سروش سرافرازی در کلام سیدالشهداء(علیه السلام)
سروش سرافرازی در کلام سیدالشهداء(علیه السلام)
حسین، امام عزت است و کربلا، تجلیگاه عزتمندی یاران خدا . و عاشورا، لحظهای تاریخی که افتخار حفظ دین و ارزشها و فداکردن خود برای بقای آنها به حسینعلیه السلام تعلق گرفت . حسین از آن رو افتخار بشر شد که زندگی بدون ارزش را همسنگ «مرگ زرد» ، دانست و رفتار و گفتارش آکنده از عطر سرافرازی ماند .
به قول شهید مطهری: «با اینکه از امام حسینعلیه السلام کلام زیادی نقل نشده است، اگر به نسبتحساب کنیم، در میان ائمه از ایشان بیشتر از همه، در مساله کرامت و عزت نفس ماثور است . از جمله کلمات قصار ایشان است: «موت فی عز خیر من حیاة فی ذل» . . . راز اینکه اینگونه کلمات از ایشان به نسبتبیشتر از سایر ائمه رسیده، این است که داستان کربلا زمینهای بود برای اینکه روح امام حسینعلیه السلام در این قسمت تجلی خودش را ظاهر کند .» (1)
اینک که رهبر فرزانه انقلاب سال 1381 را، که آغاز و پایانش با دهه محرم و شهادت حضرت امام حسینعلیه السلام مصادف است، «سال عزت و افتخار حسینی» نامیدهاند، تا روح ارجمندی، سرافرازی و عزتمداری را در ملتسرو قامت ایران زنده نگاه دارند، ما با یادآوری این سخن که «نه تنها امسال، که هر سال، سال عزت حسینی است و عزت جاوید را بشریت از حسین آموخته است» ، چهل گوهر حسینی پیرامون عزت (2) را به خوانندگان فرهنگ کوثر تقدیم میداریم .
1 . موت فی عز خیر من حیاة فی ذل . (3)
مرگ با عزت بهتر از زندگی در ذلت است .
2 . لیس الموت فی سبیل العز الا حیاة خالدة و لیست الحیاة مع الذل الا الموت الذی لاحیاة معه . (4)
مرگ در راه عزت، تنها حیات جاودان است و زندگی با ذلت، چیزی جز مرگی که تهی از حیات است، نیست .
3 . یا اخی والله لولم تکن فی الدنیا ملجا و لا ماوی لما بایعتیزید بن معاویة ابدا . (5)
برادرم! حتی اگر در دنیا هیچ پناه و آشیانی نداشته باشم، به خدا قسم! هرگز با یزید پسر معاویه بیعت نخواهم کرد .
4 . ما اهون الموت علی سبیل نیل العز و احیاء الحق . (6)
چه آسان است مرگ در راه رسیدن به عزت و احیای حق .
5 . الموت اولی من رکوب العار
والعار اولی من دخول النار (7) مرگ، بهتر از ننگ پذیری است و ننگ، بهتر از ورود در آتش است .
6 . شخصی به امام حسینعلیه السلام گفت: تو متکبری! فرمود:
کل الکبر لله وحده ولایکون فی غیره . قال الله تعالی: «فلله العزة و لرسوله و للمؤمنین (8) » (9)
همه عظمت از آن خدای یگانه است و در دیگری نیست . خدای متعال فرمود: «عزت مخصوص خدا و رسول و اهل ایمان است» .
بعد از صلح امام حسنعلیه السلام شخصی به امام حسینعلیه السلام گفت: آیا عزت را با ذلت معامله کردید؟ امام حسینعلیه السلام فرمود:
7 . ان قدبایعنا و لیس الی ما ذکرت سبیل (10)
ما بیعت کردهایم و به آنچه تو میگویی، راهی نیست .
8 . ان هؤلاء قوم لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمان و اظهروا الفساد فیالارض و ابطلوا الحدود و شربوا الخمور و استاثروا فی اموال الفقراء والمساکین و انا اولی من قام بنصرة دین الله و اعزاز شرعه والجهاد فی سبیله لتکون کلمة الله هی العلیاء . (11)
اینان مردمی اند که در پیروی شیطان پابرجایند و خدای رحمان را پیروی نمیکنند و در زمین فساد را رواج داده و حدود خداوند را باطل کردهاند . شراب مینوشند و اموال فقرا و مساکین را ویژه خود ساختهاند و من سزاوارترم که به یاری دین خدا برخیزم و آیین او را عزیز دارم و در راهش جهاد کنم تا کلمه «الله» برترین باشد .
9 . یابی الله ذلک (الذلة) لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمیة و نفوس ابیة من ان تؤثر طاعة اللئام علی مصارع الکرام . (12)
خداوند و پیامبر و مؤمنان و دامنهای پاک و سرافرازان غیور و دلاوران با رشک، آن (ذلت) را برای ما نمیپذیرند و پیروی فرومایگان را بر قتلگاه بزرگواران برنگزینند .
10 . هل تقدرون علی اکثر من قتلی؟ مرحبا بالقتل فیسبیل الله و لکنکم لاتقدرون علی هدم مجدی و محو عزی و شرفی فاذا لا ابالی بالقتل . (13)
آیا شما به بیشتر از کشتن من توان دارید؟ خوشا به مرگ در راه خدا! اما شما نمیتوانید مجد و عزت و شرف مرا نابود کنید، پس مرا از کشته شدن چه باک .
11 . الا انی زاحف بهذه الاسرة علی قلة العتاد و خذلة الاصحاب
فان نهزم فهزامون قدما
و ان نهزم فغیر مهز مینا
و ما ان طبنا جبن و لکن
منایانا و دولة آخرینا (14) بدانید با همین آمادگی ناچیز و یاران اندک، با شما پیکار میکنم .
اگر دشمن را بشکنیم، از دیرباز شکننده بودهایم و اگر شکستبخوریم، باز مغلوب نشدهایم که در خوی ما ترس نیست، بلکه این، اجلها و نوبت واپسین ماست .
امام حسینعلیه السلام در برابر تقاضای بیعت از سوی اشعثبن قیس فرمود:
12 . لاوالله لا اعطیهم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر افرار العبید . «عباد الله انی عذت بربی و ربکم ان ترجمون» (15)
نه به خدا سوگند! هرگز دست مذلت در دست ایشان ننهم و مانند بردگان تسلیم نشوم و یا فرار نکنم «بندگان خدا! من به پروردگار خود و شما پناه میبرم . از این که مرا سنگسار کنید .»
13 . الا ان الدعی بن الدعی قد رکز بین اثنتین; بین السلة والذلة و هیهات منا الذلة . (16)
آگاه باشید که زنازاده فرزند زنازاده میان دو چیز پافشرده است; کشته شدن و ذلت . هیهات که ما ذلت را بپذیریم!
عبدالله بن عمر از امام حسینعلیه السلام خواست تا با یزید سازش کند، امام فرمود:
14 . اف لهذا الکلام ابدا ما دامت السماوات و الارض اسالک بالله یا عبدالله انا عندک علی خطاء من امری هذا فان کنت عندک علی خطاء فردنی فانی اخضع و اسمع و اطیع . (17)
برای همیشه و هر زمان، اف بر این سخن! عبدالله! تو را به خدا، آیا نزد شما من در تصمیم خود اشتباه میکنم؟ اگر در اشتباهم، بگو که من خاضعم و میشنوم و میپذیرم .
15 . لا اعطی المقادة و المذلة من نفسی فقد علمت والله انه جاء من الامر ما لا قوام به و لکن قضاء الله ماض فی و هوالذی یفعل فی بیت رسوله ما یشاء و یرضی (18)
من از بیعتبا یزید خودداری خواهم کرد و زیر بار بردگی و ذلت نخواهم رفت . به خدا سوگند! میدانم حادثهای پیش آمده که هیچ نظام (حساب و کتاب) ندارد; ولی قضای خداوندی در حق من رخ خواهد داد و اوست که در خاندان پیامبرش آنچه را میخواهد و میپسندد، انجام میدهد .
16 . سبحان ربک رب العزة عما یصفون . . . سبحان ذی العزة و العظمة . . . لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم . (19)
پاک و منزه است پروردگار تو که مالک عزت است از آنچه که خلق در توصیف او میگویند . . . پاک و منزه است صاحب عزت و عظمت . . . هیچ جنبش و نیرویی جز از خدای بلند مرتبه عظیم الشان نیست .
17 . ایها الناس ان الله جل ذکره ما خلق العباد الا لیعرفوه فاذا عرفوه عبدوه فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة ما سواه (فقال له رجل: یابن رسول الله! بابی انت و امی فما معرفة الله؟) قال: معرفة اهل کل زمان امامهم الذی یجب علیهم طاعته . (20)
ای مردم، خدای بزرگ بندگان را نیافرید، مگر برای آنکه او را بشناسند، وقتی او را شناختند او را پرستش خواهند کرد و هنگامی که او را بپرستند، از بندگی غیر ادبی نیاز خواهند شد .
مردی پرسید: ای فرزند رسول خدا پدر و مادرم فدایت، شناختخدا چیست؟ فرمود: شناخت مردم هر زمان امامشان را; آن امامی که اطاعتش بر آنها واجب است .
18 . نحن حزب الله الغالبون و عترة رسول اللهصلی الله علیه وآله وسلم الاقربون . . . (21)
ما حزب خدا و پیروزیم و از نزدیکترین بستگان رسول خداییم . . .
شخصی از امام پرسید: عزت آدمی در چیست؟ فرمود:
19 . استغناؤه عن الناس (22)
در بینیازیاش از مردم .
20 . ان العز والغنی خرجا یجولان فلقیا التوکل فاستوطنا . (23)
عزت و بینیازی بیرون آمدند و به گردش پرداختند، وقتی با توکل رو به رو شدند، در آن مقیم شدند .
21 . الصدق عز والکذب عجز (24)
راستی عزت و دروغ ناتوانی است .
22 . اصبر عما تحب فیما یدعوک الیه الهوی . (25)
در مواردی که هوای نفس تو را فرا میخواند، از آنچه (ناحق است) دوست داری، خود را نگهدار .
23 . الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاءالله محقا فانی لا اری الموت الا شهادة و لا الحیاة مع الظالمین الا برما . (26)
آیا نمیبینید به حق عمل نمیشود و از باطل بازداشته نمیشود؟ (در چنین شرایطی) مؤمن را بایستهاست که خواهان دیدار خدا باشد، که من چنین مرگی را جز شهادت و زندگی با ظالمان را جز ننگ و خواری نمیدانم .
24 . زن پادشاه بنیاسرائیل پیرشد و خواست دخترش را به ازدواج شاه در آورد; پادشاه با یحیی مشورت کرد و یحیی او را از این کار نهی کرد . آن زن چون فهمید، دخترش را آراست و نزد شاه فرستاد . او نزد شاه به رقص و کرشمه پرداخت . پادشاه گفت: چه میخواهی؟ گفت: سر یحیی را . . . ؟
فقتله ثم بعث الیها فی طشت من ذهب . فامرت الارض فاخذتها و سلط علیهم بخت نصر . . . فقتل علیه سبعین الفا . . . (27)
شاه یحیی را کشت و سرش را در طشت طلایی نزد دختر فرستاد . پس زمین فرمان یافت و آن را گرفت و خدا «بخت نصر» را بر بنیاسرائیل مسلط کرد . . . . پس هفتاد هزار نفر را کشت . . .
25 . اعتبروا ایها الناس بما وعظ الله به اولیاءه من سوء ثنائه علی الاحبار اذ یقول: «لولا ینهاهم الربانیون و الاحبار عن قولهم الاثم» (28)
. انما عاب الله ذلک علیهم لانهم کانوا یرون من الظلمة الذین بین اظهرهم المنکر و الفساد فلا ینهونهم عن ذلک رغبة فیما کانوا ینالون منهم و رهبة مما یحذرون والله یقول: «فلا تخشوا الناس واخشون .» (29) (30)
ای مردم! از آنچه خدا به آن، اولیای خود را پند داده، پند گیرید; مانند بدگویی او از دانشمندان یهود آنجا که میفرماید: «چرا دانشمندان الهی آنان را از گفتار گناهشان باز نمیدارند؟ . . .» بدین سان خداوند آنان را نکوهش کرد، چون آنان از ستمگران میان خود، کارهای زشت و فساد میدیدند و نهیشان نمیکردند به طمع آنچه از آنها به ایشان میرسید و از بیم آنچه از آن میترسیدند، با این که خدا میفرماید: «از مردم نترسید و از من بترسید .»
26 . قد ترون عهود الله منقوضة فلا تفزعون و انتم لبعض ذمم آبائکم تفزعون و ذمة رسول الله مخفورة . . . ولا فی منزلتکم تعلمون و لا من عمل فیها و بالادهان و المصانفة عند الظلمة تامنون کل ذلک مما امرکم الله به من النهی والتناهی و انتم عنه غافلون و انتم اعظم الناس مصیبة لما غلبتم علیه من منازل العلما . (31)
شما (علما) میبینید که پیمانهای خدا شکسته شده ولی نگران نمیشوید، با اینکه برای یک نقض پیمان پدران خود به هراس میافتید! میبینید که پیمان رسول خدا خوار و ناچیز شده . . . ولی درخور مسئولیتخود، کار نمیکنید و به کسانی هم که در آن راه تلاش میکنند، وقعی نمینهید و خود به چاپلوسی و سازش با ظالمان آسودهاید . همه اینها همان نهی و بازداری است که خدا به آن امر کرده است، ولی شما از آن غافلید . و مصیبتبر شما از همه بزرگتر است; زیرا در حفظ منزلت علما مغلوب شدید .
27 . . . . ذلک بان مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء بالله الامناء علی حلاله و حرامه فانتم المسلوبون تلک المنزلة و ما سلبتم ذلک الا بتفرقکم عن الحق و اختلافکم فی الالسنة (السنة) (32)
شکستخوردن شما برای آن است که مجرای کارها وگذرگاه احکام، به دست عالمان به خداست که بر حلال و حرام خدا امین اند و از شما این منزلت را ربودند، و آن از شما بربوده نشد مگر به واسطه دوری شما از حق و اختلافتان در زبانها (یا سنت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم).
28 . لوصبرتم علی الاذی و تحملتم المؤونة فی ذات الله کانت امور الله علیکم ترد و عنکم تصدر و الیکم ترجع و لکنکم مکنتم الظلمة من منزلتکم و اسلمتم امور الله فی ایدیهم یعملون بالشبهات و یسیرون فی الشهوات . (33)
اگر بر آزارها شکیبا بودید و در راه خدا هزینه را تحمل میکردید، زمام امور خدا بر شما در میآمد و از جانب شما به جریان میافتاد و به شما باز میگشت . ولی شما ظالمان را در جای خود نشاندید و امور خدا را به آنان سپردید، تا به شبهه کار کنند و در شهوت و دلخواه خود راه روند .
29 . سلطهم (الظلمة) علی ذلک (منزلة العلما) فرارکم من الموت و اعجابکم بالحیاة التی هی مفارقتکم فاسلمتم الضعفاء فی ایدیهم فمن بین مستعبد مقهور و بین مستضعف علی معیشته مغلوب . یتقلبون فی الملک بآرائهم و یستشعرون الخزی باهوائهم اقتداء بالاشرار و جراة علی الجبار . (34)
فرار شما از مرگ و خوش بودن شما به زندگی دنیا، که از شما جدا خواهد شد، آنان را به منزلتشما چیره کرد . بدین سان، ضعیفان را به دست آنان سپردید که برخی را برده و مقهور ساختند و برخی را ناتوان و مغلوب زندگی روزمره .
در امور مملکتبه رای خود تصرف میکنند و با هوسرانی خویش ننگ و خواری پدید میآورند . . . . مردم بردگان آنهایند که هیچ دستبرخورد کنندهای را از خود نراند .
30 . فانکم (الا) تنصرونا و تنصفونا قوی الظلمة علیکم و عملوا فی اطفاء نور نبیکم و حسبناالله و علیه توکلنا و الیه انبنا و الیه المصیر . (35)
اگر شما ما را (در این راه) یاری نرسانید و در خدمت ما نباشید، ستمگران بر شما نیرو گیرند و در خاموش کردن نور پیامبر شما بکوشند . خدا ما را بس است و بر او توکل داریم و به سوی او بر میگردیم و سرانجام به سوی اوست .
31 . امام حسینعلیه السلام در باره آیه شریفه «و اذ خذناهم میثاقکم» فرمود:
اما انهم لوکانوا دعوا الله بمحمد و آله الطیبین بصدق فی نیاتهم و صحة اعتقادهم من قلوبهم ان یعصمهم حتی لا یعاندوه بعد مشاهدة تلک المعجزات الباهرات لفعل ذلک بجوده و کرمه و لکنهم قصروا فآثروا الهوی بنا و مضوا مع الهوی فیطلب لذاتهم . (36)
آگاه باشید که اگر آنان (که روبرتافتند) از روی صدق نیت و درستی عقیده قلبی خود، خدا را با سوگند به محمد و خاندان پاکیزهاش میخواندند که نگاهشان بدارد تا دیگر پس از مشاهده آن معجزات، آشکارا با خدا لجاجت نکنند; خدا حتما از راه بخشش و بزرگواری خود، این خواسته را اجابت مینمود . اما آنان کوتاهی کرده، ذلت و خواری را برگزیدند و با هواپرستی دنبال لذات خویش رهسپار شدند .
32 . جعید همدان میگوید: امام حسینعلیه السلام پرسید: جوانان عرب (یا عربها) چگونهاند؟ گفتم: اهل تیرکمان بازی و گعده هایند . پرسید: موالی چه میکنند؟ گفتم: خورنده ربا و حریص بر دنیایند . فرمود:
انا لله و انا الیه راجعون و الله انهما للصنفان اللذان کنا نتحدث انا الله تبارک و تعالی ینتصر بهما لدینه . (37)
انا لله و انا الیه راجعون . اینان دو گروهی بودند که ما میگفتیم خدای متعال با ایشان، دین خود را یاری میکند!
33 . ان الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون . (38)
مردم، بنده دنیایند و شیرینی دین را تنها بر زبان دارند; تا زندگی هایشان پربار است، بر محور دین گرد میآیند و هرگاه با بلاها آزموده شدند، دینداران کم میشوند .
34 . فی کل بلد منهم علی منبره خطیب مصقع فالارض لهم شاغرة و ایدیهم فیها مبسوطة و الناس لهم خول لا یدفعون ید لامبین فمن بین جبار عنید و ذی سطوة علی الضعفة شدید مطاع لا یعرف المبدی و المعید . (39)
در هر شهری خطیبی سخنور بر منبر دارند که به سود آنان سخن میگویند و سرتاسر کشور اسلامی بیپناه مانده و دستشان در همه جای آن باز است و مردم بردگان آنهایند که هیچ دستبرخورد کنندهای را از خود نرانند . آنها که برخی زورگو و معاندند و برخی بر ناتوانان سلطهگر و تند خویند; فرمانروایانی که نه خدا شناسند و نه معاد .
35 . امام حسینعلیه السلام ضمن اعتراض به عمر (برای غصب خلافت)، فرمود:
یابن الخطاب! . . . اما والله لو ان للسان مقالا یطول تصدیقه و فعلا یعینه المؤمنون لما تخطات رقاب آل محمد ترقی منبرهم و صرت الحاکم علیهم بکتاب نزل فیهم و لا تعرف معجمه و لا تدری تاویله الا سماع الآذان . . . (40)
ای فرزند خطاب! . . . آگاه باش! اگر زبانی پابرجا در تصدیق و کرداری که مؤمنان یاریاش رسانند، بود، بر آل محمد سلطه نمییافتی تا بر منبرشان برآیی و حاکم شوی; آن هم حکومتبا کتابی که در خاندان محمدصلی الله علیه وآله وسلم فرود آمده و تو از نکات سربسته و تاویل آن جز شنیدن با گوشها چیزی نمیشناسی!
36 . امام حسینعلیه السلام پس از این فرمایش که: «بعد از قتل یحیی (پیامبر) توسط پادشاه، خداوند بخت نصر را بر آنان مسلط کرد که هفتاد هزار نفر را کشت» ، فرمود:
یا ولدی یا علی والله لایسکن دمی حتی یبعث الله المهدی فیقتل علی دمی من المنافقین الکفرة الفسقة سبعین الفا . (41)
فرزندم علیجان! به خدا سوگند! خون من از جوشش نخواهد افتاد تا خدا مهدیعلیه السلام را برانگیزد و او انتقام خونم را از هفتاد هزار منافق کافر فاسق بستاند .
37 . ایم الله یا اباهرة لتقتلنی الفئة الباغیة و لیلبسهم الله ذلا شاملا و سیفا قاطعا و لیسلطن علیهم من یذلهم حتی یکونوا اذل من قوم سبا اذ ملکتهم امراة منهم فحکمت فی اموالهم و دمائهم . (42)
به خدا سوگند ای ابوهریره! این گروه ستمگر مرا خواهند کشت و خداوند لباس ذلت فراگیری را بر آنان خواهد پوشانید و شمشیر برنده بر آنان خواهد کشید . خدا کسی را بر آنان مسلط کند که از قوم سبا خوارترشان گرداند که زنی بر آنان حکم راند و اختیاردار اموال و خونشان بود .
38 . اما تعلم ان بنی اسرائیل کانوا یقتلون ما بین طلوع الفجر الی طلوع الشمس سبعین نبیا، ثم یجلسون فی اسواقهم یبیعون و یشترون کان لم یصنعوا شیئا فلم یعجل الله علیهم بل امهلهم و اخذهم بعد ذلک اخذ عزیز ذی انتقام . (43)
آیا نمیدانی که بنی اسرائیل از سپیده فجر تا طلوع آفتاب، هفتاد پیامبر را میکشتند، سپس در بازارهای خود نشسته، به خرید و فروش میپرداختند، آنچنان که گویی هیچ نکردهاند؟ ! خدا نیز در عذاب آنان شتاب نکرد، بلکه مهلت داد و سپس با صلابت و اقتدار آنان را گرفت .
39 . اما والله لا تقتلون بعدی عبدا من عبادالله اسخط علیکم لقتله منی و ایم الله انی لارجوا ان یکرمنی الله بهوانکم ثم ینتقم لی منکم من حیث لا تشعرون اما والله لو قد قتلتمونی لقد القی الله باسکم بینکم و سفک دمائکم ثم لا یرضی لکم حتی یضاعف لکم العذاب الالیم . (44)
بدانید به خدا سوگند! هیچ بندهای از بندگان خدا را پس از من نمیکشید که بیشتر از کشتن من، خدا را به خشم آورد . امیدوارم خدا با خواری شما، مرا ارجمند کند و از جایی که نفهمید، انتقامم را از شما بگیرد . شما اگرچه مرا کشتید، اما خدا در میان شما درماندگی افکند و خونتان را بریزد و خشنود نشود تا عذاب دردناکتان را چند برابر کند .
40 . وقعنا فی الخطایا و البلایا
و فی زمن انتقاض و اشتباه
تفانی الخیر والصلحاء ذلوا
و عز بذلهم اهل السفاه
و باء الآمرون بکل عرف
فما عن منکر فی الناس ناه
فصار الحر للملوک عبدا
فما للحر من قدر و جاه (45) ما در عصر خطاها و گرفتاریها و شکست(پیمانهای الهی) و اشتباه واقع شدهایم . خیرها نابود شدند و صالحان خوار گشتند و با خواری آنان نابخردان عزیز شدند . فرمان دهندگان به هر نیکی برگشتند . از این رو، در میان مردم هیچ باز دارندهای از منکر نیست . آزادمردان برده بردگان شدند و از این رو، برای آزادگان ارج و منزلتی نمانده است .
پی نوشت ها:
1 . فلسفه اخلاق، ص 152 - 160 (با تلخیص).
2 . طبرسی مینویسد: اصل العزة الشدة و منه قیل للارض الصلبة الشدیدة: عزاز، العزیز: القوی المنیع بخلاف الذلیل (مجمع البیان لعلوم القرآن، ج 3، ص 193) .
یادآوری میشود برای اطلاع از سخنان امام حسین (ع) پیرامون «عزت» باید واژههای فراوانی از جمله موارد زیر مطالعه شود:
عزت، ذلت، غیرت، علو، قوت، اباء، عبد، غل، حریت، غنی، مجد، کرامت نفس، حرمت، استخفاف، هزیمة، تکویت، حصر، عجز، غمص، سفه، انجذاد، مناص، فظیع، وهن، هون، سداد، خذلان و . . .
3 . بلاغة الحسین، ص 141 .
4 . احقاق الحق، ج 11، ص 60 .
5 . بحارالانوار، ج 44، ص 329 .
6 . احقاق الحق، ج 11، ص 60 .
7 . بحارالانوار، ج 45، ص 50 .
8 . منافقون/8 .
9 . بحارالانوار، ج 44، ص 198 .
10 . انساب الاشراف، ج 3، ص 151 .
11 . تذکرة الخواص، ص 217 .
12 . متقلالحسین، خوارزمی، ج 2، ص 7 و 8 .
13 . احقاق الحق، ج 11، ص 60 .
14 . بحارالانوار، ج 45، ص 8 .
15 . همان، ص 6 .
16 . مقتل خوارزمی، ج 2، ص 7 و 8; تحف العقول، ص 171 (با اختلاف عبارت) و نمونه دیگر، مقتل خوارزمی، ج 1، ص 182 .
17 . متقل خوارزمی، ج 1، ص 19 .
18 . الفتوح، ج 5، ص 11; مقتل، خوارزمی، ج 1، ص 182 (با اختلاف).
19 . منهج الدعوات، ص 149، (دعای عشرات).
20 . کنز الفوائد، ص 151 .
21 . وسایل الشیعه، ج 18، ص 144 .
22 . بحارالانوار، ج 36، ص 384 .
23 . مستدرک الوسایل، ج 11، ص 218 .
24 . تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 246 .
25 . نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص 85، ح 18 .
26 . احقاق الحق، ج 11، ص 605; «الاالسعادة» ، بحارالانوار، ج 44، ص 381 .
27 . بحارالانوار، ج 45، ص 299 .
28 . مائده/63 .
29 . همان/44 .
30 . تحف العقول، ص 168 .
31 . همان .
32 . همان .
33 . همان و بحارالانوار، ج 100، ص 79 .
34 . تحف العقول، ص 168 .
35 . همان .
36 . بحارالانوار، ج 26، ص 288 .
37 . موسوعة کلمات امام حسین (ع)، (ترجمه)، ص 840 .
38 . بحارالانوار، ج 44، ص 383 .
39 . همان، ج 100، ص 79 .
40 . احتجاج طبرسی، ج 1، ص 292 .
41 . بحارالانوار، ج 45، ص 299 .
42 . مقتل، خوارزمی، ج 1، ص 226 .
43 . بحارالانوار، ج 4، ص 364 .
44 . تاریخ طبری، ج 3، ص 334 .
45 . دیوان امام حسین (ع)، ص 178 .
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}