گستره مباني وقف در قرآن کريم
گستره مباني وقف در قرآن کريم
بسم الله الرحمن الرحيم
سخن در مباني وقف بارويکردي به شناخت جايگاه و اهميت و بستر تشويق ها و جهت گيري ها درقرآن کريم است. اينکه انسان از بهترين اموال خود بخشي را براي ديگران اختصاص دهد و چنين روشي نهادينه شود، و قرآن بگونه اي به اين ارزش انساني هدايت کرده، موضوع بررسي اين مقاله است. هدف اين مقاله، نشان دادن مجموعه پيام هايي است که در جهت مفهوم سازي و تشويق به وقف و ساخت و ساز آن در قرآن استنباط مي گردد. ادعاي اين مقاله اين است که چون قرآن کريم از سويي براساس فطرت و خواسته هاي طبيعي انسان نازل شده و در سير تاريخي نزول کتابهاي الهي، پيام خود را آورده و مُصدِق اديان الهيِ پيشين و مُهيمِن و سخن برتر را داردو خود فرموده است: وَ أَنْزَلْنا إِلَيْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْکُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ (مائده/48) از اين جهت شمول بيشتري در بيان نکات مربوط به حوزه وقف و راه هاي گسترش و جهتگيري و حفظ و نگهداري و ديگر مباحث مربوط به وقف را دارد، اين بحث الگويي روشن از ظرفيت پذيري و جامعيت قرآن و امکان استنباط از اين کتاب است، از اين رو در آغاز توضيح داده خواهد شد که وقف چيست، با چه شبکه هاي واژگاني و معنايي در قرآن رابطه دارد، و تعاليم قرآني چگونه ظرفيت توسعه و فرهنگ سازي به وقف را مي دهد، و از چه راه هايي به کارهاي نيک و از آن جمله وقف تشويق کرده است، مديريت وقف چگونه بايد باشد و از چه شرايط برخوردار باشد و در نهايت نتيجه گيري ها و برداشتها از اصول مسلم قرآني چه چيزهايي است.
کليد واژه: شبکه معنايي وقف، فرهنگ سازي وقف، مصدق و مهيمن بودن. صدقه. باقيات صالحات. ايثار. احسان.
سخن در باره جايگاه وقف از نظر قرآن کريم به عنوان يکي از ارزشهاي اجتماعي و فرهنگي مسلمانان است. زيرا گرچه اين پديده در همه اديان و مذاهب و گرايش هاي انساني وجود دارد و تاريخ نشان مي دهد که انسان از دير باز در ذهن خود سوداي جاودانه بودن را مي پرورانده است، به هر کجاي جهان سر بزنيد، شاهد مراکز و ساختمان و ابنيه زيادي در جهت حمايت از مستمندان و ترويج علم و نگهداري موسسات ديني و عام المنفعه هستيم. اما نکته مهم اين است که نقش تعاليم قرآني به اين خواسته فطري، ميدان مي دهد و در گسترش وقف تشويق مي کند و اين متن ظرفيت توسعه و فرهنگ سازي به وقف را با علايق گوناگون مي دهد. زيرا هرچند در تمدن بشري و فرهنگ ها ابنيه و آثار گوناگون ديده مي شود، اما اين فراواني ميل به برجاي گذاشتن نام و حضور بي حضور قطعي و در ميان دينداران با آموزه هاي ديني و معنوي بيشتر مي گردد و اين امر هر چند در جهتي ريشه در حُبّ به ذات دارد و تمايل انسان براي جاودانگي و بي مرگي و خلود (در عربي) و جاودان طلبي است که انسان مي خواهد بگونه اي پس از مرگ نامش و کارهايش جاويدان بماند، که اگر خودم ديگر در ميان جامعه نيستم، پس نام و نشان من در جامعه مطرح شود، چنانکه در شعر سعدي هم همين درک و روحيه بازتاب يافته و آمده است:
نام نيکي گر بماند ز آدمي
به کز او ماند سراي روزگار
از سوي ديگر وقف عام از امور و دريافتهاي اخلاق انساني است و به گونه اي است که فطرت خويش آن را درک و حس نوع دوستي و ديگر خواهي او آن را ارج مي نهد و مي خواهد، اين حمايت از مستمندان و درماندگان، يا ترويج علم و فعاليت خير خواهانه و يا حل معضلي اجتماعي انجام گيردو با وقف اثري از خود جاويدان بماند و با بخشش و گذاشتن آثار و املاکي داراي منفعت، از اموال و دارايي ها او بهره گيري شود. با نگاهي به جوامع ديني و غير ديني و انسانهاي آخرت گرا و غير آخرت گرا، نقش دين و اعتقاد به خدا و روز قيامت و جزاي اعمال در نهادينه کردن اين خصيصه و توسعه آن بي بديل مي نمايد. تعاليم اخلاقي قرآن در جهت توسعه همين دريافت انساني و اخلاق مالي و تقويت غريزه و احساس برجاي ماندن تا حد ايثار و خود گذشتگي گسترده با زبانهاي مختلف است.
به همين دليل وقف، هرچند در ميان همه ملتها و اديان وجود داشته و دارد. واين گونه نيست که سنت وقف ويژه کشورهاي اسلامي و شرقي باشد.، اما در ميان مسلمانان در ادوار تاريخ و در کشورهاي اسلامي نمود شگرف و بي نظيري داشته و کمتر وقفنامه اي يافت مي شود که در ميان مسلمانان نوشته شده باشد و تأثير از آموزه هاي قرآن نداشته باشدو جهتگيري و توجه به نيازهاي عيني جامعه خود را واقفان در وصيت خود لحاظ نکرده باشند و دليل مهم آن تعاليم مناسب با درک فطري قرآن است که همين روحيه را نه تنها ارج نهاده، بلکه با تعبير هاي مختلف جهت و توسعه داده است. ادعاي اين مقاله اين است که چون قرآن کريم مصدق اديان الهي پيشين و مهيمن است و سخن برتر را داردو فرموده: وَ أَنْزَلْنا إِلَيْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْکُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ (مائده/48) از اين جهت شمول بيشتري در بيان نکات مربوط به وقف و راه هاي گسترش و جهتگيري و حفظ و نگهداري و ديگر مباحث مربوط به آن را دارد. اين نکات البته در حوزه مباحث و مسائل کلي است و همانگونه که سبک قرآن در حوزه عقايد و اخلاق و احکام کلي و طرح مسائل جهان بيني و مباني و اصول و داخل نشدن در جزئيات است، در موضوع وقف اين روش دنبال شده است.
نکته قابل توجه و تأکيد در اين مقاله، در بهره گيري از قرآن کريم در شناخت مباني وقف، و دنبال کردن پژوهش هاي آن، ظرفيت داشتن اين کتاب الهي در استنباط و پاسخ گويي به پرسشهايي است که در باره نظام وقف و راه هاي گسترش آن در ميان اقشار و طبقات مختلف مي شود. اين بحث از جهتي الگويي روشن از ظرفيت پذيري و جامعيت قرآن را نشان مي دهد و از جهتي امکان استنباط از اين کتاب را آشکار مي سازد، مانند اينکه وقف در فرهنگ اسلامي چه جايگاهي دارد، با چه شبکه هاي واژگاني و معنايي در قرآن رابطه دارد، چگونه تشويق شده، جهتگيري هاي آن کدام است، در ميان انواع وقف کدام از آنها اولويت دارند و چگونه مي توان و با چه مفاهيمي سنت وقف را توسعه و نهادينه کرد. البته در اين نوشته تنها به بخش محدودي ازآيات اشاره شده و گرنه استناد و استدلال در باره مسائل وقف، بسيار فراوان تر از اين مجموعه است.
اين پرسش مطرح است که وقف در فرهنگ ديني و جامعه اسلامي چه جايگاهي دارد؟ گفتيم همه جوامع به گونه اي اين سنت را برپاي مي دارند، حتي در قبايل سرخ پوست و سياه پوست و در دور ترين مناطق دنيا اين سنت وجود دارد. واژه وقف در قرآن کريم، نيامده و شايد در شهر مکه و مدينه در آن عصر به شکل گسترده، اين واژه رايج نبوده و پس از قدرت يافتن و توسعه مالي مسلمانان گرايش به وقف رونق گرفته است. در سيره اميرمومنان اهتمام به وقف زياد نقل شده است. در طول تاريخ اوقاف نقش مهمي در حيات جوامع اسلامي در امور خيريه و در عرصه امور بهداشتي، (وقف منابع آبي،چشمه ها) درماني، فرهنگي وترويج دين و معنويت داشته است. وقف در ايران پيش از اسلام وجود داشته و براي نگهداري از آتشکده ها و آتشگاه ها و آسايش مغان و موبدان، خانه ها و باغهايي وقف مي شده است. پس از ظهور اسلام در ايران و گرايش ايرانيان به اين دين، وقف گسترش يافت. امروز کمتر در شهر و يا روستايي وجود دارد که در آن وقف و موقوفات نباشد و هر چه دين و معنويت حضور بيشتري در اين مناطق داشته، انگيزه و تنوع وقف و گستره موضوعات و مصارف وقف هم نمود فراوان تري پيدا کرده است. متأسفانه بسياري از آثار وقف در اثر غارت و جنگ و خرابي، جابجايي شهرها و بلاياي طبيعي و از همه مخرب تر چپاول و تصرف دولتها و حکومتها، منقرض شده و تنها نام و اثر آن در قباله نامه ها و اسناد ملي برجاي مانده است. با اين همه، به دليل آن آموزه ها، وقفيات ايران و جهان اسلام چنان گسترده است که امروز براي اداره آن موقوفات وزارتخانه و سازمان هاي عريض و طويل تشکيل شده است، و تفاوت آن با وقف هاي ديگر، گستردگي اقشار وقف کننده و متنوع بودن مصارف آن است.
بگذريم از اينکه با همه عرض و طول اين سازمانهاي مسئول وقف، باز بسياري از موقوفات تحت پوشش قرار ندارند، و هر روز شاهد از بين رفتن بخشي از موقوفات هستيم.
جالب آنکه ظرفيت وقف در جهان اسلام، چنان با مدارا و تسامح ديني انجام گرفته که بخشي از موقوفات مسلمانان براي برخورداري اقليت هاي مذهبي و حمايت از آنان بوده است و اين مشي از فرهنگ قرآني(ممتحنه/8) و روايات اهل بيت گرفته شده که وقف را مي توان براي مخالف و گمراهان هم انجام داد، و ارج و اعتبار دارد، وعلامه در تذکره و تبصره و ديگران به صراحت بر صحت آن تأکيد کرده اند. صاحب جواهر هم به اين نکته اذعان مي کند که اگر يهود و نصاري برکنشت و کليسا وقف کنند، يا براي تورات و انجيل، جايز است؛ بي آنکه فقيهي در آن اختلاف داشته باشد.
بحث اصلي اين جانب پس از مفهوم شناسي، نشان دادن شبکه اي از مفاهيم مرتبط با وقف در جهت تشويق و نظام مند کردن فرهنگ وقف و پس از آن بيان مباني و معيارهايي از شيوه برخورد با وقف است و در اين مقاله از روش تفسير موضوعي و به مصداق اين جمله از اميرمؤمنان در باره قرآن استفاده شده است که فرموده: ذلک القرآن فاستنطِقُوه و لَن يَنطِق ابداً، بايد قرآن را به نطق در آورد و از او پرسش کرد، زيرا اين کتاب هرگز خود سخن نمي گويد.
وقف ايستادن و پايندگي و حبس کردن اموال و يا حق خاص، مانند حق تأليف، حق کشف و اکتشاف آمده است. در کتابهاي فقهي اين گونه تعريف شده است: تحبيس الاصل وتسبيل المنفعه، يا اطلاق المنفعه، نگهداري مال و رها کردن منفعت است. در کتاب جواهر آمده است که وقف عقدي است که ايستايي اصل مال و رهايي منافع را مي رساند. دليل اين که وقف ناميده شده، چون بازداشتن و حبسي از اموال است که ديگر حق تصرف فروش هبه و مانند آن، ديگر منتفي مي شود. به همين دليل وقف تنها در اموالي جايز است که ماندگاري داشته باشد و بهره گيري از آن به تمام شدنش نيانجامد. گاهي از وقف به وصيت و صدقه جاريه هم ياد شده است.
وقتي سخن از کل واژگان و کلمات مهم و مربوط به وقف مي شود، يعني عناوين و کلمات و واژه هايي است که در يک ساختار معنايي به تصورات و ايده هاي ما در باره اين سنت حسنه ارتباط و معنايي ويژه مي بخشد و ما را در معنا و جهت دهي و سرانجام يک کل سازماندار و يک شبکه گسترده جهان بيني و معناشناسي قرآن کمک مي کند. در فقه هر چند به کتاب العطيه، السکني، العمري و الحبس، از نوع وقف اشاره شده است. و در کتاب الحسبه مسائلي ار مسئوليت هاي حاکمان در اداره وقف اشاره کرده اند، اما در قرآن کريم موضوعاتي ديگر مطرح شده است. اين عناوين مانند: بِرّ، خير، احسان، معروف، انفاق، صدقه، بويژه باقيات الصالحات، و عطاياي بعد از مرگ است که با وقف انطباق دارد و يکي از مصاديق روشن اين عناوين مي باشد. زيرا وقف از بهترين نيکي ها و احسانها و کارهاي معروف و پرکردن خلأها (انفاق) و تنها صدقه جاريه اي است که پايدار مي ماند و با مصرف يکبار آن از بين نمي رودو پس از فوت واقف خوبي هاي آن تمام نمي شود. به همين دليل در فرهنگ اسلامي از وقف به عنوان صدقات جاريه و عناوين ديگر ياد کرده اند. در باره وقف گفته اند: در اصل صدقه است، اما صدقه اي که مستمر و باقي است. به عبارتي ديگر شبکه معنايي واژه هاي وقف و مصاديق آنها حاکي از آن است که اين کتاب الهي يک مجموعه از ارزشهاي اخلاقي را آورده است که با قرار گرفتن در يک نظام، يا شبکه خاص قرآني در ارتباط با ساير کلمات، توان ايده اي نظامند از وقف را فراهم مي سازد.
اکنون با تفصيل به اين شبکه معنايي و کلماتي اشاره مي گردد که بيانگر ارزش اخلاقي وقف هستند، يا يکي از مصاديق مهم آن وقف محسوب مي شوند.
گفتيم از واژه هاي مربوط به وقف، انفاق است. آياتي که ابعاد گوناگون اين عمل را با عنوان انفاق پوشش مي دهد، بسيار است، بيش از 75 بار اين کلمه با تعبيرهاي مختلف در جهت تشويق، آداب، شرايط و موضوعات آن بکار رفته است، اما ترديدي نيست که اين واژه در حوزه معنايي وقف هم قرار مي گيرد. زيرا معناي انفاق که پر کردن است، در اين جا به پر کردن خلأهاي جامعه براي آينده هاي دور هم تفسير مي شود. زيرا ماده ثلاثي انفاق، نَفَقَ به معناي حفره است که وقتي به باب افعال مي رود، به معناي ضد آن، يعني پر کردن نياز هاي جامعه تحويل برده مي شود، در آن صورت يکي از مصاديق پر کردن خلأها مي شود. به عنوان نمونه خداوند مي فرمايد: الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ. (بقره/274). کساني که در شب و روز، آشکار و پنهان، اموال خود را انفاق مي کنند، يعني در هر حالت براي امروز و فردا؛ يا درجايي ديگر مسئله طلب خوشنودي خدا و استواري روح را در انفاق مطرح مي سازد و مي فرمايد: وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ. (بقره/266).
عنوان احسان و مُحسِن و نيکوکار در قرآن به کارهاي پسنديده و مفيد و نيکوکار در جامعه بکار مي رود، کارهايي که به مقتضاي حال و شرايط تاريخي و فرهنگي و اقتصادي صدق نيکي مي کند. در اين باره قرآن مي فرمايد: وَ ابْتَغِ فِيما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِيبَکَ مِنَ الدُّنْيا وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْکَ (قصص/77). بنابراين، وقف، احسان، خير خواهي و قصد سود رساني به ديگران است. احساني فراتر از عدالت که مستمراست و براساس نياز جامعه انجام مي گيرد، هرچند که در مواردي وقف به چيزي مانند نگه داري يک پُل در روستايي دور افتاده، به ظاهر کوچک مي آيد.
از سوي ديگر قرآن اصلي را مطرح مي کند که اگر کسي خود اقدام به احسان مي کند، ديگران موظف به او ياري او هستند، يا دست کم موظفند هر گونه مشکل دست وپا گير را از جلوي او بر دارندو او را تشويق کنند و کاري نکنند که او از کار نيکويش پشيمان و مأيوس شود. اگر در هنگام انجام خير به مشکلي و آفتي برخورد، چون نيت خير داشته و دارد، بر طبق قاعده احسان، بر او کيفري نيست، به همين دليل مي گويد: ما عَلَي الُْمحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ. (توبه/91). برنيکوکاران نبايد خرده گرفت و راه خدمت را برآنها بست. اگر کسي وقف مي کند، او را پشيمان و فرهنگ گرايش به وقف را دچار تزلزل کرد.
جالب اينکه عنوان احسان از عنوان تقواي خاص بيرون است. بسا افرادي که تقواي آن چناني ندارند، اما اهل نيکوکاري و خيرات و مبرات و بناکردن ابنيه و موقوفات هستند و لذا در قرآن با توجه به چنين واقعيتي وعده پاداش و معيت را به هر دو گروه به صورت جداگانه داده است. إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ (نحل/128). خدا يار وياور کساني است که تقوي پيشه کنندو کساني که اهل احسان باشند. با چنين تفسيري يکي از ابعاد و اوصاف احسان، وقف مي شود.
کلمه سبيل در قرآن، 116 بار استعمال شده که عمدتاً به سبيل الله در بُعد ايجابي و سلبي در مال و جان و حتي هجرت و جهاد بکار رفته است. سبيل خدا در حوزه مال، يکي از مفاهيم اجتماعي مربوط به وقف است که از يک سو جهتگيري رفتار مسلمانان را تعيين مي کند، که بايد کار آنان در مسير الهي باشد. و از سويي يکي از مصارف زکات و انفاقات را که کارهاي برجاي مانده باشد، را راهنمايي مي کند. وَ أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيکُمْ إِلَي التَّهْلُکَةِ (بقره/195). مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِي کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ (بقره/261). البته براي روشن کردن سبيل، قيودي تعيين مي شود، مانند اينکه نبايد همراه با منت و اذيت باشد: الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لا يُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذيً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ. (بقره/262). حتي يادآور مي شود که اگر چنين شد، موجب باطل شدن آن مي گردد و از اين رو نقش حضور خدا در نيت، افزون براينکه مشوق عمل مي شود، هدايت گر شيوه ادا و جهت دهنده آن مي شود: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذي کَالَّذِي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآْخِرِ (بقره/164). و در برابر الگوي مصرف و انفاق سبيل الله، راه درست را که در جهت رضاي الهي يعني: ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ است، مشخص مي کند: وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَيْنِ (بقره/265). البته در برابرانفاق و وقف در بُعد سلبي، صَد عن سبيل الله (آل عمران/99) و سست شدن سبيل خدا (آل عمران/146)، گمراه شدن از سبيل (انعام/116) و برگزيدن سبيل مفسدين (اعراف/142) و امور ديگري بکار رفته که روشنگر اين مفهوم در شبکه معنايي گسترده آن و جهت گيري هدايتي و تربيتي فعاليت اقتصادي و اجتماعي و جهت معنوي راه و سبيل است.
جالب اينکه کلمه: ابْنَ السَّبِيلِ هم که براي برجاي مانده در راه استعمال مي شود، در اين سياق قرار مي گيرد: وَ آتَي الْمالَ عَلي حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساکِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ.(بقره/177).
نتيجه آنکه وقف از کارهايي است که در راه خدا مي تواند و بايد باشد، و جهتگيري الهي دارد. خرج کردن براي مردم در صورتي است که براي خدا باشد، هريک از امور خانوادگي و اجتماعي سبيل خدا است. هرچند اگر کسي با نيت ديگري وقف کرد. البته از درون افراد باخبر نيستيم و نيت آنان را نمي دانيم و با توجه به واقعيات که انسان را به سوي وقف کردن بر مي انگيزاند، مانندحب به نفس، که انگيزه نيرومندي است تا شخص را به سوي بسياري از کارهاي اجتماعي سوق دهد، دليلي بر منع آن نيست، بلکه چون براي ديگران است، تشويق و تأييد شده است.
کلمه حَسَنَه در قرآن، 28 بار استعمال شده که عمدتاً به نيکي هاي اجتماعي در شبکه و ساختار اللهي در بُعد ايجابي تفسير مي شود. نيکي کردن در راه خدا در حوزه مال، نيز يکي از مفاهيم اجتماعي وحي مربوط به وقف است: راغب اصفهاني حسنات را متناسب با بافت، گاه به معناي سخن، مال و گاه همسر و گاه رفتار هاي معنوي و بلکه براي مطلق خوبي کردن معنا کرده است. در پيامي کلي در جهت تشويق به انجام حسنه فرموده است: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزي إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ. (انعام/160). و در برابر، يادآور شده که هر کار نيکي که در اين دنيا بياوريد، خداوند ناديده نمي گيرد و پاداش آن را خواهد داد: إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً يُضاعِفْها وَ يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِيماً (نساء/40). بلکه افزون خواهد ساخت: وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ. (شوري/23).
کلمه صدقه به معناي اعطاي مال، در قرآن پنج بار بکار رفته که در اين شبکه معنايي نيز منطبق بر وقف و ناظر به دستورات اخلاقي در سطح و شيوه پرداخت مال است، مثلاً فرموده که اين پرداخت نبايد همراه با منت و اذيت و براي تظاهر و ريا باشد: لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذي کَالَّذِي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآْخِرِ (بقره/164).حتي مي فرمايد که سخن خوب بهتر از صدقه اي است که به دنبالش اذيت و آزار باشد: قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُها أَذيً وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ (بقره/263). در جهان بيني قرآن، يکي از راه هاي تزکيه و پاک کردن دل و تزکيه نفس دادن، صدقه و جداکردن بخشي از اموال معرفي شده است: خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّيهِمْ بِها (توبه/103). در روايات رسيده هم موضوع انقطاع عمل انسان پس از مرگ آمده و از آن: «صدقةٌ اجراها لله في حياته فهي تَجرِي له بَعد وفاته»، تعبير شده است. از اين رو، فقها و محدثان به پيروي از روايات اهل بيت، کتاب وقف را کتاب الوقوف و الصدقات گرفته و با اين عنوان مطالبي در اهميت وقف و شرايط و آداب آن سخن گفته اند.
ايثار و از خود گذشتگي، يکي ديگر از کلمات کليدي براي وقف مي تواند باشد. اين صفت اخلاقي که قرآن آن را ترويج و از آن به عنوان يکي از نمونه هاي عالي انساني، ياد مي کند، جايي است که شخص در زندگي شخصي قناعت و از ولخرجي و حتي رفاه زياد پرهيز مي کند و اموالي را مي اندوزد، اما آنها را وقف مي کند.: وَ يُؤْثِرُونَ عَلي أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (حشر/9). و هر چند در خودشان نيازي مبرم باشد، آنها را برخود مقدم مي دارند. و هرکس از خست نفس خود مصون ماند، ايشانند که رستگارانند. در الگوي قرآني به درجه اي بالاتر از آن، يعني صورتي که نان خود را در حالت گرسنگي و شدت احتياج به ديگران مي دهد، آمده است: «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْکِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا.إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنکُمْ جَزَاء وَلَا شُکُورًا.إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا.فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِکَ الْيَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا.». (انسان/8- 11) وطعام را در عين دوست داشتنش، به مسکين و يتيم و اسير انفاق مي کنند و مي گويند: ما شما را فقط براي خشنودي خدا اطعام مي کنيم و انتظار هيچ پاداش و سپاسي را از شما نداريم. ما از پروردگارمان در روزي که روز عبوس و بسيار هولناکي است مي ترسيم. پس خدا نگه دار آنان از آسيب و گزند آن روز است و شادابي و شادماني به آنان عطا مي کند.
اين واژه دو بار در قرآن بکار رفته است، يکي در سوره کهف و ديگري در سوره مريم، دو سوره اي که پشت سرهم در مصحف آمده و هر دو بارٍ اين کلمه ناظر به کارهاي خير اجتماعي و ماندگار و در تشويق به کارهاي نيک و در برابر زندگي زودگذر و مادي براي پس از مرگ توصيف شده است. به عنوان نمونه آمده است: الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً. (کهف/46). نيکي هاي ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگار بهتر و از نظر آرزوها بهتر است. در فقه اسلامي يکي از اوصاف وقف به عنوان باقيات صالح و صدقه جاريه آمده و در روايات رسيده از اهل بيت هم به همين عنوان صدقه اي که براي فقراي مسلمين از اهل صدقه توصيف شده است. و از امام صادق (ع) با توجه به خلود خواهي انسان روايتي نقل شده است: ليس يَتبَعُ الرجل بَعدَ مَوتِهِ مِنَ الَاجر اِلّا ثَلاثَ خصال: صَدقةٌ مَبتولةٌ لاتُورَث، او سُنةٌ هُديً يُعملُ بها مُوته، او وَلدٍ صالح يَدعُو له. پاداشي پس از مرگ، انسان را دنبال نمي کند، جز اينکه سه ويژگي داشته باشد، صدقه اي وقف کند، يا سنت نيکويي در جامعه ايجاد کندکه پس از مرگ او رايج شود، يا فرزند صالحي که او را دعا کند.
بنابراين، از مهم ترين واژه هاي کليدي وقف در قرآن کريم، همان واژه هايي هستند که در تشويق به پرداخت مال و ثروت و بي اعتباري دنيا و ترجيح امر آخرت آمده که در شناخت اين ارزش اجتماعي و جهت گيري و نظامندکردن آن نقش مؤثري دارند و با تکيه برآنها مي توان کاربردهاي معنايي و هدايتي و تربيتي و برنامه ريزي آن را تعيين کرد و اين فرهنگ را درجامعه گسترش داد، يا از آن اصول و قواعدي در باره وقف استخراج کرد. در واقع بدون توجه به اين مجموعه از آيات، نمي توان نظام و جهت گيري وقف را در قرآن تعريف کردو گستردگي آموزهايي که قرآن در حوزه معنايي و فرهنگ سازي وقف، بيان کرده به دست آورد، از اين رو، براي فهم ديني وقف، بايد اين کليد واژه ها را در يک نظام مرتبط معنايي لحاظ کرد، نه اينکه آنها را جدا از يکديگر تصور نمود.
در بحث مباني وقف در قرآن کريم، ما با دو دسته از آيات برخورد مي کنيم. دسته اي از آيات، ناظر به جهان بيني انسان مؤمن و مبين مباني عام رويکرد است، يا تشويق و يا تحذير در پي آمد ترک وقف مي باشد، مانند اين دسته از آيات که حيات جاويدان عالم ديگري است و هرچه انسان از لذت ها و کامروايي هاي ابدي و دائمي و بدون کمبود مي خواهد، بايد در عالمي ديگر جستجو کند و بداند که تمام کامروايي ها در اين دنيا سر انجامي دارد و در پي آن جهاني ديگر آغاز مي شود و اين حيات پس از مرگ است که جاويدان است. ماننداين آيه شريفه: وَ ما أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ زِينَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقي أَ فَلا تَعْقِلُونَ. (قصص/60). دنيا چيزي جز لهو و بازي نيست: وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ کانُوا يَعْلَمُون (عنکبوت/64). دنيا نبايد شما را بازي دهد و از ياد خدا غافل سازد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُمْ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» (منافقون/9) «اي مومنان ،اموال و فرزندان ، شما را از ياد خدا غافل نکند. هر کس چنين کند زيانکار است.» يا در جايي که انسان نه درست از اين جهان بهره ببرد و نه عملي و کاري که براي آن سرا داشته باشد: خَسِرَ الدُّنْيا وَ الآْخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ. (حج/11).
دراين بخش از آيات ، جهت دنيا و علاقه افراطي به اموال و فرزندان و دنيا دوستي(به عنوان دو سنبل عمده داراييهاي دنيوي) نفي گرديده است. يا چيزهايي که مانع به وقف مي شود و از آفاني ياد شده است که مي توان بدان در تربيت قرآني اشاره کرد، مانند: اسراف و تبذير، اتراف و...، که اين زياده روي (اسراف) و بيهوده خرجي (تبذير) و عيش و نوش و خوشگذراني (اتراف) ناپسند بوده، نه تنها داشتن مال و مصرفهاي عادلانه است، چنانکه در قرآن مي خوانيم: «... اِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ المُسْرِفِينَ» (انعام/141) و «اِنَّ المُبَذِرِيْنَ کَانُوا اِخْوَانَ الشَّيَاطِينَ.». (اسراء/27). يا مطالبي در جهت گرايش به وقف فراهم مي سازد، مانند اعتقاد به عالم آخرت. چنين مباني در رشد و گسترش وقف تأثير به سزايي دارد.
و دسته ديگر، که مبين مباني ويژه و به طور مشخص دستور العمل هاي خاص در حوزه وقف صادر مي کند و نظام و جهت گيري اين ارزش و خواسته انساني را تقويت و نهادينه مي کند. البته آنچه در اين مقاله پيگيري مي شود، بيشتر همين دسته از آيات است.
گفتيم کلمه وقف در قرآن نيامده و موضوع آن به طور خاص مطرح نشده، اما به صورت کلي، هم مشروعيت آن پذيرفته شده، و هم به صورت کلي به انجام خيرات و نيکي ها، هديه اموال براي مستمندان، درماندگان، تشويق شده و هم مباني و اصولي در جهت نگهداري و خيانت نکردن در اموال وقفي بيان شده است. اين تشويق ها در قالب موضوعات گوناگون رهنمود داده شده است.
گفتيم نقش آموزهاي ديني در رويکرد به اخلاق و عمل اهميت بسياري دارد. مال دوستي در نهاد انسان است. وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ (العاديات/8). در صورتي که دربرابر اين غريزه مي تواند اعتقاد به حيات جاويدان و پاداش عمل صالح جايگزين شود. تبلور اين اعتقاد درحس نوع دوستي، احترام و جلب محبت ديگران، برجاي گذاشتن نام نيک و پوشش دادن به چيزي که فرد دوست دارد که هميشه بماند، در آموزه هاي قرآن تشويق شده که اين تشويق ها به تعبير هاي مختلف آمده است. مانند اينکه از بهترين اموال خود انفاق کنيد، يا آنچه از زمين بيرون مي آوريد براي ديگران سهمي در نظر بگيريد: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما کَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ. (بقره/267). صدقه جاريه در زندگي انسان مانند دانه اي است که هفت خوشه بروياند که در هر خوشه صد دانه باشدکه همواره در حال افزايش است و اگر خدا بخواهد چند برابر مي کند: مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِي کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ. (بقره/261). و آنچه نمي دهيد، مانند آتشي است که مي سوزد و خاکستر مي شود.
وقف کردن مثل آن باغي است که بر فراز پشته اي قرار دارد که اگر رگباري بر آن برسد، دوچندان محصول برآورد و اگر رگباري هم بر آن نرسد، باران ريزي براي آن بس است: وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ. (بقره/266).
در جايي ديگر هشدار مي دهد که اين اموال را براي چه مي خواهيد نگه داريد، انفاق کنيد که روزي فرا مي رسد که در آن نه دادو ستدي است و نه دوستي و نه کسي که از شما شفاعت کند: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ (بقره/254). و بدانيد که آنچه براي خود نگه مي داريد تمام شدني است و آنچه براي ديگران وقف مي کنيد باقي خواهد ماند: ما عِنْدَکُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ (نحل/96). زيرا از آنچه انسان دوست دارد و براي خود مي خواهد، بايد وقف کند: لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّي تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ. (آل عمران/92). هرگز به نيکوکاري نخواهيد رسيد تا از آنچه دوست داريد، انفاق کنيد؛ و از آنچه انفاق مي کنيد، قطعاً خدا بدان دانا است.
پس در آموزهاي قرآني بهترين کار آن است که انسان پيش از مرگ به صورت مستمر براي خويش انجام دهد: وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ. (مزمل/20). و هر کارخوبي براي خويش از پيش فرستيد آن را نزد خدا بهتر و با پاداشي بيشتر باز خواهيد يافت.
از نظر قرآن معيار انساني، ايمان و عمل صالح است. يکي از اين اعمال صالح، نيکوکاري است که پس از عقيده درست، مطرح شده است. به عبارت ديگر بهره گيري درست از اموال در جهت صرف آن براي خويشاوندان و يتيمان و در ماندگان و گدايان و در راه آزادگردن بندگان معيار انسانيت و ايمان است که مي تواند در شکل وقف هم باشد و با اين معيار باشد که مي فرمايد: لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآْخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَي الْمالَ عَلي حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساکِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَي الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (بقره/177). نيکوکاري آن نيست که روي خود را به سوي مشرق و يا مغرب بگردانيد، بلکه نيکي آن است... که مال خويش را با وجود دوست داشتنش به خويشاوندان و يتيمان و در ماندگان و گدايان و در راه آزادگردن بندگان بدهد. حتي ممکن است اين تصور ايجاد شود که به آنان در اثر انفاق و وقف زيان برسد، مي فرمايد: وَ ما ذا عَلَيْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآْخِرِ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ وَ کانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِيماً (نساء/39). و اگر به خدا و روز باز پسين ايمان مي آورند، و از آنچه خدا به آنان روزي داده، انفاق مي کردند، چه زياني بر ايشان داشت؟ و خدا به کار ايشان دانا است.
يکي از راه هاي تشويق در قرآن کريم، مانع شدن براي خلجان هاي نفساني و هواهاي شيطاني و به تعبيري مبارزه سلبي است. گاهي در درون انسان بخل و ضنتي يافت مي شود که مانع از کارهاي خير مي شود، در حالي که مؤمنان چنين هستند که نه تنها احساس بخل و حسد نمي کنند، بلکه در اثر ايمان به خدا ديگران را برخود مقدم مي دارند: وَ يُؤْثِرُونَ عَلي أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (حشر/9). و هر چند در خودشان نيازي مبرم باشد، آنها را برخود مقدم مي دارند. و هرکس از خست نفس خود مصون ماند، ايشانند که رستگارانند.
البته آياتي که در جهت تشويق مستقيم و غير مستقيم به انفاق و وقف مي شود، فراوان است و تنها به نمونه اي از اين آيات که هر مسلماني که با قرآن مأنوس است و تحت تأثير قرآن قرار مي گيرد، به آن وادار مي شود، از جهتي جامعه و نيازهاي آن را مي بيند، و از جهتي اين آموزه ها را که مي بينيد به وقف روي مي آورد.
گفتيم وقف داراي تقسيماتي است. از وقف به اولاد، بستگان، گرفته، تا وقف به فقرا و مساکين، امورخيريه، مسائل ديني. امورعام المنفعه و امورتعليمي و امور برجاي مانده. در باره وقف به فرزندان و بستگان که جنبه شخصي و خصوصي پيدا مي کند و جزو وقف خاص تلقي مي شود. از آياتي استفاده مي شود که در بخش وقف به اولاد، ريشه در نگراني هاي آينده و ظلم و تعدي هاي فرزندان بزرگ و يا بستگاني دارد که ممکن است در اثر فقدان پدر، موجب اذيت و آزار و از بين بردن حق آنان شود، از اين رو به افراد توصيه مي کند تا براي فرزندان و همسران خويش وصيت کنند: وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلاً سَدِيداً (نساء/9). و آنان اگر فرزنداني ناتوان از خود برجاي بگذارند و برآنان بيم دارند، بايد از ستم بر يتيمان بترسند. پس بايد از خدا پروا دارندو سخني بجا و درست گويند.
يا در باره حق همسران تأکيد مي کند که آنان را تا يکسال بهره مند سازند و از خانه بيرون نکنند: وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِيَّةً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَي الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْراجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُناحَ عَلَيْکُمْ فِي ما فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَکِيمٌ. (بقره/ 240).
اين آيات، هرچند موضوع خاصي را مطرح مي کند تا از تعدي به حقوق زنان پيشگيري کند، اما نشان مي دهد که هر جا، جاي نگراني و احتمال فقر و ضايع شدن حق باشد، بايد انسان عاقبت انديش، چاره و پيش بيني کند. از حقوق همسر يا فرزند و يا بستگان، دفاع، و با وصيت، يا وقف نگذارد حق آنان ضايع شود، چنانکه اصل دستور به وصيت، يکي ديگر از توصيه هاي قرآن براي آينده نگري است: کُتِبَ عَلَيْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَي الْمُتَّقِينَ. (بقره/180). چنانکه در باره برخي جزئيات و پيشگيري آفت ها فرموده است: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهادَةُ بَيْنِکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَيْرِکُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصابَتْکُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبي وَ لا نَکْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَمِنَ الآثِمِينَ. (مائده/ 106). اي کساني که ايمان آورده ايد، هنگامي که يکي از شما را نشان هاي مرگ در رسيد، بايد از ميان خود دو عادل را در موقع وصيت به شهادت ميان خود فراخوانيد؛ يا اگر در سفر بوديد و مصيبت مرگ شما را فرارسيد و شاهد غير مسلمان نبود، دوتن از غير همکيشان خود را به شهادت به طلبيد. و اگر در صداقت آنان شک کرديد، پس از نماز آن دو را نگاه داريد، پس به خدا سوگند ياد مي کنند که ما اين حق را به هيچ قيمتي نمي فروشيم، هرچند پاي خويشاوندي در کار باشد، و شهادت الهي را کتمان نمي کنيم و اگر کتمان حق کرديم در اين صورت از گناهکاران خواهيم بود.
بنابراين گرچه از قرآن کريم موضوعات بسياري از وقف مي توان استفاده کرد و محور بسيار گسترده و متنوعي دارد. اما اين کتاب الهي به ابعاد گوناگوني مجال و ميدان داده است تا هرکس متناسب با برداشت و احساس خود، به صدقات جاريه روي بياورد. خواه اين وصيت و انفاق در حوزه پدر و مادر و بستگان باشد، يا در حق يتيمان و مستمندان باشد: «يَسْأَلُونَکَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَي وَالْمَسَاکِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ» (بقره/215). «از تو مي پرسند: چه چيز انفاق کنند؟ بگو: هر مال و مايه سودمندي که انفاق مي کنيد بايد براي پدر و مادر و نزديکان و يتيمان و نيازمندان و در راه ماندگان باشد، و هر کار نيکي انجام دهيد، خدا به آن داناست.» تعبير «خير» از مال در اين است که بيانگر اين است که ثروت از ديدگاه قرآن، خير و نيکي است و بايد از اين وسيله در امور خير و في سبيل الله و وقف استفاده کرد، و نه در مسير بيهوده و باطل. همچنين در باره ترکه و خانواده خود مي فرمايد: وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلاً سَدِيداً (نساء/9). و آنان اگر فرزنداني ناتوان از خود برجاي بگذارند و برآنان بيم دارند، بايد از ستم بر يتيمان بترسند. پس بايد از خدا پروا دارندو سخني بجا و درست گويند. شامل اين آيه در وصيت براي ديگران مي باشد: کُتِبَ عَلَيْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَي الْمُتَّقِينَ. (بقره/180).
بنابراين وقف به اولاد و خانواده، امري معقول و اگر در راستاي حمايت و آينده نگري و پيش بيني از ضايع شدن حق باشد، نه تنها جايز، بلکه از نظر قرآن ضروري است. از اين رو مي توان فصل مستقلي را براي وقف خاص حتي در اين زمانها هم در نظر گرفت.
هرچند برخي از ثروتمندان و حاکمان وقف را ابزار مناسبي براي حفظ املاک و ثروت و منبعي براي تأمين معيشت فرزندان و نسل هاي بعدي خود، يا فرار از ماليات و يا مصادره اموال مي ديدند، که فضاي وقف را در برهه اي تاريخي مشوش کرده است و اگر منهاي اين نيت ها باشد، وقف بر اولاد اشکالي ندارد، براي صيانت مالکيت خصوصي اين گونه پيش بيني تأييد شده است؛ بويژه اگر مقدمات آن درست باشد، اما نکته مهم اين است که در قرآن کريم محوريت انفاق و صدقه در راه هاي عمومي است، وجهت گيري مهم آنها، آن صدقه اي است که هم بماند و هم دائمي باشد. هم نيک و مفيد باشد وهم ناظر به يکي از ضرورتها و نيازهاي جامعه و عمومي باشد. انساني که هم داراي مال فراوان و فرزندان بسيار است، آنچه براي او مي ماند، چيزهايي است که باقيات صالحات و مفيديت اجتماعي داشته باشد: وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَيْرٌ مَرَدًّا (مريم/76). نيکي هاي ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگار بهتر و از جهت پاداش بهتر و خوش فرجام تراست.
بسا افرادي خداشناس و ثروتمند فرزندان شايسته داشته باشند، ولي پس از مرگ آنها، چون صدقه جاريه اي از خود برجاي نگذاشته، با مرور زمان از ياد رفته اند و ورثه با گذشت زمان و گرفتاري هاي زندگي هيچ يادي از پدر و مادر خود نکنند. آنچه براي اين پدر و مادر مي ماند، اموال و ثروتي است که ديگران از آن فايده ببرند و وسيله ياد کرد آنها شود. از اين رو قرآن ياد آور مي شود: الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً. (کهف/46). نيکي هاي ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگار بهتر واز نظر آرزوها بهتر است. و مانند شجره طيبه اي است که اصل آن ثابت و شاخه ها و فرع آن در آسمانها است. (ابراهيم/24) هرآنچه انفاق کنند يا هر عهد و نذري را که کرده باشند خداوند آن را مي داند و پاداش آن را مي دهد. البته براي کساني که به خود ستم مي کنند، و از اموال خود انفاق نمي کنند، ياوري نخواهد بود: وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُهُ. وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ (بقره/270).
يکي ديگر از آموزه ها اين کتابِ هدايت، در جهت روي آوري به وقف، نشان دادن راه در هنگام ترديد ها است. همواره در زندگي انسان تعارضي وجود داردکه در تعارض منافع فردي يا مصالح عاليه عمومي، کدام را بايد انتخاب کرد. رفاه بيشتر و غير قابل نهايت براي فرزندان، يا توجه به جامعه و نيازهايش؟ زيرا رفاه خانواده و دادن امکانات به آنان محدوديت ندارد. هر آنچه به آنان داده شود، باز جاي هل مِن مزيد وجود دارد و پاياني هم وجود ندارد. گاهي اين دادنها به شکلي است که گويا فرزندان با شکل طلبکارانه اي از پدر و همسر توقع دارند و گويي اين وظيفه پدر و شوهراست که هرچه دارد و ندارد به آنان بدهد، و ديگران را در نظرنگيرد.
يکي از دستورات اخلاقي قرآن براي فائق آمدن به اين وسوسه ها و دفع نگراني ها که اگر وقف کنم چه مي شود و آينده خود و خانواده ام در برابر پيشامدهاي احتمالي چه خواهد شد، اولاً، غلبه براين وسوسه ها و شيطاني دانستن وعده به فقر (بقره/268) است. وثانياً اميدوار کردن و التيام دادن و پاسخ به نگراني است که نترسيد و اگر پيش بيني معقول انجام داديد، ديگر نبايد در کار خير شک و ترديد کنيد و اگر صدقه جاريه اي داديد، خدا شما را بي نياز مي کند: وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَکِيمٌ. (توبه/28). واگر از فقر مي ترسيد، پس زود باشدکه خدا شما را از کرم خويش توانگر کند.
گاه در ضمير انسان وسوسه مي شود که کاري که مي خواهيم انجام دهيم، چه فايده اي دارد و چه کسي به آن پاداش مي دهد و چه تضميني براي ارج نهادن آن وجود دارد، که در اين جا قرآن کريم به ميدان مي آيد و مي گويد که ما پاداش کارهاي شايسته شما را تباه نمي کنيم: انَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً (کهف/30).
جمع آوري اموال و ثروت اندوزي حرام است. مسلمان بايستي اموال خويش را در راه خدا و در مسير بهره مندي بندگان خدا بکار اندازد. اموال در حيات اقتصادي جامعه بسانِ خون در شريانهاي بدن است. بنابراين اگر از گردونه معاملات و صدقات بيرون رود، فساد اجتماعي بر جاي مي گذارد. انباشته کردن و گنج درست کردن و در قبر و کنار مرده گذاشتن، عمل مذمومي است: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ کَثِيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ يَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ. (توبه/34) و بخل يکي از صفاتي مي باشد، که هم ناپسند بوده، و هم منافات با توسعه اجتماعي و فرهنگي دارد. قرآن درباره کساني که بخيل بوده، و بخل مي ورزند، مي فرمايد: اينان کساني اند که ديگران را هم به اين فعل قبيح فرا مي خوانند. يا در جايي ديگر در مذمت بخل و فرار از انفاقات مي فرمايد: «الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَکْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا» (نساء/37) «همان کساني که بخل مي ورزند و مردم را به بخل وا ميدارند و آنچه را خداوند از فضل خويش بدانها ارزاني داشته پوشيده مي دارند و براي کافران عذابي خوارکننده آماده کردهايم». باز مي فرمايد:
«وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَّهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلِلّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ» (آل عمران/108) «و کساني که به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا کرده بخل مي ورزند هرگز تصور نکنند که آن [بخل] براي آنان خوب است، بلکه برايشان بد است، به زودي آنچه که به آن بخل ورزيدهاند، درروز قيامت طوق گردنشان ميشود، ميراث آسمانها و زمين از آن خداست و خدا به آنچه ميکنيد آگاه است».
از سوي ديگر براي غلبه وسوسه از راه تشويق به نيکي و پاداش حسنه را به ده برابر مي رساندو مي فرمايد: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزي إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ. (انعام/160). هرکس کارنيکي بياورد، ده برابر آن پاداش خواهد داشت، و هرکس کاربدي بياورد، جز مانند آن کيفر نيابدو برآنان ستم نرود. در سخني ديگر از طرفي در باره احسان در اين دنيا و در برابر برتري هاي جهان آخرت تأکيد مي شود: لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِينَ. (نحل/30). باز مي فرمايد: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ. (نمل/89). هرکس نيکي به ميان آورد، پاداشي بهتر از آن خواهد داشت، و آنان از هراس آن روز ايمنند. از آنجا که دغدغه ها فراوان مي شود، تأکيد هاي قرآن هم فراوان مي شود و در جايي ديگر مي فرمايد: وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ. (شوري/23). و هرکس نيکي به جاي آورد، براي او در ثواب آن خواهيم افزود. قطعاً خدا آمرزنده و قدر شناس است.
نکته ديگر، تاکيد بربُعد اجتماعي وقف است. پديده وقف داراي حيطه گسترده از فعاليت و اقدام مي باشد، تاجايي که اگر به درستي هدايت شود، به بسياري از نيازهاي پاسخ مي دهد. هيچ گاه جامعه انساني با کمبودهاي اقتصادي، اجتماعي و آموزشي فرهنگي روبرو نخواهد شد. اما مهم اين است که هم نيازها براساس اولويت در سطح افکار عمومي معرفي شود، هم ضرورت آن عيني و مناسب با عواطف و درک و توجه واقفان لحاظ شود. البته وقف مي تواند جنبه شخصي و خانوادگي داشته باشدو گاه بُعد عمومي و در جهت پر کردن خلأ هاي اجتماعي، که قرآن برکارهاي عمومي و همياري و حل مشکلات و برطرف کردن نابساماني هاي جامعه از طريق تعاون برنيکي تأکيد مي کند. زيرا هرچند انسان به دليل حُبّ فرزندو حفظ اموال خود از دست يازيدن ديگران، گاه وقف مي کند، اما آنچه در اين ميان بيشتر ارزش دارد، و قرآن آن را ترويج مي کند، فرهنگ سازي براي انجام کارهاي عام المنفعه و نهادينه کردن روحيه همدلي و همکاري و تشويق به تعاون و کمک به ديگران است.
تعاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَ التَّقْوي وَ لا تَعاوَنُوا عَلَي الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (مائده/2). و در نيکوکاري و پرهيزگاري با يکديگر همکاري کنيد، و در گناه و تعدي دستيار هم نشويد، و از خدا پروا کنيدکه خدا سخت کيفر مي دهد. وَ آتَي الْمالَ عَلي حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساکِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ (بقره/177).
در آغاز درآيه اي مي گويد که اگر از آنچه خدا به آنان روزي داده، انفاق کنند، چه زياني برايشان دارد. (نساء/39) بعد مي گويد: إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً يُضاعِفْها وَ يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِيماً( نساء/40). در حقيقت خدا هموزن ذره اي ستم نمي کند و اگر اين ذره، کار نيکي باشد، دوچندان مي کند و از نزد خويش پاداشي بزرگ مي بخشد.
يکي ديگر از آموزه هاي قرآني در خيرات و مبّرات و از آن جمله وقف، تعادل در انفاق و صدقات است. قرآن در تمثيلي ادبي براي مبارزه با افراط و تفريط در انفاق، اين گونه يادآور مي شود: وَ لا تَجْعَلْ يَدَکَ مَغْلُولَةً إِلي عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً (اسراء/29). و دستت را به گردنت زنجير مکن و بسيار هم گشاده دستي منما تا ملامت شده و حسرت زده برجاي ماني.
در اين جا آيه ناظر به جايي است که انسان خانواده و نزديکان خود را فراموش کرده و يا خود را به تنگدستي انداخته و عاقبت انديشي نکرده و انفاق او باعث سختي خود و تنگناي خانواده شده است. چنانکه در جايي ديگر مي فرمايد: وَ أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيکُمْ إِلَي التَّهْلُکَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الُْمحْسِنِينَ (بقره/195).
در آيه اي ديگر به صراحت مسئله انفاق را حد وسط و ميانه ولخرجي و بخل معرفي مي کند و مي فرمايد: «وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَکَانَ بَيْنَ ذَلِکَ قَوَامًا». (فرقان، 67) «و کسانياند که چون انفاق کنند نه ولخرجي ميکنند و نه تنگ ميگيرند و ميان اين دو [روش] حد وسط را برميگزينند».
نکته مهم اين آموزه ها، افزون بر تعادل گرايي اسلام، حتي در امر مقدس و مهمي مانند انفاق و وقف، تأثير اين آموزه ها در پيشگيري از رفتارهاي افراطي در گرايش به وقف است. اگر جامعه شاهد اين رفتارهاي نسنجيده و غير عاقبت انديشانه باشد، و ببيند که خانواده واقف، در فقر و تنگدستي قرار دارند با اين همه اموال خود را وقف کرده که ديگران استفاده کنند و آنها نتوانند بهره ببرند، موجب واکنش و فرار از وقف کردن مي شودو وسوسه هاي شيطان صفت، کارساز مي شود که عده اي شعار مي دهند: چراغي که به خانه روا است، به مسجد حرام است.
اصل و مبناي مهم وقف در فرهنگ قرآني، مانند هر عمل شايستي، اخلاص و قصد قربت است. در اين راستا قرآن بارها مسئله تصحيح نيت و انگيزه ماندگار وقف را مطرح کرده است. از نظر قرآن بايد قصد عمل در وقف مانند هر انفاقي رضايت الهي باشد. هرگونه تأثيرگذاري برنيت وقف، آثار خود را برنوع و چگونگي بهره گيري از آن خواهد گذاشت. به همين دليل مسئله اخلاص در عمل و قصد قربت در کارهاي اجتماعي بويژه خدمت به ديگران اهميت به سزايي دارد، تا صدقه ريايي و با منت و اذيت و آزار نباشد.
البته آنچه در اين جا محل توجه است، تفکيک ميان نيت و انگيزه است که مي توان جدايي انداخت. عشق به خدا، با حُب به ذات و نام داشتن و احترام به انگيزه هاي واقفان منافاتي ندارد. آياتي مانند: وَ آتَي الْمالَ عَلي حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساکِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ (بقره/177)، وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً. (کهف/46)، همگي ناظر به چگونگي قصد و جهت عمل براي محبوب با قيد: الباقيات الصالحات است. اما انگيزه هاي فردي، مانند انگيزه احترام و جلب محبت و تشويق، چيزي نيست که بتوان آن را ناديده گرفت و تأثير آن را در گسترش وقف فراموش کرد. وقتي خداوند خود در جهت ايجاد شوق انگيزه درست مي کند و پاداش هاي بهشت و آسايش و چند برابر شدن نعمت ها و پاداش ها (بقره/245) و (مائده/12) و (حديد/11) را تعيين مي کند، طبيعي است که بايد براي توسعه وقف از اين انگيزه ها استقبال کرد و مطرح کردن و گذاشتن نام بر سر اماکن و موقوفات را که کمتر از انگيزهاي حور العين و بهشت براي عده اي نيست، نبايد مانع دانست و آن را تحقير کرد و از اين نکات ظريف در جهت توجه مردم به وقف غفلت کرد تا هم تشويقي براي واقف و هم ديگران و نسل هاي آينده بويژه خاندان واقف باشد.
وجهه و احترام به واقفان، نوعي سلوک و رفتار براي گسترش انگيزه است. مردم در سراسر زندگي خود طالب زندگي با احترام و تشويق و جوياي موقعيت اجتماعي هستند و از اشاعه عمل و نشان دادن کار خوب آنان خوشحال و تشويق مي شوند و آنها به عمل ديگري در سنخ وقف روي مي آورند. و از اين راه مي توان در جهت ارضاي اين انگيزه و گسترش وقف کوشيد.
واقعاً چه اشکالي دارد که ما واقفي را تصور کنيم که با عمل خود درعين اينکه وجهه و احترام اجتماعي جستجو مي کند، به سعادت اخروي نيز مي انديشد. وقف کردن براي واقف به قصد تقرب به خدا و خدمت به هم نوعان باشد و نردبان کسب وجهه و احترام اجتماعي و اين دو باهم متعارض نيست. به همين دليل خداوند به شکل کلي مي فرمايد: وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ. (بقره/273). هرچه از مال و خير انفاق مي کنيد، خداوند به آن آگاه است که چه قصدي داريد. انفاق در آشکار و پنهاني، سر وعلن که هردوي آنان بها داده شده است. (فاطر/29)، يا تعبير (سراءو ضراء)در قرآن کريم آمده است: الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الُْمحْسِنِينَ (آل عمران/134) اين تعبير ها و تأکيد ها براي اين است که گاهي ترويج خير باعث توسعه نيکي در جامعه و اقبال به آن مي شود. مهم اين است که در وقف خود به اين دستور الهي عمل کنند: الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لا يُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذيً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ. (بقره/264). در آن صورت هم پاداش دارند و نبايد خوف و نگراني داشته باشند. آگاهي از نيت و قصد دروني ممکن نيست، اما اذيت و آزار ومنت نکردن آشکار مي شود و همين هم براي ارزشگذاري کافي است.
در فقه اسلامي وقف، اگر چه وقف به عام و خاص تقسيم شده است. و وقف خاص هم باز به وقف برشخص و اشخاص مانند اولاد واقف، و يا طبقه خاص مانند دانشمندان و طلاب و دانشجويان تقسيم شده است. اما هر وقفي که نفع آن عمومي و ناظر به اولويت هاي جامعه باشد، ارزش گذاري شده است اما در مصرف وقفي که خود افراد زيادي را پوشش مي دهد اما مصاديق گوناگوني دارد آيا براساس عدالت به همه افراد داد، يا پاي ارزش به ميان مي آيد و هر که نياز و از اولويت بيشتري برخوردار است، ترجيح دارد. چون وقف عام هم گاه به صورت محدود مانند بيماران و يا در ماندگان جاده اي خاص (زيارتي، علمي) و يا همه بيماران وقف مي شود. در صورتي که از قسم نخست باشد، گاه بگونه اي است که بايد در ميان انواع بيماري ها، بيماري را انتخاب کرد که درمان آن دشواري بيشتري دارد، يا به لحاظ روحي و رواني نياز به حمايت بيشتري طلب مي کند، يا انگيزه براي معالجه آن کمتر است. در حالي که آيات ناظربه وقف عام مي تواند تحت مصداق سبيل الله و صدقه و حسنه و ديگر مفاهيمي باشد که در شبکه معنايي وقف در آغاز اشاره شد، اما اين واقفان و متوليان هستند که در ميان ده ها مصرف شامل وقف، در مرحله اي تاريخي به آنهايي تکيه کنند که در آن مقطع تاريخي اولويت بيشتري دارد و آن را انتخاب کنند که چنين ضرورتي اقتضا مي کند.
پيش از اين در باره انگيزه واقفان سخن گفتيم و گفتيم نبايد اين انگيزه را محدود کرد و حتي مانعي ندارد که واقف به دلايلي چون ايجاد همدلي و اتحاد، يا تبعيض مثبت، وقف خود را شمول دهدتا جايي که شامل غير مسلمانان شود، زيرا در اين باره از قرآن در حق اهل ذمه و يا غير مسلماناني که نمي جنگند، رسيده است که نه تنها به آنان بايد با عدالت رفتار کرد، بلکه به احسان و نيکي بايد رفتار کرد. لا يَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوکُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِيارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ (ممتحنه/8) خدا شما را از کساني که که در کار دين با شما نجنگيده و شما را از ديارتان بيرون نکرده اند، باز نمي دارد که با آنان نيکي کنيد و با ايشان عدالت ورزيد، زيرا خدا دادگران را دوست مي دارد.
از اين رو، از سويي اولويت ها و ارزشگذاري هاي مصرفي بايد در وقف لحاظ گردد. و از سويي دايره وقف تنها در ميان موافقان نيست، و در باره کافران و اهل ذمه گاه چنين اولويتي صدق مي کندو نه تنها در آيات قرآن براي وقف و صدقه و کمک به غير مسلمانان محدوديتي نيامده است، بلکه تصريح شده که اگر وقفي براي غير مسلمانان توصيه شده، حق تغيير و تصرف در غير وصيت و وقف نداريم. در روايتي از امام صادق رسيده است: «سئل الصادق عليه السلام عن رجل اوصي بماله في سبيل الله فقال: اِعطه اِلي مَن اَوصي له به و اِن کانَ يهودياً او نصرانياً، فاِنّ الله يقول: فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَي الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» (بقره/181). و در جواهر آمده است که صفيه همسر پيامبر (ص) براي برادر خودش که يهودي بود، مالي را وقف کرد و پيامبر هم آن را تأييد کرد.
بنابراين با نگاهي به حجم انبوه آيات در تشويق به انفاق و صدقه و احسان و باقيات صالح، اين نتيجه به دست مي آيد که آنچه در قرآن ترويج مي شود، در اصل کمک به ديگران و پر کردن خلأ ها و حل مشکلات جامعه و ارزشگذاري به آنها است، از هر گروه و طبقه و قشر و دسته مذهبي باشد. چنانکه در سيره اهل بيت (ع) رسيده که به مخالفان خود کمک مي کرده اند.
يکي از آموزهاي قرآني در باره وقف، تعيين ساز و کار نگهداري وقف است. تعليم عمومي قرآن آن است که نبايد وقف را جابجا کرد، فروخت و يا تغيير در کاربري داد، مگر ضرورتي جدي اقتضا کند. هر که مي داند چيزي وقف شده است، زيرا اين تصرف باطل و اکل مال به باطل است: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَيْنَکُمْ بِالْباطِلِ (نساء/29). همچنين تصرف کننده بايد بداند که حق دگرگوني و تصرف بيرون از وقف را ندارد: فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَي الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (بقره/181). پس هرکس آن وصيت و وقف را بعد از شنيدنش تغيير دهد، گناهش تنها برگردن کساني است که آن را تغيير مي دهند.
اما نکته مهم در اين باره، امنيت و احترام به وقف و شرايط و خصوصياتي است، که واقف در وصيت خود تعيين کرده و در افکار عمومي مطرح شده است. زيرا يکي از مصاديق وظيفه آحاد مسلمين، امر به معروف و نهي از منکر است. اگر مسلماني مي بيند که اموال وقف دست چپاول به آن رسيده و يا کساني از روي ناداني به حيف و ميل آن روي آورده اند، بايد اعتراض خود را به انواع گوناگون به ديگران برساند و صيانت وقف شامل آيات امر به معروف ونهي از منکر مي شود و يکي از مصاديق آشکار اين فريضه دفاع از وقف و نيت واقفان درمقام حق نظارت عمومي مي شود. وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (آل عمران/104).
ولي مهم تر آسيب نديدن فرهنگ گسترش وقف است. اگر دولت ها و متوليان وقف اهتمامي براي نگهداري و تحفظ برشرايط و خصوصياتِ نظر واقف نداشته باشند، يا رفتار آنها در موضع اتهام باشد، بگونه اي که در افکار عمومي تلقي شود که به وقف بهاي لازم را نمي دهند، يا تصرفاتي مي کنند که اگر واقف زنده بود خود اجازه نمي داد، گرايش به وقف کاهش پيدا مي کند، انگيزه ها فروکش مي کندو افراد ثروتمند مي گويند، پس به چه اميدي وقف کنيم؟ حتي اگر چگونگي مصرف وقف عدالت جويانه و همسان و يکسان نباشد، و شائبه رانت و امتياز دهي و امتياز گيري در مصرف و يا گروه گرايي و سوء استفاده در آن باشد، باز در امنيت گرايش به وقف تأثير گذار و در عدم اقبال به وقف رشد منفي خواهد داشت.
به هر حال تحفظ بر وقف در گسترش وقف اهميت دارد. از سوي ديگر، اين امنيت رواني از جهتي براي نگهداري وقف مهم است که در مرحله اول وظيفه جامعه است که بايد از آن صيانت کند، و در مرحله دوم براي متوليان و مسئولين اوقاف اهميت دارد.
اداره وقف در ماندگاري و توسعه وقف اهميت بسياري دارد. شکي نيست که شايستگي و امانت داري و توانايي و آگاهي از نيازها و کيفيت وقف در امور ياد شده از مديريت بر وقف است. سر پرستي وقف در مرحله اول به واقف است و پس از او به فردي است که واقف تعيين مي کند و دولتها نبايد تاجايي که ممکن است در وقف دخالت کنند. با اين همه قرآن رهنمود هاي کلي داده است که شامل مديريت وقف هم مي شود. اين رهنمودها به موضوعاتي چون رشد و عقلانيت و ايمان و علم و امانت داري و قدرت و توانايي اشاره مي شودکه به آن اشاره مي گردد.
1- مدير وقف لازم است آشنا به امورات وقف باشد: خداوند مي گويد اموال و از آن جمله مديريت وقف راکه وسيله قوام زندگي شما است، به کساني ندهيد که سفيه و نادان در کار هستند و نمي دانند که چگونه بايد اداره و صرف کنند: وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِياماً. (نساء/5).
2-مدير وقف بايد حفيظ و عليم باشد: قالَ اجْعَلْنِي عَلي خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيم. (يوسف/55). وقتي يوسف به اين دليل درخواست مديريت بيت المال و خزانه داري را مي کنند که او آگاه است، چگونه بايد برنامه ريزي و مصرف کند، در وقف از اين پيام استفاده مي شود که مدير وقف، بايد نگهدارنده اموال و آگاه و عالم باشد.
3-همچنين توانايي و رشادت در مديريت اهميت دارد. قرآن در داستان دختران شعيب اين گونه توصيف مي کند که موسي به اين دليل براي اجاره و اداره اموال شعيب صلاحيت دارد که قوي و امانت دار است: قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ. (قصص/25). يکي از آن دو دختر گفت: اي پدر او را استخدام کن، چرا که بهترين کسي است که استخدام مي کني: هم نيرومندو در خور اعتماد است.
4-کافران و منکران نمي توانند اداره اوقاف مسلمانان را برعهده بگيرند، چون: لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِکَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ يُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَي اللَّهِ الْمَصِيرُ (آل عمران/28)؛ چنانکه در جايي ديگر حاکميت و استيلاي کافران و از آن جمله اوقاف مربوط به مسلمانان را نمي توانند به عهده بگيرند: وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً. (نساء/141). هرگز خداوند راهي براي کافران در احاطه بر مسلمانان قرار نداده است.
5-شرط ديگر مدير وقف که از قرآن استفاده مي شود، عدم فسق بلکه عدالت است. مدير نالايق و بي مبالات در اموال وقف صلاحيت اداره را ندارد، چون ابراهيم پيامبر در دعاي خود مي گويد: به عهد من ستمکاران نمي رسند هرچند از فرزندان من باشند: وَ إِذِ ابْتَلي إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ. (بقره/124)
1-با ارزيابي از حجم آياتي که در اين مقاله بررسي شد، به خوبي آشکار شد که چگونه قرآن کريم ظرفيت استنباط براي تشويق به اين عمل خيرخواهانه و کشف مباني احکام آن را دارد و مهم ترين واژه هاي کليدي وقف در قرآن کريم، همان واژه هايي هستند که در شناخت اين ارزش اجتماعي و جهت گيري و نظامند کردن آن نقش مؤثري دارندو با تکيه برآنها مي توان کاربردهاي معنايي و هدايتي و تربيتي و برنامه ريزي آن را تعيين کردو اين فرهنگ را درجامعه گسترش داد.
2- يکي از آموزهاي قرآني در باره وقف، تعيينِ سازوکار هاي نگهداريِ وقف و حفظ و حراست و پايداري آن است، که با احترام به شرايط و اصول وقف حاصل مي گردد.
3- عشق به خدا با حب به ذات و نام داشتن و احترام به انگيزه هاي متنوع واقفان منافاتي ندارد. بايد انگيزه هاي واقفان را محترم شمرد هرچند که در اين وقف ها اولويت خدمات مستقيم به جامعه لحاظ نشده باشد.
4- امنيت رواني و قرار نگرفتن در موضع بي مبالاتي از جهتي براي نگهداري وقف مهم است، ولي مهم تر آسيب نديدن فرهنگ گسترش وقف است. اگر دولت ها و متوليان وقف اهتمامي براي نگهداري و لحاظ نکردن اين خصوصيات نداشته باشند، يا رفتار آنها در موضع اتهام باشد، بگونه اي که در افکار عمومي تلقي شود که به وقف بهاي لازم را نمي دهند، برنامه ريزي ها براي گسترش وقف بي فايده و گرايش به اين سنت حسنه کاهش پيدا مي کند.
5- وقف به اولاد و خانواده امري معقول و اگر در راستاي حمايت و آينده نگري و پيش بيني از ضايع شدن حق باشد، نه تنها جايز بلکه ضروري است.
6- در فقه اسلامي وقف، اگر چه وقف به عام و خاص تقسيم شده است. و وقف خاص هم باز به وقف برشخص و اشخاص مانند اولاد واقف، و يا طبقه خاص مانند دانشمندان و طلاب و دانشجويان تقسيم شده است. اما هر وقفي که نفع آن عمومي و ناظر به نفع شخصي نباشد از ارزش بيشتري برخوردار است.
7- اگر مسئولان و متوليان وقف در چگونگي مصرف وقف عدالت جويانه و همسان و يکسان عمل نکنند، و شائبه رانت و امتياز دهي و امتياز گيري در مصرف و يا گروه گرايي و سوء استفاده در آن باشد، باز در ايجاد انگيزه به وقف، تأثير گذار و در عدم اقبال به وقف رشد منفي خواهد داشت.
8- ايمان و شايستگي و امانت داري و توانايي و آگاهي از نيازها در مديريت وقف اهميت بسيار دارد. البته سر پرستي وقف در مرحله اول به واقف است و پس از او به فردي است که واقف تعيين مي کند و دولتها نبايد تاجايي که ممکن است در وقف دخالت کنند. اما بايد کساني به مديريت اوقاف انتخاب شوند که اين شايستگي و امانت داري و توانايي را درجاهاي ديگر به اثبات رسانده باشند.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}