سروش سرافرازی در کلام سیدالشهداء(علیه السلام)

نويسنده:اشرف آشوری

حسین، امام عزت است و کربلا، تجلی‏گاه عزتمندی یاران خدا . و عاشورا، لحظه‏ای تاریخی که افتخار حفظ دین و ارزش‏ها و فداکردن خود برای بقای آنها به حسین‏علیه السلام تعلق گرفت . حسین از آن رو افتخار بشر شد که زندگی بدون ارزش را همسنگ «مرگ زرد» ، دانست و رفتار و گفتارش آکنده از عطر سرافرازی ماند .
به قول شهید مطهری: «با اینکه از امام حسین‏علیه السلام کلام زیادی نقل نشده است، اگر به نسبت‏حساب کنیم، در میان ائمه از ایشان بیشتر از همه، در مساله کرامت و عزت نفس ماثور است . از جمله کلمات قصار ایشان است: «موت فی عز خیر من حیاة فی ذل‏» . . . راز این‏که این‏گونه کلمات از ایشان به نسبت‏بیشتر از سایر ائمه رسیده، این است که داستان کربلا زمینه‏ای بود برای اینکه روح امام حسین‏علیه السلام در این قسمت تجلی خودش را ظاهر کند .» (1)
اینک که رهبر فرزانه انقلاب سال 1381 را، که آغاز و پایانش با دهه محرم و شهادت حضرت امام حسین‏علیه السلام مصادف است، «سال عزت و افتخار حسینی‏» نامیده‏اند، تا روح ارجمندی، سرافرازی و عزت‏مداری را در ملت‏سرو قامت ایران زنده نگاه دارند، ما با یادآوری این سخن که «نه تنها امسال، که هر سال، سال عزت حسینی است و عزت جاوید را بشریت از حسین آموخته است‏» ، چهل گوهر حسینی پیرامون عزت (2) را به خوانندگان فرهنگ کوثر تقدیم می‏داریم .

1 . موت فی عز خیر من حیاة فی ذل . (3)
مرگ با عزت بهتر از زندگی در ذلت است .

2 . لیس الموت فی سبیل العز الا حیاة خالدة و لیست الحیاة مع الذل الا الموت الذی لاحیاة معه . (4)
مرگ در راه عزت، تنها حیات جاودان است و زندگی با ذلت، چیزی جز مرگی که تهی از حیات است، نیست .

3 . یا اخی والله لولم تکن فی الدنیا ملجا و لا ماوی لما بایعت‏یزید بن معاویة ابدا . (5)
برادرم! حتی اگر در دنیا هیچ پناه و آشیانی نداشته باشم، به خدا قسم! هرگز با یزید پسر معاویه بیعت نخواهم کرد .

4 . ما اهون الموت علی سبیل نیل العز و احیاء الحق . (6)
چه آسان است مرگ در راه رسیدن به عزت و احیای حق .

5 . الموت اولی من رکوب العار
والعار اولی من دخول النار (7) مرگ، بهتر از ننگ پذیری است و ننگ، بهتر از ورود در آتش است .

6 . شخصی به امام حسین‏علیه السلام گفت: تو متکبری! فرمود:
کل الکبر لله وحده ولایکون فی غیره . قال الله تعالی: «فلله العزة و لرسوله و للمؤمنین (8) » (9)
همه عظمت از آن خدای یگانه است و در دیگری نیست . خدای متعال فرمود: «عزت مخصوص خدا و رسول و اهل ایمان است‏» .

بعد از صلح امام حسن‏علیه السلام شخصی به امام حسین‏علیه السلام گفت: آیا عزت را با ذلت معامله کردید؟ امام حسین‏علیه السلام فرمود:
7 . ان قدبایعنا و لیس الی ما ذکرت سبیل (10)
ما بیعت کرده‏ایم و به آنچه تو می‏گویی، راهی نیست .

8 . ان هؤلاء قوم لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمان و اظهروا الفساد فی‏الارض و ابطلوا الحدود و شربوا الخمور و استاثروا فی اموال الفقراء والمساکین و انا اولی من قام بنصرة دین الله و اعزاز شرعه والجهاد فی سبیله لتکون کلمة الله هی العلیاء . (11)
اینان مردمی اند که در پیروی شیطان پابرجایند و خدای رحمان را پیروی نمی‏کنند و در زمین فساد را رواج داده و حدود خداوند را باطل کرده‏اند . شراب می‏نوشند و اموال فقرا و مساکین را ویژه خود ساخته‏اند و من سزاوارترم که به یاری دین خدا برخیزم و آیین او را عزیز دارم و در راهش جهاد کنم تا کلمه «الله‏» برترین باشد .

9 . یابی الله ذلک (الذلة) لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمیة و نفوس ابیة من ان تؤثر طاعة اللئام علی مصارع الکرام . (12)
خداوند و پیامبر و مؤمنان و دامن‏های پاک و سرافرازان غیور و دلاوران با رشک، آن (ذلت) را برای ما نمی‏پذیرند و پیروی فرومایگان را بر قتلگاه بزرگواران برنگزینند .

10 . هل تقدرون علی اکثر من قتلی؟ مرحبا بالقتل فی‏سبیل الله و لکنکم لاتقدرون علی هدم مجدی و محو عزی و شرفی فاذا لا ابالی بالقتل . (13)
آیا شما به بیشتر از کشتن من توان دارید؟ خوشا به مرگ در راه خدا! اما شما نمی‏توانید مجد و عزت و شرف مرا نابود کنید، پس مرا از کشته شدن چه باک .

11 . الا انی زاحف بهذه الاسرة علی قلة العتاد و خذلة الاصحاب
فان نهزم فهزامون قدما
و ان نهزم فغیر مهز مینا
و ما ان طبنا جبن و لکن
منایانا و دولة آخرینا (14) بدانید با همین آمادگی ناچیز و یاران اندک، با شما پیکار می‏کنم .
اگر دشمن را بشکنیم، از دیرباز شکننده بوده‏ایم و اگر شکست‏بخوریم، باز مغلوب نشده‏ایم که در خوی ما ترس نیست، بلکه این، اجل‏ها و نوبت واپسین ماست .

امام حسین‏علیه السلام در برابر تقاضای بیعت از سوی اشعث‏بن قیس فرمود:
12 . لاوالله لا اعطیهم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر افرار العبید . «عباد الله انی عذت بربی و ربکم ان ترجمون‏» (15)
نه به خدا سوگند! هرگز دست مذلت در دست ایشان ننهم و مانند بردگان تسلیم نشوم و یا فرار نکنم «بندگان خدا! من به پروردگار خود و شما پناه می‏برم . از این که مرا سنگسار کنید .»

13 . الا ان الدعی بن الدعی قد رکز بین اثنتین; بین السلة والذلة و هیهات منا الذلة . (16)
آگاه باشید که زنازاده فرزند زنازاده میان دو چیز پافشرده است; کشته شدن و ذلت . هیهات که ما ذلت را بپذیریم!

عبدالله بن عمر از امام حسین‏علیه السلام خواست تا با یزید سازش کند، امام فرمود:
14 . اف لهذا الکلام ابدا ما دامت السماوات و الارض اسالک بالله یا عبدالله انا عندک علی خطاء من امری هذا فان کنت عندک علی خطاء فردنی فانی اخضع و اسمع و اطیع . (17)
برای همیشه و هر زمان، اف بر این سخن! عبدالله! تو را به خدا، آیا نزد شما من در تصمیم خود اشتباه می‏کنم؟ اگر در اشتباهم، بگو که من خاضعم و می‏شنوم و می‏پذیرم .

15 . لا اعطی المقادة و المذلة من نفسی فقد علمت والله انه جاء من الامر ما لا قوام به و لکن قضاء الله ماض فی و هوالذی یفعل فی بیت رسوله ما یشاء و یرضی (18)
من از بیعت‏با یزید خودداری خواهم کرد و زیر بار بردگی و ذلت نخواهم رفت . به خدا سوگند! می‏دانم حادثه‏ای پیش آمده که هیچ نظام (حساب و کتاب) ندارد; ولی قضای خداوندی در حق من رخ خواهد داد و اوست که در خاندان پیامبرش آنچه را می‏خواهد و می‏پسندد، انجام می‏دهد .

16 . سبحان ربک رب العزة عما یصفون . . . سبحان ذی العزة و العظمة . . . لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم . (19)
پاک و منزه است پروردگار تو که مالک عزت است از آنچه که خلق در توصیف او می‏گویند . . . پاک و منزه است صاحب عزت و عظمت . . . هیچ جنبش و نیرویی جز از خدای بلند مرتبه عظیم الشان نیست .

17 . ایها الناس ان الله جل ذکره ما خلق العباد الا لیعرفوه فاذا عرفوه عبدوه فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة ما سواه (فقال له رجل: یابن رسول الله! بابی انت و امی فما معرفة الله؟) قال: معرفة اهل کل زمان امامهم الذی یجب علیهم طاعته . (20)
ای مردم، خدای بزرگ بندگان را نیافرید، مگر برای آنکه او را بشناسند، وقتی او را شناختند او را پرستش خواهند کرد و هنگامی که او را بپرستند، از بندگی غیر ادبی نیاز خواهند شد .
مردی پرسید: ای فرزند رسول خدا پدر و مادرم فدایت، شناخت‏خدا چیست؟ فرمود: شناخت مردم هر زمان امامشان را; آن امامی که اطاعتش بر آنها واجب است .

18 . نحن حزب الله الغالبون و عترة رسول الله‏صلی الله علیه وآله وسلم الاقربون . . . (21)
ما حزب خدا و پیروزیم و از نزدیک‏ترین بستگان رسول خداییم . . .

شخصی از امام پرسید: عزت آدمی در چیست؟ فرمود:
19 . استغناؤه عن الناس (22)
در بی‏نیازی‏اش از مردم .

20 . ان العز والغنی خرجا یجولان فلقیا التوکل فاستوطنا . (23)
عزت و بی‏نیازی بیرون آمدند و به گردش پرداختند، وقتی با توکل رو به رو شدند، در آن مقیم شدند .

21 . الصدق عز والکذب عجز (24)
راستی عزت و دروغ ناتوانی است .

22 . اصبر عما تحب فیما یدعوک الیه الهوی . (25)
در مواردی که هوای نفس تو را فرا می‏خواند، از آنچه (ناحق است) دوست داری، خود را نگهدار .

23 . الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاءالله محقا فانی لا اری الموت الا شهادة و لا الحیاة مع الظالمین الا برما . (26)
آیا نمی‏بینید به حق عمل نمی‏شود و از باطل بازداشته نمی‏شود؟ (در چنین شرایطی) مؤمن را بایسته‏است که خواهان دیدار خدا باشد، که من چنین مرگی را جز شهادت و زندگی با ظالمان را جز ننگ و خواری نمی‏دانم .

24 . زن پادشاه بنی‏اسرائیل پیرشد و خواست دخترش را به ازدواج شاه در آورد; پادشاه با یحیی مشورت کرد و یحیی او را از این کار نهی کرد . آن زن چون فهمید، دخترش را آراست و نزد شاه فرستاد . او نزد شاه به رقص و کرشمه پرداخت . پادشاه گفت: چه می‏خواهی؟ گفت: سر یحیی را . . . ؟
فقتله ثم بعث الیها فی طشت من ذهب . فامرت الارض فاخذتها و سلط علیهم بخت نصر . . . فقتل علیه سبعین الفا . . . (27)
شاه یحیی را کشت و سرش را در طشت طلایی نزد دختر فرستاد . پس زمین فرمان یافت و آن را گرفت و خدا «بخت نصر» را بر بنی‏اسرائیل مسلط کرد . . . . پس هفتاد هزار نفر را کشت . . .

25 . اعتبروا ایها الناس بما وعظ الله به اولیاءه من سوء ثنائه علی الاحبار اذ یقول: «لولا ینهاهم الربانیون و الاحبار عن قولهم الاثم‏» (28)
. انما عاب الله ذلک علیهم لانهم کانوا یرون من الظلمة الذین بین اظهرهم المنکر و الفساد فلا ینهونهم عن ذلک رغبة فیما کانوا ینالون منهم و رهبة مما یحذرون والله یقول: «فلا تخشوا الناس واخشون .» (29) (30)
ای مردم! از آنچه خدا به آن، اولیای خود را پند داده، پند گیرید; مانند بدگویی او از دانشمندان یهود آنجا که می‏فرماید: «چرا دانشمندان الهی آنان را از گفتار گناهشان باز نمی‏دارند؟ . . .» بدین سان خداوند آنان را نکوهش کرد، چون آنان از ستمگران میان خود، کارهای زشت و فساد می‏دیدند و نهی‏شان نمی‏کردند به طمع آنچه از آنها به ایشان می‏رسید و از بیم آنچه از آن می‏ترسیدند، با این که خدا می‏فرماید: «از مردم نترسید و از من بترسید .»

26 . قد ترون عهود الله منقوضة فلا تفزعون و انتم لبعض ذمم آبائکم تفزعون و ذمة رسول الله مخفورة . . . ولا فی منزلتکم تعلمون و لا من عمل فیها و بالادهان و المصانفة عند الظلمة تامنون کل ذلک مما امرکم الله به من النهی والتناهی و انتم عنه غافلون و انتم اعظم الناس مصیبة لما غلبتم علیه من منازل العلما . (31)
شما (علما) می‏بینید که پیمان‏های خدا شکسته شده ولی نگران نمی‏شوید، با اینکه برای یک نقض پیمان پدران خود به هراس می‏افتید! می‏بینید که پیمان رسول خدا خوار و ناچیز شده . . . ولی درخور مسئولیت‏خود، کار نمی‏کنید و به کسانی هم که در آن راه تلاش می‏کنند، وقعی نمی‏نهید و خود به چاپلوسی و سازش با ظالمان آسوده‏اید . همه اینها همان نهی و بازداری است که خدا به آن امر کرده است، ولی شما از آن غافلید . و مصیبت‏بر شما از همه بزرگ‏تر است; زیرا در حفظ منزلت علما مغلوب شدید .

27 . . . . ذلک بان مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء بالله الامناء علی حلاله و حرامه فانتم المسلوبون تلک المنزلة و ما سلبتم ذلک الا بتفرقکم عن الحق و اختلافکم فی الالسنة (السنة) (32)
شکست‏خوردن شما برای آن است که مجرای کارها وگذرگاه احکام، به دست عالمان به خداست که بر حلال و حرام خدا امین اند و از شما این منزلت را ربودند، و آن از شما بربوده نشد مگر به واسطه دوری شما از حق و اختلافتان در زبان‏ها (یا سنت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم).

28 . لوصبرتم علی الاذی و تحملتم المؤونة فی ذات الله کانت امور الله علیکم ترد و عنکم تصدر و الیکم ترجع و لکنکم مکنتم الظلمة من منزلتکم و اسلمتم امور الله فی ایدیهم یعملون بالشبهات و یسیرون فی الشهوات . (33)
اگر بر آزارها شکیبا بودید و در راه خدا هزینه را تحمل می‏کردید، زمام امور خدا بر شما در می‏آمد و از جانب شما به جریان می‏افتاد و به شما باز می‏گشت . ولی شما ظالمان را در جای خود نشاندید و امور خدا را به آنان سپردید، تا به شبهه کار کنند و در شهوت و دلخواه خود راه روند .

29 . سلطهم (الظلمة) علی ذلک (منزلة العلما) فرارکم من الموت و اعجابکم بالحیاة التی هی مفارقتکم فاسلمتم الضعفاء فی ایدیهم فمن بین مستعبد مقهور و بین مستضعف علی معیشته مغلوب . یتقلبون فی الملک بآرائهم و یستشعرون الخزی باهوائهم اقتداء بالاشرار و جراة علی الجبار . (34)
فرار شما از مرگ و خوش بودن شما به زندگی دنیا، که از شما جدا خواهد شد، آنان را به منزلت‏شما چیره کرد . بدین سان، ضعیفان را به دست آنان سپردید که برخی را برده و مقهور ساختند و برخی را ناتوان و مغلوب زندگی روزمره .
در امور مملکت‏به رای خود تصرف می‏کنند و با هوسرانی خویش ننگ و خواری پدید می‏آورند . . . . مردم بردگان آنهایند که هیچ دست‏برخورد کننده‏ای را از خود نراند .

30 . فانکم (الا) تنصرونا و تنصفونا قوی الظلمة علیکم و عملوا فی اطفاء نور نبیکم و حسبناالله و علیه توکلنا و الیه انبنا و الیه المصیر . (35)
اگر شما ما را (در این راه) یاری نرسانید و در خدمت ما نباشید، ستمگران بر شما نیرو گیرند و در خاموش کردن نور پیامبر شما بکوشند . خدا ما را بس است و بر او توکل داریم و به سوی او بر می‏گردیم و سرانجام به سوی اوست .

31 . امام حسین‏علیه السلام در باره آیه شریفه «و اذ خذناهم میثاقکم‏» فرمود:
اما انهم لوکانوا دعوا الله بمحمد و آله الطیبین بصدق فی نیاتهم و صحة اعتقادهم من قلوبهم ان یعصمهم حتی لا یعاندوه بعد مشاهدة تلک المعجزات الباهرات لفعل ذلک بجوده و کرمه و لکنهم قصروا فآثروا الهوی بنا و مضوا مع الهوی فی‏طلب لذاتهم . (36)
آگاه باشید که اگر آنان (که روبرتافتند) از روی صدق نیت و درستی عقیده قلبی خود، خدا را با سوگند به محمد و خاندان پاکیزه‏اش می‏خواندند که نگاهشان بدارد تا دیگر پس از مشاهده آن معجزات، آشکارا با خدا لجاجت نکنند; خدا حتما از راه بخشش و بزرگواری خود، این خواسته را اجابت می‏نمود . اما آنان کوتاهی کرده، ذلت و خواری را برگزیدند و با هواپرستی دنبال لذات خویش رهسپار شدند .

32 . جعید همدان می‏گوید: امام حسین‏علیه السلام پرسید: جوانان عرب (یا عربها) چگونه‏اند؟ گفتم: اهل تیرکمان بازی و گعده هایند . پرسید: موالی چه می‏کنند؟ گفتم: خورنده ربا و حریص بر دنیایند . فرمود:
انا لله و انا الیه راجعون و الله انهما للصنفان اللذان کنا نتحدث انا الله تبارک و تعالی ینتصر بهما لدینه . (37)
انا لله و انا الیه راجعون . اینان دو گروهی بودند که ما می‏گفتیم خدای متعال با ایشان، دین خود را یاری می‏کند!

33 . ان الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون . (38)
مردم، بنده دنیایند و شیرینی دین را تنها بر زبان دارند; تا زندگی هایشان پربار است، بر محور دین گرد می‏آیند و هرگاه با بلاها آزموده شدند، دینداران کم می‏شوند .

34 . فی کل بلد منهم علی منبره خطیب مصقع فالارض لهم شاغرة و ایدیهم فیها مبسوطة و الناس لهم خول لا یدفعون ید لامبین فمن بین جبار عنید و ذی سطوة علی الضعفة شدید مطاع لا یعرف المبدی و المعید . (39)
در هر شهری خطیبی سخنور بر منبر دارند که به سود آنان سخن می‏گویند و سرتاسر کشور اسلامی بی‏پناه مانده و دستشان در همه جای آن باز است و مردم بردگان آنهایند که هیچ دست‏برخورد کننده‏ای را از خود نرانند . آنها که برخی زورگو و معاندند و برخی بر ناتوانان سلطه‏گر و تند خویند; فرمانروایانی که نه خدا شناسند و نه معاد .

35 . امام حسین‏علیه السلام ضمن اعتراض به عمر (برای غصب خلافت)، فرمود:
یابن الخطاب! . . . اما والله لو ان للسان مقالا یطول تصدیقه و فعلا یعینه المؤمنون لما تخطات رقاب آل محمد ترقی منبرهم و صرت الحاکم علیهم بکتاب نزل فیهم و لا تعرف معجمه و لا تدری تاویله الا سماع الآذان . . . (40)
ای فرزند خطاب! . . . آگاه باش! اگر زبانی پابرجا در تصدیق و کرداری که مؤمنان یاری‏اش رسانند، بود، بر آل محمد سلطه نمی‏یافتی تا بر منبرشان برآیی و حاکم شوی; آن هم حکومت‏با کتابی که در خاندان محمدصلی الله علیه وآله وسلم فرود آمده و تو از نکات سربسته و تاویل آن جز شنیدن با گوش‏ها چیزی نمی‏شناسی!

36 . امام حسین‏علیه السلام پس از این فرمایش که: «بعد از قتل یحیی (پیامبر) توسط پادشاه، خداوند بخت نصر را بر آنان مسلط کرد که هفتاد هزار نفر را کشت‏» ، فرمود:
یا ولدی یا علی والله لایسکن دمی حتی یبعث الله المهدی فیقتل علی دمی من المنافقین الکفرة الفسقة سبعین الفا . (41)
فرزندم علی‏جان! به خدا سوگند! خون من از جوشش نخواهد افتاد تا خدا مهدی‏علیه السلام را برانگیزد و او انتقام خونم را از هفتاد هزار منافق کافر فاسق بستاند .

37 . ایم الله یا اباهرة لتقتلنی الفئة الباغیة و لیلبسهم الله ذلا شاملا و سیفا قاطعا و لیسلطن علیهم من یذلهم حتی یکونوا اذل من قوم سبا اذ ملکتهم امراة منهم فحکمت فی اموالهم و دمائهم . (42)
به خدا سوگند ای ابوهریره! این گروه ستمگر مرا خواهند کشت و خداوند لباس ذلت فراگیری را بر آنان خواهد پوشانید و شمشیر برنده بر آنان خواهد کشید . خدا کسی را بر آنان مسلط کند که از قوم سبا خوارترشان گرداند که زنی بر آنان حکم راند و اختیاردار اموال و خونشان بود .

38 . اما تعلم ان بنی اسرائیل کانوا یقتلون ما بین طلوع الفجر الی طلوع الشمس سبعین نبیا، ثم یجلسون فی اسواقهم یبیعون و یشترون کان لم یصنعوا شیئا فلم یعجل الله علیهم بل امهلهم و اخذهم بعد ذلک اخذ عزیز ذی انتقام . (43)
آیا نمی‏دانی که بنی اسرائیل از سپیده فجر تا طلوع آفتاب، هفتاد پیامبر را می‏کشتند، سپس در بازارهای خود نشسته، به خرید و فروش می‏پرداختند، آن‏چنان که گویی هیچ نکرده‏اند؟ ! خدا نیز در عذاب آنان شتاب نکرد، بلکه مهلت داد و سپس با صلابت و اقتدار آنان را گرفت .

39 . اما والله لا تقتلون بعدی عبدا من عبادالله اسخط علیکم لقتله منی و ایم الله انی لارجوا ان یکرمنی الله بهوانکم ثم ینتقم لی منکم من حیث لا تشعرون اما والله لو قد قتلتمونی لقد القی الله باسکم بینکم و سفک دمائکم ثم لا یرضی لکم حتی یضاعف لکم العذاب الالیم . (44)
بدانید به خدا سوگند! هیچ بنده‏ای از بندگان خدا را پس از من نمی‏کشید که بیشتر از کشتن من، خدا را به خشم آورد . امیدوارم خدا با خواری شما، مرا ارجمند کند و از جایی که نفهمید، انتقامم را از شما بگیرد . شما اگرچه مرا کشتید، اما خدا در میان شما درماندگی افکند و خونتان را بریزد و خشنود نشود تا عذاب دردناک‏تان را چند برابر کند .

40 . وقعنا فی الخطایا و البلایا
و فی زمن انتقاض و اشتباه
تفانی الخیر والصلحاء ذلوا
و عز بذلهم اهل السفاه
و باء الآمرون بکل عرف
فما عن منکر فی الناس ناه
فصار الحر للملوک عبدا
فما للحر من قدر و جاه (45) ما در عصر خطاها و گرفتاری‏ها و شکست(پیمان‏های الهی) و اشتباه واقع شده‏ایم . خیرها نابود شدند و صالحان خوار گشتند و با خواری آنان نابخردان عزیز شدند . فرمان دهندگان به هر نیکی برگشتند . از این رو، در میان مردم هیچ باز دارنده‏ای از منکر نیست . آزادمردان برده بردگان شدند و از این رو، برای آزادگان ارج و منزلتی نمانده است .

پی نوشت ها:

1 . فلسفه اخلاق، ص 152 - 160 (با تلخیص).
2 . طبرسی می‏نویسد: اصل العزة الشدة و منه قیل للارض الصلبة الشدیدة: عزاز، العزیز: القوی المنیع بخلاف الذلیل (مجمع البیان لعلوم القرآن، ج 3، ص 193) .
یادآوری می‏شود برای اطلاع از سخنان امام حسین (ع) پیرامون «عزت‏» باید واژه‏های فراوانی از جمله موارد زیر مطالعه شود:
عزت، ذلت، غیرت، علو، قوت، اباء، عبد، غل، حریت، غنی، مجد، کرامت نفس، حرمت، استخفاف، هزیمة، تکویت، حصر، عجز، غمص، سفه، انجذاد، مناص، فظیع، وهن، هون، سداد، خذلان و . . .
3 . بلاغة الحسین، ص 141 .
4 . احقاق الحق، ج 11، ص 60 .
5 . بحارالانوار، ج 44، ص 329 .
6 . احقاق الحق، ج 11، ص 60 .
7 . بحارالانوار، ج 45، ص 50 .
8 . منافقون/8 .
9 . بحارالانوار، ج 44، ص 198 .
10 . انساب الاشراف، ج 3، ص 151 .
11 . تذکرة الخواص، ص 217 .
12 . متقل‏الحسین، خوارزمی، ج 2، ص 7 و 8 .
13 . احقاق الحق، ج 11، ص 60 .
14 . بحارالانوار، ج 45، ص 8 .
15 . همان، ص 6 .
16 . مقتل خوارزمی، ج 2، ص 7 و 8; تحف العقول، ص 171 (با اختلاف عبارت) و نمونه دیگر، مقتل خوارزمی، ج 1، ص 182 .
17 . متقل خوارزمی، ج 1، ص 19 .
18 . الفتوح، ج 5، ص 11; مقتل، خوارزمی، ج 1، ص 182 (با اختلاف).
19 . منهج الدعوات، ص 149، (دعای عشرات).
20 . کنز الفوائد، ص 151 .
21 . وسایل الشیعه، ج 18، ص 144 .
22 . بحارالانوار، ج 36، ص 384 .
23 . مستدرک الوسایل، ج 11، ص 218 .
24 . تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 246 .
25 . نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص 85، ح 18 .
26 . احقاق الحق، ج 11، ص 605; «الاالسعادة‏» ، بحارالانوار، ج 44، ص 381 .
27 . بحارالانوار، ج 45، ص 299 .
28 . مائده/63 .
29 . همان/44 .
30 . تحف العقول، ص 168 .
31 . همان .
32 . همان .
33 . همان و بحارالانوار، ج 100، ص 79 .
34 . تحف العقول، ص 168 .
35 . همان .
36 . بحارالانوار، ج 26، ص 288 .
37 . موسوعة کلمات امام حسین (ع)، (ترجمه)، ص 840 .
38 . بحارالانوار، ج 44، ص 383 .
39 . همان، ج 100، ص 79 .
40 . احتجاج طبرسی، ج 1، ص 292 .
41 . بحارالانوار، ج 45، ص 299 .
42 . مقتل، خوارزمی، ج 1، ص 226 .
43 . بحارالانوار، ج 4، ص 364 .
44 . تاریخ طبری، ج 3، ص 334 .
45 . دیوان امام حسین (ع)، ص 178 .

منبع: فصلنامه کوثر