شاعر: طاهره رشید نیا


نپرس حال دل داغدار و چشم ترم را
شکسته صاعقه تازیانه بال و پرم را
اگر فرات به دجله بریزد و بخروشد،
نمی‌نشاند یک ذره آتش جگرم را
...غروب بود که با کاروان به شام رسیدم...
در آفتاب رصد کن حکایت سفرم را
هزار مرتبه زیر سم زمانه شکستم
هزار مرتبه یاد پدر برید سرم را !
...کدام اقیانوس از دهان رود شنیده
تغزل کلمات برادر و پدرم را؟
چگونه سرو بمانم؟ که خط خاطره و خون
شکسته است دلم را و سخت تر، کمرم را