتبط با مردم عادی و غیر نخبگان است، مانند جشنها، کارنوالها، آیینهای عمومی و عامه پسند، سنتها، حماسهها و قصههای فرهنگ مردم، صورتهای گوناگون فرهنگ شفاهی و روندها یا جریان فرهنگی عمومی مانند ناسیونالیسم و جنبش زنان از موضوعات اصلی و مورد توجه تاریخ فرهنگی بوده است. موضوعاتی که در تاریخ فرهنگی مطالعه میشوند، معمولاً شامل رخدادهای فرهنگی است که از گذشته تا اکنون به نحو متوالی و مستمر تداوم داشتهاند و ممکن است در آینده نیز ادامه یابند. تاریخ فرهنگی به ثبت و تفسیر رخدادهای گذشته انسانی با در نظر گرفتن بستر یا فضای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آنها میپردازد. تاریخ فرهنگی متأثر از مطالعات فرهنگی، توجه خاصی به مفاهیمی مانند قدرت، ایدئولوژی، طبقه، هویت، نژاد و جنسیت دارد. چگونگی بازنمایی گذشته و تاریخ در رسانههایی مانند تلویزیون، رادیو، مطبوعات، مجلات و اینترنت از موضوعات اصلی در مطالعات تاریخ فرهنگی بوده است. این رویکرد از تاریخ از رهیافتهای گوناگون تاریخنگاری مانند تاریخ هنر، مکتب آنالز، تاریخنگاری مارکسیستی، تاریخنگاری خُرد و تاریخ فرهنگی جدید یا نو تاریخیگری تغذیه میشود.منبع مقاله :
فاضلی، نعمتالله، (1392) تاریخ فرهنگی ایران مدرن: گفتارهایی در زمینه تحولات گفتمانی ایران امروز از منظر مطالعات فرهنگی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}