آثار الصادقين (جلد 26)
نويسنده:صادق احسانبخش
ستاد برگزاري نماز جمعه گيلان
عن هشام بن سالم عن ابيعبدالله (ع) قال: ليس يتبع الرجل بعد موته من الأجر الا ثلاث خصال: صدقة اجراها في حياته فهي تجري بعد موته و سنة هدي سنها فهي يعمل بها بعد موته او ولد صالح يدعو له.
به نقل از هشام بن سالم از امام صادق (ع) پس از مرگ آدمي چيزي (از زندگي) بدنبال نميرود بجز سه خصلت: صدقهاي که خود در مال زندگي آنرا جاري کرده و پس از مرگش نيز جاري باشد، و روش پسنديده و هدايتگري که پس از مرگش بدان عمل شود، يا فرزند شايستهاي که براي او دعاء کند.
(م 37844 - ح 2) -(وسائل الشيعه ج 6 ص 293)
عن معاوية بن عمار قال: قلت لأبي عبدالله (ع) ما يلحق الرجل بعد موته؟ فقال: سنة يعمل بها بعد موته فيکون له مثل اجر من عمل بها من غير ان ينقص من اجورهم شيء و الصدقة الجارية تجري من بعده و الولد الطبت.
به نقل از معاويه بن عمار (ره) گفت: به امام صادق (ع) عرض کردم پس از مرگ آدمي چه چيز به او ميرسد؟ سنت و روش پس از مرگش بدان عمل شود براي وي به مقدار پاداشي که به عاملان آن سنت ميرسد اجر مقرر است بدون اينکه از پاداش عاملان چيزي کاسته شود، و صدقه جاريهاي که پس از مرگش جريان داشته باشد، و فرزند پاکيزه که پس از مرگ و پدر و مادر دعاء در حق آنان کند و حج و صدقه بدهد و برده از طرف آنها آزاد نمايد و نماز و روزه از سوي آنان بجاي آورد .گفتم آنها را در حج خود شريک سازم فرمود آري.
(م 37845 - ح 3) - (وسائل الشيعه ج 6 ص 293)
عن ابي کهمس عن ابيعبدالله (ع) قال: ستة تلحق المؤمن بعد موته: ولد يستغفر له و مصحف يخلفه و غرس و يغرسه و قليب يحفره و صدقة يجريها و سنة يؤخذ بها من بعده.
به نقل از ابي کهمس از امام صادق (ع) فرمود: شش چيز از مرگ مؤمن به وي ميرسد: پسري براي وي استغفار کند و قرآن کريمي که از خود يادگار گذارده باشد و درختي که غرس و چاهي که حفر نموده و صدقه جاريه و سنت و روشي که پس از وي بدان عمل شود.
(م 37846 - ح 4) - (وسائل الشيعه ج 6 ص 294)
عن محمد بن (خ) مهران قال سمعت اباعبدالله (ع): اوصي ان يناح عليه سبعة مواسم فاوقف لکل موسم مالا ينفق.
به نقل از محمد بن مهران گفت: از امام صادق (ع) شنيدم که وصيت فرمود: در هفت موسم پس از ايشان برايش نوحه و سوگواري شود و براي هر موسمي مالي مقرر فرمود که خرج کنند.
(م 37847 - ح 4) - (وسائل الشيعه ج 6 ص 294)
عن عبدالخالق بن عبد ربه قال ابوعبدالله (ع): خير ما يخلفه الرجل بعده ثلاثة ولد بار يستغفر له و سنة خير يقتدي به فيها و صدقة تجري من بعده.
به نقل از عبدالخالق بن عبدربه گفت: امام صادق (ع) فرمود بهترين چيزي انسان از خود باقي ميگذارد سه چيز است: فرزند نيکي که براي او استغفار کند و روش و سنت خوبي که بدان پيروي شود و صدقهاي که پس از او جاري بماند.
(م 37848 - ح 6) - (وسائل الشيعه ج 6 ص 295)
عن محمد بن الحسن الصفار: انه کتب الي ابي محمد الحسن بن علي (ع) في الوقف و ماروي فيه
وقفها به همان گونه واقفان مقرر داشتهاند ميباشد ان شاء الله تعالي.
(م 37849 - ح 7) - (التهذيب ج 9 ص 131 و وسائل الشيعه ج 6 ص 304 و دعائم الاسلام ج 2 ص 342)
عن الأسود بن ابي الأسود الدوئلي عن ربعي بن عبدالله (ع) قال: تصدق اميرالمؤمنين (ع) بدار له بالمدينه في بنيزريق فکتب: بسم الله الرحمن الرحيم. هذا ما تصدق به علي بن ابيطالب و هو حي سوي تصدق بداره التي في بنيزريق صدقة لا، تباع و لاتوهب حتي يرثها الله يرث السماوات و الأرض و اسکن هذه الصدقة خالاته ما عشن و عاش عقبهن فاذا انقرضوا فهي لذوي الحاجة من المسلمين شهد الله.
به نقل از اسود بن ابياسود دئلي از ربعي بن عبدالله از امام صادق (ع) فرمود: اميرالمؤمنين (ع) خانهاي را که در مدينه منوره در قبيله رزيق داشت صدقه کرد و نوشت: بنام بخشايندهي مهربان اين صدقه علي بن ابيطالب (ع) خانهاي که در قبيله رزيق داشته صدقه کرد که فروخته و هبه نشود تا زماني که خدا وارث آسمانها و زمين ميشود «روز قيامت» و در اين خانه صدقه خالههاي خود را سکني داد که تا زندهاند در آنجا سکونت و اعقاب آنان نيز در آنجا ساکن شوند و در صورت انقراض آن خانه براي مسلمانان نيازمند باشد و خدا گواه است.
(م 37850 - ح 8) - (التهذيب ج 9 ص 151)
عن عبدالله بن سنان قال: سألت اباعبدالله (ع) عن الرجل يتصدق بالصدقة ثم يعود في صدقته فقال: قال رسول الله (ص): انما مثل الذي يتصدق بالصدقة ثم يعود فيها مثل الذي يقيء ثم يعود في قيئة.
به نقل از عبدالله بن سنان گفت: از امام صادق (ع) پرسيدم از مردي که صدقهاي بدهد سپس به صدقه خود برگردد فرمود: رسول اکرم (ص) فرمودهاند: مثل کسي که صدقه بدهد سپس به صدقه برگردد مانند کسي است استفراغ و قي کند و قي کردهي خود را بخورد.
(م 37851 - ح 9) - (بحار ج 100 ص 183 و مستدرک الوسائل ج 2 ص 513)
عن البزنطي قال: سألت الرضا (ع) عن الحيطان السبعة فقال: کانت ميراثا من رسول الله (ص) وقف فکان رسول الله (ص) يأخذ منها ما ينفق علي اضيافه و النائبة يلزمه فيها، فلما قبض جاء العباس يخاصم فاطمة عليهاالسلام فشهد علي (ع) و غيره انها وقف، و هي الدلال و العواف و الحسني و ما لام ابراهيم. والمنبت و برقة.
به نقل از برنظي گفت: از امام رضا (ع) دربارهي هفت بوستان که از رسول خدا (ص) ارث وقف بود و رسول الله (ص) از آن ميگرفت و خرج مهمانان خود ميفرمود و براي مصيبت زدگان از آن حقي گذاشت چون حضرت رحلت کرد عباس با حضرت فاطمه زهرا (ع) نزاع کرد. اميرالمؤمنين (ع) شهادت دادند که وقف است و آن هفت بوستان: دلال و عواف و صافية و بوستان مادر ابراهيم و برقه بود.
(م 37852 - ح 10) - (وسائل ج 13 ص 301)
عن محمد بن سهل عن ابيه قال سألت اباالحسن الرضا (ع): عن الرجل يتصدق علي بعض ولده بطرف من ماله ثم يبدو له بعد ذلک ان يدخل معه غيره من ولده قال لابأس به.
محمد بن سهل به نقل از پدرش گفت از امام رضا (ع) پرسيدم مردي مقداري از اموالش را به يکي از فرزندانش به عنوان وقف ميدهد سپس تجديد راي ميدهد قصد ميکند فرزند ديگرش را با او شريک کند فرمود مانعي ندارد (اين روايت را حمل بعدم قبض و اقباض مينمايند).
(م 37853 - ح 11) - (مستدرک ج 2 ص 511)
عن ابيعبداله (ع) قال: تصدق رسول الله (ص) باموال جعلها وقفا و کان ينفق منها علي اضيافه.
امام صادق (ع) فرمود: رسول اکرم (ص) مالهائي را صدقه کرد و آنرا وقف ساخت و براي خرج مهمانان خود از آن ميگرفت.
(م 37854 - ح 12) - (مستدرک وسائل ج 2 ص 511)
عن ضريس عن ابيجعفر الباقر عن آبائه (ع): ان رسول الله (ص) مر برجل يغرس غرسا في حائط له فوقف عليه فقال الا ادلک علي غرس اثبت اصلا الي ان قال فقال الرجل اشهدک يا رسول الله (ص) ان حائطي هذا صدقة مخصوصة علي فقراء المسلمين من اهل الصفة فانزل الله تبارک و تعالي «فاما من اعطي و اتقي و صدق بالحسني فسنيسره لليسري».
به نقل از ضريس از حضرت امام باقر (ع) از پدران بزرگوار خود (ع) فرمود: رسول اکرم (ص) بر مردي عبور فرمود که درختي در باغي غرس ميکرد حضرت ايستاد و فرمود: آيا ترا دلالت نکنم بر غرس درختي که ريشهاش ثابتتر باشد؟ تا آنجا که فرمود: مرد عرض کرد يا رسول الله (ص) ترا شاهد ميگيريم که اين باغ من صدقه و مخصوص فقراء مسلمان ساکنان صفه باشد که خداي تبارک و و تعالي اين آيه کريمه نازل فرمود: «اما کسي که بخشيد و تقوي پيشه ساخت و صدقه حسنه داد پس بزودي آسايش را براي او ميسر ميکنيم».
(م 37855 - ح 13) - (مستدرک وسائل ج 2 ص 511)
روي عن جابر انه قال: لم يکن من الصحابة ذو مقدرة الا وقف وقفا.
از جابر (رض) روايت شده هر صحابي که توانائي و امکان داشت وقفي از خود ميگذاشت.
(م 37856 - ح 14) - (مستدرک وسائل ج 2 ص 511 و دعائم الاسلام ج 2 ص 344)
عن ابي عبدالله (ع) انه قال: من اوقف وقفا فقال ان احتجت اليه فانا احق به قفان مات رجع ميراثا.
امام صادق (ع) فرمود: هر کس وقفي بگذارد به اين نيت که اگر محتاج شوم من سزاواتر باشم به آن وقف اگر بميرد آن وقف ارث ميشود و به ورثهاش برميگردد.
(م 37857 - ح 15) - (وسائل الشيعه ج 6 ص 307)
عن علي بن مهزيار قال: قلت له: روي بعض مواليک عن آبائک (ع) ان کل وقف معلوم فهو واجب علي الورثة و کل وقف الي غير وقت جهل مجهول فهو باطل علي الورثة و انت اعلم بقول آبائک (ع) فکتب (ع) هکذا هو عندي.
به نقل از علي بن مهزيار گفت: به امام (ع) عرض کردم برخي از دوستان شما از پدران بزرگوارتان (ع) روايت ميکنند که هر وقفي معلوم باشد بر ورثه واجب ميشود و هر
وقفي که مدت آن مجهول باشد بر ورثه باطل ميگردد و شما به گفتار آباء عظام خود داناتر ميباشيد حضرت نوشت. حکم در نزد من است همانست که گفتهاند.
(م 37858 - ح 16) - (وسائل الشيعه ج 6 ص 307)
عن محمد بن عبدالله بن جعفر الحميري عن صاحب الزمان (ع) انه کتب اليه روي عن الصادق (ع): خبر مأثور اذا کان الوقف علي قوم باعيانهم و باعقابهم فاجتمع اهل الوقف علي بيعه و کان ذلک اصلح لهم ان يبيعوه فهل يجوز ان يشتري من بعضهم ان لم يجتعموا کلهم علي البيع ام لايجوز الا ان يجتمعوا کلهم علي ذلک؟ و عن الوقف الذي لايجوز بيعه فاجاب (ع): اذا کان الوقف علي امام المسلمين فلا يجوز بيعه و اذا کان علي قوم من المسلمين فليبع کل قوم ما يقدرون علي بيعه مجتمعين و متفرقين ان شاء الله. «و ظاهر الجواب عدم تأييد الوقف وسائل الشيعه».
به نقل از محمد بن عبدالله بن جعفر حميري به حضرت مهدي صاحب الزمان عجل الله فرجه و الشريف نوشت: از امام صادق (ع) خبري رسيده که اگر وقفي به اشخاص معلوم و اعقابشان باشد و موقوف عليهم اجتماع کنند بر فروختن وقف و فروختن بيشتر و مصلحت آنان باشد آيا جائز است که از برخي خريداري شود اگر همه اتفاق در فروختن نکنند؟ و از وقفي کع فروختنش جائز نيست؟ حضرت (ع) جواب فرمود: اگر وقف بر پيشواي مسلمانان باشد فروختنش جائز نيست و اگر وقف بر گروهي از مسلمانان باشد هر گروهي که قدرت بر فروختنش ندارند بفروشند خواه مجمتع باشند و خواه پراکنده ان شاء الله - (ظاهر جواب اين است که وقف تاييد نشده «وسائل الشيعه».
(م 37859 - ح 17) - (مستدرک وسائل ج 2 ص 511)
عن اميرالمؤمنين (ع) انه قال: لايتبع احدا من الناس بعد الموت شيء الا صدقة جارية او علم صواب او دعاء ولد.
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: چيزي پس از مرگ مردم دستگيرشان نخواهد شد بجز صدقه جاريه يا علمي يا دعاء اولاد.
(م 37860 - ح 18) - (مستدرک الوسائل ج 2 ص 511)
عن النبي (ص) انه قال: حبس الأصل و سبل الثمرة.
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: اصل را حبس و وقف کن و عائدي و ثمره آنرا تسبيل نما.
(م 37861 - ح 19) - (دعائم الاسلام ج 2 ص 341، وسائل الشيعه ج 2 ص 512)
عن جعفر بن محمد (ع) انه قال: تصدق رسول الله (ص) باموال جعلها وقفا و کان ينفق منها علي اضيافه و اوقفها علي فاطمة (ع) منها العواف وبرقة و الصافية و مشربة امابراهيم و الحسني و الدلال و النبت.
امام صادق (ع) فرمود: رسول اکرم (ص) اموالي را صدقه کرد و آنرا وقف قرار داد براي خرج مهمانان خود از آن ميگرفت و آنرا بر فاطمه (ع) وقف کرد و آن اوقاف عواف و برقه و صافيه و مشربه امابراهيم (ع) و حسني و دلال و نبت بود.
(م 37862 - ح 20) - (دعائم الاسلام ج 2 ص 341، وسائل الشيعه ج 6 ص 303)
عن جعفر بن محمد (ع) انه قال: قسم رسول الله (ص) الفي فاصاب «عليا» ارضا فاحتفر فيها عينا فخرج منها ماء ينبع في السماء کهيئة عنق البعير، فجاء اليه بذلک البشير فقال بشرو الوارث هي صدقة بنا بتلافي حجيج بيت الله و عابري سبيله لاتباع و لاتوهب و لاتورث فمن باعها او وهبها فعليه لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعين لايقبل الله منه صرفا و لا عدلا و سماها ينبع.
امام صادق (ع) فرمود: رسول خدا (ص) بيتالمال را تقسيم فرمود به اميرالمؤمنين (ع) زميني رسيد حضرت در آنجا چشمه حفر کرد آب از آن مانند گردن شتر به هوا برجهيد، کسي به حضرت مژده ظهور آب داد فرمود: به وارث مژده بده که آن صدقه خالص است براي حاجيان بيتالله الحرام و آنانکه براي حج ميروند فروخته و بخشيده نميشود و به او ارث برگزار نميگردد هر کس آن را بفروشد يا ببخشد نعمت خدا و فرشتگان و همه مردم بر او باد خدا هيچ عبادت و انفاقي از او قبول نفرمايد و نام آن محل را (ينبع) نهاد.
(م 37863 - ح 21) - (دعائم الاسلام ج 2 ص 341).
عن علي (ع) انه اوصي باوقاف اوقفها من امواله ذکرها في کتاب وصية کان فيما ذکره منها: هذا ما اوصي به وقفا فقضي في ماله علي بن ابيطالب (ع) ابتغاء وجه الله ليولجني الله به الجنة و يصرفني عن النار و يصرف النار عني يوم تبيض وجوه و تسود ما کان لي ينبع من مال و يصرف لي ما حولها صدقة و رقيفها
(الحديث بطوله في ادعائم).
اميرالمؤمنين (ع) وصيت به وقفهائي از اموال خود کرد و آنرا در وصيت نامهي خود اينگونه ذکر فرمود: اين وصيت به وقف است که علي بن ابيطالب (ع) آن را از مال خود معين کرده براي رضاي خدا تا مرا بدان سبب به بهشت برد و از آتش بدور دارد و آتش را از من برگرداند در روزي که صورتها سپيد و سياه ميگردد مالي که در ينبع دارم صدقه است.
(م 37864 - ح 22) - (مستدرک وسائل ج 2 ص 512، دعائم الاسلام ج 2 ص 344)
عن ابيبصير قال: قال ابوجعفر (ع): الا اقريک وصية فاطمة (ع) قال قلت بلي قال: فأخرج حقا او سفطا فأخرج منه کتابا قال فقراء بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما اوصت به فاطمة بنت محمد (ص) اوصت بحوائطها السبعة الاعراف و الدلال و البرقة و المنبت و الحسني و الصافية و مال امابراهيم الي علي بن ابيطالب (ع) فان مضي علي فالي الحسن (ع) فان مضي الحسن فالي الحسين (ع) فان مضي الحسين (ع) فالي الأکبر فالأکبر من ولدي شهد الله علي ذلک و المقداد بن الاسود و الزبير العوام و کتب علي بن ابيطالب.
به نقل از ابيبصير (ره) گفت: امام باقر (ع) به من فرمود: آيا ميخواهي وصيت نامه حضرت فاطمه زهرا (ع) را بر تو بخوانم؟ عرض کردم: آري.حضرت حقه يا سبدي را پيش کشيد و نوشتهاي از آن بيرون آورد و خواند: بسم الله الرحمن و الرحيم و اين وصيت فاطمه دختر و محمد (ص) است درباره بوستانهاي هفت گانهاش: اعراف و دلال و برقه و سنت و حسني و صافيه و مال امابراهيم - به علي بن ابيطالب (ع) پس از درگذشت علي (ع) در دست حسن (ع) باشد و چون حسن (ع) درگذرد در دست حسين (ع) شاهد باشد و چون حسين (ع) درگذرد در دست بزرگترين اولادم باشد خدا بر اين وصيت باشد و مقداد بن اسود و زبير ابن عوام نيز شاهد باشند و علي بن ابيطالب (ع) اين وصيت نامه را نوشت.
(م 37865 - ح 23) - (تفسير العياشي ج 2 ص 48)
قال الکاظم (ع): ان الأرض لله تعالي جعلها وقفا علي عباده.
امام کاظم (ع) فرمود: همانا زمين از آن خدا است آنرا بر بندگان خود وقف کرده است.
(م 37866 - ح 24) - (مستدرک وسائل ج 2 ص 511)
عن النبي (ص) انه قال: ان شئت جلست اصله و سبلت ثمرتها.
رسول اکرم (ص) انه قال: اگر خواستي اصل مال را حبس «وقف» کن و حاصل و فائدهي آنرا تسبيل نما.
(م 37867 - ح 1 به اضافهي 25) - (مستدرک وسائل ج 2 ص 511)
عن ابيعبدالله (ع) انه سئل عن الصدقة بالمشاع قال: جائز يقبض کما يقبض المشاع.
از امام صادق (ع) دربارهي صدقه مشاعي پرسيدند و فرمود: جائز است که صدقه مشاعي گرفته ميشود همچنانکه مال مشاعي و مشترک گرفته ميشود.
(م 1 به اضافهي 37867 - ح 26) - (مستدرک الوسائل ج 2 ص 512 - 13)
في البحار عن کتاب مصباح الأنوار عن ابيجعفر (ع) قال: محمد بن اسحق و حدثني ابوجعفر محمد بن علي (ع) ان فاطمة (ع) عاشت بعد رسول الله (ص) ستة اشهر قال: و ان فاطمة بنت رسول الله (ص) کتبت هذا الکتاب بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما کتبت فاطمة بنت محمد (ص) في مالها ان حدث بها حادث تصدقت بثمانين اوقية تنفق عنها من ثمارها التي لها کل عام في رجب بعد نفقه السعي و نفقة المغل و انها انفقت اثمارها القمح عاما قابلا في اوان غلتها و انها امرت لنساء محمد (ص) ابيها (ص) خمسا و اربعين اوقية و امرت بفقراء بنيهاشم و بني عبدالمطلب بخمس اوقية و کتبت وفي اصل مالها في المدينة ان عليا (ع) سئلها ان توليه مالها فيجمع مالها الي مال رسول الله (ص) فلا تفرق ويليه مادام حيا فاذا حدث به حادث دفعه الي انبي الحسن و الحسين فيلياته و اني دفعت الي علي بن ابيطالب علي اني احلله فيه فيدفع مالي و مال محمد (ص) لايفرق منه شيئا يقضي عني من اثمار المال و ما امرت و به ما تصدقت به فاذا قضي الله صدقها و ما امرت به فالأمر بيدالله تعالي و بيد علي (ع) يتصدق و ينفق حيث شاء لاحرج عليه فاذا حدث و به حدث دفعه الي ابني احسن (ع) و الحسين (ع) المال جميعا مالي و بمال محمد (ص) ينفقان و يتصدقان و حيث شاء و لاحرج عليهما و ان لابنة جندب يغني بنت ابيذر الغفاري التابوت والأصغر و يعطها في المال ما کان و فعل الادميين و التمط و الجب و السرير و الزربية و القطيفتين و ان حدث باحد ممن اوصيت له قبل ان يدعف اليه فانه ينفق عنه في الفقراء و المساکين و ان الاستار لايستربها امراءة الا احدي ابنتي غير ان عليا يستربهن ان شاء مالم ينکح و ان هذا ما کتبت فاطمة (ع) في مالها و قضيت فيه والله شهيد و المقداد بن الأسود و الزبير بن العوام و علي بن ابيطالب (ع) کتبها و ليس علي علي (ع) حرج فيما فعل من معروف. قال جعفر بن محمد (ع) قال ابي: هذا وجدناه و هکذا وجدنا وصيها.
در کتاب بحارالأنوار به نقل از کتاب مصباح الأنوار از امام باقر (ع) محمد بن اسحق گفت: امام باقر (ع) فرمود: حضرت فاطمة زهرا (ع) پس از رسول خدا (ص) ششماه زندگي کرد و اين مکتوب را نوشت: بسم الله الرحمن الرحيم اين کتاب را فاطمة (ع) دختر محمد (ص) نوشت در مال خودش که اگر مرگش فرا رسد هشتاد اوقيه را صدقه کرده که در ماه رجب هر سال از ميوه و حاصل آن انفاق شود بعد از وضع خرج ساعيان و خرج جمع کنندگان غله و اتفاق شود ميوهها و حاصل آن در امسال و گندم آن در سال آينده به هنگام جمعآوري محصول و فاطمه (ع) دستور داد براي همسران پدر خود محمد (ص) چهل و پنج اوقيه و دستور داد که بنيهاشم (ع) و بنيعبدالمطلب پنج اوقيه داده شود و نوشت که در اصل مالي که در مدينه منوره دارد علي (ع) متولي آن مال باشد و مال او را با مال رسول خدا (ص) جمع کند و جدا نسازد و متولي آن باشد تا زنده است و چون حادثهاي به او دست دهد آنرا به فرزندانم حسن (ع) و حسين (ع) بسپرد و آن دو متولي امر باشند و من به علي بن ابيطالب (ع) سپردهام و حلالش کردهام در آن پس مال من و مال محمد (ص) به او دادهام فرقي ميان آن دو مال نگذارد از حاصل مال انجام دهد آنچه به او دستور دادهام و خود صدقه ميدادم.
امر بدست خداي تعالي و بدست علي (ع) باشد صدقه بدهد و خرج کند و هرگونه که بخواهد مانع و جرمي بر او نباشد و اگر حادثهاي به او دست دهد به پسرانم حسن (ع) و حسين (ع) تمام مال من و مال محمد (ص) را بدهد که هر طور خواستند صدقه و انفاق کنند.
حرج و مانعي بر آنان نباشد و براي دختر جندب يعني دختر ابيذر غفاري تابوت زرد باشد و به او در مال آن مقدار که مقدور باشد داده شود و هر کار خوبي که آدميان ميکنند و فرش و جبه و تخت و بالش و دو قطيفه (به او داده شود) و اگر به کسي که در حق او وصيت کردهام پيش از اينکه حقش به او برسد حادثهاي به وي دست دهد از طرف او حقش را به فقراء و تهيدستان بدهند و پردهها را به هيچ زني ندهند مگر به يکي از دو دخترانم جز آنکه علي (ع) اگر بخواهد از آن استفاده کند تا وقتي که ازدواج نکره باشد. و اين وصيت را فاطمه (ع) دربارهي مال خود کرده و دستور در آن داده و خداوند شاهد است. و مقداد بن اسود و زبير ابن عوام بر آن گواهند و علي بن ابيطالب عليهالسلام آنرا نوشت. و بر علي (ع) مانع و حرجي نيست که هر کاري معروفي (در مال) انجام دهد.
امام صادق (ع) فرمود: پدر بزرگوارم (ع) فرمورد: اين مکتوب را يافتيم و اينچنين وصيت فاطمه (ع) را بدست آورديم.
عن الحکم قال قلت لأبي عبدالله: ان والدي تصدق علي بدار ثم بداله ان يرجع فيها و ان قضاتنا (بلدنا) يقضون انها لي و ليس له ان يرجع فيها و قد تصدق بها علي و لست ادري هل ما يقضوه به علي من الصواب ام لافقال: نعم ما قضت به قضاتکم و بئس ما صنع والدک انما الصدقة لله عزوجل فيما جعل الله عزوجل فلا رجعة له فيه فان انت خاصمته فلا ترفع عليه صوتک و ان رفع صوته فاخفض انت صوتک فال قلت فانه توفي قال (فطب به نفسا) فاطب بها.
به نقل از حکم گفت: به امام صادق (ع) عرض کردم پدرم خانهاي را به من صدقه کرد سپس خواست که از صدقه برگردد قاضيهاي شهر ما حکم دادهاند که خانه مال من است و پدرم حق برگشتن ندارد و من نميدانم که آيا حکم بحق دادهاند يا نه حضرت فرمود: آري آنچه قاضيهاي شما حکم دادهاند درست است و پدرت بدکاري کرده همانا صدقه براي خدا است عزوجل آنچه براي خداي عزوجل قرار داده شود حق رجوع براي کسي در آن نيست و اگر پدرت با تو مخاصمه کند آواي خود را عليه او بلند مکن و اگر او فرياد برکشد تو آرام سخن بگو گفت: عرض کردم: پدرم مرد فرمود: خوشا حال تو.
(م 37869 - ح 2) - (وسائل الشيعه ج 6 ص 316)
عن عبدالله بن سنان قال: سألت اباعبدالله (ع) عن الرجل يتصدق بالصدقة ثم يعود في صدقته فقال: قال رسول الله (ص) انما مثل الذي يتصدق بالصدقة ثم يعود فيها مثل الذي يقيء ثم يعود في قيئه.
به نقل از عبدالله بن سنان گفت: از امام صادق (ع) پرسيدم دربارهي مردي که صدقه کند و سپس از صدقه خود برگردد فرمود: رسول اکرم (ص) عليه و آله و سلم فرمود: کسي که صدقه کند و از صدقه کردن برگردد همانند کسي باشد که قي و استفراغ کند و قي کردهي خود را بخورد.
(م 37870 - ح 3) - (وسائل الشيعه ج 6 ص 316)
عن طلحة بن زيد عن جعفر عن ابيه (ع) قال: من تصدق بصدقة ثم ردت عليه فلا يأکلها لانه لاشريک لله عزوجل في شيء فما جعل له انما هم بمنزلة العتاقة لايصلح ردها بعد ما يعتق.
به نقل از طلحة بن زيد از امام صادق (ع) از پدر بزرگوارش (ع) فرمود: هر که صدقه کند سپس صدقه را بخود برگرداند نبايد از عوائد آن بخورد زيرا خداي عزوجل در چيزي که براي او قرار داده شده شريک ندارد و اين عمل همانند آزاد کردن بنده است که اگر در راه خدا بندهاي آزاد شده باشد صلاح نيست آزاد شده برگردد و بنده شود.
(م 37871 - ح 4) - (وسائل الشيعه ج 6 ص 317)
عن محمد بن مسلم عن ابيجعفر في حديث قال: لايرجع في الصدقة اذا ابتغي به وجه الله عزوجل.
به نقل از محمد بن مسلم (ره) از امام باقر (ع) در ضمن حديثي فرمود: در صدقهاي که براي خداي عزوجل باشد حق برگشت نيست.
(م 37872 - ح 5) - (وسائل الشيعه ج 6 ص 318)
عن منصور بن حازم قال: قال ابوعبدالله (ع): اذا تصدق الرجل بصدقة لم يحل له ان يشتريها و لايستوهبها و لايستردها الا في ميراث.
به نقل از منصور بن حازم گفت: امام صادق (ع) فرمود: اگر کسي صدقهاي کند حلال نيست آنرا بخرد و يا طلب کند به او دبه نمايد و حلال نيست استردادش کند مگر در ميراث.
(م 37873 - ح 6) - (وسائل الشيعه ج 6 ص 318)
عن محمد بن مسلم عن ابيجعفر (ع): اذا تصدق الرجل علي ولده بصدقة فانه يرثها فاذا تصدق بها علي وجه يجعله لله فانه لاينبغي له.
به نقل از محمد بن مسلم ره از امام باقر (ع) فرمود: اگر مردي صدقهاي به فرزند خود کند وارثش ميشود ولي اگر صدقه در راه خدا کرده باشد راهي به دخالت در صدقه ندارد.
عن علي بن سليمان قال: کتبت يعني اباالحسن (ع) جعلت فداک ليس لي ولد ولي ضياع ورثتها من ابي و بعضها استنقذتها و لا آمن الحدثان فان لم يکن لي ولد وحدث بي حدث فما تري جعلت فداک لي ان اوقف بعضها علي فقراء اخواني و المستضعفين او ابيعها و اتصدق ثمينها في حيوتي عليهم؟ فاني اتخوف ان لاينفذ الوقف بعد موتي فان اوقفتها في حياتي فلي ان آکل منها ايام حياتي ام لا؟ فکتب (ع) فهمت کتابک في امرضياعک و ليس لک ان تأکل منها من الصدقة فأن انت اکلت منا لم ينفذ ان کان لک ورثة فبع و تصدق ببعض ثمنها في حياتک و ان تصدقت امسکت لنفسک ما يقوتک مثل ما صنع اميرالمؤمنين (ع).
به نقل از علي بن سليمان گفت: به خدمت امام کاظم (ع) نوشتم: فدايت شوم اولادي ندارم و زمينهائي دارم که از پدرم ارثا بمن رسيده و برخي از آنرا خودم تهيه کردهام از حوادث ايمن نيستم. اکنون که اولادي ندارم و اگر مرگم فرا رسد. چه ميفرمائيد. فدايت شوم: ميتوانم بخشي از آنرا بر فقيران از برادرانم و بر مستضعفان وقف کنم؟ يا آنرا بفروشم و بهاء قيمت آنرا در حال حياتم به آنان صدقه کنم؟ زيرا ميترسم پس از مرگم به وقف عمل نشود و اگر وقف کنم تا زندهام ميتوانم از عوائد آن بخورم يا نه؟ حضرت در جواب نوشتند: نامهات را فهميدم که دربارهي اراضي خود چه
خواستهاي تو حق خوردن عوايد زمين را اگر وقف کني نداري و اگر استفاده از عوائدش کردي آن وقف نافذ نيست. اگر ورثهاي داري آن را بفروش برسان بخشي از بهاي آنرا در حال حيات خود صدقه بده و اگر صدقه کردي و به قدر قوت خود از آن صدقه استفاده بکن همچنانکه اميرالمؤمنين (ع) کرد.
(م 37875 - ح 2) - (فروع الکافي ج 7 ص 38)
عن علي بن محمد بن سليمان النوفلي قال: کتبت الي ابيجعفر الثاني (ع) اسأله عن ارض اوقفها جدي علي المحتاجين من ولد فلان بن فلان و هم کثير متفرقون في البلاد فاجاب (ع): ذکرت الأرض التي اوقفها جدک علي فقراء ولد فلان و بن فلان و هي لمن حضر البلد والذي فيه الوقف و ليس لک ان تبتع من کان غائبا.
به نقل از علي بن محمد بن سليمان نوفلي گفت: به خدمت امام جواد (ع) نوشتم دربارهي زميني که جدم وقف بر محتاجان از اولاد فلان بن فلان پرسيدم که آنان زياد و متفرق و پراکنده در شهرها هستند حضرت جواب فرمود: زميني را که جدت بر فقرا، از اولاد فلان بن فلان وقف کرده ذکر کردهاي. آن زمن حق اشخاصي است که در همان شهري که وقف در آنجا وجود دارد. ساکن باشد و تو وظيفه و تحقيق و جستجو براي يافتن افراد غائب نداري.
(م 37876 - ح 3) - (فروغ الکافي ج 7 ص 38)
عن خالدبن رافع البجلي عن ابيعبدالله (ع) قال سألته عن رجل جعل لرجل سکني دار له حياته و المقصود من الرواية صاحب السکي يعني صاحب الدار فلما مات صاحب الدار اراد ورئته ان يخرجوه الهم ذلک؟ قال: فقال اري ان تقوم الدار بقيمة عادلة و ينظر الي ثلث الميت فان کان في ثلث الميت فان کان في ثلثه ما يحيط بثمن الدار فليس للورثة ان يخرجوه و ان کان في ثلث لايحيط بثمن الدار عليهم ان يخرجو قيل له ارأيت ان مات الرجل الذي جعل له السکني بعد موت صاحب الدار يکون السکني تعقب الذي جعل له السکي؟ قال لا.
به نقل از خالد بن رافع بجلي گفت از امام صادق (ع) پرسيدم دربارهي مردي حق سکني دهد به مردي درخانه ملکي خودش که تا صاحب ملک زنده است او در آنجا سکونت کند. اگر صاحب خانه بميرد ورثه او ميخواهند آن ساکن را از خانه بيرون کنند آيا ميتوانند بيرونش کنند؟ حضرت فرمود: خانه را به قيمت عادلانه ارزيابي کنند و نظر به ثلث ميت (صاحب خانه) نمايند اگر در ثلثش آن مقدار باشد که احاطه به بهاي خانه کند ورثه نميتوانند او را از خانه بيرون کنند و اگر ثلث احاطه به بهاي خانه ننمايد ورثه حق دارند او را از خانه اخراج نمايند (بنظر ميرسد مقصود اين باشد اگر ثلث کمتر از قيمت خانه بود ورثه نبايد او را بيرون کنند و اگر ثلث بيشتر يا برابر باشد ميتوانند او را اخراج کنند) به امام (ع) عرض شد اگر پس از مرگ صاحب خانهي که براي ساکن حق سکني قائل شويم آيا اعقاب شخصي ساکن پس از مرگ وي حقي در آن خانه دارند؟ فرمود: نه.
(م 37877 - ح 4) - (التهذيب ج 9 ص 144)
کتب احمد بن حمزة الي ابيالحسن (ع): مدين وقف ثم مات صاحبه و عليه دين لايفي بماله. فکتب (ع): يباع وقفهي في الدين.
احمد بن حمزه به خدمت امام کاظم (ع) نوشت: شخص مديوني چيزي را وقف کرد و از دنيا رفت درحالي که مال او کفاف قرضش را نميدهد حضرت درجواب نوشت. وقف را بفروشد و قرضش را بدهند.
(م 37878 - ح 5) - (التهذيب، ج 9 ص 130، فروع الکافي ج 7 ص 37، وسائل الشيعه ج 6 ص 303)
عن محمد بن عيسي عن ابيعلي بن راشد قال: سألت اباالحسن (ع) قلت جعلت فداک اشتريت ارضا الي جنب ضيعتي بالفي درهم فلما وفرت المال خبرت ان الأرض وقف فقال:لايجوز شراء الوقوف و لاتدخل الغلة في ملکک ادفعها الي من اوقفت عليه، قلت، لااعرف لها ربا فقال: تصدق بغلتها.
به نقل از محمد بن عيسي از ابوعلي بن راشد گفت: به امام کاظم (ع) عرض کردم: فدايت شوم من زميني در جوار دهي که داشتم به دو هزار درهم خريدم چون مالم فراوان شد باخبر گشتم که آن زمين وقف است؟ امام (ع) فرمود: خريدن وقف جائز نيست غله حاصل از آن داخل مال خود مکن بلکه آنرا به موقوف عليهم برسان عرض کردم، من آنها را نميشناسم فرمود: آن غله از ظرف موقوف عليهم صدقه بده.
(م 37879 - ح 6) - (فروع الکافي ج 7 ص 39)
عن عجلان ابيصالح قال: املاء علي ابوعبدالله (ع) بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما تصدق الله به فلان بن فلان و هو حي سوي بداره التي في بني فلان بحدودها صدقة لاتباع و لاتوهب و لاتورث حتي يرثها وارث السماوات والأرض و انه قد اسکن صدقته هذه فلانا و عقبه فاذا انقرضوا فهي علي ذي الحاجة من المسلمين.
به نقل از عجلان ابيصالح گفت: امام صادق (ع) بر من املاء فرمود: بسم الله الرحمن و الرحيم اين چيزي است که براي خدا فلان ابن فلان که زنده و تندرست است خانه خود را با حدودي که دارد و در قبيله فلان واقع ميباشد صدقه قرار داده که فروخته و بخشيده نشود و به ارث برگزار نگردد تا آنوقت که خداي تعالي وارث آسمانها و زمين وارث آن شود «تا روز قيامت» و او فلان کس و بازماندگانش را سکني داد و اگر آنان منقرض شوند آن خانه براي سکناي مسلمانان محتاج باشد.
(م 37880 - ح 2) - (فروع الکافي ج 7 ص 39)
عن ابيالجارود قال: قال ابوجعفر (ع): لايشتري ما تصدق به و ان تصدق بمسکن علي ذي قرابته فأن شاء سکن معهم و ان تصدق بخادم علي ذي قرابته خدمته ان شاء الله.
به نقل از ابيالجارود گفت: امام باقر (ع) فرمود: چيزي که صدقه باشد خريداري نميشود و اگر مسکني براي سکناي اقرباي خويش صدقه کند اگر خواهد با آنان در آنجا سکونت کند و اگر خدمتگزاري را براي خدمت اقرباي خود صدقه کند از خدمت آن خدمتکار هم ميتواند استفاده نمايد ان شاء الله.
(م 37881 - ح 8) - (التهذيب ج 9 ص 144)
عن ابي الحسن (ع) قال: سألته عن الرجل يوقف ثلث الميت بسبب الأجراء فکتب (ع) ينفذ ثلثة و لا يوقف.
راوي گفت: از امام هادي (ع) پرسيدم دربارهي مردي که ثلث ميت را به جهت عاري بودن وقف ميکند حضرت نوشت ثلث ميت نافذ است ولي نبايد وقف شود.
(م 37882 - ح 9) - (فروع الکافي ج 7 ص 36، وسائل الشيعه ج 6 ص 305)
عن علي بن مهزيار قال: کتبت الي ابيجعفر (ع) ان فلانا اتباع ضيعة فوقفها و جعل لک في الوقف الخمس و يسأل عن رأيک في بيع حصتک من الأرض او يقومها علي نفسها بما اشتراها به اويدعها موقوفة فکتب (ع) الي اعلم فلانا اني آمره ببيع حقي من الضيعة و ايصال ثمن ذلک الي و ان ذلک رأيي ان شاء الله او يقومها علي نفسه ان کان ذلک اوفق له و کتبت اليه ان الرجل ذکر ان بين من وقف بقية هذه الصيعة عليهم اختلافا شديدا و انه ليس يأمن ان يتفاقم ذلک بينهم بعده فان کان تري ان يبيع هذا الوقف و يرفع الي کل انسان منهم ما کان وقف له من ذلک امرته فکتب بخطه الي و اعلمه ان رأيي له ان کان قد علم الأختلاف ما بين اصحاب الوقف ان يبيع الوقف امثل فانه ربما جاء في الاختلاف ما فيه الأموال و النقوس.
به نقل از علي بن مهزيار گفت: خدمت امام هادي (ع) نوشتم که فلاني زميني خريده و آنرا وقف کرده و براي شما خمس وقف را قرار داده است و اکنون نظر شما را خواسته که سهم شما را از آن زمين بفروشد يا آنرا ارزيابي کند و به همان مقدار که خريد. از شما خريداري کند يا آنرا بحال وقف باقي بگذارد. حضرت در جواب نوشت به آن شخص اعلام کن که حق مرا را از زمين بفروشد و بهاي آنرا به سوي من بفرستد و اين نظر من است ان شاء الله يا اينکه آنرا ارزيابي کند و خود بخرد اگر اين دستور دوم بحال او موافقتر باشد. من به خدمت امام (ع) نوشتم که آن مرد ميگويد: در ميان موقوف عليهم که بقيه زمين براي آنان وقف شده اختلاف سخت بروز کرده و خود واقف ايمن نيست که پس از وي عمل به دستور وقف کنند اگر اجازه دهيد آن وقف به مصرف فروش برسد و سهم هر يک از موقوف عليهم نقد ميان آنان تقسيم شود امام (ع) به خط خود نوشت: به او برسان که نظر من اين است اگر اختلاف در ميان موقوف عليهم را ميداند و فروختن موقوفه بهتر است زيرا چه بسا اختلاف برحسب تلف شدن مال و نفوس ميگردد.
(م 37883 - ح 10) - (فروع الکافي ج 7 ص 36)
و کتب ابراهيم بن محمد الهمداني اليه (ع): ميت اوصي بان يجري ما بقي من ثلثه و لم يأمر بانفاذ ثلثه هل للوصي ان يوقف ثلث الميت بسبب الأجراء؟
فکتب (ع) ينفذ ثلثه و لايوقف.
ابراهيم بن محمد همداني به امام هادي (ع) نوشت: ميت وصيت کرده مازاد ثلث وي اجراء شود و امري و انفاذ ثلثش نداده آيا وصي ميتواند ثلث ميت را براي اينکه جاري باشد وقف کند؟ حضرت در جواب نشت ثلث ميت نافذ است ولي وقف نميشود.
عن علي (ع) انه قال: العمري و الرقبي سواء قال ابوعبدالله العمري و السکني أن يجعل الرجل للرجل السکني وفي داره حياته، کذلک ان جعلها له و لعقبه من بعده، حتي يغني عقبه، و ليس لهم أن يبيعوا، فاذا فنوا رجعت الدار الي صاحبها الأول.
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: حکم عمري و رقبي يکسان است، امام صادق (ع) فرمود عمري و سکني آنست که مردي مرد ديگر رادر خانه تا زنده است سکني دهد و همچنين است که سکونت در خانه را براي وي و اعقابش پس از او قائل شود تا وقتي که نسل او منقرض گردد و ساکنان حق فروختن آنرا ندارند و چون از ميان بروند خانه به صاحب اولش برميگردد.
(م 37885 - ح) - (دعائم الاسلام ج 2 ص 324).
عن ابيجعفر محمد بن علي (ع) انه سئل عن العمري و الکسني فقال: الناس في ذلک عند شروطهم و الکسني و العمري و الرقبي بمنزلة واحدة، الا ان الشروط تميز بينهم، فالسکني، أن يسکن الرجل داره رجلا مدة معلومة، و يبيحه ذلک و بلاعوض. العمري أن يسکنه طول عمره. ان شرط ذلک لعقبه جاز، کما تقدم ذکره، و الرقبي أن يسکنه الي أن يموت أحدهما. فأيهما مات زال بموته حکم الرقبي و رجعت الدار الي أهلها.
از امام محمدباقر (ع) حکم عمري و سکني را پرسيدند فرمود، مردم دراين باب درگرو شرطهاي خود ميباشند، سکني و عمري و رقبي يکسانند. جز آنکه شرطها در ميانشان فرق و امتياز ميگذارد، سکني اين است که مردي مرد دگر را در خانهي خود تا مدت معلومهاي سکونت دهد و بلاعوض سکونت و استفاده از آنرا بروي مباح سازد و عمري اين است او را تا وقتي که زنده است در خانهاش سکونت دهد و اگر شرط کند اعقابش هم در آنجا ساکن شوند جايز است همچانکه قبلا گفته شد، و رقبي آنست که شخصي را در خانهي خود تا وقتي که يکي از آن دو (مالک و ساکن) زنده است سکني دهد و هر کدام که بميرد و سبب مرگ او حکم رقبي باطل گردد و خانه به صاحب اولش برميگردد.
(م 37886 - ح 3) - (فروع الکافي ج 7 ص 34)
عن ابيالصباح عن ابيعبدالله (ع) قال: سئل عن السکني و العمري فقال: ان کان جعل السکني في حياته فهو کما شرط و ان کان جعلها له و لعقبه من بعده حتي يفني عقبه فليس لهم ان يبيعوا و لايورثوا ثم ترجع الدار الي صاحبها الأول.
به نقل از ابيالصباح گفت: از امام صادق (ع) پرسيدند که حکم سکني و عمري چيست؟ فرمود اگر سکني را تا زماني که زنده است قرار دهد همچنانست که شرط شده و اگر حق سکني براي وي و اعقاب او پس وي قرار دهد تا وقتي نسل او باقي است و آنها حق فروختن و ميراث دادن آنرا ندارند و سپس خانه به صاحب اولش برميگردد.
عن اميرالمؤمنين (ع) انه قال: الصدقة و الحبس ذخيرتان فدعوهما ليومهما.
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: صدقه و حبس هر و دو ذخيرهاند آنها را براي روز خودشان «روز قيامت» بگذاريد.
(م 37888 - ح 2) - (مستدرک وسائل ج 2 ص 515)
عن ابيعبدالله (ع) انه قال: لابأس ان يحبس الرجل علي بناته و يشترط انه من تزوجت منهن فلا حق له في الحبس و ان تأيمت رجعت الي حقها.
امام صادق (ع) فرمود: مانعي ندارد که شخصي مالي را براي دختران خود حبس کند و شرط نمايد که هر يک از آنان اگر ازدواج کنند حقي از حبس نداشته باشد و اگر بيوه شود (شوهرش بميرد و يا طلاق گيرد) به حق خود برگردد.
(م 37889 - ح 3) - (مستدرک وسائل ج 2 ص 513)
عن ابيعبدالله (ع) انه سئل: عن الصدقة يجعلها الرجل لله مبتولة هل له ان يرجع فيها؟ قال اذا جعلها لله فهي للمساکين و ابناء السبيل ليس له ان يرجع فيها.
از امام صادق (ع) دربارهي صدقه پرسيدند که مرد صدقه را محضا و قطعا براي خدا قرار دهد آيا ميتواند از آن برگردد و برگرداند فرمود: وقتي که آنرا براي خدا قرار دهد حق مسکينان و ره ماندگان خواهد و حق برگشتن ندارد.
(م 37890 - ح 4) - (مستدرک وسائل ج 2 ص 513)
عن النبي (ص) قال: لايحل لرجل يعطي عطيه اويهب هبة فيرجع فيها الا الوالد فيما يعطي ولده و مثل الذي يعطي عطية ثم يرجع کمثل الکلب يأکل فاذا شبع قاء ثم عاد في قيئه.
رسول خدا (ص) فرمود: براي مرد حلال نيست که چيزي عطا کند يا ببخشد به آن عطاء شده و بخشيده برگردد و بجز پدر که در آنچه به فرزند بخشيده ميتواند برگردد. و مثل کسي که چيزي به کسي عطا کند و سپس به آن برگردد مانند سگ است که بخورد و سير شود آنگاه قي کند و سپس قي کرده خود را بخورد.
(م 37891 - ح 5) - (فروع الکافي ج 7 ص 38)
عن الحسين بن نعيم عن ابيالحسن موسي (ع) قال: سألته عن رجل جعل دارا سکني لرجل ابان حياته او جعلها له و لعقبه من بعده؟ قال هي له و لعقبه من بعده کما شرط. قلت: فان احتاج يبيعها؟ قال نعيم فينقض بيعه الدار السکني؟ قال: لاينقض البيع السکني کذلک سمعت ابي يقول: قال ابوجعفر (ع) لاينقض البيع السکني کذلک سمعت ابي يقول: قال ابوجعفر (ع) لاينقض البيع الأجارة و الاالسکني ولکن يبيعه علي ان الذي يشتريه لايملک ما اشتري حتتي ينقض السکني علي ما شرط و الأجارة، قلت: فان رد علي المستأجر ماله و جميع ما لنرمه و في النفقة و العمارة فيما استأجره؟ قال: علي طيبة النفس و يرضي المستأجر بذلک لابأس.
به نقل از حسين بن نعيم گفت: از امام کاظم (ع) پرسيدم مردي خانهاي را سکني ديگري قرار داد تا پايان عمر در آنجا سکونت کند يا حق سکني به او به اعقاب پس از مرگش دهد فرمود: آن خانه براي او و اعقابش هست بقرار شرطي که کرده، عرض کردم: اگر مالک محتاج شود ميتواند خانه را بفروشد؟ فرمود: آري، عرض کردم فروختن خانه حق سکني را ميشکند؟ فرمود: فروختن مالک خانه را موجب شکستن حق سکني نميگردد اينچنين از پدر بزرگوارم (ع) شنيدم که امام محمد باقر (ع) ميفرمود: فروختن، اجاره و سکني را نميشکند ولي آنرا ميفروشد بناء بر اينکه کسي که آنرا ميخرد مالک مورد خريداري شده نميگردد تا حق سکني يا اجاره را بشکند بر اساس شرطي که کرده، عرض کردم: اگر مستأجر آنچه را اجاره کرده و
هرچه در مورد اجاره خرج و تعمير کرده همه را مالک به مستأجر رد کند حکم چيست؟ فرمود: اگر به طيب خاطر داده و مستأجر راضي باشد مانعي ندارد.
(م 37892 - ح 6) - (فروع الکافي ج 7 ص 38، وسائل الشيعه ج 6 ص 298)
عن صفوان بن يحيح عن ابيالحسن (ع) قال: سألته عن الرجل يوقف الضيعة ثم يبدوله ان يحدث في ذلک شيئا فقال:، ان کان اوقفها لولده و لغيرهم ثم جعل لها قيما لم يکن له ان يرجع فيها و ان کانوا صغارا و قد شرط ولايتها لهم حتي يبلغوا فيجوزها لهم لم يکن له ان يرجع فيها و ان کانوا کبارا لم يسلمها اليهم و لم يخاصموا حتي يجوزها عنه فله ان يرجع فيها لأنهم لايجوزها عنه و قد بلغوا.
صفوان بن يحيي از حضرت امام کاظم (ع) پرسيد: مردي دهي را وقف کند سپس تصميم گيرد که در آن چيزي احداث کند. فرمود اگر آنرا وقف بر اولاد خود و ديگران کرده و براي آن سرپرستي تعيين نموده حق برگشتن ندارد. و اگر موقوف عليهم خردسال باشند و شرط کرده ولايت آنان تا سر حد بلوغ با خودش باشد نميتواند برگردد و اگر موقوفک عليهم بزرگسال و کبير باشند و وقف تسليم آنان نکرده و آنان با او در مقام مخاصمه برنيامده باشند و تا از او بگيرند واقف حق برگشتن دارد زيرا آنان در حد بلوغ بودهاند و از او محافظت نکردهاند.
(م 37893 - ح 7) - (دعائم الاسلام ج 2 ص 344)
عن ابيجعفر (ع) ان بعض اصحابه کتب اليه. ان فلانا اتباع ضيعة فاوقفها و جعل لکل في الوقف الخمس و ذکر انه وقع بين الذين اوقف هذا الوقف اختلاف شديد فانه ليس يأمن ان يتفاقم ذلک بينهم و سأل عن رأيک في ذلک فکتب اليه ان رأيي له ان لم يکن جعل آخر الوقف لله ان يبيع حقي من هذه الضيعة و يوصل عن ذلک الي و ان يبيع القوم اذا تشاجروا فانه ربما جاء في الأختلاف تلف الأموال و الأنفس.
برخي از اصحاب حضرت امام باقر (ع) به خدمت آن حضرت نامه نوشت: فلان کسي زميني خريد و آنرا وقف کرد و خمس وقف را براي شما قرار داد و در ميان کساني که اين وقف را براي آنها قرار داده اختلاف سخت پديد آمده و از اين اختلاف ايمن نيست و رأي شما را در اين باب خواسته، حضرت (ع) در جواب نوشت: رأي من اين است اگر وقف را براي خدا نکرده، حق من از آن زمين را بفروشد و بها را بسوي من بفرستد و قوم نيز اگر از مشاجره دست نميکشند حق خود را بفروشند زيرا چه بسا اختلاف موجب اتلاف اموال و نفوس ميگردد.
(م 37894 - ح 8) - (دعائم الاسلام ج 2 ص 340: مستدرک الوسائل، ج 2 ص 511)
عن جعفر بن محمد (ع) انه ذکر اميرالمؤمنين عليا (ع) فقال: کان عبدلله قد اوجب الله له الجنة عمد الي ماله فجعله صدقة مبتولة تجري بعده للفقراء و قال اللهم انما جعلت هذا التصرف النار عن وجهي و ليصرف وجهي عن النار.
امام صادق (ع) ياد از اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (ع) کرد و فرمود: آن حضرت بنده خدا بود خدا بهشت را براو واجب ساخت اقدام در مال خود کرد و آنرا صدقه خالص قرار داد که پس از او فقراء از آن بهرهمند شوند و فرمود: بار الها من اين کار را کردهام تا تو آتش از صورتم و صورتم را از آتش برگرداني.
(م 37895 - ح 9) - (مستدرک الوسائل ج 2 ص 513)
نهجالبلاغة: و من وصية له عليهالسلام بما يعمل في امواله کتبها بعد منصرفه من صفين هذا ما امر به عبدالله علي بن ابيطالب اميرالمؤمنين في ماله ابتغاء وجه الله (ليولجني به الجنة و يعطني اللامنية) ليولجه الجنة و يعطييه الامنية منها و انه يقوم بذلک الحسن بن علي (ع) يأکل منه بالمعروف و ينفق منه المعروف فأن حدث بحسن حدث و حسين حي قام بالأمر بعده و اصدره و مصدره و ان لابني فاطمة من صدقة علي مثل الذي لنبي علي و انما جعلت القيام بذلک الي ابني فاطمة ابتغاء وجه و قربة الي الرسول (ص) و تکريما و لحرمته و تشريفا لوصلته و يشترط علي الذي يجعله اليه ان يشرک المال علي اصوله و ينفق من ثمره حيث امر به وهدي له و ان لايبيع من نخيل هذه القري ودية حتي تشکل ارضها غرا.
نهجالبلاغة: و از وصيت اميرالمؤمنين (ع) در مورد مصرف اموالش بعد از وفات او است و اين وصيت را پس از مراجعت از جنگ صفين مرقوم داشت: اين دستوري است که بنده خدا علي بن ابيطالب اميرالمؤمنين (ع) در مورد کيفيت تصرف در اموالش به خاطر خشنودي خدا داده است تا از اين راه خداي تعالي او را قرين رحمت سازد و دمساز بهشت قرار دهد و امنيت و آسايش و آخرت به او کرامت فرمايد.
سرپرستي آن به عهده حسن بن علي (ع) است که بطور شايسته از آن مصرف کند و به شايستگي از آن انفاق نمايد اگر براي حسن (ع) حادثهاي پيش آيد و حسين (ع) زنده باشد او سرپرستي آن را به عهده بگيرد و بجاي او انجام وظيفه کند. پسران فاطمه (ع) همان مقدار سهم از اين مال دارند که پسران علي (ع) دارند و اينکه سرپرستي آنرا به پسران فاطمه (ع) واگذار کردهام بخاطر خداوند و بخاطر تصرف به رسول الله (ص) و بزرگداشت حرمت او و احترام پيوند خويشاونديش ميباشد و با کسي که اين اموال در دست او است شرط ميکنم که اصل مال را حفظ کند و تنها از ميوه و عائدي آن در راهي که به او دستور دادهام انفاق نمايد. و از نهالهاي نخل چيزي نفروشد تا همه اين سرزمين يک پارچه در زير پوشش نخل قرار گيرد و آباد شود.
الوقف
عن هشام بن سالم عن ابيعبدالله (ع) قال: ليس يتبع الرجل بعد موته من الأجر الا ثلاث خصال: صدقة اجراها في حياته فهي تجري بعد موته و سنة هدي سنها فهي يعمل بها بعد موته او ولد صالح يدعو له.
به نقل از هشام بن سالم از امام صادق (ع) پس از مرگ آدمي چيزي (از زندگي) بدنبال نميرود بجز سه خصلت: صدقهاي که خود در مال زندگي آنرا جاري کرده و پس از مرگش نيز جاري باشد، و روش پسنديده و هدايتگري که پس از مرگش بدان عمل شود، يا فرزند شايستهاي که براي او دعاء کند.
(م 37844 - ح 2) -(وسائل الشيعه ج 6 ص 293)
عن معاوية بن عمار قال: قلت لأبي عبدالله (ع) ما يلحق الرجل بعد موته؟ فقال: سنة يعمل بها بعد موته فيکون له مثل اجر من عمل بها من غير ان ينقص من اجورهم شيء و الصدقة الجارية تجري من بعده و الولد الطبت.
به نقل از معاويه بن عمار (ره) گفت: به امام صادق (ع) عرض کردم پس از مرگ آدمي چه چيز به او ميرسد؟ سنت و روش پس از مرگش بدان عمل شود براي وي به مقدار پاداشي که به عاملان آن سنت ميرسد اجر مقرر است بدون اينکه از پاداش عاملان چيزي کاسته شود، و صدقه جاريهاي که پس از مرگش جريان داشته باشد، و فرزند پاکيزه که پس از مرگ و پدر و مادر دعاء در حق آنان کند و حج و صدقه بدهد و برده از طرف آنها آزاد نمايد و نماز و روزه از سوي آنان بجاي آورد .گفتم آنها را در حج خود شريک سازم فرمود آري.
(م 37845 - ح 3) - (وسائل الشيعه ج 6 ص 293)
عن ابي کهمس عن ابيعبدالله (ع) قال: ستة تلحق المؤمن بعد موته: ولد يستغفر له و مصحف يخلفه و غرس و يغرسه و قليب يحفره و صدقة يجريها و سنة يؤخذ بها من بعده.
به نقل از ابي کهمس از امام صادق (ع) فرمود: شش چيز از مرگ مؤمن به وي ميرسد: پسري براي وي استغفار کند و قرآن کريمي که از خود يادگار گذارده باشد و درختي که غرس و چاهي که حفر نموده و صدقه جاريه و سنت و روشي که پس از وي بدان عمل شود.
(م 37846 - ح 4) - (وسائل الشيعه ج 6 ص 294)
عن محمد بن (خ) مهران قال سمعت اباعبدالله (ع): اوصي ان يناح عليه سبعة مواسم فاوقف لکل موسم مالا ينفق.
به نقل از محمد بن مهران گفت: از امام صادق (ع) شنيدم که وصيت فرمود: در هفت موسم پس از ايشان برايش نوحه و سوگواري شود و براي هر موسمي مالي مقرر فرمود که خرج کنند.
(م 37847 - ح 4) - (وسائل الشيعه ج 6 ص 294)
عن عبدالخالق بن عبد ربه قال ابوعبدالله (ع): خير ما يخلفه الرجل بعده ثلاثة ولد بار يستغفر له و سنة خير يقتدي به فيها و صدقة تجري من بعده.
به نقل از عبدالخالق بن عبدربه گفت: امام صادق (ع) فرمود بهترين چيزي انسان از خود باقي ميگذارد سه چيز است: فرزند نيکي که براي او استغفار کند و روش و سنت خوبي که بدان پيروي شود و صدقهاي که پس از او جاري بماند.
(م 37848 - ح 6) - (وسائل الشيعه ج 6 ص 295)
عن محمد بن الحسن الصفار: انه کتب الي ابي محمد الحسن بن علي (ع) في الوقف و ماروي فيه
(الوقوف و ماروي فيها خ ل) عن آبائه (ع) فوقع (ع) الوقوف تکون علي حسب ما يوقفها اهلها ان شاء الله.
وقفها به همان گونه واقفان مقرر داشتهاند ميباشد ان شاء الله تعالي.
(م 37849 - ح 7) - (التهذيب ج 9 ص 131 و وسائل الشيعه ج 6 ص 304 و دعائم الاسلام ج 2 ص 342)
عن الأسود بن ابي الأسود الدوئلي عن ربعي بن عبدالله (ع) قال: تصدق اميرالمؤمنين (ع) بدار له بالمدينه في بنيزريق فکتب: بسم الله الرحمن الرحيم. هذا ما تصدق به علي بن ابيطالب و هو حي سوي تصدق بداره التي في بنيزريق صدقة لا، تباع و لاتوهب حتي يرثها الله يرث السماوات و الأرض و اسکن هذه الصدقة خالاته ما عشن و عاش عقبهن فاذا انقرضوا فهي لذوي الحاجة من المسلمين شهد الله.
به نقل از اسود بن ابياسود دئلي از ربعي بن عبدالله از امام صادق (ع) فرمود: اميرالمؤمنين (ع) خانهاي را که در مدينه منوره در قبيله رزيق داشت صدقه کرد و نوشت: بنام بخشايندهي مهربان اين صدقه علي بن ابيطالب (ع) خانهاي که در قبيله رزيق داشته صدقه کرد که فروخته و هبه نشود تا زماني که خدا وارث آسمانها و زمين ميشود «روز قيامت» و در اين خانه صدقه خالههاي خود را سکني داد که تا زندهاند در آنجا سکونت و اعقاب آنان نيز در آنجا ساکن شوند و در صورت انقراض آن خانه براي مسلمانان نيازمند باشد و خدا گواه است.
(م 37850 - ح 8) - (التهذيب ج 9 ص 151)
عن عبدالله بن سنان قال: سألت اباعبدالله (ع) عن الرجل يتصدق بالصدقة ثم يعود في صدقته فقال: قال رسول الله (ص): انما مثل الذي يتصدق بالصدقة ثم يعود فيها مثل الذي يقيء ثم يعود في قيئة.
به نقل از عبدالله بن سنان گفت: از امام صادق (ع) پرسيدم از مردي که صدقهاي بدهد سپس به صدقه خود برگردد فرمود: رسول اکرم (ص) فرمودهاند: مثل کسي که صدقه بدهد سپس به صدقه برگردد مانند کسي است استفراغ و قي کند و قي کردهي خود را بخورد.
(م 37851 - ح 9) - (بحار ج 100 ص 183 و مستدرک الوسائل ج 2 ص 513)
عن البزنطي قال: سألت الرضا (ع) عن الحيطان السبعة فقال: کانت ميراثا من رسول الله (ص) وقف فکان رسول الله (ص) يأخذ منها ما ينفق علي اضيافه و النائبة يلزمه فيها، فلما قبض جاء العباس يخاصم فاطمة عليهاالسلام فشهد علي (ع) و غيره انها وقف، و هي الدلال و العواف و الحسني و ما لام ابراهيم. والمنبت و برقة.
به نقل از برنظي گفت: از امام رضا (ع) دربارهي هفت بوستان که از رسول خدا (ص) ارث وقف بود و رسول الله (ص) از آن ميگرفت و خرج مهمانان خود ميفرمود و براي مصيبت زدگان از آن حقي گذاشت چون حضرت رحلت کرد عباس با حضرت فاطمه زهرا (ع) نزاع کرد. اميرالمؤمنين (ع) شهادت دادند که وقف است و آن هفت بوستان: دلال و عواف و صافية و بوستان مادر ابراهيم و برقه بود.
(م 37852 - ح 10) - (وسائل ج 13 ص 301)
عن محمد بن سهل عن ابيه قال سألت اباالحسن الرضا (ع): عن الرجل يتصدق علي بعض ولده بطرف من ماله ثم يبدو له بعد ذلک ان يدخل معه غيره من ولده قال لابأس به.
محمد بن سهل به نقل از پدرش گفت از امام رضا (ع) پرسيدم مردي مقداري از اموالش را به يکي از فرزندانش به عنوان وقف ميدهد سپس تجديد راي ميدهد قصد ميکند فرزند ديگرش را با او شريک کند فرمود مانعي ندارد (اين روايت را حمل بعدم قبض و اقباض مينمايند).
(م 37853 - ح 11) - (مستدرک ج 2 ص 511)
عن ابيعبداله (ع) قال: تصدق رسول الله (ص) باموال جعلها وقفا و کان ينفق منها علي اضيافه.
امام صادق (ع) فرمود: رسول اکرم (ص) مالهائي را صدقه کرد و آنرا وقف ساخت و براي خرج مهمانان خود از آن ميگرفت.
(م 37854 - ح 12) - (مستدرک وسائل ج 2 ص 511)
عن ضريس عن ابيجعفر الباقر عن آبائه (ع): ان رسول الله (ص) مر برجل يغرس غرسا في حائط له فوقف عليه فقال الا ادلک علي غرس اثبت اصلا الي ان قال فقال الرجل اشهدک يا رسول الله (ص) ان حائطي هذا صدقة مخصوصة علي فقراء المسلمين من اهل الصفة فانزل الله تبارک و تعالي «فاما من اعطي و اتقي و صدق بالحسني فسنيسره لليسري».
به نقل از ضريس از حضرت امام باقر (ع) از پدران بزرگوار خود (ع) فرمود: رسول اکرم (ص) بر مردي عبور فرمود که درختي در باغي غرس ميکرد حضرت ايستاد و فرمود: آيا ترا دلالت نکنم بر غرس درختي که ريشهاش ثابتتر باشد؟ تا آنجا که فرمود: مرد عرض کرد يا رسول الله (ص) ترا شاهد ميگيريم که اين باغ من صدقه و مخصوص فقراء مسلمان ساکنان صفه باشد که خداي تبارک و و تعالي اين آيه کريمه نازل فرمود: «اما کسي که بخشيد و تقوي پيشه ساخت و صدقه حسنه داد پس بزودي آسايش را براي او ميسر ميکنيم».
(م 37855 - ح 13) - (مستدرک وسائل ج 2 ص 511)
روي عن جابر انه قال: لم يکن من الصحابة ذو مقدرة الا وقف وقفا.
از جابر (رض) روايت شده هر صحابي که توانائي و امکان داشت وقفي از خود ميگذاشت.
(م 37856 - ح 14) - (مستدرک وسائل ج 2 ص 511 و دعائم الاسلام ج 2 ص 344)
عن ابي عبدالله (ع) انه قال: من اوقف وقفا فقال ان احتجت اليه فانا احق به قفان مات رجع ميراثا.
امام صادق (ع) فرمود: هر کس وقفي بگذارد به اين نيت که اگر محتاج شوم من سزاواتر باشم به آن وقف اگر بميرد آن وقف ارث ميشود و به ورثهاش برميگردد.
(م 37857 - ح 15) - (وسائل الشيعه ج 6 ص 307)
عن علي بن مهزيار قال: قلت له: روي بعض مواليک عن آبائک (ع) ان کل وقف معلوم فهو واجب علي الورثة و کل وقف الي غير وقت جهل مجهول فهو باطل علي الورثة و انت اعلم بقول آبائک (ع) فکتب (ع) هکذا هو عندي.
به نقل از علي بن مهزيار گفت: به امام (ع) عرض کردم برخي از دوستان شما از پدران بزرگوارتان (ع) روايت ميکنند که هر وقفي معلوم باشد بر ورثه واجب ميشود و هر
وقفي که مدت آن مجهول باشد بر ورثه باطل ميگردد و شما به گفتار آباء عظام خود داناتر ميباشيد حضرت نوشت. حکم در نزد من است همانست که گفتهاند.
(م 37858 - ح 16) - (وسائل الشيعه ج 6 ص 307)
عن محمد بن عبدالله بن جعفر الحميري عن صاحب الزمان (ع) انه کتب اليه روي عن الصادق (ع): خبر مأثور اذا کان الوقف علي قوم باعيانهم و باعقابهم فاجتمع اهل الوقف علي بيعه و کان ذلک اصلح لهم ان يبيعوه فهل يجوز ان يشتري من بعضهم ان لم يجتعموا کلهم علي البيع ام لايجوز الا ان يجتمعوا کلهم علي ذلک؟ و عن الوقف الذي لايجوز بيعه فاجاب (ع): اذا کان الوقف علي امام المسلمين فلا يجوز بيعه و اذا کان علي قوم من المسلمين فليبع کل قوم ما يقدرون علي بيعه مجتمعين و متفرقين ان شاء الله. «و ظاهر الجواب عدم تأييد الوقف وسائل الشيعه».
به نقل از محمد بن عبدالله بن جعفر حميري به حضرت مهدي صاحب الزمان عجل الله فرجه و الشريف نوشت: از امام صادق (ع) خبري رسيده که اگر وقفي به اشخاص معلوم و اعقابشان باشد و موقوف عليهم اجتماع کنند بر فروختن وقف و فروختن بيشتر و مصلحت آنان باشد آيا جائز است که از برخي خريداري شود اگر همه اتفاق در فروختن نکنند؟ و از وقفي کع فروختنش جائز نيست؟ حضرت (ع) جواب فرمود: اگر وقف بر پيشواي مسلمانان باشد فروختنش جائز نيست و اگر وقف بر گروهي از مسلمانان باشد هر گروهي که قدرت بر فروختنش ندارند بفروشند خواه مجمتع باشند و خواه پراکنده ان شاء الله - (ظاهر جواب اين است که وقف تاييد نشده «وسائل الشيعه».
(م 37859 - ح 17) - (مستدرک وسائل ج 2 ص 511)
عن اميرالمؤمنين (ع) انه قال: لايتبع احدا من الناس بعد الموت شيء الا صدقة جارية او علم صواب او دعاء ولد.
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: چيزي پس از مرگ مردم دستگيرشان نخواهد شد بجز صدقه جاريه يا علمي يا دعاء اولاد.
(م 37860 - ح 18) - (مستدرک الوسائل ج 2 ص 511)
عن النبي (ص) انه قال: حبس الأصل و سبل الثمرة.
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: اصل را حبس و وقف کن و عائدي و ثمره آنرا تسبيل نما.
(م 37861 - ح 19) - (دعائم الاسلام ج 2 ص 341، وسائل الشيعه ج 2 ص 512)
عن جعفر بن محمد (ع) انه قال: تصدق رسول الله (ص) باموال جعلها وقفا و کان ينفق منها علي اضيافه و اوقفها علي فاطمة (ع) منها العواف وبرقة و الصافية و مشربة امابراهيم و الحسني و الدلال و النبت.
امام صادق (ع) فرمود: رسول اکرم (ص) اموالي را صدقه کرد و آنرا وقف قرار داد براي خرج مهمانان خود از آن ميگرفت و آنرا بر فاطمه (ع) وقف کرد و آن اوقاف عواف و برقه و صافيه و مشربه امابراهيم (ع) و حسني و دلال و نبت بود.
(م 37862 - ح 20) - (دعائم الاسلام ج 2 ص 341، وسائل الشيعه ج 6 ص 303)
عن جعفر بن محمد (ع) انه قال: قسم رسول الله (ص) الفي فاصاب «عليا» ارضا فاحتفر فيها عينا فخرج منها ماء ينبع في السماء کهيئة عنق البعير، فجاء اليه بذلک البشير فقال بشرو الوارث هي صدقة بنا بتلافي حجيج بيت الله و عابري سبيله لاتباع و لاتوهب و لاتورث فمن باعها او وهبها فعليه لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعين لايقبل الله منه صرفا و لا عدلا و سماها ينبع.
امام صادق (ع) فرمود: رسول خدا (ص) بيتالمال را تقسيم فرمود به اميرالمؤمنين (ع) زميني رسيد حضرت در آنجا چشمه حفر کرد آب از آن مانند گردن شتر به هوا برجهيد، کسي به حضرت مژده ظهور آب داد فرمود: به وارث مژده بده که آن صدقه خالص است براي حاجيان بيتالله الحرام و آنانکه براي حج ميروند فروخته و بخشيده نميشود و به او ارث برگزار نميگردد هر کس آن را بفروشد يا ببخشد نعمت خدا و فرشتگان و همه مردم بر او باد خدا هيچ عبادت و انفاقي از او قبول نفرمايد و نام آن محل را (ينبع) نهاد.
(م 37863 - ح 21) - (دعائم الاسلام ج 2 ص 341).
عن علي (ع) انه اوصي باوقاف اوقفها من امواله ذکرها في کتاب وصية کان فيما ذکره منها: هذا ما اوصي به وقفا فقضي في ماله علي بن ابيطالب (ع) ابتغاء وجه الله ليولجني الله به الجنة و يصرفني عن النار و يصرف النار عني يوم تبيض وجوه و تسود ما کان لي ينبع من مال و يصرف لي ما حولها صدقة و رقيفها
(الحديث بطوله في ادعائم).
اميرالمؤمنين (ع) وصيت به وقفهائي از اموال خود کرد و آنرا در وصيت نامهي خود اينگونه ذکر فرمود: اين وصيت به وقف است که علي بن ابيطالب (ع) آن را از مال خود معين کرده براي رضاي خدا تا مرا بدان سبب به بهشت برد و از آتش بدور دارد و آتش را از من برگرداند در روزي که صورتها سپيد و سياه ميگردد مالي که در ينبع دارم صدقه است.
(م 37864 - ح 22) - (مستدرک وسائل ج 2 ص 512، دعائم الاسلام ج 2 ص 344)
عن ابيبصير قال: قال ابوجعفر (ع): الا اقريک وصية فاطمة (ع) قال قلت بلي قال: فأخرج حقا او سفطا فأخرج منه کتابا قال فقراء بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما اوصت به فاطمة بنت محمد (ص) اوصت بحوائطها السبعة الاعراف و الدلال و البرقة و المنبت و الحسني و الصافية و مال امابراهيم الي علي بن ابيطالب (ع) فان مضي علي فالي الحسن (ع) فان مضي الحسن فالي الحسين (ع) فان مضي الحسين (ع) فالي الأکبر فالأکبر من ولدي شهد الله علي ذلک و المقداد بن الاسود و الزبير العوام و کتب علي بن ابيطالب.
به نقل از ابيبصير (ره) گفت: امام باقر (ع) به من فرمود: آيا ميخواهي وصيت نامه حضرت فاطمه زهرا (ع) را بر تو بخوانم؟ عرض کردم: آري.حضرت حقه يا سبدي را پيش کشيد و نوشتهاي از آن بيرون آورد و خواند: بسم الله الرحمن و الرحيم و اين وصيت فاطمه دختر و محمد (ص) است درباره بوستانهاي هفت گانهاش: اعراف و دلال و برقه و سنت و حسني و صافيه و مال امابراهيم - به علي بن ابيطالب (ع) پس از درگذشت علي (ع) در دست حسن (ع) باشد و چون حسن (ع) درگذرد در دست حسين (ع) شاهد باشد و چون حسين (ع) درگذرد در دست بزرگترين اولادم باشد خدا بر اين وصيت باشد و مقداد بن اسود و زبير ابن عوام نيز شاهد باشند و علي بن ابيطالب (ع) اين وصيت نامه را نوشت.
(م 37865 - ح 23) - (تفسير العياشي ج 2 ص 48)
قال الکاظم (ع): ان الأرض لله تعالي جعلها وقفا علي عباده.
امام کاظم (ع) فرمود: همانا زمين از آن خدا است آنرا بر بندگان خود وقف کرده است.
(م 37866 - ح 24) - (مستدرک وسائل ج 2 ص 511)
عن النبي (ص) انه قال: ان شئت جلست اصله و سبلت ثمرتها.
رسول اکرم (ص) انه قال: اگر خواستي اصل مال را حبس «وقف» کن و حاصل و فائدهي آنرا تسبيل نما.
(م 37867 - ح 1 به اضافهي 25) - (مستدرک وسائل ج 2 ص 511)
عن ابيعبدالله (ع) انه سئل عن الصدقة بالمشاع قال: جائز يقبض کما يقبض المشاع.
از امام صادق (ع) دربارهي صدقه مشاعي پرسيدند و فرمود: جائز است که صدقه مشاعي گرفته ميشود همچنانکه مال مشاعي و مشترک گرفته ميشود.
(م 1 به اضافهي 37867 - ح 26) - (مستدرک الوسائل ج 2 ص 512 - 13)
في البحار عن کتاب مصباح الأنوار عن ابيجعفر (ع) قال: محمد بن اسحق و حدثني ابوجعفر محمد بن علي (ع) ان فاطمة (ع) عاشت بعد رسول الله (ص) ستة اشهر قال: و ان فاطمة بنت رسول الله (ص) کتبت هذا الکتاب بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما کتبت فاطمة بنت محمد (ص) في مالها ان حدث بها حادث تصدقت بثمانين اوقية تنفق عنها من ثمارها التي لها کل عام في رجب بعد نفقه السعي و نفقة المغل و انها انفقت اثمارها القمح عاما قابلا في اوان غلتها و انها امرت لنساء محمد (ص) ابيها (ص) خمسا و اربعين اوقية و امرت بفقراء بنيهاشم و بني عبدالمطلب بخمس اوقية و کتبت وفي اصل مالها في المدينة ان عليا (ع) سئلها ان توليه مالها فيجمع مالها الي مال رسول الله (ص) فلا تفرق ويليه مادام حيا فاذا حدث به حادث دفعه الي انبي الحسن و الحسين فيلياته و اني دفعت الي علي بن ابيطالب علي اني احلله فيه فيدفع مالي و مال محمد (ص) لايفرق منه شيئا يقضي عني من اثمار المال و ما امرت و به ما تصدقت به فاذا قضي الله صدقها و ما امرت به فالأمر بيدالله تعالي و بيد علي (ع) يتصدق و ينفق حيث شاء لاحرج عليه فاذا حدث و به حدث دفعه الي ابني احسن (ع) و الحسين (ع) المال جميعا مالي و بمال محمد (ص) ينفقان و يتصدقان و حيث شاء و لاحرج عليهما و ان لابنة جندب يغني بنت ابيذر الغفاري التابوت والأصغر و يعطها في المال ما کان و فعل الادميين و التمط و الجب و السرير و الزربية و القطيفتين و ان حدث باحد ممن اوصيت له قبل ان يدعف اليه فانه ينفق عنه في الفقراء و المساکين و ان الاستار لايستربها امراءة الا احدي ابنتي غير ان عليا يستربهن ان شاء مالم ينکح و ان هذا ما کتبت فاطمة (ع) في مالها و قضيت فيه والله شهيد و المقداد بن الأسود و الزبير بن العوام و علي بن ابيطالب (ع) کتبها و ليس علي علي (ع) حرج فيما فعل من معروف. قال جعفر بن محمد (ع) قال ابي: هذا وجدناه و هکذا وجدنا وصيها.
در کتاب بحارالأنوار به نقل از کتاب مصباح الأنوار از امام باقر (ع) محمد بن اسحق گفت: امام باقر (ع) فرمود: حضرت فاطمة زهرا (ع) پس از رسول خدا (ص) ششماه زندگي کرد و اين مکتوب را نوشت: بسم الله الرحمن الرحيم اين کتاب را فاطمة (ع) دختر محمد (ص) نوشت در مال خودش که اگر مرگش فرا رسد هشتاد اوقيه را صدقه کرده که در ماه رجب هر سال از ميوه و حاصل آن انفاق شود بعد از وضع خرج ساعيان و خرج جمع کنندگان غله و اتفاق شود ميوهها و حاصل آن در امسال و گندم آن در سال آينده به هنگام جمعآوري محصول و فاطمه (ع) دستور داد براي همسران پدر خود محمد (ص) چهل و پنج اوقيه و دستور داد که بنيهاشم (ع) و بنيعبدالمطلب پنج اوقيه داده شود و نوشت که در اصل مالي که در مدينه منوره دارد علي (ع) متولي آن مال باشد و مال او را با مال رسول خدا (ص) جمع کند و جدا نسازد و متولي آن باشد تا زنده است و چون حادثهاي به او دست دهد آنرا به فرزندانم حسن (ع) و حسين (ع) بسپرد و آن دو متولي امر باشند و من به علي بن ابيطالب (ع) سپردهام و حلالش کردهام در آن پس مال من و مال محمد (ص) به او دادهام فرقي ميان آن دو مال نگذارد از حاصل مال انجام دهد آنچه به او دستور دادهام و خود صدقه ميدادم.
امر بدست خداي تعالي و بدست علي (ع) باشد صدقه بدهد و خرج کند و هرگونه که بخواهد مانع و جرمي بر او نباشد و اگر حادثهاي به او دست دهد به پسرانم حسن (ع) و حسين (ع) تمام مال من و مال محمد (ص) را بدهد که هر طور خواستند صدقه و انفاق کنند.
حرج و مانعي بر آنان نباشد و براي دختر جندب يعني دختر ابيذر غفاري تابوت زرد باشد و به او در مال آن مقدار که مقدور باشد داده شود و هر کار خوبي که آدميان ميکنند و فرش و جبه و تخت و بالش و دو قطيفه (به او داده شود) و اگر به کسي که در حق او وصيت کردهام پيش از اينکه حقش به او برسد حادثهاي به وي دست دهد از طرف او حقش را به فقراء و تهيدستان بدهند و پردهها را به هيچ زني ندهند مگر به يکي از دو دخترانم جز آنکه علي (ع) اگر بخواهد از آن استفاده کند تا وقتي که ازدواج نکره باشد. و اين وصيت را فاطمه (ع) دربارهي مال خود کرده و دستور در آن داده و خداوند شاهد است. و مقداد بن اسود و زبير ابن عوام بر آن گواهند و علي بن ابيطالب عليهالسلام آنرا نوشت. و بر علي (ع) مانع و حرجي نيست که هر کاري معروفي (در مال) انجام دهد.
امام صادق (ع) فرمود: پدر بزرگوارم (ع) فرمورد: اين مکتوب را يافتيم و اينچنين وصيت فاطمه (ع) را بدست آورديم.
عدم جواز الرجوع في الوقف و الصدقة بعد القبض (عدم جواز برگشتن در وقف و صدقه پس از قبض و اقباض)
عن الحکم قال قلت لأبي عبدالله: ان والدي تصدق علي بدار ثم بداله ان يرجع فيها و ان قضاتنا (بلدنا) يقضون انها لي و ليس له ان يرجع فيها و قد تصدق بها علي و لست ادري هل ما يقضوه به علي من الصواب ام لافقال: نعم ما قضت به قضاتکم و بئس ما صنع والدک انما الصدقة لله عزوجل فيما جعل الله عزوجل فلا رجعة له فيه فان انت خاصمته فلا ترفع عليه صوتک و ان رفع صوته فاخفض انت صوتک فال قلت فانه توفي قال (فطب به نفسا) فاطب بها.
به نقل از حکم گفت: به امام صادق (ع) عرض کردم پدرم خانهاي را به من صدقه کرد سپس خواست که از صدقه برگردد قاضيهاي شهر ما حکم دادهاند که خانه مال من است و پدرم حق برگشتن ندارد و من نميدانم که آيا حکم بحق دادهاند يا نه حضرت فرمود: آري آنچه قاضيهاي شما حکم دادهاند درست است و پدرت بدکاري کرده همانا صدقه براي خدا است عزوجل آنچه براي خداي عزوجل قرار داده شود حق رجوع براي کسي در آن نيست و اگر پدرت با تو مخاصمه کند آواي خود را عليه او بلند مکن و اگر او فرياد برکشد تو آرام سخن بگو گفت: عرض کردم: پدرم مرد فرمود: خوشا حال تو.
(م 37869 - ح 2) - (وسائل الشيعه ج 6 ص 316)
عن عبدالله بن سنان قال: سألت اباعبدالله (ع) عن الرجل يتصدق بالصدقة ثم يعود في صدقته فقال: قال رسول الله (ص) انما مثل الذي يتصدق بالصدقة ثم يعود فيها مثل الذي يقيء ثم يعود في قيئه.
به نقل از عبدالله بن سنان گفت: از امام صادق (ع) پرسيدم دربارهي مردي که صدقه کند و سپس از صدقه خود برگردد فرمود: رسول اکرم (ص) عليه و آله و سلم فرمود: کسي که صدقه کند و از صدقه کردن برگردد همانند کسي باشد که قي و استفراغ کند و قي کردهي خود را بخورد.
(م 37870 - ح 3) - (وسائل الشيعه ج 6 ص 316)
عن طلحة بن زيد عن جعفر عن ابيه (ع) قال: من تصدق بصدقة ثم ردت عليه فلا يأکلها لانه لاشريک لله عزوجل في شيء فما جعل له انما هم بمنزلة العتاقة لايصلح ردها بعد ما يعتق.
به نقل از طلحة بن زيد از امام صادق (ع) از پدر بزرگوارش (ع) فرمود: هر که صدقه کند سپس صدقه را بخود برگرداند نبايد از عوائد آن بخورد زيرا خداي عزوجل در چيزي که براي او قرار داده شده شريک ندارد و اين عمل همانند آزاد کردن بنده است که اگر در راه خدا بندهاي آزاد شده باشد صلاح نيست آزاد شده برگردد و بنده شود.
(م 37871 - ح 4) - (وسائل الشيعه ج 6 ص 317)
عن محمد بن مسلم عن ابيجعفر في حديث قال: لايرجع في الصدقة اذا ابتغي به وجه الله عزوجل.
به نقل از محمد بن مسلم (ره) از امام باقر (ع) در ضمن حديثي فرمود: در صدقهاي که براي خداي عزوجل باشد حق برگشت نيست.
(م 37872 - ح 5) - (وسائل الشيعه ج 6 ص 318)
عن منصور بن حازم قال: قال ابوعبدالله (ع): اذا تصدق الرجل بصدقة لم يحل له ان يشتريها و لايستوهبها و لايستردها الا في ميراث.
به نقل از منصور بن حازم گفت: امام صادق (ع) فرمود: اگر کسي صدقهاي کند حلال نيست آنرا بخرد و يا طلب کند به او دبه نمايد و حلال نيست استردادش کند مگر در ميراث.
(م 37873 - ح 6) - (وسائل الشيعه ج 6 ص 318)
عن محمد بن مسلم عن ابيجعفر (ع): اذا تصدق الرجل علي ولده بصدقة فانه يرثها فاذا تصدق بها علي وجه يجعله لله فانه لاينبغي له.
به نقل از محمد بن مسلم ره از امام باقر (ع) فرمود: اگر مردي صدقهاي به فرزند خود کند وارثش ميشود ولي اگر صدقه در راه خدا کرده باشد راهي به دخالت در صدقه ندارد.
الوقف و الثلث (وقف و ثلث)
عن علي بن سليمان قال: کتبت يعني اباالحسن (ع) جعلت فداک ليس لي ولد ولي ضياع ورثتها من ابي و بعضها استنقذتها و لا آمن الحدثان فان لم يکن لي ولد وحدث بي حدث فما تري جعلت فداک لي ان اوقف بعضها علي فقراء اخواني و المستضعفين او ابيعها و اتصدق ثمينها في حيوتي عليهم؟ فاني اتخوف ان لاينفذ الوقف بعد موتي فان اوقفتها في حياتي فلي ان آکل منها ايام حياتي ام لا؟ فکتب (ع) فهمت کتابک في امرضياعک و ليس لک ان تأکل منها من الصدقة فأن انت اکلت منا لم ينفذ ان کان لک ورثة فبع و تصدق ببعض ثمنها في حياتک و ان تصدقت امسکت لنفسک ما يقوتک مثل ما صنع اميرالمؤمنين (ع).
به نقل از علي بن سليمان گفت: به خدمت امام کاظم (ع) نوشتم: فدايت شوم اولادي ندارم و زمينهائي دارم که از پدرم ارثا بمن رسيده و برخي از آنرا خودم تهيه کردهام از حوادث ايمن نيستم. اکنون که اولادي ندارم و اگر مرگم فرا رسد. چه ميفرمائيد. فدايت شوم: ميتوانم بخشي از آنرا بر فقيران از برادرانم و بر مستضعفان وقف کنم؟ يا آنرا بفروشم و بهاء قيمت آنرا در حال حياتم به آنان صدقه کنم؟ زيرا ميترسم پس از مرگم به وقف عمل نشود و اگر وقف کنم تا زندهام ميتوانم از عوائد آن بخورم يا نه؟ حضرت در جواب نوشتند: نامهات را فهميدم که دربارهي اراضي خود چه
خواستهاي تو حق خوردن عوايد زمين را اگر وقف کني نداري و اگر استفاده از عوائدش کردي آن وقف نافذ نيست. اگر ورثهاي داري آن را بفروش برسان بخشي از بهاي آنرا در حال حيات خود صدقه بده و اگر صدقه کردي و به قدر قوت خود از آن صدقه استفاده بکن همچنانکه اميرالمؤمنين (ع) کرد.
(م 37875 - ح 2) - (فروع الکافي ج 7 ص 38)
عن علي بن محمد بن سليمان النوفلي قال: کتبت الي ابيجعفر الثاني (ع) اسأله عن ارض اوقفها جدي علي المحتاجين من ولد فلان بن فلان و هم کثير متفرقون في البلاد فاجاب (ع): ذکرت الأرض التي اوقفها جدک علي فقراء ولد فلان و بن فلان و هي لمن حضر البلد والذي فيه الوقف و ليس لک ان تبتع من کان غائبا.
به نقل از علي بن محمد بن سليمان نوفلي گفت: به خدمت امام جواد (ع) نوشتم دربارهي زميني که جدم وقف بر محتاجان از اولاد فلان بن فلان پرسيدم که آنان زياد و متفرق و پراکنده در شهرها هستند حضرت جواب فرمود: زميني را که جدت بر فقرا، از اولاد فلان بن فلان وقف کرده ذکر کردهاي. آن زمن حق اشخاصي است که در همان شهري که وقف در آنجا وجود دارد. ساکن باشد و تو وظيفه و تحقيق و جستجو براي يافتن افراد غائب نداري.
(م 37876 - ح 3) - (فروغ الکافي ج 7 ص 38)
عن خالدبن رافع البجلي عن ابيعبدالله (ع) قال سألته عن رجل جعل لرجل سکني دار له حياته و المقصود من الرواية صاحب السکي يعني صاحب الدار فلما مات صاحب الدار اراد ورئته ان يخرجوه الهم ذلک؟ قال: فقال اري ان تقوم الدار بقيمة عادلة و ينظر الي ثلث الميت فان کان في ثلث الميت فان کان في ثلثه ما يحيط بثمن الدار فليس للورثة ان يخرجوه و ان کان في ثلث لايحيط بثمن الدار عليهم ان يخرجو قيل له ارأيت ان مات الرجل الذي جعل له السکني بعد موت صاحب الدار يکون السکني تعقب الذي جعل له السکي؟ قال لا.
به نقل از خالد بن رافع بجلي گفت از امام صادق (ع) پرسيدم دربارهي مردي حق سکني دهد به مردي درخانه ملکي خودش که تا صاحب ملک زنده است او در آنجا سکونت کند. اگر صاحب خانه بميرد ورثه او ميخواهند آن ساکن را از خانه بيرون کنند آيا ميتوانند بيرونش کنند؟ حضرت فرمود: خانه را به قيمت عادلانه ارزيابي کنند و نظر به ثلث ميت (صاحب خانه) نمايند اگر در ثلثش آن مقدار باشد که احاطه به بهاي خانه کند ورثه نميتوانند او را از خانه بيرون کنند و اگر ثلث احاطه به بهاي خانه ننمايد ورثه حق دارند او را از خانه اخراج نمايند (بنظر ميرسد مقصود اين باشد اگر ثلث کمتر از قيمت خانه بود ورثه نبايد او را بيرون کنند و اگر ثلث بيشتر يا برابر باشد ميتوانند او را اخراج کنند) به امام (ع) عرض شد اگر پس از مرگ صاحب خانهي که براي ساکن حق سکني قائل شويم آيا اعقاب شخصي ساکن پس از مرگ وي حقي در آن خانه دارند؟ فرمود: نه.
(م 37877 - ح 4) - (التهذيب ج 9 ص 144)
کتب احمد بن حمزة الي ابيالحسن (ع): مدين وقف ثم مات صاحبه و عليه دين لايفي بماله. فکتب (ع): يباع وقفهي في الدين.
احمد بن حمزه به خدمت امام کاظم (ع) نوشت: شخص مديوني چيزي را وقف کرد و از دنيا رفت درحالي که مال او کفاف قرضش را نميدهد حضرت درجواب نوشت. وقف را بفروشد و قرضش را بدهند.
(م 37878 - ح 5) - (التهذيب، ج 9 ص 130، فروع الکافي ج 7 ص 37، وسائل الشيعه ج 6 ص 303)
عن محمد بن عيسي عن ابيعلي بن راشد قال: سألت اباالحسن (ع) قلت جعلت فداک اشتريت ارضا الي جنب ضيعتي بالفي درهم فلما وفرت المال خبرت ان الأرض وقف فقال:لايجوز شراء الوقوف و لاتدخل الغلة في ملکک ادفعها الي من اوقفت عليه، قلت، لااعرف لها ربا فقال: تصدق بغلتها.
به نقل از محمد بن عيسي از ابوعلي بن راشد گفت: به امام کاظم (ع) عرض کردم: فدايت شوم من زميني در جوار دهي که داشتم به دو هزار درهم خريدم چون مالم فراوان شد باخبر گشتم که آن زمين وقف است؟ امام (ع) فرمود: خريدن وقف جائز نيست غله حاصل از آن داخل مال خود مکن بلکه آنرا به موقوف عليهم برسان عرض کردم، من آنها را نميشناسم فرمود: آن غله از ظرف موقوف عليهم صدقه بده.
(م 37879 - ح 6) - (فروع الکافي ج 7 ص 39)
عن عجلان ابيصالح قال: املاء علي ابوعبدالله (ع) بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما تصدق الله به فلان بن فلان و هو حي سوي بداره التي في بني فلان بحدودها صدقة لاتباع و لاتوهب و لاتورث حتي يرثها وارث السماوات والأرض و انه قد اسکن صدقته هذه فلانا و عقبه فاذا انقرضوا فهي علي ذي الحاجة من المسلمين.
به نقل از عجلان ابيصالح گفت: امام صادق (ع) بر من املاء فرمود: بسم الله الرحمن و الرحيم اين چيزي است که براي خدا فلان ابن فلان که زنده و تندرست است خانه خود را با حدودي که دارد و در قبيله فلان واقع ميباشد صدقه قرار داده که فروخته و بخشيده نشود و به ارث برگزار نگردد تا آنوقت که خداي تعالي وارث آسمانها و زمين وارث آن شود «تا روز قيامت» و او فلان کس و بازماندگانش را سکني داد و اگر آنان منقرض شوند آن خانه براي سکناي مسلمانان محتاج باشد.
(م 37880 - ح 2) - (فروع الکافي ج 7 ص 39)
عن ابيالجارود قال: قال ابوجعفر (ع): لايشتري ما تصدق به و ان تصدق بمسکن علي ذي قرابته فأن شاء سکن معهم و ان تصدق بخادم علي ذي قرابته خدمته ان شاء الله.
به نقل از ابيالجارود گفت: امام باقر (ع) فرمود: چيزي که صدقه باشد خريداري نميشود و اگر مسکني براي سکناي اقرباي خويش صدقه کند اگر خواهد با آنان در آنجا سکونت کند و اگر خدمتگزاري را براي خدمت اقرباي خود صدقه کند از خدمت آن خدمتکار هم ميتواند استفاده نمايد ان شاء الله.
(م 37881 - ح 8) - (التهذيب ج 9 ص 144)
عن ابي الحسن (ع) قال: سألته عن الرجل يوقف ثلث الميت بسبب الأجراء فکتب (ع) ينفذ ثلثة و لا يوقف.
راوي گفت: از امام هادي (ع) پرسيدم دربارهي مردي که ثلث ميت را به جهت عاري بودن وقف ميکند حضرت نوشت ثلث ميت نافذ است ولي نبايد وقف شود.
(م 37882 - ح 9) - (فروع الکافي ج 7 ص 36، وسائل الشيعه ج 6 ص 305)
عن علي بن مهزيار قال: کتبت الي ابيجعفر (ع) ان فلانا اتباع ضيعة فوقفها و جعل لک في الوقف الخمس و يسأل عن رأيک في بيع حصتک من الأرض او يقومها علي نفسها بما اشتراها به اويدعها موقوفة فکتب (ع) الي اعلم فلانا اني آمره ببيع حقي من الضيعة و ايصال ثمن ذلک الي و ان ذلک رأيي ان شاء الله او يقومها علي نفسه ان کان ذلک اوفق له و کتبت اليه ان الرجل ذکر ان بين من وقف بقية هذه الصيعة عليهم اختلافا شديدا و انه ليس يأمن ان يتفاقم ذلک بينهم بعده فان کان تري ان يبيع هذا الوقف و يرفع الي کل انسان منهم ما کان وقف له من ذلک امرته فکتب بخطه الي و اعلمه ان رأيي له ان کان قد علم الأختلاف ما بين اصحاب الوقف ان يبيع الوقف امثل فانه ربما جاء في الاختلاف ما فيه الأموال و النقوس.
به نقل از علي بن مهزيار گفت: خدمت امام هادي (ع) نوشتم که فلاني زميني خريده و آنرا وقف کرده و براي شما خمس وقف را قرار داده است و اکنون نظر شما را خواسته که سهم شما را از آن زمين بفروشد يا آنرا ارزيابي کند و به همان مقدار که خريد. از شما خريداري کند يا آنرا بحال وقف باقي بگذارد. حضرت در جواب نوشت به آن شخص اعلام کن که حق مرا را از زمين بفروشد و بهاي آنرا به سوي من بفرستد و اين نظر من است ان شاء الله يا اينکه آنرا ارزيابي کند و خود بخرد اگر اين دستور دوم بحال او موافقتر باشد. من به خدمت امام (ع) نوشتم که آن مرد ميگويد: در ميان موقوف عليهم که بقيه زمين براي آنان وقف شده اختلاف سخت بروز کرده و خود واقف ايمن نيست که پس از وي عمل به دستور وقف کنند اگر اجازه دهيد آن وقف به مصرف فروش برسد و سهم هر يک از موقوف عليهم نقد ميان آنان تقسيم شود امام (ع) به خط خود نوشت: به او برسان که نظر من اين است اگر اختلاف در ميان موقوف عليهم را ميداند و فروختن موقوفه بهتر است زيرا چه بسا اختلاف برحسب تلف شدن مال و نفوس ميگردد.
(م 37883 - ح 10) - (فروع الکافي ج 7 ص 36)
و کتب ابراهيم بن محمد الهمداني اليه (ع): ميت اوصي بان يجري ما بقي من ثلثه و لم يأمر بانفاذ ثلثه هل للوصي ان يوقف ثلث الميت بسبب الأجراء؟
فکتب (ع) ينفذ ثلثه و لايوقف.
ابراهيم بن محمد همداني به امام هادي (ع) نوشت: ميت وصيت کرده مازاد ثلث وي اجراء شود و امري و انفاذ ثلثش نداده آيا وصي ميتواند ثلث ميت را براي اينکه جاري باشد وقف کند؟ حضرت در جواب نشت ثلث ميت نافذ است ولي وقف نميشود.
الوقف و العمري و السکني (وقف و عمري و سکني)
عن علي (ع) انه قال: العمري و الرقبي سواء قال ابوعبدالله العمري و السکني أن يجعل الرجل للرجل السکني وفي داره حياته، کذلک ان جعلها له و لعقبه من بعده، حتي يغني عقبه، و ليس لهم أن يبيعوا، فاذا فنوا رجعت الدار الي صاحبها الأول.
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: حکم عمري و رقبي يکسان است، امام صادق (ع) فرمود عمري و سکني آنست که مردي مرد ديگر رادر خانه تا زنده است سکني دهد و همچنين است که سکونت در خانه را براي وي و اعقابش پس از او قائل شود تا وقتي که نسل او منقرض گردد و ساکنان حق فروختن آنرا ندارند و چون از ميان بروند خانه به صاحب اولش برميگردد.
(م 37885 - ح) - (دعائم الاسلام ج 2 ص 324).
عن ابيجعفر محمد بن علي (ع) انه سئل عن العمري و الکسني فقال: الناس في ذلک عند شروطهم و الکسني و العمري و الرقبي بمنزلة واحدة، الا ان الشروط تميز بينهم، فالسکني، أن يسکن الرجل داره رجلا مدة معلومة، و يبيحه ذلک و بلاعوض. العمري أن يسکنه طول عمره. ان شرط ذلک لعقبه جاز، کما تقدم ذکره، و الرقبي أن يسکنه الي أن يموت أحدهما. فأيهما مات زال بموته حکم الرقبي و رجعت الدار الي أهلها.
از امام محمدباقر (ع) حکم عمري و سکني را پرسيدند فرمود، مردم دراين باب درگرو شرطهاي خود ميباشند، سکني و عمري و رقبي يکسانند. جز آنکه شرطها در ميانشان فرق و امتياز ميگذارد، سکني اين است که مردي مرد دگر را در خانهي خود تا مدت معلومهاي سکونت دهد و بلاعوض سکونت و استفاده از آنرا بروي مباح سازد و عمري اين است او را تا وقتي که زنده است در خانهاش سکونت دهد و اگر شرط کند اعقابش هم در آنجا ساکن شوند جايز است همچانکه قبلا گفته شد، و رقبي آنست که شخصي را در خانهي خود تا وقتي که يکي از آن دو (مالک و ساکن) زنده است سکني دهد و هر کدام که بميرد و سبب مرگ او حکم رقبي باطل گردد و خانه به صاحب اولش برميگردد.
(م 37886 - ح 3) - (فروع الکافي ج 7 ص 34)
عن ابيالصباح عن ابيعبدالله (ع) قال: سئل عن السکني و العمري فقال: ان کان جعل السکني في حياته فهو کما شرط و ان کان جعلها له و لعقبه من بعده حتي يفني عقبه فليس لهم ان يبيعوا و لايورثوا ثم ترجع الدار الي صاحبها الأول.
به نقل از ابيالصباح گفت: از امام صادق (ع) پرسيدند که حکم سکني و عمري چيست؟ فرمود اگر سکني را تا زماني که زنده است قرار دهد همچنانست که شرط شده و اگر حق سکني براي وي و اعقاب او پس وي قرار دهد تا وقتي نسل او باقي است و آنها حق فروختن و ميراث دادن آنرا ندارند و سپس خانه به صاحب اولش برميگردد.
الوقف و الحبس و السکني (وقف و حبس و سکني)
عن اميرالمؤمنين (ع) انه قال: الصدقة و الحبس ذخيرتان فدعوهما ليومهما.
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: صدقه و حبس هر و دو ذخيرهاند آنها را براي روز خودشان «روز قيامت» بگذاريد.
(م 37888 - ح 2) - (مستدرک وسائل ج 2 ص 515)
عن ابيعبدالله (ع) انه قال: لابأس ان يحبس الرجل علي بناته و يشترط انه من تزوجت منهن فلا حق له في الحبس و ان تأيمت رجعت الي حقها.
امام صادق (ع) فرمود: مانعي ندارد که شخصي مالي را براي دختران خود حبس کند و شرط نمايد که هر يک از آنان اگر ازدواج کنند حقي از حبس نداشته باشد و اگر بيوه شود (شوهرش بميرد و يا طلاق گيرد) به حق خود برگردد.
(م 37889 - ح 3) - (مستدرک وسائل ج 2 ص 513)
عن ابيعبدالله (ع) انه سئل: عن الصدقة يجعلها الرجل لله مبتولة هل له ان يرجع فيها؟ قال اذا جعلها لله فهي للمساکين و ابناء السبيل ليس له ان يرجع فيها.
از امام صادق (ع) دربارهي صدقه پرسيدند که مرد صدقه را محضا و قطعا براي خدا قرار دهد آيا ميتواند از آن برگردد و برگرداند فرمود: وقتي که آنرا براي خدا قرار دهد حق مسکينان و ره ماندگان خواهد و حق برگشتن ندارد.
(م 37890 - ح 4) - (مستدرک وسائل ج 2 ص 513)
عن النبي (ص) قال: لايحل لرجل يعطي عطيه اويهب هبة فيرجع فيها الا الوالد فيما يعطي ولده و مثل الذي يعطي عطية ثم يرجع کمثل الکلب يأکل فاذا شبع قاء ثم عاد في قيئه.
رسول خدا (ص) فرمود: براي مرد حلال نيست که چيزي عطا کند يا ببخشد به آن عطاء شده و بخشيده برگردد و بجز پدر که در آنچه به فرزند بخشيده ميتواند برگردد. و مثل کسي که چيزي به کسي عطا کند و سپس به آن برگردد مانند سگ است که بخورد و سير شود آنگاه قي کند و سپس قي کرده خود را بخورد.
(م 37891 - ح 5) - (فروع الکافي ج 7 ص 38)
عن الحسين بن نعيم عن ابيالحسن موسي (ع) قال: سألته عن رجل جعل دارا سکني لرجل ابان حياته او جعلها له و لعقبه من بعده؟ قال هي له و لعقبه من بعده کما شرط. قلت: فان احتاج يبيعها؟ قال نعيم فينقض بيعه الدار السکني؟ قال: لاينقض البيع السکني کذلک سمعت ابي يقول: قال ابوجعفر (ع) لاينقض البيع السکني کذلک سمعت ابي يقول: قال ابوجعفر (ع) لاينقض البيع الأجارة و الاالسکني ولکن يبيعه علي ان الذي يشتريه لايملک ما اشتري حتتي ينقض السکني علي ما شرط و الأجارة، قلت: فان رد علي المستأجر ماله و جميع ما لنرمه و في النفقة و العمارة فيما استأجره؟ قال: علي طيبة النفس و يرضي المستأجر بذلک لابأس.
به نقل از حسين بن نعيم گفت: از امام کاظم (ع) پرسيدم مردي خانهاي را سکني ديگري قرار داد تا پايان عمر در آنجا سکونت کند يا حق سکني به او به اعقاب پس از مرگش دهد فرمود: آن خانه براي او و اعقابش هست بقرار شرطي که کرده، عرض کردم: اگر مالک محتاج شود ميتواند خانه را بفروشد؟ فرمود: آري، عرض کردم فروختن خانه حق سکني را ميشکند؟ فرمود: فروختن مالک خانه را موجب شکستن حق سکني نميگردد اينچنين از پدر بزرگوارم (ع) شنيدم که امام محمد باقر (ع) ميفرمود: فروختن، اجاره و سکني را نميشکند ولي آنرا ميفروشد بناء بر اينکه کسي که آنرا ميخرد مالک مورد خريداري شده نميگردد تا حق سکني يا اجاره را بشکند بر اساس شرطي که کرده، عرض کردم: اگر مستأجر آنچه را اجاره کرده و
هرچه در مورد اجاره خرج و تعمير کرده همه را مالک به مستأجر رد کند حکم چيست؟ فرمود: اگر به طيب خاطر داده و مستأجر راضي باشد مانعي ندارد.
(م 37892 - ح 6) - (فروع الکافي ج 7 ص 38، وسائل الشيعه ج 6 ص 298)
عن صفوان بن يحيح عن ابيالحسن (ع) قال: سألته عن الرجل يوقف الضيعة ثم يبدوله ان يحدث في ذلک شيئا فقال:، ان کان اوقفها لولده و لغيرهم ثم جعل لها قيما لم يکن له ان يرجع فيها و ان کانوا صغارا و قد شرط ولايتها لهم حتي يبلغوا فيجوزها لهم لم يکن له ان يرجع فيها و ان کانوا کبارا لم يسلمها اليهم و لم يخاصموا حتي يجوزها عنه فله ان يرجع فيها لأنهم لايجوزها عنه و قد بلغوا.
صفوان بن يحيي از حضرت امام کاظم (ع) پرسيد: مردي دهي را وقف کند سپس تصميم گيرد که در آن چيزي احداث کند. فرمود اگر آنرا وقف بر اولاد خود و ديگران کرده و براي آن سرپرستي تعيين نموده حق برگشتن ندارد. و اگر موقوف عليهم خردسال باشند و شرط کرده ولايت آنان تا سر حد بلوغ با خودش باشد نميتواند برگردد و اگر موقوفک عليهم بزرگسال و کبير باشند و وقف تسليم آنان نکرده و آنان با او در مقام مخاصمه برنيامده باشند و تا از او بگيرند واقف حق برگشتن دارد زيرا آنان در حد بلوغ بودهاند و از او محافظت نکردهاند.
(م 37893 - ح 7) - (دعائم الاسلام ج 2 ص 344)
عن ابيجعفر (ع) ان بعض اصحابه کتب اليه. ان فلانا اتباع ضيعة فاوقفها و جعل لکل في الوقف الخمس و ذکر انه وقع بين الذين اوقف هذا الوقف اختلاف شديد فانه ليس يأمن ان يتفاقم ذلک بينهم و سأل عن رأيک في ذلک فکتب اليه ان رأيي له ان لم يکن جعل آخر الوقف لله ان يبيع حقي من هذه الضيعة و يوصل عن ذلک الي و ان يبيع القوم اذا تشاجروا فانه ربما جاء في الأختلاف تلف الأموال و الأنفس.
برخي از اصحاب حضرت امام باقر (ع) به خدمت آن حضرت نامه نوشت: فلان کسي زميني خريد و آنرا وقف کرد و خمس وقف را براي شما قرار داد و در ميان کساني که اين وقف را براي آنها قرار داده اختلاف سخت پديد آمده و از اين اختلاف ايمن نيست و رأي شما را در اين باب خواسته، حضرت (ع) در جواب نوشت: رأي من اين است اگر وقف را براي خدا نکرده، حق من از آن زمين را بفروشد و بها را بسوي من بفرستد و قوم نيز اگر از مشاجره دست نميکشند حق خود را بفروشند زيرا چه بسا اختلاف موجب اتلاف اموال و نفوس ميگردد.
(م 37894 - ح 8) - (دعائم الاسلام ج 2 ص 340: مستدرک الوسائل، ج 2 ص 511)
عن جعفر بن محمد (ع) انه ذکر اميرالمؤمنين عليا (ع) فقال: کان عبدلله قد اوجب الله له الجنة عمد الي ماله فجعله صدقة مبتولة تجري بعده للفقراء و قال اللهم انما جعلت هذا التصرف النار عن وجهي و ليصرف وجهي عن النار.
امام صادق (ع) ياد از اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (ع) کرد و فرمود: آن حضرت بنده خدا بود خدا بهشت را براو واجب ساخت اقدام در مال خود کرد و آنرا صدقه خالص قرار داد که پس از او فقراء از آن بهرهمند شوند و فرمود: بار الها من اين کار را کردهام تا تو آتش از صورتم و صورتم را از آتش برگرداني.
(م 37895 - ح 9) - (مستدرک الوسائل ج 2 ص 513)
نهجالبلاغة: و من وصية له عليهالسلام بما يعمل في امواله کتبها بعد منصرفه من صفين هذا ما امر به عبدالله علي بن ابيطالب اميرالمؤمنين في ماله ابتغاء وجه الله (ليولجني به الجنة و يعطني اللامنية) ليولجه الجنة و يعطييه الامنية منها و انه يقوم بذلک الحسن بن علي (ع) يأکل منه بالمعروف و ينفق منه المعروف فأن حدث بحسن حدث و حسين حي قام بالأمر بعده و اصدره و مصدره و ان لابني فاطمة من صدقة علي مثل الذي لنبي علي و انما جعلت القيام بذلک الي ابني فاطمة ابتغاء وجه و قربة الي الرسول (ص) و تکريما و لحرمته و تشريفا لوصلته و يشترط علي الذي يجعله اليه ان يشرک المال علي اصوله و ينفق من ثمره حيث امر به وهدي له و ان لايبيع من نخيل هذه القري ودية حتي تشکل ارضها غرا.
نهجالبلاغة: و از وصيت اميرالمؤمنين (ع) در مورد مصرف اموالش بعد از وفات او است و اين وصيت را پس از مراجعت از جنگ صفين مرقوم داشت: اين دستوري است که بنده خدا علي بن ابيطالب اميرالمؤمنين (ع) در مورد کيفيت تصرف در اموالش به خاطر خشنودي خدا داده است تا از اين راه خداي تعالي او را قرين رحمت سازد و دمساز بهشت قرار دهد و امنيت و آسايش و آخرت به او کرامت فرمايد.
سرپرستي آن به عهده حسن بن علي (ع) است که بطور شايسته از آن مصرف کند و به شايستگي از آن انفاق نمايد اگر براي حسن (ع) حادثهاي پيش آيد و حسين (ع) زنده باشد او سرپرستي آن را به عهده بگيرد و بجاي او انجام وظيفه کند. پسران فاطمه (ع) همان مقدار سهم از اين مال دارند که پسران علي (ع) دارند و اينکه سرپرستي آنرا به پسران فاطمه (ع) واگذار کردهام بخاطر خداوند و بخاطر تصرف به رسول الله (ص) و بزرگداشت حرمت او و احترام پيوند خويشاونديش ميباشد و با کسي که اين اموال در دست او است شرط ميکنم که اصل مال را حفظ کند و تنها از ميوه و عائدي آن در راهي که به او دستور دادهام انفاق نمايد. و از نهالهاي نخل چيزي نفروشد تا همه اين سرزمين يک پارچه در زير پوشش نخل قرار گيرد و آباد شود.