گستره مباني وقف در قرآن کريم
نويسنده:سيد محمد علي ايازي
چکيده
سخن در مباني وقف بارويکردي به شناخت جايگاه و اهميت و بستر تشويق ها و جهت گيري ها درقرآن کريم است. اينکه انسان از بهترين اموال خود بخشي را براي ديگران اختصاص دهد و چنين روشي نهادينه شود، و قرآن بگونه اي به اين ارزش انساني هدايت کرده، موضوع بررسي اين مقاله است. هدف اين مقاله، نشان دادن مجموعه پيام هايي است که در جهت مفهوم سازي و تشويق به وقف و ساخت و ساز آن در قرآن استنباط مي گردد. ادعاي اين مقاله اين است که چون قرآن کريم از سويي براساس فطرت و خواسته هاي طبيعي انسان نازل شده و در سير تاريخي نزول کتابهاي الهي، پيام خود را آورده و مُصدِق اديان الهيِ پيشين و مُهيمِن و سخن برتر را داردو خود فرموده است: وَ أَنْزَلْنا إِلَيْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْکُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ (مائده/48) از اين جهت شمول بيشتري در بيان نکات مربوط به حوزه وقف و راه هاي گسترش و جهتگيري و حفظ و نگهداري و ديگر مباحث مربوط به وقف را دارد، اين بحث الگويي روشن از ظرفيت پذيري و جامعيت قرآن و امکان استنباط از اين کتاب است، از اين رو در آغاز توضيح داده خواهد شد که وقف چيست، با چه شبکه هاي واژگاني و معنايي در قرآن رابطه دارد، و تعاليم قرآني چگونه ظرفيت توسعه و فرهنگ سازي به وقف را مي دهد، و از چه راه هايي به کارهاي نيک و از آن جمله وقف تشويق کرده است، مديريت وقف چگونه بايد باشد و از چه شرايط برخوردار باشد و در نهايت نتيجه گيري ها و برداشتها از اصول مسلم قرآني چه چيزهايي است.
کليد واژه: شبکه معنايي وقف، فرهنگ سازي وقف، مصدق و مهيمن بودن. صدقه. باقيات صالحات. ايثار. احسان.
مقدمه
نام نيکي گر بماند ز آدمي
به کز او ماند سراي روزگار
از سوي ديگر وقف عام از امور و دريافتهاي اخلاق انساني است و به گونه اي است که فطرت خويش آن را درک و حس نوع دوستي و ديگر خواهي او آن را ارج مي نهد و مي خواهد، اين حمايت از مستمندان و درماندگان، يا ترويج علم و فعاليت خير خواهانه و يا حل معضلي اجتماعي انجام گيردو با وقف اثري از خود جاويدان بماند و با بخشش و گذاشتن آثار و املاکي داراي منفعت، از اموال و دارايي ها او بهره گيري شود. با نگاهي به جوامع ديني و غير ديني و انسانهاي آخرت گرا و غير آخرت گرا، نقش دين و اعتقاد به خدا و روز قيامت و جزاي اعمال در نهادينه کردن اين خصيصه و توسعه آن بي بديل مي نمايد. تعاليم اخلاقي قرآن در جهت توسعه همين دريافت انساني و اخلاق مالي و تقويت غريزه و احساس برجاي ماندن تا حد ايثار و خود گذشتگي گسترده با زبانهاي مختلف است.
به همين دليل وقف، هرچند در ميان همه ملتها و اديان وجود داشته و دارد. واين گونه نيست که سنت وقف ويژه کشورهاي اسلامي و شرقي باشد.، اما در ميان مسلمانان در ادوار تاريخ و در کشورهاي اسلامي نمود شگرف و بي نظيري داشته و کمتر وقفنامه اي يافت مي شود که در ميان مسلمانان نوشته شده باشد و تأثير از آموزه هاي قرآن نداشته باشدو جهتگيري و توجه به نيازهاي عيني جامعه خود را واقفان در وصيت خود لحاظ نکرده باشند و دليل مهم آن تعاليم مناسب با درک فطري قرآن است که همين روحيه را نه تنها ارج نهاده، بلکه با تعبير هاي مختلف جهت و توسعه داده است. ادعاي اين مقاله اين است که چون قرآن کريم مصدق اديان الهي پيشين و مهيمن است و سخن برتر را داردو فرموده: وَ أَنْزَلْنا إِلَيْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْکُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ (مائده/48) از اين جهت شمول بيشتري در بيان نکات مربوط به وقف و راه هاي گسترش و جهتگيري و حفظ و نگهداري و ديگر مباحث مربوط به آن را دارد. اين نکات البته در حوزه مباحث و مسائل کلي است و همانگونه که سبک قرآن در حوزه عقايد و اخلاق و احکام کلي و طرح مسائل جهان بيني و مباني و اصول و داخل نشدن در جزئيات است، در موضوع وقف اين روش دنبال شده است.
نکته قابل توجه و تأکيد در اين مقاله، در بهره گيري از قرآن کريم در شناخت مباني وقف، و دنبال کردن پژوهش هاي آن، ظرفيت داشتن اين کتاب الهي در استنباط و پاسخ گويي به پرسشهايي است که در باره نظام وقف و راه هاي گسترش آن در ميان اقشار و طبقات مختلف مي شود. اين بحث از جهتي الگويي روشن از ظرفيت پذيري و جامعيت قرآن را نشان مي دهد و از جهتي امکان استنباط از اين کتاب را آشکار مي سازد، مانند اينکه وقف در فرهنگ اسلامي چه جايگاهي دارد، با چه شبکه هاي واژگاني و معنايي در قرآن رابطه دارد، چگونه تشويق شده، جهتگيري هاي آن کدام است، در ميان انواع وقف کدام از آنها اولويت دارند و چگونه مي توان و با چه مفاهيمي سنت وقف را توسعه و نهادينه کرد. البته در اين نوشته تنها به بخش محدودي ازآيات اشاره شده و گرنه استناد و استدلال در باره مسائل وقف، بسيار فراوان تر از اين مجموعه است.
جايگاه و اهميت وقف
بگذريم از اينکه با همه عرض و طول اين سازمانهاي مسئول وقف، باز بسياري از موقوفات تحت پوشش قرار ندارند، و هر روز شاهد از بين رفتن بخشي از موقوفات هستيم.
جالب آنکه ظرفيت وقف در جهان اسلام، چنان با مدارا و تسامح ديني انجام گرفته که بخشي از موقوفات مسلمانان براي برخورداري اقليت هاي مذهبي و حمايت از آنان بوده است و اين مشي از فرهنگ قرآني(ممتحنه/8) و روايات اهل بيت گرفته شده که وقف را مي توان براي مخالف و گمراهان هم انجام داد، و ارج و اعتبار دارد، وعلامه در تذکره و تبصره و ديگران به صراحت بر صحت آن تأکيد کرده اند. صاحب جواهر هم به اين نکته اذعان مي کند که اگر يهود و نصاري برکنشت و کليسا وقف کنند، يا براي تورات و انجيل، جايز است؛ بي آنکه فقيهي در آن اختلاف داشته باشد.
بحث اصلي اين جانب پس از مفهوم شناسي، نشان دادن شبکه اي از مفاهيم مرتبط با وقف در جهت تشويق و نظام مند کردن فرهنگ وقف و پس از آن بيان مباني و معيارهايي از شيوه برخورد با وقف است و در اين مقاله از روش تفسير موضوعي و به مصداق اين جمله از اميرمؤمنان در باره قرآن استفاده شده است که فرموده: ذلک القرآن فاستنطِقُوه و لَن يَنطِق ابداً، بايد قرآن را به نطق در آورد و از او پرسش کرد، زيرا اين کتاب هرگز خود سخن نمي گويد.
مفهوم شناسي وقف
شبکه معنايي وقف در قرآن
اکنون با تفصيل به اين شبکه معنايي و کلماتي اشاره مي گردد که بيانگر ارزش اخلاقي وقف هستند، يا يکي از مصاديق مهم آن وقف محسوب مي شوند.
انفاق
محسنين
از سوي ديگر قرآن اصلي را مطرح مي کند که اگر کسي خود اقدام به احسان مي کند، ديگران موظف به او ياري او هستند، يا دست کم موظفند هر گونه مشکل دست وپا گير را از جلوي او بر دارندو او را تشويق کنند و کاري نکنند که او از کار نيکويش پشيمان و مأيوس شود. اگر در هنگام انجام خير به مشکلي و آفتي برخورد، چون نيت خير داشته و دارد، بر طبق قاعده احسان، بر او کيفري نيست، به همين دليل مي گويد: ما عَلَي الُْمحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ. (توبه/91). برنيکوکاران نبايد خرده گرفت و راه خدمت را برآنها بست. اگر کسي وقف مي کند، او را پشيمان و فرهنگ گرايش به وقف را دچار تزلزل کرد.
جالب اينکه عنوان احسان از عنوان تقواي خاص بيرون است. بسا افرادي که تقواي آن چناني ندارند، اما اهل نيکوکاري و خيرات و مبرات و بناکردن ابنيه و موقوفات هستند و لذا در قرآن با توجه به چنين واقعيتي وعده پاداش و معيت را به هر دو گروه به صورت جداگانه داده است. إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ (نحل/128). خدا يار وياور کساني است که تقوي پيشه کنندو کساني که اهل احسان باشند. با چنين تفسيري يکي از ابعاد و اوصاف احسان، وقف مي شود.
سبيل الله
جالب اينکه کلمه: ابْنَ السَّبِيلِ هم که براي برجاي مانده در راه استعمال مي شود، در اين سياق قرار مي گيرد: وَ آتَي الْمالَ عَلي حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساکِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ.(بقره/177).
نتيجه آنکه وقف از کارهايي است که در راه خدا مي تواند و بايد باشد، و جهتگيري الهي دارد. خرج کردن براي مردم در صورتي است که براي خدا باشد، هريک از امور خانوادگي و اجتماعي سبيل خدا است. هرچند اگر کسي با نيت ديگري وقف کرد. البته از درون افراد باخبر نيستيم و نيت آنان را نمي دانيم و با توجه به واقعيات که انسان را به سوي وقف کردن بر مي انگيزاند، مانندحب به نفس، که انگيزه نيرومندي است تا شخص را به سوي بسياري از کارهاي اجتماعي سوق دهد، دليلي بر منع آن نيست، بلکه چون براي ديگران است، تشويق و تأييد شده است.
حسنه
صدقه
ايثار
الباقيات الصالحات
بنابراين، از مهم ترين واژه هاي کليدي وقف در قرآن کريم، همان واژه هايي هستند که در تشويق به پرداخت مال و ثروت و بي اعتباري دنيا و ترجيح امر آخرت آمده که در شناخت اين ارزش اجتماعي و جهت گيري و نظامندکردن آن نقش مؤثري دارند و با تکيه برآنها مي توان کاربردهاي معنايي و هدايتي و تربيتي و برنامه ريزي آن را تعيين کرد و اين فرهنگ را درجامعه گسترش داد، يا از آن اصول و قواعدي در باره وقف استخراج کرد. در واقع بدون توجه به اين مجموعه از آيات، نمي توان نظام و جهت گيري وقف را در قرآن تعريف کردو گستردگي آموزهايي که قرآن در حوزه معنايي و فرهنگ سازي وقف، بيان کرده به دست آورد، از اين رو، براي فهم ديني وقف، بايد اين کليد واژه ها را در يک نظام مرتبط معنايي لحاظ کرد، نه اينکه آنها را جدا از يکديگر تصور نمود.
مباني قرآني وقف
دراين بخش از آيات ، جهت دنيا و علاقه افراطي به اموال و فرزندان و دنيا دوستي(به عنوان دو سنبل عمده داراييهاي دنيوي) نفي گرديده است. يا چيزهايي که مانع به وقف مي شود و از آفاني ياد شده است که مي توان بدان در تربيت قرآني اشاره کرد، مانند: اسراف و تبذير، اتراف و...، که اين زياده روي (اسراف) و بيهوده خرجي (تبذير) و عيش و نوش و خوشگذراني (اتراف) ناپسند بوده، نه تنها داشتن مال و مصرفهاي عادلانه است، چنانکه در قرآن مي خوانيم: «... اِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ المُسْرِفِينَ» (انعام/141) و «اِنَّ المُبَذِرِيْنَ کَانُوا اِخْوَانَ الشَّيَاطِينَ.». (اسراء/27). يا مطالبي در جهت گرايش به وقف فراهم مي سازد، مانند اعتقاد به عالم آخرت. چنين مباني در رشد و گسترش وقف تأثير به سزايي دارد.
و دسته ديگر، که مبين مباني ويژه و به طور مشخص دستور العمل هاي خاص در حوزه وقف صادر مي کند و نظام و جهت گيري اين ارزش و خواسته انساني را تقويت و نهادينه مي کند. البته آنچه در اين مقاله پيگيري مي شود، بيشتر همين دسته از آيات است.
چگونگي تشويق ها
تشويق به وقف
وقف کردن مثل آن باغي است که بر فراز پشته اي قرار دارد که اگر رگباري بر آن برسد، دوچندان محصول برآورد و اگر رگباري هم بر آن نرسد، باران ريزي براي آن بس است: وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ. (بقره/266).
در جايي ديگر هشدار مي دهد که اين اموال را براي چه مي خواهيد نگه داريد، انفاق کنيد که روزي فرا مي رسد که در آن نه دادو ستدي است و نه دوستي و نه کسي که از شما شفاعت کند: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ (بقره/254). و بدانيد که آنچه براي خود نگه مي داريد تمام شدني است و آنچه براي ديگران وقف مي کنيد باقي خواهد ماند: ما عِنْدَکُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ (نحل/96). زيرا از آنچه انسان دوست دارد و براي خود مي خواهد، بايد وقف کند: لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّي تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ. (آل عمران/92). هرگز به نيکوکاري نخواهيد رسيد تا از آنچه دوست داريد، انفاق کنيد؛ و از آنچه انفاق مي کنيد، قطعاً خدا بدان دانا است.
پس در آموزهاي قرآني بهترين کار آن است که انسان پيش از مرگ به صورت مستمر براي خويش انجام دهد: وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ. (مزمل/20). و هر کارخوبي براي خويش از پيش فرستيد آن را نزد خدا بهتر و با پاداشي بيشتر باز خواهيد يافت.
تشويق از راه نشان دادن معيار انساني و شخصيت
تشويق از راه پيشگيري
البته آياتي که در جهت تشويق مستقيم و غير مستقيم به انفاق و وقف مي شود، فراوان است و تنها به نمونه اي از اين آيات که هر مسلماني که با قرآن مأنوس است و تحت تأثير قرآن قرار مي گيرد، به آن وادار مي شود، از جهتي جامعه و نيازهاي آن را مي بيند، و از جهتي اين آموزه ها را که مي بينيد به وقف روي مي آورد.
بستر وقف در خانواده
يا در باره حق همسران تأکيد مي کند که آنان را تا يکسال بهره مند سازند و از خانه بيرون نکنند: وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِيَّةً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَي الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْراجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُناحَ عَلَيْکُمْ فِي ما فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَکِيمٌ. (بقره/ 240).
اين آيات، هرچند موضوع خاصي را مطرح مي کند تا از تعدي به حقوق زنان پيشگيري کند، اما نشان مي دهد که هر جا، جاي نگراني و احتمال فقر و ضايع شدن حق باشد، بايد انسان عاقبت انديش، چاره و پيش بيني کند. از حقوق همسر يا فرزند و يا بستگان، دفاع، و با وصيت، يا وقف نگذارد حق آنان ضايع شود، چنانکه اصل دستور به وصيت، يکي ديگر از توصيه هاي قرآن براي آينده نگري است: کُتِبَ عَلَيْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَي الْمُتَّقِينَ. (بقره/180). چنانکه در باره برخي جزئيات و پيشگيري آفت ها فرموده است: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهادَةُ بَيْنِکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَيْرِکُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصابَتْکُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبي وَ لا نَکْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَمِنَ الآثِمِينَ. (مائده/ 106). اي کساني که ايمان آورده ايد، هنگامي که يکي از شما را نشان هاي مرگ در رسيد، بايد از ميان خود دو عادل را در موقع وصيت به شهادت ميان خود فراخوانيد؛ يا اگر در سفر بوديد و مصيبت مرگ شما را فرارسيد و شاهد غير مسلمان نبود، دوتن از غير همکيشان خود را به شهادت به طلبيد. و اگر در صداقت آنان شک کرديد، پس از نماز آن دو را نگاه داريد، پس به خدا سوگند ياد مي کنند که ما اين حق را به هيچ قيمتي نمي فروشيم، هرچند پاي خويشاوندي در کار باشد، و شهادت الهي را کتمان نمي کنيم و اگر کتمان حق کرديم در اين صورت از گناهکاران خواهيم بود.
بنابراين گرچه از قرآن کريم موضوعات بسياري از وقف مي توان استفاده کرد و محور بسيار گسترده و متنوعي دارد. اما اين کتاب الهي به ابعاد گوناگوني مجال و ميدان داده است تا هرکس متناسب با برداشت و احساس خود، به صدقات جاريه روي بياورد. خواه اين وصيت و انفاق در حوزه پدر و مادر و بستگان باشد، يا در حق يتيمان و مستمندان باشد: «يَسْأَلُونَکَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَي وَالْمَسَاکِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ» (بقره/215). «از تو مي پرسند: چه چيز انفاق کنند؟ بگو: هر مال و مايه سودمندي که انفاق مي کنيد بايد براي پدر و مادر و نزديکان و يتيمان و نيازمندان و در راه ماندگان باشد، و هر کار نيکي انجام دهيد، خدا به آن داناست.» تعبير «خير» از مال در اين است که بيانگر اين است که ثروت از ديدگاه قرآن، خير و نيکي است و بايد از اين وسيله در امور خير و في سبيل الله و وقف استفاده کرد، و نه در مسير بيهوده و باطل. همچنين در باره ترکه و خانواده خود مي فرمايد: وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلاً سَدِيداً (نساء/9). و آنان اگر فرزنداني ناتوان از خود برجاي بگذارند و برآنان بيم دارند، بايد از ستم بر يتيمان بترسند. پس بايد از خدا پروا دارندو سخني بجا و درست گويند. شامل اين آيه در وصيت براي ديگران مي باشد: کُتِبَ عَلَيْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَي الْمُتَّقِينَ. (بقره/180).
بنابراين وقف به اولاد و خانواده، امري معقول و اگر در راستاي حمايت و آينده نگري و پيش بيني از ضايع شدن حق باشد، نه تنها جايز، بلکه از نظر قرآن ضروري است. از اين رو مي توان فصل مستقلي را براي وقف خاص حتي در اين زمانها هم در نظر گرفت.
جهت گيري بهره گيري از اموال
بسا افرادي خداشناس و ثروتمند فرزندان شايسته داشته باشند، ولي پس از مرگ آنها، چون صدقه جاريه اي از خود برجاي نگذاشته، با مرور زمان از ياد رفته اند و ورثه با گذشت زمان و گرفتاري هاي زندگي هيچ يادي از پدر و مادر خود نکنند. آنچه براي اين پدر و مادر مي ماند، اموال و ثروتي است که ديگران از آن فايده ببرند و وسيله ياد کرد آنها شود. از اين رو قرآن ياد آور مي شود: الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً. (کهف/46). نيکي هاي ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگار بهتر واز نظر آرزوها بهتر است. و مانند شجره طيبه اي است که اصل آن ثابت و شاخه ها و فرع آن در آسمانها است. (ابراهيم/24) هرآنچه انفاق کنند يا هر عهد و نذري را که کرده باشند خداوند آن را مي داند و پاداش آن را مي دهد. البته براي کساني که به خود ستم مي کنند، و از اموال خود انفاق نمي کنند، ياوري نخواهد بود: وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُهُ. وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ (بقره/270).
مبارزه با وسوسه هاي دروني
يکي از دستورات اخلاقي قرآن براي فائق آمدن به اين وسوسه ها و دفع نگراني ها که اگر وقف کنم چه مي شود و آينده خود و خانواده ام در برابر پيشامدهاي احتمالي چه خواهد شد، اولاً، غلبه براين وسوسه ها و شيطاني دانستن وعده به فقر (بقره/268) است. وثانياً اميدوار کردن و التيام دادن و پاسخ به نگراني است که نترسيد و اگر پيش بيني معقول انجام داديد، ديگر نبايد در کار خير شک و ترديد کنيد و اگر صدقه جاريه اي داديد، خدا شما را بي نياز مي کند: وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَکِيمٌ. (توبه/28). واگر از فقر مي ترسيد، پس زود باشدکه خدا شما را از کرم خويش توانگر کند.
گاه در ضمير انسان وسوسه مي شود که کاري که مي خواهيم انجام دهيم، چه فايده اي دارد و چه کسي به آن پاداش مي دهد و چه تضميني براي ارج نهادن آن وجود دارد، که در اين جا قرآن کريم به ميدان مي آيد و مي گويد که ما پاداش کارهاي شايسته شما را تباه نمي کنيم: انَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً (کهف/30).
جمع آوري اموال و ثروت اندوزي حرام است. مسلمان بايستي اموال خويش را در راه خدا و در مسير بهره مندي بندگان خدا بکار اندازد. اموال در حيات اقتصادي جامعه بسانِ خون در شريانهاي بدن است. بنابراين اگر از گردونه معاملات و صدقات بيرون رود، فساد اجتماعي بر جاي مي گذارد. انباشته کردن و گنج درست کردن و در قبر و کنار مرده گذاشتن، عمل مذمومي است: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ کَثِيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ يَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ. (توبه/34) و بخل يکي از صفاتي مي باشد، که هم ناپسند بوده، و هم منافات با توسعه اجتماعي و فرهنگي دارد. قرآن درباره کساني که بخيل بوده، و بخل مي ورزند، مي فرمايد: اينان کساني اند که ديگران را هم به اين فعل قبيح فرا مي خوانند. يا در جايي ديگر در مذمت بخل و فرار از انفاقات مي فرمايد: «الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَکْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا» (نساء/37) «همان کساني که بخل مي ورزند و مردم را به بخل وا ميدارند و آنچه را خداوند از فضل خويش بدانها ارزاني داشته پوشيده مي دارند و براي کافران عذابي خوارکننده آماده کردهايم». باز مي فرمايد:
«وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَّهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلِلّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ» (آل عمران/108) «و کساني که به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا کرده بخل مي ورزند هرگز تصور نکنند که آن [بخل] براي آنان خوب است، بلکه برايشان بد است، به زودي آنچه که به آن بخل ورزيدهاند، درروز قيامت طوق گردنشان ميشود، ميراث آسمانها و زمين از آن خداست و خدا به آنچه ميکنيد آگاه است».
از سوي ديگر براي غلبه وسوسه از راه تشويق به نيکي و پاداش حسنه را به ده برابر مي رساندو مي فرمايد: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزي إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ. (انعام/160). هرکس کارنيکي بياورد، ده برابر آن پاداش خواهد داشت، و هرکس کاربدي بياورد، جز مانند آن کيفر نيابدو برآنان ستم نرود. در سخني ديگر از طرفي در باره احسان در اين دنيا و در برابر برتري هاي جهان آخرت تأکيد مي شود: لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِينَ. (نحل/30). باز مي فرمايد: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ. (نمل/89). هرکس نيکي به ميان آورد، پاداشي بهتر از آن خواهد داشت، و آنان از هراس آن روز ايمنند. از آنجا که دغدغه ها فراوان مي شود، تأکيد هاي قرآن هم فراوان مي شود و در جايي ديگر مي فرمايد: وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ. (شوري/23). و هرکس نيکي به جاي آورد، براي او در ثواب آن خواهيم افزود. قطعاً خدا آمرزنده و قدر شناس است.
بعد اجتماعي وقف
تعاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَ التَّقْوي وَ لا تَعاوَنُوا عَلَي الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (مائده/2). و در نيکوکاري و پرهيزگاري با يکديگر همکاري کنيد، و در گناه و تعدي دستيار هم نشويد، و از خدا پروا کنيدکه خدا سخت کيفر مي دهد. وَ آتَي الْمالَ عَلي حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساکِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ (بقره/177).
در آغاز درآيه اي مي گويد که اگر از آنچه خدا به آنان روزي داده، انفاق کنند، چه زياني برايشان دارد. (نساء/39) بعد مي گويد: إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً يُضاعِفْها وَ يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِيماً( نساء/40). در حقيقت خدا هموزن ذره اي ستم نمي کند و اگر اين ذره، کار نيکي باشد، دوچندان مي کند و از نزد خويش پاداشي بزرگ مي بخشد.
تعادل در انجام کارهاي خير و وقف
در اين جا آيه ناظر به جايي است که انسان خانواده و نزديکان خود را فراموش کرده و يا خود را به تنگدستي انداخته و عاقبت انديشي نکرده و انفاق او باعث سختي خود و تنگناي خانواده شده است. چنانکه در جايي ديگر مي فرمايد: وَ أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيکُمْ إِلَي التَّهْلُکَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الُْمحْسِنِينَ (بقره/195).
در آيه اي ديگر به صراحت مسئله انفاق را حد وسط و ميانه ولخرجي و بخل معرفي مي کند و مي فرمايد: «وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَکَانَ بَيْنَ ذَلِکَ قَوَامًا». (فرقان، 67) «و کسانياند که چون انفاق کنند نه ولخرجي ميکنند و نه تنگ ميگيرند و ميان اين دو [روش] حد وسط را برميگزينند».
نکته مهم اين آموزه ها، افزون بر تعادل گرايي اسلام، حتي در امر مقدس و مهمي مانند انفاق و وقف، تأثير اين آموزه ها در پيشگيري از رفتارهاي افراطي در گرايش به وقف است. اگر جامعه شاهد اين رفتارهاي نسنجيده و غير عاقبت انديشانه باشد، و ببيند که خانواده واقف، در فقر و تنگدستي قرار دارند با اين همه اموال خود را وقف کرده که ديگران استفاده کنند و آنها نتوانند بهره ببرند، موجب واکنش و فرار از وقف کردن مي شودو وسوسه هاي شيطان صفت، کارساز مي شود که عده اي شعار مي دهند: چراغي که به خانه روا است، به مسجد حرام است.
احترام به انگيزه واقفان
البته آنچه در اين جا محل توجه است، تفکيک ميان نيت و انگيزه است که مي توان جدايي انداخت. عشق به خدا، با حُب به ذات و نام داشتن و احترام به انگيزه هاي واقفان منافاتي ندارد. آياتي مانند: وَ آتَي الْمالَ عَلي حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساکِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ (بقره/177)، وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً. (کهف/46)، همگي ناظر به چگونگي قصد و جهت عمل براي محبوب با قيد: الباقيات الصالحات است. اما انگيزه هاي فردي، مانند انگيزه احترام و جلب محبت و تشويق، چيزي نيست که بتوان آن را ناديده گرفت و تأثير آن را در گسترش وقف فراموش کرد. وقتي خداوند خود در جهت ايجاد شوق انگيزه درست مي کند و پاداش هاي بهشت و آسايش و چند برابر شدن نعمت ها و پاداش ها (بقره/245) و (مائده/12) و (حديد/11) را تعيين مي کند، طبيعي است که بايد براي توسعه وقف از اين انگيزه ها استقبال کرد و مطرح کردن و گذاشتن نام بر سر اماکن و موقوفات را که کمتر از انگيزهاي حور العين و بهشت براي عده اي نيست، نبايد مانع دانست و آن را تحقير کرد و از اين نکات ظريف در جهت توجه مردم به وقف غفلت کرد تا هم تشويقي براي واقف و هم ديگران و نسل هاي آينده بويژه خاندان واقف باشد.
وجهه و احترام به واقفان، نوعي سلوک و رفتار براي گسترش انگيزه است. مردم در سراسر زندگي خود طالب زندگي با احترام و تشويق و جوياي موقعيت اجتماعي هستند و از اشاعه عمل و نشان دادن کار خوب آنان خوشحال و تشويق مي شوند و آنها به عمل ديگري در سنخ وقف روي مي آورند. و از اين راه مي توان در جهت ارضاي اين انگيزه و گسترش وقف کوشيد.
واقعاً چه اشکالي دارد که ما واقفي را تصور کنيم که با عمل خود درعين اينکه وجهه و احترام اجتماعي جستجو مي کند، به سعادت اخروي نيز مي انديشد. وقف کردن براي واقف به قصد تقرب به خدا و خدمت به هم نوعان باشد و نردبان کسب وجهه و احترام اجتماعي و اين دو باهم متعارض نيست. به همين دليل خداوند به شکل کلي مي فرمايد: وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ. (بقره/273). هرچه از مال و خير انفاق مي کنيد، خداوند به آن آگاه است که چه قصدي داريد. انفاق در آشکار و پنهاني، سر وعلن که هردوي آنان بها داده شده است. (فاطر/29)، يا تعبير (سراءو ضراء)در قرآن کريم آمده است: الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الُْمحْسِنِينَ (آل عمران/134) اين تعبير ها و تأکيد ها براي اين است که گاهي ترويج خير باعث توسعه نيکي در جامعه و اقبال به آن مي شود. مهم اين است که در وقف خود به اين دستور الهي عمل کنند: الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لا يُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذيً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ. (بقره/264). در آن صورت هم پاداش دارند و نبايد خوف و نگراني داشته باشند. آگاهي از نيت و قصد دروني ممکن نيست، اما اذيت و آزار ومنت نکردن آشکار مي شود و همين هم براي ارزشگذاري کافي است.
ارزش گذاري در مصرف وقف
گستره وقف
از اين رو، از سويي اولويت ها و ارزشگذاري هاي مصرفي بايد در وقف لحاظ گردد. و از سويي دايره وقف تنها در ميان موافقان نيست، و در باره کافران و اهل ذمه گاه چنين اولويتي صدق مي کندو نه تنها در آيات قرآن براي وقف و صدقه و کمک به غير مسلمانان محدوديتي نيامده است، بلکه تصريح شده که اگر وقفي براي غير مسلمانان توصيه شده، حق تغيير و تصرف در غير وصيت و وقف نداريم. در روايتي از امام صادق رسيده است: «سئل الصادق عليه السلام عن رجل اوصي بماله في سبيل الله فقال: اِعطه اِلي مَن اَوصي له به و اِن کانَ يهودياً او نصرانياً، فاِنّ الله يقول: فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَي الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» (بقره/181). و در جواهر آمده است که صفيه همسر پيامبر (ص) براي برادر خودش که يهودي بود، مالي را وقف کرد و پيامبر هم آن را تأييد کرد.
بنابراين با نگاهي به حجم انبوه آيات در تشويق به انفاق و صدقه و احسان و باقيات صالح، اين نتيجه به دست مي آيد که آنچه در قرآن ترويج مي شود، در اصل کمک به ديگران و پر کردن خلأ ها و حل مشکلات جامعه و ارزشگذاري به آنها است، از هر گروه و طبقه و قشر و دسته مذهبي باشد. چنانکه در سيره اهل بيت (ع) رسيده که به مخالفان خود کمک مي کرده اند.
نگهداري وقف
اما نکته مهم در اين باره، امنيت و احترام به وقف و شرايط و خصوصياتي است، که واقف در وصيت خود تعيين کرده و در افکار عمومي مطرح شده است. زيرا يکي از مصاديق وظيفه آحاد مسلمين، امر به معروف و نهي از منکر است. اگر مسلماني مي بيند که اموال وقف دست چپاول به آن رسيده و يا کساني از روي ناداني به حيف و ميل آن روي آورده اند، بايد اعتراض خود را به انواع گوناگون به ديگران برساند و صيانت وقف شامل آيات امر به معروف ونهي از منکر مي شود و يکي از مصاديق آشکار اين فريضه دفاع از وقف و نيت واقفان درمقام حق نظارت عمومي مي شود. وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (آل عمران/104).
ولي مهم تر آسيب نديدن فرهنگ گسترش وقف است. اگر دولت ها و متوليان وقف اهتمامي براي نگهداري و تحفظ برشرايط و خصوصياتِ نظر واقف نداشته باشند، يا رفتار آنها در موضع اتهام باشد، بگونه اي که در افکار عمومي تلقي شود که به وقف بهاي لازم را نمي دهند، يا تصرفاتي مي کنند که اگر واقف زنده بود خود اجازه نمي داد، گرايش به وقف کاهش پيدا مي کند، انگيزه ها فروکش مي کندو افراد ثروتمند مي گويند، پس به چه اميدي وقف کنيم؟ حتي اگر چگونگي مصرف وقف عدالت جويانه و همسان و يکسان نباشد، و شائبه رانت و امتياز دهي و امتياز گيري در مصرف و يا گروه گرايي و سوء استفاده در آن باشد، باز در امنيت گرايش به وقف تأثير گذار و در عدم اقبال به وقف رشد منفي خواهد داشت.
به هر حال تحفظ بر وقف در گسترش وقف اهميت دارد. از سوي ديگر، اين امنيت رواني از جهتي براي نگهداري وقف مهم است که در مرحله اول وظيفه جامعه است که بايد از آن صيانت کند، و در مرحله دوم براي متوليان و مسئولين اوقاف اهميت دارد.
مديريت وقف
1- مدير وقف لازم است آشنا به امورات وقف باشد: خداوند مي گويد اموال و از آن جمله مديريت وقف راکه وسيله قوام زندگي شما است، به کساني ندهيد که سفيه و نادان در کار هستند و نمي دانند که چگونه بايد اداره و صرف کنند: وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِياماً. (نساء/5).
2-مدير وقف بايد حفيظ و عليم باشد: قالَ اجْعَلْنِي عَلي خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيم. (يوسف/55). وقتي يوسف به اين دليل درخواست مديريت بيت المال و خزانه داري را مي کنند که او آگاه است، چگونه بايد برنامه ريزي و مصرف کند، در وقف از اين پيام استفاده مي شود که مدير وقف، بايد نگهدارنده اموال و آگاه و عالم باشد.
3-همچنين توانايي و رشادت در مديريت اهميت دارد. قرآن در داستان دختران شعيب اين گونه توصيف مي کند که موسي به اين دليل براي اجاره و اداره اموال شعيب صلاحيت دارد که قوي و امانت دار است: قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ. (قصص/25). يکي از آن دو دختر گفت: اي پدر او را استخدام کن، چرا که بهترين کسي است که استخدام مي کني: هم نيرومندو در خور اعتماد است.
4-کافران و منکران نمي توانند اداره اوقاف مسلمانان را برعهده بگيرند، چون: لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِکَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ يُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَي اللَّهِ الْمَصِيرُ (آل عمران/28)؛ چنانکه در جايي ديگر حاکميت و استيلاي کافران و از آن جمله اوقاف مربوط به مسلمانان را نمي توانند به عهده بگيرند: وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً. (نساء/141). هرگز خداوند راهي براي کافران در احاطه بر مسلمانان قرار نداده است.
5-شرط ديگر مدير وقف که از قرآن استفاده مي شود، عدم فسق بلکه عدالت است. مدير نالايق و بي مبالات در اموال وقف صلاحيت اداره را ندارد، چون ابراهيم پيامبر در دعاي خود مي گويد: به عهد من ستمکاران نمي رسند هرچند از فرزندان من باشند: وَ إِذِ ابْتَلي إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ. (بقره/124)
جمع بندي و نتيجه گيري
2- يکي از آموزهاي قرآني در باره وقف، تعيينِ سازوکار هاي نگهداريِ وقف و حفظ و حراست و پايداري آن است، که با احترام به شرايط و اصول وقف حاصل مي گردد.
3- عشق به خدا با حب به ذات و نام داشتن و احترام به انگيزه هاي متنوع واقفان منافاتي ندارد. بايد انگيزه هاي واقفان را محترم شمرد هرچند که در اين وقف ها اولويت خدمات مستقيم به جامعه لحاظ نشده باشد.
4- امنيت رواني و قرار نگرفتن در موضع بي مبالاتي از جهتي براي نگهداري وقف مهم است، ولي مهم تر آسيب نديدن فرهنگ گسترش وقف است. اگر دولت ها و متوليان وقف اهتمامي براي نگهداري و لحاظ نکردن اين خصوصيات نداشته باشند، يا رفتار آنها در موضع اتهام باشد، بگونه اي که در افکار عمومي تلقي شود که به وقف بهاي لازم را نمي دهند، برنامه ريزي ها براي گسترش وقف بي فايده و گرايش به اين سنت حسنه کاهش پيدا مي کند.
5- وقف به اولاد و خانواده امري معقول و اگر در راستاي حمايت و آينده نگري و پيش بيني از ضايع شدن حق باشد، نه تنها جايز بلکه ضروري است.
6- در فقه اسلامي وقف، اگر چه وقف به عام و خاص تقسيم شده است. و وقف خاص هم باز به وقف برشخص و اشخاص مانند اولاد واقف، و يا طبقه خاص مانند دانشمندان و طلاب و دانشجويان تقسيم شده است. اما هر وقفي که نفع آن عمومي و ناظر به نفع شخصي نباشد از ارزش بيشتري برخوردار است.
7- اگر مسئولان و متوليان وقف در چگونگي مصرف وقف عدالت جويانه و همسان و يکسان عمل نکنند، و شائبه رانت و امتياز دهي و امتياز گيري در مصرف و يا گروه گرايي و سوء استفاده در آن باشد، باز در ايجاد انگيزه به وقف، تأثير گذار و در عدم اقبال به وقف رشد منفي خواهد داشت.
8- ايمان و شايستگي و امانت داري و توانايي و آگاهي از نيازها در مديريت وقف اهميت بسيار دارد. البته سر پرستي وقف در مرحله اول به واقف است و پس از او به فردي است که واقف تعيين مي کند و دولتها نبايد تاجايي که ممکن است در وقف دخالت کنند. اما بايد کساني به مديريت اوقاف انتخاب شوند که اين شايستگي و امانت داري و توانايي را درجاهاي ديگر به اثبات رسانده باشند.