شاعر: شمس‌الدین بختکی


«من» آمده تا یک غزل ناب بگوید
شاید غزلی مثل تو نایاب بگوید

«من» دست خودش نیست، هوایی شده انگار
خاک است دلش خواسته از آب بگوید

گهواره که یک عمر به کابوس علی زیست
شب نذر شما کرده که ازخواب بگوید

می‌خواهد از این گونه تکان خوردن خالی
ازغربت آن کودک بی تاب، بگوید

دلتنگ نشو! کوفه‌ی محض است عزیزم!
دنیا اگر ازماهی و قلاب بگوید

«من» نوکر زشتی ست، قبولش بکن آقا!
قدری گله آورده، به ارباب بگوید