شاعر: جواد حيدري

حجّت حقّ، آيت مطلق، علىّ بن الحسين

مظهر شمس الضّحى و زاده طاها و ياسين

گوهر بحر امامت، آن كه مى بودش صدف

دخت كسرى، شاه بانو، بانوى ايران زمين

پنجم شعبان چو طالع شد به امر پروردگار

شهر يثرب نورافشان گشت از آن ماه جبين

مهر رخسارش عيان گشتى چو از شاه زنان

ماه و خورشيدِ فلك آمد ز نورش خوشه چين

چيره بر ابليس دون گرديد چون گاه نماز

اين ندا آمد ز رحمان اَنْتَ زين العابدين

صاحب دعوت چو جدّش خاتم پيغمبران

وارث بابش علىّ در خطبه‌هاى آتشين

خديو دين كه بغضش باعث نار سقر آمد

ولىّ حقّ كه حُبّش موجب ماء معين آمد

جهان را شهريار و خلق آن را سيّد و سرور

خدا را حجّت و ختم رسل را جانشين آمد

مُعين انبياء از ابتدا تا انتها بودى

امين اوليا از اوّلين تا آخرين آمد

چو جدّش مصطفى فرمانده ارض و سماء گشتى

چو بابش مرتضى شاهنشه دنيا و دين آمد

مطيع امر و فرمانش قضا همچون قدر آمد

غلام حلقه بر گوشش فلك همچون زمين آمد

بهر عيدى نمود آزاد، يك سر بندگان خود

غلامان و كنيزان را چنين يار و معين آمد

چو باشد مادر نيك اختر وى دختر كسرى

سزد ايران زمين را فخر بر چرخ برين آمد