معناشناسى واژه جاهليت در قرآن
معناشناسى واژه جاهليت در قرآن
درباره معناى واژه جاهليت در قرآن كريم اختلاف نظر وجود دارد: برخى آن را به معناى بىدانشى و نادانى گرفتهاند; اما در اين مقاله تلاش شدهاست كه به مدد ادله عقلى مانند تحدى قرآن، غناى ادبى باقيمانده از عصر جاهلى، هدف بعثت و تناسب اعجاز قرآن با عصر حضرت رسولصلى الله عليه وآله و ادله نقلى مثل اقوال لغويون، سخنان ادبا، روايات معصومينعليهم السلام و آيات قرآن كريم ثابتشود، جاهليتبه معناى مذكور نيست; بلكه به اين معناست كه مردم پيش از اسلام از مكارم اخلاقى بهره كاملى نداشتند.
كليدواژهها: جاهليت، دوره قبل از اسلام، مكارم اخلاق، نادانى.
واژه «الجاهلية» در چهار سوره قرآن كريم به ترتيب در سوره آل عمران، آيه 154; مائده، آيه 50، آيه 33 و سوره فتح آيه 26 و همچنين ماده «جهل» در صيغههاى مختلف قريب به بيستبار در سور مختلف قرآن آمده است (1) .
در كتب معتبرى چون نهجالبلاغه و نهجالفصاحه و همچنين ادبيات عرب در مورد اين واژه مطالب زيادى مشاهده مىشود. اما متاسفانه اين واژه نزد عرب و بويژه فارسى زبانان تحريف معنوى شده است و بيشتر آن را مترادف «نادانى» و متضاد «علم» و «شناخت واقعى» تعريف مىكنند و شايد كاربرد فراوان آن را در اين معنا و آنچه درباره اوضاع اجتماعى پيش از اسلام در شبه جزيره عربستان نظير جنگ و ستيز، عادات ناشايست، اعتقادات خرافى و از همه مهمتر زنده به گور كردن دختران كه در برخى كتب آمده است، بتوان از مهمترين عوامل اين تحريف بشمار آورد.
نويسنده كتاب تاريخ ادبيات عرب در معناى جاهليت مىگويد:
دوران نادانى و جهالت نيست كه در برابر دوران بعد، يعنى عصر علم كه پيامبراسلامصلى الله عليه وآله ايجاد كرد و نيز در مقابل وحى خدايى قرار گيرد; لفظ جاهليت درحقيقتشامل تمام پديدههاى خشونت، درندگى، استبداد، خودپرستى و... مىگردد (2) .
در اين مقال بر آنيم كه با ذكر ادلهاى موثق و به استناد آيات و روايات متعدد روشن نماييم كه آن مردم، مردمى «جاهل» به معنى رايج آن يعنى نادان نبودهاند و چنين نبوده است كه حظى از علوم روز منطقه و فرهنگ رايج در اين سرزمين نداشتهاند; بلكه اين اعراب فضايلى را مىستودند و به آن افتخار مىورزيدند; از جمله: شجاعت در پيكار، بردبارى در مصائب، وفادارى به افراد قبيله، سخاوت با نيازمندان و تنگدستان، مهماننوازى و پافشارى در انتقام.
اين مردم در سرزمينى مىزيستهاند كه عموما اراده هر كس قانون محسوب مىشد و قبايل همواره سرگرم حمله به يكديگر بودند; لذا دلاورى در جنگ و پيكار و استقامت در برخوردهاى قبيلهاى و مصائب روزگار از ضروريات آنها بود. بنابراين تصادفى نيست كه اشعار مربوط به جنگ قبايل بيش از نيمى از جنگهاى معروف شعر جاهلى را كه به حماسه مشهور است، اشغال كند. اين اشعار در ستايش فضايلى است كه بيشترين قدر و قيمت را نزد اعراب داشت.
سازمان قبيلهاى اعراب مبتنى بر اصل خويشاوندى يا همخونى كه عامل وحدت و عصبيت اجتماعى محسوب مىشد، قرار داشت. بنابراين، پايبندى جوانمردانه به خويشاوندان و فداكارى بىچشمداشت در راه ايشان از جمله آرمانهاى والاى زندگى شمردهمىشد (3) .
در عصر جاهليت مردم عربستان بطور كلى از علوم متعدد بىبهره نبودند و نسبتبه رخدادهاى محيط خود بىتفاوت يا خالى الذهن نبودهاند; لكن همان طور كه در قرآن مىخوانيم (4) ،مردم اين عصر به دو گروه اكثريت و اقليت تقسيم مىشدند كه فقط گروه اندكى در زمره انديشمندان و عاقلان جاى داشتند. شعرهاى باقيمانده از اين عصر مبين اين مدعاست. ويل دورانت اين اشعار را بسيار ستوده و حتى در زمره شعرهاى شاعران و انديشمندان معروف اين عصر به حساب آورده است (5) ; ولى اكثريت در صف جاهلان و بىخردان جاى داشتند و در خرافات و عقايد كهنه غوطهور بودند.
آشنايى با محدوده زمانى «عصر جاهلى» پيش از ورود به مقوله اصلى بحثخالى از لطف نيست. در اين مورد يك اطلاق كلى و يك تحديد زمانى در كتب تاريخ ادبيات عرب و بويژه كتب اصول نحو به چشم مىخورد. اطلاق كلى، معرفى عصر پيش از اسلام و زمان بعثتحضرت رسولصلى الله عليه وآله به عنوان «عصر جاهلى» است (6) .
اما آنچه به عنوان عصر جاهلى در كتب تاريخ ادبيات عرب خوانده مىشود، فترت استقلال عدنانيان از يمن در نيمه قرن پنجم ميلادى و ظهور آيين مقدس اسلام در سال 622 ميلادى است (7) .آنچه از استشهادات نحوى و لغوى كه در تفسير قرآن و حديث آمده است، در اين محدوده زمانى و نزديك به صدوپنجاه سال پس از نزول وحى قرار مىگيرد; يعنى نزديك به سه قرن، و استناد به شعر يا سخنى در توجيه و وضع قاعدهاى نحوى يا بيان معناى لغوى خارج از اين محدوده زمانى مورد قبول واقع نشده و نمىشود. به علاوه منابع معتبر به روزگار جاهليت پرتوى بسيار ناچيز مىافكند. منابع ما درباره تاريخ اين عصر منحصر به روايتها و داستانها و مثلهاست; زيرا در اين دوران اعراب شمالى خط نداشتهاند تا چيزى را ثبت كنند (8) .
در مورد اينكه قرآن چرا اعراب قبل از اسلام را اهل جاهليتخطاب كردهاست، بين مورخان و دانشمندان اختلاف است: بعضى مىگويند: به خاطر رواج بتپرستى و خرافات و جهالت در بين اين اقوام بوده است; بعضى بر آن عقيدهاند كه به سبب رواج دشمنى و خونريزى ميان عشاير و قبايل اين نام به آنها اطلاق شدهاست; اما آنچه براى ما مهم است، ادبيات و عوامل و مظاهر آن است (9) ; لكن بطورى كه گفته شده است، تقريبا تا دوران بعثت و رسالتحضرت رسولصلى الله عليه وآله ميان اعراب شمالى نوشتن رايج نبوده است. تنها دو لوحى كه از عرب پيش از اسلام به دست آمده است، لوح زيد در جنوب شرقى حلب(512م) و لوح حران در لجا (568م) بوده است (10) .
به هر حال آنچه مسلم است، اين است كه دوره قبل از اسلام را به جهت جهل و نادانى مردمان آن عصر جاهليت نگفته و نتوان گفت. دلائل و شواهدى كه اين معنا را تاييد مىكند، به شرحى است كه در پى مىآيد:
ادله عقلى اين معنا كه نامگذرى دوره جاهليتبه جهت جهل و نادانى مردم آن نبوده، عبارت است از: الف) تحدى قرآن; ب) غناى ادبى باقيمانده; ج) هدف بعثت; د) معجزه حضرت رسولصلى الله عليه وآله.
3. 1. 1. تحدى قرآن
در قرآن كريم آيات متعددى وجود دارد كه در آنها پيامبر صلى الله عليه وآله از طرف خداوند ماموريت مىيابد كه به تحدى با مخالفان خود بپردازد; از جمله بارزترين اين آيات، آيه معروف «و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداءكم... (11) است.
در اين آيه خداوند به طور مستقيم دشمنان پيامبر و دشمنان آيين پاك او را مورد خطاب قرار داده و مىفرمايد: «اگر در آنچه بر بنده ما نازل نمودهايم ترديد داريد، پس سورهاى مانند آن را بياوريد"; اما متعرضين به پيامبرصلى الله عليه وآله و آيين پاك او ميدان را خالى كرده و پا به فرار مىگذارند، چنانكه قرآن در اينباره مىفرمايد:
الا انهم يثنون صدورهم ليستخفوا منه الا حين يستغشون ثيابهم... (12) ; آنها دلهاى خود را از قرآن بر مىگردانند تا از آن، خود را پنهان دارند. بدانند آنگاه كه آنها سر در جامه فرو مىبرند، خدا مىداند، آن را كه پنهان مىدارند و آن را كه آشكار مىسازند....
در تاريخ ملحدان زيادى كه قصد معارضه با قرآن داشتند، پيدا شدند; اما چهار نفر آنها از همه بسيار مشهوترند كه نامهاى آنها بدين قرار ذكر شده است: 1- عبدالكريم بن ابى العوجا; 2- ابوشاكر; 3- عبدالله بن مقفع; 4- عبدالملك بصرى.
اين چهار نفر عليرغم آنكه برخى از آنها از بزرگان سخن در زبان عربى شمرده مىشدند، وقتى به معارضه با قرآن برخاستند، تنها كارى كه كردهاند، اين بود كه كوچكى خود و عظمت قرآن كريم را روشنتر كردند!
در تاريخ از ابن راوندى، ابوالعلاء معرى يا ابوالطيب متنبى شاعر نامدار عرب داستانها در اين زمينه نقل شده است كه در اين موجز نمىگنجد. حال اگر چنين در نظر بگيريم كه «مشركين» و «اهل جاهليت» در اين زمان مردمى نادان و به دور از علم و ادب بودهاند، آيا اين تحدى از نظر منطقى مبين فضيلتى براى قرآن است؟!
به عنوان نمونه اگر مرد جوان و پهلوانى، كودكى ضعيف و نحيف را به مبارزه دعوت كند و مثلا او را در كشتى به زمين بزند، آيا براى شاهدان در اقتدار و پهلوانى متحدى دليلى خواهدبود؟ يا بر عكس اين تحدى را نشانه ضعف او مىدانند؟ به بيان ديگر اهل علم در مناظرات و مباحثات علمى خود آنگاه مىتوانند تفوقى از خود به نمايش گذارند كه در مقابله با حريفى همسنگ و بلكه برتر از خود، عقول و ديدگان گواهان و شاهدان را به خويش خيره سازند و شاهين ترازوى قضاوت عدل را با متاع علم و سداد قول، به جانب كفه خويش مايل نمايند. حال، اين تحدى چه بسا كه «العياذ بالله» موجب طعن در قرآن كريم و ضعيف انگاشتن استدلال آن به حقانيتخود در حجت تحدى گردد.
نتيجه بحث اينكه قرآن كريم مشركين و اهل جاهليت آن روز را به تحدى فرا خوانده و لازمه تحدى قرآن اين است كه آن مردم از علم و آگاهى زمان خود برخوردار باشند; لذا با اين اوصاف معناى جاهليتبه غير از نادانى و عدم آگاهى بوده است.
3. 1. 2. غناى ادبى باقيمانده
به گفته علماى تاريخ ادبيات عرب آنچه از شاعران عصر جاهلى بر جاى ماندهاست، از غنىترين ميراث ادبى تاريخ اين سرزمين است. اين قوم به شعر و شاعرى اهميت فراوانى مىدادند; به طورى كه هر قبيله مىكوشيد، حتى پيش از داشتن رهبر سياسى، خطيب و شاعرى داشته باشد و چون در قبيله شاعرى پديد مىآمد، جشنها مىگرفتند و مهمانىها مىدادند. در واقع شاعر قبيله زبان قبيلهبود (13) .در جاى ديگر گفته شدهاست:
در «عصر جاهليت» به هنر و خوض در مسائل آن توجه خاصى نمىشد; بلكه بيشتر براى احساسات خويش از هنر گفتارى سود مىجستند و اين هنر گفتارى از مهمترين و نيرومندترين شيوههاى تحريض و اقناع بود (14) .
اما مرورى گذرا بر منظومات شعرى صعاليك و اصحاب معلقات كه در اين عصر مىزيستهاند، به خوبى بيانگر اوج اقتدار ادبى آنهاست. در اينباره سيوطى مىگويد:
از ميان همه قصايد قديم، معلقات سبعه در صف اول جاى دارد... به گفته داستانها هر يك از اين قصايد جايزه سالانه بازار عكاظ را مىبردند (15) .
البته در اينباره بايد اضافه كرد با توجه به اينكه قبول داريم، اين اعراب در ادبيات و گفتن شعر از استعداد بسيار خوبى برخوردار بودند، لكن همين ايشان بودند كه از آوردن سورههاى همانند يكى از سور قرآن مجيد، پس از تلاشهاى بسيارى عاجز گشتند (16) .
با عنايتبه اين نكته مذكور است كه تحدى قرآن آشكار مىگردد; گر چه برخى تلاش كردهاند تا در اين مورد و اصل انتساب شعر جاهلى به شعراى اين دوره شك نمايند و آن را زاييده انديشههاى اسلامى معرفى، و زمان انشا و انشاد آن را پس از ظهور اسلام بدانند (17) .
پس با توجه به مطالب ياد شده و نيز مستندات تاريخى و دلايل عقلى و نقلى نمىتوانيم بطور كلى مردم عصر جاهلى را فاقد هرگونه آگاهى دانست; چنانكه نويسنده تاريخ عرب مىنويسد:
دشوار بتوان جماعتى را كه ادبيات و فرهنگى اين چنين داشتهاند، بويژه عربان جنوب شبه جزيره عربستان، جاهل و دور از مدنيتشمرد (18) .
3. 1. 3. هدف بعثت
پيامبرصلى الله عليه وآله در عبارتى كوتاه، هدف بعثتخود را «اتمام مكارم اخلاق معرفى فرمودهاند (19) .اين مىتواند دليل و سندى موثق و قاطع در نفى معناى «نادانى» از واژه «جهل و جاهليت» باشد; چون آن نشان مىدهد كه مشكل مردم جاهليت نادانى و جهل آنان نبودهاست; بلكه نقص مكارم اخلاق در ميان آنان بودهاست; لذا با چنين هدفى پيامبرصلى الله عليه وآله دستبه كار شدند و با توجه به دستورهاى ذات مقدس بارى تعالى از طريق وحى در صدد اصلاح اخلاق آنها برآمدند. بنابر اين از اينكه هدف بعثتحضرت رسولصلى الله عليه وآله به قول آن حضرت «اتمام مكارم اخلاق» بودهاست، دانسته مىشود كه در واقع اين قوم كاملا به دور از اخلاق و بدون علم نبودهاند; بلكه تعداد اندكى از آنها داراى مدارجى علمى و آگاهيهاى زمان خود بودهاند و ترجمه واژه «جهل» و «عصر جاهليت» به نادانى و عصر نادانى صحيح به نظر نمىرسد.
3. 1. 4. معجزه پيامبرصلى الله عليه وآله
هر پيامبرى كه از طرف خدا به رسالتبرگزيده شدهاست، براى اثبات حقانيت رسالتخويش و براى صداقت گفتار و احكام خود، از طرف خداوند متعال با معجزهاى همراه گرديده است (20) .بى شك قرآن كريم كه به اعتقاد ما مسلمانان كلام خداست و جبرئيل آن را به حضرت رسولصلى الله عليه وآله عرضه كردهاست; بنابراين قرآن بزرگترين معجزه و مؤيد رسالتحضرت ختمى مرتبتصلى الله عليه وآله است.
تناسب نوع معجزه با احوال عمومى عصر نزول وحى در زمان بعثت انبيا پيش از نبى اكرمصلى الله عليه وآله مؤيد اين نظر است كه هر يك از پيامبران خدا به معجزهاى متناسب با نوع علم رايج و قابل قبول در آن عصر مجهز بودهاند.
در اين زمينه از امام هشتمعليه السلام نقل شده است كه در پاسخ به پرسشگرى كه از علت تجهيز حضرت موسىعليه السلام به يد بيضا و آلتسحر و مؤيد ساختن حضرت موسىعليه السلام به علم طب و توانايى زنده كردن مردهها و روشنايى بخشيدن به كوران پرسيده بود، اين نكته را آشكار فرمودند. اين امام بزرگوار ضمن پاسخى مفصل مىفرمايند:
خداوند حضرت محمدصلى الله عليه وآله را در زمانى برانگيخت كه بيشتر بر مردم زمانش، القاى خطبهها و شعر و سخن غلبه داشت; از اين رو كتاب خداى عزوجل و مواعظ و احكام آن را براى ايشان آورد كه بدان سخنشان را باطل سازد و حجتى برايشان گردد... (21) .
بنابراين آشكار مىگردد كه «عصر جاهليت» عصر رواج ادب و بلكه عصر اوج آن بوده است، نه عصر «نادانى» و عصر «بىخردى"; زيرا همانطور كه گفته شد، معجزه هر پيامبرى با توجه به علم رايج در عصر او بودهاست.
واژهها به موجودات زنده شبيهند: صورت و شكل نگارشى جسم آنهاست و معنا، روانشان. نيز اين پديدهها روزى زاده مىشوند. دورانى را طى مىكنند و تحويل مىيابند و بر حسب نقشى كه بايد در اجتماع آدميان بازى كنند، مسئوليتهايى گاه جزئى و محدود و گاه بسيار گران به عهده مىگيرند. مراد ما از مسئوليت واژه، همان معنايى است كه بايد بازگو كند. واژه كه در واقع شكل گفتارى و نگارشى معناست، زمانى مىميرد كه آن معنا از ميان برود. معنا برخلاف آنچه معمولا مىپنداريم، هيچگاه صددرصد روشن و معين نيست. علماى اين فن مىگويند: حوزه معنايى هر كلمه به هالهاى شبيه است كه مركزى مشخص دارد; اما كرانههاى آن در ابهام ناپديد مىگردد. از آن گذشته حوزه معنايى كلمه نزد افراد گوناگون يكسان نيست; يعنى بعيد است كه دو نفر از يك كلمه معين، مثلا ايثار برداشت و تصوير يگانهاى داشته باشند; لذا ما در اين بحثبرآنيم بطور خيلى فشرده، باستناد منابع معتبر و قابل قبول به بررسى معنا و مفهوم اصلى اين واژه «جاهليت» بپردازيم.
3. 2. 1. لغتنامهها
كتب لغتبه عنوان اصلىترين و معتبرترين منابع در بيان معناى صحيح واژهها مىتوانند مورد استناد قرار گيرند. در اين قسمت فقط به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مىكنيم. ابنعباس به نقل از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله گفته است كه:
من استجهل مؤمنا فعليه اثمه
و ابن المبارك در توضيح اين حديثشريف آورده است:
من استجهل مومنا اى حمله على شىء ليس من خلقه فيغضبه فانما اثمه على من احوجه الى ذالك (22) ; هركه مؤمنى را جاهل خواهد، يعنى او را به چيزى كه با خوى او همساز نيست، وا دارد، گناهش بر هموست كه او را بر آن واداشتهاست.
ابن منظور در ماده «جهل» ابتدا جهل را نقيض علم دانسته و سپس با بيان نمونههايى، «جهل» را در برابر «حلم و بردبارى» و در يك مورد به تلويح آن را در برابر «عقل» دانستهاست.
اگر ماده «جاهل» به معناى «نادانى» و «بىخردى» باشد، رذيلت اخلاقى نخواهد بود; زيرا هيچ كس به سبب ندانستن و نادانى مؤاخذه نمىشود; همچنان كه طفل مورد مؤاخذه قرار نمىگيرد; چون همه انسانها نادان متولد مىشوند و بهترين دليل بر اين مدعا خود قرآن كريم كه در معرفى انسانها آنها را هنگام تولد نادان معرفى مىكند; آنجا كه مىفرمايد: «و الله اخرجكم من بطون امهاتكم لاتعلمون شيئا... (23) ".
مرحوم طبرسى(ره) در مجمع البيان ماده «جهل» را ضد حلم و مترادف با پرخاشگرى معنا مىكند (24) .
بنابراين با توجه به نمونههايى كه ذكر شد، بخوبى آشكار مىگردد كه ماده "جهل» در عربى به معناى پرخاشگرى، شدت در عمل، ستم كردن به ديگران، عدم بردبارى و... معنا شده است و اين معانى با نادانى فرق دارد.
3. 2. 2. بحث روايى
حضرت رسولصلى الله عليه وآله در تعريف جاهل چنين مىفرمايد:
جاهل كسى است كه به معاشران و زيردستان خود ستم روا دارد و به برتر از خود بزرگى فروشد و بىتمييز سخن گويد (25) .
در حديث ديگرى نيز از قول آن بزرگوار نقل شده است كه در تعريف جاهل فرمودهاند:
جاهل صخرهاى است كه آبى از آن نتراويده و درختى است كه سبز نشده و زمينى است كه علفش سر بر نياورده است (26) .
از قول امام علىعليه السلام در نهجالبلاغه نيز تعاريف جامعى از جهل و جهالت نقل شدهاست; از جمله در نامه هيجده به ابنعباس درباره بنى تميم مىنويسد:
و انهم لميسبقوا بوغم فى جاهلية و لا اسلام (27) ; آنها نه در جاهليت و نه در اسلام در جنگى مغلوب نشدهاند.
ابن اثير در كتاب نهايه در مورد جهل مىگويد:
مراد از آن صفت و حالتى است كه عرب قبل از اسلام داشتند; از قبيل جهل به خدا و رسول و افتخار به انساب و خودپسندى (28) .
در روايتى آمدهاست:
به اميرالمؤمنينعليه السلام عرض شد: براى ما عاقل را وصف كن، آنگاه حضرت در وصف عاقل فرمودند: او كسى است كه هر چيز را در جاى خود قرار مىدهد. سپس به ايشان گفتند: جاهل را نيز برايمان وصف فرما. آن حضرت فرمودند: چنين كردم (29) .
در جاى ديگر امامعلىعليه السلام مىفرمايند:
لاترى الجاهل الا مفرطا او مفرطا (30) ; نمىبينى جاهل را مگر اينكه يا راه افراط و زيادهروى را مىپيمايد، و يا راه تفريط و سستى را.
در اصول كافى نيز روايتى از قول امام جعفر صادقعليه السلام در اين باب نقل شدهاست كه آن امام بزرگوار به سماعه فرمودند: عقل و لشكرش و جهل و لشكرش را بشناس ; سپس براى جهل هفتاد و پنجخصلت زشت را به عنوان لشگر جهل شمرد (31) .
نتيجه اين بحث اين است كه طبق فرمايش بزرگان دين ماده «جهل» بيشتر به رذيلت اخلاقى معنا شده است تا به نادانى و ضد علم; لذا اين بحث نيز همچون ديگر بحثهاى گذشته ثابت مىكند كه واژه «جهل» در دوره «جاهليت» به معناى بىخردى و ضد علم نبودهاست; بلكه اين صفت و حالت مخصوص قبل از بعثتبوده است كه از رذايل اخلاق شمرده مىشود.
3. 2. 3. سخنان اهل ادب
در اين بحثبه چند نمونه از گفتار نويسندگان تاريخ ادبيات عرب و همچنين به بيتى از معلقه عمروبن كلثوم در تاييد آنچه گذشت، مىآيد.
عمر فروخ در كتاب تاريخ الادب العربى مىگويد:
جاهليت نامى است كه قرآن كريم به پيش از اسلام اطلاق نمودهاست; زيرا عرب در آن عصر بت مىپرستيدند و با يكديگر به نزاع مىپرداختند... گاهى فرزندان خود را زنده به گور مىكردند و شراب مىنوشيدند... و چنين است كه ملاحظه مىكنيم جاهليت از «جهلى» گرفته شدهاست كه در برابر حلم است; نه «جهلى» كه متضاد علم است. عرب حظ وافرى از علوم و معارف عصر خود نظير هيات، طب، رديابى و... داشتهاند و ادبشان برترين آداب در روزگار خودشان بوده است... (32) .
حنا الفاخورى ضمن توصيف هنر عصر جاهلى و بر شمردن زمينههاى احساسات اين قوم و اينكه اين آثار مكتوم ماندهاند، مىگويد:
اكثر آثار منظوم و منثور عصر جاهلى از ميان رفته است تا آنجا كه ابوعمروبن الصلاء (770م /154ه) مىگفت: آنچه از سخن اعراب به شما رسيده، بس اندك است. اگر فراوان به دستشما مىرسيد، به دانش و شعر بسيار دست مىيافتيد (33) و اين بدان سبب است كه بسيارى از اين آثار به حافظه سپرده نشده بود و آنچه را هم راويان شعر از بر كرده بودند با كشته شدنشان در جنگها و فتوحات از ميان رفته است (34) .
از ديگر صاحبان تاريخ ادبيات عرب و از محققين اين فن استاد احمد حسن زيات است. وى درباره وضعيت عقلى «عصر جاهليت» چنين مىگويد:
تبابعه در يمن و منازره و غساسنه در شمال به علوم متعددى آشنايى داشتند كه سدهاى ساخته شده توسط ايشان و شهرسازى و آبادانىشان گواه آن است. عدنانيها نيز بر اثر دقت ملاحظه، به تجارت فراوان با مجموعهاى از علوم كه بر تجربه و استقرا و وهم استوار بود، دستيافتند. طب درمان حيوانات (دامپزشكى) و شناخت انواع اسب به دليل ارتباطشان با جنگ، گياهشناسى، نجوم و شناختبادها به دليل ارتباط با انواع علف و باران و يافتن راه در تاريكيهاى خشكى و دريا، از علومى است كه به آنها آشنايى داشتهاند (35) .
شوقى ضيف نيز در «تاريخ ادب» خود، عصر جاهلى را دوره تكامل زبان عربى دانسته و معتقد است از آن هنگام (عصر جاهلى) بودهاست كه اين زبان خصايص كنونى را به خود گرفته است. هم او به نقل از جاحظ مىگويد:
شعر عربى نوزادى كم سن و سال است: نخستين كسانى كه اين راه را پيموده و جاده را همواره كردهاند، امرء القيس بن حجر و مهلهل بن ربيعهاند و وقتى رشته شعر را رو به عقب دنبال مىكنيم، مىبينيم كه ابتداى آن يكصد و پنجاه سال پيش از ظهور اسلام است و اگر بخواهيم عقب برويم، به دويستسال مىكشد (36) .
واژه «جهل» در شكلهاى مختلف آن كم و بيش در شعر جاهلى ديده مىشود; اما نمونه زير كه بيتى از معلقه عمروبن كلثوم است، مىتواند گواه خوبى در كاربرد واژه «جهل» در معناى ستيزهجويى و خشنونتباشد.
الا لايجهلن احد علينا فنجهل فوق جهل الجاهلينا
زوزنى از مشهورترين شارحان معلقات، اين بيت را چنين شرح مىدهد:
مباد كه كسى با ما سفاهت كند كه در آن صورت ما نيز سفيهانه با او برخورد مىكنيم (37) .
چنانكه پيش از اين گذشت، سفه متضاد مجاله و مجاله به معناى خوشرفتارى و احسان است و سفيه را «عديم الحلم» گفتهاند (38) .
دعبل از شاعران عرب نيز همين معنا را در قالب بيتى روشنتر بيان نمودهاست; آنگاه كه گفت:
لاتحسبن جهلى كحلم ابى فما حلم المشايخ كجهل الامرد
تندخويى مرا همچون بردبارى پدرم مدان، كه هيچگاه بردبارى پيران همچون تند خويى نوجوانان نيست.
چنانكه ملاحظه شد، در كلام عرب، واژه «جهل» به معناى «نادانى» بكار نرفتهاست. در قرآن كريم در چهار سوره مباركه آل عمران، مائده، احزاب و فتح واژه «الجاهلية» آمده است كه اينك معناى آنها بررسى مىشود (39) :
ثم انزل عليكم... و طايفة قد اهمتهم انفسهم يظنون بالله غير الحق ظن الجاهلية... (40) .
آيه فوق ماجراى شب بعد از جنگ احد را تشريح مىكند و اينكه پس از آن مصيبت و غم و اندوهى كه بر اثر مصائب اين جنگ بر مسلمانان وارد شد، خداوند آرامش و سكينهاى بر آنها ارزانى داشت. اين آرامش همان خواب سبكى بود كه جمعى از مسلمانان را فرا گرفت; اما جمع ديگرى كه تنها به فكر جان خود بودند و به چيزى جز نجات جان خود نمىانديشيدند، از اين خواب و آرامش محروم ماندند. آنگاه قرآن مجيد به تشريح گفتگوها و افكار منافقان و افراد سست ايمان كه در آن شب بيدار ماندهبودند، پرداخته، مىفرمايد:
آنها درباره خدا گمانهاى نادرست همانند دوران جاهليت و قبل از اسلام داشتند و دروغ بودن وعدههاى پيامبرصلى الله عليه وآله را احتمال مىدادند و به يكديگر يا به خويشتن مىگفتند: آيا ممكن استبا اين وضع دلخراشى كه مىبينيم پيروزى نصيب ما گردد؟
قرآن در جواب آنها مىفرمايد: آرى پيروزى به دستخداست و اگر او بخواهد و شما را شايسته ببيند، نصيب شما خواهد شد و... (41) .
صاحب تفسير روح الجنان ضمن تفسير اين آيه شريفه مىفرمايد: «اين ظن كافران است (42) .»
شيخ طبرسى(ره)در تفسير اين آيه مىفرمايد: «اين سخن از عبدالله بن ابى و معتب بن قشير و دار و دسته آن دو است (43) ».
ملا فتحالله كاشانى در تفسير خود ذيل اين آيه مىگويد:
اين خواب مخصوص بود، به امير المؤمنين علىعليه السلام و حارث بن صمه و سهل بن حنيف و برخى ديگر از اتباع ايشان كه ايمان كامل داشتند (44) .
و در ادامه بحث در مورد «ظن الجاهلية» مىگويد:
يعنى گمانى كه به ملت جاهليت اختصاص دارد; يعنى همچنانكه گمان اهل شرك بود كه مهم محمدصلى الله عليه وآله به اتمام نخواهد رسيد و وعده و وعيدى كه مىدهد، غير واقع است، گمان اين طبقه چنين است... (45) .
در تفسير خواجه عبدالله انصارى «ظن الجاهلية» به ظنهاى ناسزا و ظنهاى كافروار تعبير شده است (46) و اين گروه و معتب بن قشير و اصحاب او را كه تيمار و غم بر آنها مستولى شده بود و همت ايشان همه در كار خويش بود، منافق خواندهاست (47) .
علامه طباطبائى نيز در اينباره مىفرمايند:
اين گمان و وصف هر چه باشد، چيزى است كه مناسب و ملازم با سختى است كه آنها مىگفتند و خداوند با جمله» هل لنا من الامر شىء» به آن اشاره مىفرمايد... و گمان باطل آنها كه از سنخ افكار دوره جاهليت محسوب مىشود، همين بوده است... (48) .
افحكم الجاهلية يبغون و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون; آيا (با وجود اين دين كامل و قوانين محكم آسمانى) باز تقاضاى تجديد حكم جاهليت را داريد؟ و كدام حكم از حكم خدا براى اهل يقين نيكوتر خواهد بود.
در مورد شان نزول اين آيه شريفه برخى از مفسرين از جمله صاحب تفسير نمونه از قول ابنعباس چنين آورده است:
جمعى از بزرگان يهود توطئه كردند و گفتند: نزد پيغمبرصلى الله عليه وآله مىرويم، شايد بتوانيم او را از اين آيين خود منحرف كنيم; پس از اين تبانى، نزد محمدصلى الله عليه وآله آمدند و گفتند: ما دانشمندان و اشراف يهوديم و اگر ما از تو پيروى كنيم، مطمئنا ساير يهوديان به ما اقتدا مىكنند; ولى در ميان ما و گروهى نزاعى است، اگر در اين نزاع به نفع ما داورى كنى، ما به تو ايمان مىآوريم. پيامبرصلى الله عليه وآله از چنين قضاوتى خوددارى كرد و آيه فوق نازل شد (49) .
در ذيل اين آيه آمده است كه حكم دو گونه بيشتر نيستيا حكم خداستيا حكم جاهليت و هر كس حكم خدا را رها كند، به حكم جاهليت تن داده است (50) .زمخشرى نيز به نقل از طاوس، جاهليت را برابر غير عادل مىداند (51) .
در تفسير اين آيه شريفه بويژه جمله «افحكم الجاهلية» در تفسير الميزان آمده است:
وقتى اين احكام و شريعتها حق بوده و از جانب خداوند نازل شده، غير از آن حكم حق ديگرى نيست. احكام ديگر جز حكم جاهليت كه از هواپرستى ناشى شده، نخواهدبود (52) .
در واقع علامه طباطبائى افكار و خواستههاى اين گروه «جاهلها» را نشات گرفته از نادانى و هواپرستى مىدانند و در ادامه، آنها را كسانى معرفى مىكنند كه به خدا يقين ندارند; لذا مردم عصر جاهليت، مردمى بودند كه خدا را نمىشناختند و به او يقين نداشتند و در عوض به بتپرستى و نظاير آن مىپرداختند.
در مجمعالبيان اين حكم و خواسته يهوديان را مترادف با حكم بتپرستان و غير موحدان مىآورد و جهل آنها را در مقابل علم مىداند (53) .
صاحب تفسير كشف الاسرار مىگويد:
اين جهودان حكم غير خدا را طلب كرده و مانند حكم دوره جاهليت را از پيامبرصلى الله عليه وآله درخواست كردند. آنان در آن دوره حكم رجم را بر ضعفا جارى مىكردند; ولى بر اقويا جارى نمىكردند و به تحميم (54) بدل مىكردند (55) .
و قرن فى بيوتكن و لا تبرجن تبرج الجاهلية الاولى و اقمن الصلوة و...; و در خانههايتان بنشينيد و آرام گيريد و مانند دوره جاهليت پيشين آرايش و خودآرايى مكنيد و نماز بپا داريد و...
بيشتر مفسرين كلام خدا بر اين عقيدهاند كه اين آيه خطاب به همسران پيامبرصلى الله عليه وآله است مبنى بر اينكه زنان ملزم به ماندن در منازل خود هستند و در هنگام بيرون آمدن از منازل نبايد زيورآلات خود را به نمايش گذارند (56) و در واقع بايد حجاب خود را حفظ كنند و از نامحرم دورى گزينند.
در اين مورد علامه طباطبائى(ره) مىفرمايند:
منظور از «جاهليت اولى» به معناى جاهليت قبل از بعثت است و مراد همان جاهليت قديم است و آن پيروى از هواى نفس است (57) .
بنابر اين در اين آيه مراد از جهل، هواى نفس است.
صاحب روض الجنان پس از اينكه از اقوال مختلف در مورد زمان و عصر جاهليتبحث مىكند، اضافه مىنمايد كه زنان در آن روزگاران حجاب خوبى نداشتند و مثلا پيراهنهاى ندوخته مىپوشيدند و... و از قول قتاده مىگويد: روزگار قبل از اسلام را جاهليتخوانند (58) .
البته اين آيه شريفه ظاهرا به طور مستقيم به همسران پيامبرصلى الله عليه وآله خطاب شدهاست; ولى در واقع خطاب به تمام زنان آن روزگار و تمام اعصار خواهد بود و اين را مىرساند كه زنان بايد اهل وقار باشند و خود را در مقابل نامحرمان ظاهر نسازد و از زيباييهاى خود محافظت نمايد.
در مورد شان نزول اين آيه گفتهاند كه آن در جريان صلح حديبيه - وقتى كه سهل بن عمر، يكى از مشركين قريش با كلمه «الله» و «محمد رسول الله» در متن صلحنامه حديبيه مخالف كرد و نيز مسلمانان نتوانستند در آن سال وارد مكه شوند و عمره بجا آورند - نازل شد و نزول آيه در هنگامى صورت گرفت كه برخى از كافران از مفاد اين صلحنامه و عواقب آن راضى نبودند و...; لذا خداوند در اين آيه مىفرمايد: چون كافران در دلها ناموس و حميت، آن هم حميت جاهليت، پرورند (به سبب ممانعت از نوشتن بسمالله و رسولالله در اين عهدنامه) خداوند وقار و سكينه و اطمينان خاطر بر رسول خود و بر مؤمنان نازل كرد:
اذ جعل الذين كفروا فى قلوبهم الحمية حمية الجاهلية فانزل الله سكينته على رسوله و على المومنين و...
در تفسير اين آيه شريفه بويژه «حمية الجاهلية» گفته شدهاست: منظور آن گروه مشرك خشم و غضب دوره جاهليت را داشتند (59) و در عوض طمانينه و دل آرامى توام با اطمينان خاطر نصيب پيامبر خداصلى الله عليه وآله و ديگر مومنين گرديد و در قلوب ايشان سكينه انزال فرمود و به جهت آن متوقر گشته و حلم را شعار خود كردند.
علامه طباطبائى(ره) در تفسير اين آيه بويژه در مورد «حمية الجاهلية» از قول راغب در مفردات گويد:
عرب وقتى نيروى غضب فوران كند و شدت يابد، از آن به حميت تعبير مىكند (60) .
در تفسير نمونه نيز از اين حميتبه بزرگترين سد راه تعبير شده است و در شرح اين مطلب مىگويد:
به هر حال، شك نيست كه وجود چنين حالتى در فرد يا جامعه باعث عقب ماندگى و سقوط آن جامعه است. پردههاى سنگينى بر عقل و فكر انسان مىافكند و او را از درك صحيح و تشخيص سالم باز مىدارد و گاه تمام مصالح او را به باد فنا مىدهد. اصولا انتقال سنتهاى غلط از قومى به قوم ديگر در سايه شوم همين «حميت جاهليت» صورت مىگيرد و پافشارى اقوام منحرف در برابر انبيا و رهبران الهى نيز غالبا از همين رهگذر است (61) .
با توجه به معناى ظاهرى اين آيه شريفه (62) و همچنين با در نظر گرفتن شان نزول و تفاسيرى كه در اين مورد صورت گرفته است، ملاحظه مىشود كه برخى عادات ناپسند از جمله سنتهاى غلط و غير منطقى از اقوام پيشين كه در واقع اين سنتها و عادات ناپسند از جهل آنها سرچشمه مىگرفتهاست، در سايه شوم همين «حميت جاهليت» بوده است و همانطور كه گذشت اين حميتبه عادات خرافى گذشتگان، غضب و شدت عمل در كارها، خشونت، عدم آرامش و حلم، عدم يقين به خدا و پيامبرش و هواهاى نفسانى تعبير و تفسير شده است.
پی نوشت:
1. روحانى، محمود، المعجم الاحصائى لالفاظ القرآن الكريم، مشهد، آستان قدس رضوى، ج2، 1368، ص 17-613.
2. ر.ك: بلاشر، رژى، تاريخ ادبيات عرب، ترجمه آذرتاش آذرنوش، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1363، ص 45.
3. شريف، م،م، تاريخ فلسفه در اسلام، ج1، ص 179 به بعد.
4. قرآن كريم، سوره مائده، آيه 103.
5. دورانت، ويل، تاريخ تمدن، ج11، ص9.
6. فروخ، عمر، تاريخالادب العربى، بيروت، دارالعلم للملايين، ج1، 1969م، ص73.
7. حسين الزيات، احمد، تاريخ الادب العربى، قاهره، مكتبة نهضتة مصر، ج23، بىتا، ص5.
8. حتى، فليپ خليل، تاريخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، انتشارات آگاه، 1366، ص111.
9. حنا الفاخورى، تاريخ ادبيات زبان عربى، ترجمه عبدالمحمد آيتى، تهران، انتشارات توس، 1361، ص35.
10. حتى، فليپ، تاريخ عرب، ص 111.
11. قرآن، سوره بقره، آيه 23.
12. قرآن، سوره هود، آيه 5.
13. حنا الفاخورى، تاريخ ادبيات زبان عربى، ص31.
14. همان منبع، ص35.
15. سيوطى، المزهر، قاهره، 1282 ه.ق، ج2، ص 240.
16. اشاره به آيات شريفه 11 تا 25 سوره مباركه مدثر.
17. براى اطلاع بيشتر، ر.ك: به كتاب فىالادب الجاهلى، نوشته طه حسين.
18. فيليپ حتى، تاريخ عرب، ص110.
19. ر.ك: نهجاالفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، انتشارات جاويدان، حديث 944، 1360 ص191.
20. زيرا همه پيامبران براى اثبات حقانيتخود بايد داراى معجزهاى باشند.
21. عطاردى خبوشانى، عزيزالله، مسند الامام رضاعليه السلام، مشهد، آستان قدس رضوى، ج1، 1406ه.ق ص48.
22. ابن منظور، لسان العرب، قم، نشر ادب الحوزه، ج11، 1405 ه.ق، ص129.
23. قرآن كريم، سوره مباركه نحل، آيه 78.
24. طبرسى، مجمعالبيان، ج1، ذيل آيه 67 سوره بقره.
25. نهجالفصاحه، حديث 1319، ص278.
26. محمدى رىشهرى، محمد، ميزان الحكمه، انتشارات سازمان تبليغات اسلامى، 1403، حديث 2822، ص 155.
27. نهجالبلاغه، نامه 18، نقل از: قرشى، سيدعلى اكبر، قاموس قرآن، ج1و2، ص83.
28. ابن اثير، النهاية فى غريب الحديث و الاثر، قم، مؤسسه اسماعيليان، 1364 ه.ش.
29. مشكينى، على، الهادى الى موضوعات نهجالبلاغه، ص73.
30. نهجالبلاغه، حكمت، 70.
31. كلينى رازى، ابىجعفر محمدبن يعقوب، الاصول من الكافى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ج1، 1363، ص 21 تا23.
32. عمر فروخ، تاريخ الادب العربى، ج1، ص73.
33. همان منبع، ص 73 به بعد.
34. حنا الفاخورى، تاريخ ادبيات زبان عربى، ص35.
35. احمد حسنالزيات، تاريخ الادب العربى، ص11.
36. ضيف، شوقى، تاريخ الادب العربى (عصر جاهلى)، تهران، اميركبير، ترجمه عليرضا ذكاوتى 1364، ص46.
37. زوزنى، شرح المعلقات السبع، قم، منشورات اروميه، 1405 ه.ق، ص 127.
38. لويس معلوف، المنجد فى اللغه، ماده سفه.
39. واژه «جهل» در صيغههاى مختلف در قرآن كريم بيستبار آمده است.
40. قرآن، آل عمران، آيه 154.
41. تفسير نمونه، ج3، ص 132 و 133 (تحت عنوان وسوسههاى شيطانى).
42. تفسير روحالجنان (شيخ ابوالفتوح رازى)، ج3، ص 219-220.
43. تفسير مجمعالبيان، ج4، ص303.
44. تفسير منهج الصادقين، ج2، ص367.
45. همان، ج2، ص 367.
46. تفسير كشف الاسرار وعدة الابرار، ج3، ص127.
47. همان منبع، ص311; تفسير راهنما، ج3، ص127.
48. تفسير الميزان، ج4، ص84.
49. تفسير نمونه، ج4، ص404. (به نقل از تفسير المنار، ج6، ص421)
50. اشاره به فرمايش امام علىعليه السلام: «الحكم حكمان حكم الله و حكم الجاهلية فمن اخطا حكم الله حكم بحكم الجاهلية.
51. زمخشرى، محمودبنعمر، الكشاف، بىنا، ج1 ص 631.
52. علامه طباطبائى، تفسير الميزان، ج5، ص542.
53. مجمع البيان، ج7، ص68.
54. تحميم عبارت از اين بود كه در صورت ارتكاب خطا از طرف اقوياى قوم يهود، آنها را به جاى رجم، روسياه مىكردند و پشتبه پشتبر ستورى سوار كرده و در شهر مىگرداندند; ولى ضعفا را رجم مىكردند.
55. ر.ك: كشف الاسرار، ج3، ص 137.
56. مجمعالبيان، ج20، ص108، (در اين تفسير در مورد تبرج عصر جاهليت اولى مىگويد: منظور آن است كه زن بين شوهر و رفيقش جمع مىكرد).
57. ر.ك: تفسير الميزان، ج16ص383.
58. تفسير روضالجنان...، ج 15، ص 415 و 416.
59. ر.ك: مهنجالصادقين فى الزام المخالفين، ج8، ص 391.
60. الميزان، ج18، ص 458.
61. تفسير نمونه، ج22، ص101-100.
62. آيه 26 سوره فتح.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}