نویسنده: محمدحسن قدردان قراملكی

 

ادله خداشناسی و نقد شبهات منكران
پیش از تبیین این برهان به نكاتی اشاره می‌شود.

1. حركت چیست؟ (1)

در نظر اولیه حركت از مكانی به مكان دیگر در پاسخ سؤال فوق تعریف می‌شود. این پاسخ در تعریف حركت درست اما ناقص است زیرا تنها حركت در مكان (این) را در برمی‌گیرد. تغییر تدریجی رنگ سبز سیب به سرخی یك حركت است (حركت در كیف)، تغییر و زیاد شدن تدریجی قد انسان یا درخت حركت است (حركت در كم) و حركت انتقالی كره زمین به دور خودش نیز حركت است (حركت وضعی).
پس تحقق حركت در چهار مورد و به تعبیر فلسفی در چهار مقوله (این، كیف، كم و وضع) صورت می‌گیرد، این چهار مقوله، حركت در عرض جسم بوده است و فلاسفه متقدم حركت را به این چهار مقوله منحصر كرده و منكر حركت در جوهر جسم بودند. (2)
علوم تجربی خصوصاً علم فیزیك امروزه حركت اتم و الكترون و نوترون‌های اتم به دور هسته مركزی آن را كشف كرده است كه از قسم حركت «این» و «وضعی» خواهد بود. سرعت الكترون هیدروژن به هسته مركزی سه هزار كیلومتر در ثانیه و سرعت الكترون‌های اورانیوم از دو هزار تا 160 هزار كیلومتر در ثانیه محاسبه شده است. (3) با این توضیح شاید دیگر به تعریف حركت نیازی نباشد چرا كه انسان آن را همیشه حس می‌كند، با این وجود فلاسفه در تعریف حركت آن را به «تغییر تدریجی» (4)، «خروج تدریجی شیء از قوه به فعل» و «كمال اول موجود بالقوه از آن جهت كه بالقوه است» تعریف كرده‌اند (5)، مثلاً رنگ سرخی برای سیب یك كمال است كه سیب اولیه و سبز قوه آن را دارد كه رسیدن به این كمال یا «فعل» به صورت یك تغییر تدریجی و یكنواخت صورت می‌گیرد كه در آن «قوه» به «فعل» تبدیل می‌شود. در حكمت متعالیه صدرالمتألهین علاوه بر حركت اعراض فلاسفه پیشین و حركت علمای طبیعیون و تجربی، نوع دیگری از حركت وجود دارد كه از آن به «حركت جوهری» تعبیر می‌شود. مطابق آن علاوه بر حركت عرضی جسم مثلاً حركت مكانی یا كمی و كیفی هسته یك درخت، جوهر آن نیز متحرك است، به این معنا كه در هر لحظه جوهر هسته در حال تغییر تدریجی است كه حاصل آن تبدیل هسته به بوته كوچك گیاه و از آن به درخت است، به تعبیری صورت نوعیه و جوهریه اجسام در حال تغییر و تبدل است، مثال دیگر آن تبدیل و حركت منی انسان و حیوان به خود انسان یا حیوان است.
صدرالمتألهین با دلایل متقن به اثبات نظریه جدید خود یعنی عدم اختصاص حركت به اعراض و شمول آن به حركت در جوهر پرداخته است كه تبیین آن در كتب فلسفی آمده (6) و در حوصله این مقال نمی‌گنجد.
حاصل آنكه مطابق نظریه فلاسفه متقدم و علمای طبیعی و تجربی متقدم و معاصر در جهان طبیعت حركت وجود دارد، و در این مقدمه هیچ تردیدی نیست و ما خود بالعیان آن را درمی‌یابیم. مطابق حكمت متعالیه حركت نه تنها در اعراض جسم بلكه در طبیعت و ذات و جوهره آن نهفته، سیلان و وجود دارد.

2. حركت نیازمند محرّك

برای این كه حركت خروج تدریجی یك شیء از یك مرحله به مرحله دیگر یا فعلیت یافتن امر بالقوه است كه مطابق اصل علیت نیازمند علتی است، پس حركت نیز بر وجود محرك نیازمند و متقوم است. به تقریر دیگر، حركت از مقوله انفعال و قابلیت و به اصطلاح متحرك قابل است و قابل نه فاعل بلكه دریافت كننده است كه نیازمند فاعل است، لذا نمی‌تواند خود محرك واقع شود، پس نیاز به محرك دارد. (7)
حال می‌پرسیم كه این همه حركت در عالم دنیا از قبیل حركت الكترون‌ها و نوترون‌ها آن هم هزاران كیلومتر در ثانیه به دور هسته اتم، حركت و تحولات در جمادات، نباتات، حیوانات و انسان‌ها، هم‌چنین انواع حركت‌ها در كرات دیگر از قبیل منظومه شمسی و كهكشان‌های دیگر كه از میلیون‌ها سال متمادی در حال گردش و حركت هستند، آیا بدون محرك‌اند؟ یا این كه عقل برای هر حركتی محركی قایل است؟ جواب سؤال با توجه به توضیح پیشین روشن می‌شود.

3. هم‌زمانی علت و معلول

در فلسفه وقتی از علت حركت بحث می‌شود علوم تجربی برای آن یك سری علل اعدادی و مادی به تصویر می‌كشند، مثلاً حركت برگ را به باد مستند می‌دهند، در حالی كه اولاً باد علت اعدادی و نه علت فاعلی حركت برگ است و ثانیاً زمان حركت باد ولو چند دهم یا صدم ثانیه، از حركت برگ پیش است و این دلیل بر آن است كه باد علت فاعلی حركت نیست، چون مطابق اصل «معیت علت و معلول» زمان علت و معلول یكی است و نمی‌تواند زمان علت بر معلول متقدم باشد، چون انفكاك معلول از علت لازم می‌آید. (8) پس علت حركت اشیاء مثل برگ نه علت مادی و اعدادی بلكه طبیعت آنهاست كه آن هم به علت فرامادی مثل «عقل فعال» برمی‌گردد.

4. نیاز حركت به فاعل و استحاله تسلسل

هر حركتی به فاعلی نیازمند است، چون حركت در خارج واقعیتی غیر از وجود مادی آن هم در شكل وجود جوهر یا عرض ندارد و نیاز حركت به محرك یا فاعل در واقع به دلیل رجوع آن به وجود جوهر یا عرض است، به این معنی كه چون وجود مادی اعم از جوهر و عرض به هستی بخش و علت فاعلی نیازمند است، به تبع آن حركت نیز به محرك و فاعل نیازمند است. (9)
به تعبیر دیگر تصور علت فاعلی برای جوهر یا عرض در تصور حركت و خلق آن كافی است، چرا كه حركت نحوه وجود جوهر و عرض (وجود تدریجی و خروج از قوه به فعل) است و بر این اساس هر حركتی به محرك و فاعلی نیازمند است و از آنجا كه وجودهای مادی تنها علل اعدادی‌اند و نه فاعل و هستی‌بخش، لذا محرك و به تعبیر دقیق‌تر فاعل حركت‌ها علت فرامادی خواهد بود.
اما درباره تصور سلسله علت‌ها به عنوان محرك و فرض لایقفی آن باید گفت این تسلسل به علل اعدادی مربوط می‌شود و علت فاعلی یك شیء نمی‌تواند جدا و متقدم بر آن باشد تا چند علت پیشین بر آن تصور كرد تا چه رسد به تسلسل لایقفی، پس تسلسل علل در علل فاعلی كه در آن معیت و هم‌زمانی علت و معلول شرط است، قابل تصور نیست. اما سلسله علل اعدادی قابل فرض است، اما آن از موضوع بحث یعنی نیاز حركت به محرك و فاعل خارج است.
و به تعبیر فلسفی، سلسله حركت‌های عرضی به حركت جوهری منتهی می‌شود و در واقع حركت‌های عرضی طور و پرتو حركت جوهر و طبیعت جسم متحرك است و ذكر شد كه حركت جوهری ذاتی جسم و به تبع آن به فاعل و آفریدگار نیازمند است كه فاعل با خلق جسم، آن را متحرك می‌آفریند. با این مبنا بحث تسلسل علل و حركت‌ها نیز مطرح نمی‌شود، چرا كه حركت‌ها اساساً در دو قسم عرضی و جوهری منحصر می‌شود و حركت عرضی تابع و طور حركت جوهری و آن نیز به دلیل نحوه وجودش (تغییر تدریجی) به فاعل فرامادی نیازمند است.

تذكار دو نكته

1. برهان حركت به تقریر متقدمان (قایلان به وجود حركت در اعراض) تنها نیازمندی حركت اعراض به محرك را ثابت می‌كند، بنابراین چون متقدمان وجود حركت در جوهر را منكر و آن را ثابت می‌دانند، ممكن است گفته شود كه محرك حركت در عالم طبیعت یعنی اعراض همان جوهر اجسام است كه ثابت و غیرمتحرك است. لذا برهان حركت بنابر مبنای متقدمان محرك مجرد را نمی‌تواند ثابت كند (10) و با تبیین الحادانه یعنی ازلی انگاری ماده و عدم نیاز آن به فاعل نیز سازگار است، پس با نظریه انحصار حركت در اعراض نمی‌توان وجود محرك مجرد را ثابت كرد. اما با دیدگاه حكمت متعالیه كه حركت را به ذات جوهر نیز تسری داده و ذات جسم را نیز متحرك می‌داند، نمی‌توان وجود مادی و جسم را فاعل محرك ثابت و غیرمتحرك فرض كرد، بلكه باید حركت به غیرمتحرك مستند شود كه آن به وجود مجرد منحصر است. آن وجود مجرد به جسم حركت نمی‌بخشد، بلكه با اصل خلق جسم متحرك، آن را متحرك خلق می‌كند.
2. برهان حركت بنابر دیدگاه حركت جوهریه هر چند فاعل مجرد را ثابت می‌كند، اما این كه آیا آن فاعل ثابت، وجود مجرد مثل عقل دهم و فعال و دیگر عقول است یا واجب الوجود؟ ساكت است و ادامه استدلال را از سایر براهین مانند برهان امكان و وجوب وام گرفته و مدعی است آن محرك مجرد اگر ممكن الوجود باشد، بالاخره باید به واجب الوجود منتهی گردد. (به تقریری كه در برهان امكان گذشت).

پاسخ چند شبهه

اینك به پاسخ و نقد چند شبهه می‌پردازیم:

شبهه اول: انكار اصل حركت

از برخی فلاسفه یونان باستان شاخه الیائیان مانند پارامنیدس و زنون نقل شده است كه آنان منكر اصل حركت در عالم بودند. (11)
مقصود آنان انكار اصل تغییر و تحولات در عالم نبوده و خودشان با رفت و آمد شاهد تغییر مكانشان بودند، بحث بر سر تعریف حركت و انطباق آن بر واقعیت‌های خارجی بود. منكران حركت بر این باور بودند، آنچه به ظاهر از حركت در خارج واقع می‌شود، تغییر پیوسته و ممتد واحد نیست تا تعریف حركت بر آنها صدق كند، بلكه پدیده‌های متوالی و متناوبی هستند كه پشت سر هم اما با فاصله و ناپیوسته می‌آیند و به تعبیر خودشان سكون‌ها پی در پی، یعنی تغییر یك سكون به سكون دیگر واقع می‌شود.

تحلیل و بررسی

از آنجا كه اصل حركت در ماده و جسم مورد تأیید و اتفاق علوم تجربی مانند علم فیزیك و شیمی و علوم عقلی مانند فلسفه قرار گرفته است، به شرح و توضیح مطلب نیازی احساس نمی‌شود.

شبهه دوم: عدم نیاز حركت به محرك

گاهی شبهه می‌شود كه حركت در ماده، ذاتی آن است و به محرك و علت بیرونی نیاز ندارد. مروجان این شبهه برای علمی نشان دادن مدعای خود به یافته‌های علوم تجربی مانند «اصل ماند» (12) یا «قانون جبر» و نیز «قانون اینرسی» در فیزیك متوسل شدند كه به موجب آن حركت جسم به محركی نیازمند نیست. (13) پیشینه این شبهه به دوره باستان مانند حكمای آبدرا برمی‌گردد. (14) انگسا گوراس ایونی (500ق. م) به طور صریح به انكار نیاز حركت به محرك پرداخت. (15)

نقد و نظر

1. نیاز به محرك اصل عقلی

اولین نكته این كه نیاز حركت به محرك برحسب ادله عقلی و فلسفی ثابت شده است و علوم تجربی به صرف عدم یافتن محرك حركت، نمی‌تواند آن را انكار كند، پس اگر فرضاً بعض عالمان تجربی همچون ادعاهایی داشته باشند، این برخلاف عقل و پذیرفتنی نیست كه به دلایل آن در تقریر برهان حركت اشاره شد.

2. تفكیك محرك نخستین و مستمر

در بحث حركت باید دقت شود كه مقصود از نیاز متحرك به محرك بیرونی در مرحله پیش از حركت یا هنگام و بعد از حركت است؟ اگر فرض شود جسمی ساكن است، تبدیل حالت سكون آن به حالت حركت بالضرورة به وجود علتی به عنوان محرك نیازمند است، چرا كه حركت، تبدیل قوه به فعل یا حدوث فعل جدیدی است كه براساس اصل علیت، بدون فرض علت ممكن نخواهد بود. اما این كه بعد از حركت آن جسم، باز به علت بیرونی به عنوان محرك نیازی هست یا نه؟ عقل و فلسفه به ضرورت نیاز شیء متحرك - نه ساكن- به علت بیرونی قایل نیست. مثلاً توپ بعد از ضربه وارد كردن بر آن توسط پا حركت می‌كند، علت (به معنای معده) ‌نخستین آن «ضربه‌ی پا» بود، اما با وجود فاصله «پا» از توپ، متحرك به حركت خود ادامه می‌دهد، از آن برمی‌آید كه علت استمرار حركت توپ «پا» نیست. اما چون توپ در حال حركت است و دائماً از قوه به فعل جدید مبدل می‌شود، لابد علتی خواهد داشت. این كه علت حركت توپ چیست؟ از زمان ارسطو فرضیه‌های مختلفی مطرح شده است كه به آنها اشاره می‌شود. (16)

اشاره‌ای به فرضیه‌ها در تبیین محرك

الف) برخی از فلاسفه معتقدند كه با ورود ضربه به توپ، موجی در جهت آن ضربه در هوای مجاور پیدا می‌شود و توپ و هوا مجموعاً حالت یك جسم واحد متصل را پیدا می‌كنند، هوای جلو، توپ را به طرف خود جذب می‌كند.
ب) برخی دیگر مانند ارسطو دیدگاه پیشین را مطرح می‌كنند، با این تفاوت كه عامل حركت توپ نه هوای جلو، بلكه هوای پشت توپ است كه توپ را به جلو دفع می‌كند. (17)
ج) دیدگاه دیگر- كه اكثر فلاسفه برآنند- مدعی است، عامل و علت قریب حركت جسم و توپ در طبیعت خود آن نهفته است، فلاسفه از آن به «طبیعت»، «صورة نوعیه» و «قوه» تعبیر می‌كنند (18)، نوعی انرژی پتانسیل در درون ان ذخیره شده است، با وارد آمدن ضربه و نیروی بیرونی، علت طبیعی آن به جنبش درآمده و جسم را به حركت وادار می‌كند. از آنجا كه علت حركت طبیعت شیء متحرك است، و طبیعت نیز با متحرك یكی است، طرفداران این دیدگاه بر این باورند كه علت توقف توپ، وجود مانع مثل اصطكاك هوا و نیروی جاذبه است و در صورت فقدان هر مانعی مانند امكان به وجود آمدن یك خلأ نامحدود برای حركت توپ، آن به حركت خود بدون توقف ادامه خواهد داد. (19)
د) نظریه علم جدید: به نظر می‌رسد علم جدید و فیزیك در تبیین علت حركت در عرصه‌های مختلف، مانند حركت الكترون‌ها و نوترون‌ها به هسته مركزی اتم و حركت منظومه‌ها و كهكشان‌های مختلف آسمانی، به یك رهاورد منسجم و قطعی دست نیافته است.
عالمان تجربی بر این نكته تأكید دارند كه حركت الكترون‌ها و نوترون‌ها، از نیروی جاذبه هسته مركزی و قوه گریز از مركز الكترون‌ها و نوترون‌ها نشأت گرفته است، همین طور در حركت منظومه‌ها و كهكشان‌های آسمانی، نیروهای جاذبه و دافعه در یكدیگر موجب حركت آنها می‌گردد. چنان كه نیوتن معتقد بود كه:
«طبیعت ساده است و همه جا بر یك نهج رفتار می‌كند و اجسام عظیم سماوی را به مدد جاذبه ثقلی كه در میان آنهاست به حركت می‌آورد و تقریباً تمام اجرام صغیره ذرات آنها را نیز به مدد قوای دافعه و جاذبه كه در میان ذرات است، حركت می‌بخشد.» (20)
این نظریه را می‌توان به طبیعت اجسام برگشت داد، به این معنی كه عامل حركت اجسام نیروی نهفته در طبیعت اجسام است (21)، اما این نیرو به دلیل اختلاف نوع جسم و چه بسا عنصر و هم‌چنین مكان‌ها و فاصله‌های مختلف، در یكدیگر تأثیر مختلف می‌گذارد. مثلاً عناصر موجود در آهنربا حالت كشش و جذب آهن را دارد كه آن موجب حركت عناصر آهنی به سوی آهن‌ربا می‌گردد.
علم تا اینجا می‌تواند علت حركت را تبیین كند، اما وقتی سؤال شود كه چرا طبیعت آهن ربا مثلاً حالت جذب آهن را دارد یا این كه چه علتی وجود دارد كه هسته مركزی حالت جذبه و الكترون‌ها حالت فرار دارند، از پاسخ به این سؤال ناتوان است. (22)
با این وجود عالمان شهیر تجربی مانند نیوتن به نیاز حركت به محرك در هر لحظه تأكید داشتند، چنان كه نیوتن معتقد بود:
«نیروی ماند، مبدأیی است انفعالی كه اجسام به مدد آن در حركت یا سكون می‌مانند و به نسبت نیروی وارده بر آن حركت می‌پذیرند و به اندازه عمل، عكس‌العمل می‌دهند. برای حركت یافتن جسم مبادی دیگر ضروری است و حال كه در حركتند، باز مبادی دیگر لازم است تا حركتشان را حفظ كنند.» (23)
نتیجه این كه علم هیچ مخالفتی با برهان عقلی و فلسفی مبنی بر احتیاج هر حركت به محرك ندارد، بلكه بر آن صحه می‌گذارد، هر چند از تبیین نهایی آن اظهار عجز می‌كند.
این گونه توجیه حركت استمراری با اصل برهان حركت منافات ندارد، چرا كه جهان و اجسام آن كه در حركت اند، باید برای حركت نخستین آن محركی فرض شود كه آن خارج از عالم اجسام باشد، و این همان اثبات «محرك نخستین» است كه برهان حركت درصدد آن است.

3. اصل ماند غیر ناظر به محرك نخستین

از مطالب پیشین روشن شد كه حركت به دلیل روی دادن یك فعل جدید در هر لحظه به علتی نیازمند است، برخی خواستند با توسل به اصل ماند یا جبر فیزیكی با این اصل فلسفی مخالفت كنند، لكن چنان كه گفته شد، نظریه علم جدید با تحلیل حركت‌ها به ذات و طبیعت اجسام از تبیین دقیق و عقلی حركت و محرك ناتوان است، علاوه آن كه اصل ماند و جبر- كه بر عدم نیاز به محرك بیرونی دلالت می‌كند- تنها ناظر بر توجیه و تبیین حركت روی داده و مستمر شیء متحرك است و درصدد توجیه حركت دایم متحرك برآمده است، اما این كه نخستین حركت چگونه اتفاق افتاده است، اصل ماند و اینرسی بر آن ناظر نیست، چنان كه وستفال نوشته است:
«حركت اینرسیایی می‌تواند سرعت را فقط حفظ كند و هیچ‌گاه نمی‌تواند آن را به وجود آورد.» (24)

4. اصل ماند اصل انفعالی

با مطالعه دقیق دیدگاه‌های فیزیك‌دانان متوجه می‌شویم آنان كه «اصل ماند» را عامل حركت دایمی و استمراری شیء متحرك توصیف می‌كنند، در واقع معتقدند این اصل، یك نوع واكنش در مقابل كنش است، نیرویی كه از طرف بیرون بر متحرك وارد شده، اصل ماند آن را پس می‌دهد (قانون عكس العمل).
نیوتن در این باره می‌گوید:
«نیروی ماند، مبدأیی است انفعالی كه اجسام به مدد آن در حركت یا سكون می‌مانند و به نسبت به نیروی وارده بر آن حركت می‌پذیرند و به اندازه عمل، عكس‌العمل می‌دهند.» (25)
پس اصل ماند نه تنها مخالف اصل نیاز حركت به محرك نیست، بلكه به نوعی در تأیید آن نیز هست.

5. اصل ابطال‌پذیری قوانین تجربی

تفاوت عمده و مهمی كه بین اصول عقلی و قوانین تجربی و علمی وجود دارد، ابطال پذیری قوانین علمی است، ما اغلب شاهد هستیم قانون علمی كشف شده در هر قرن یا دهه‌ای بعد از یك یا چند دهه خلاف آن عرضه می‌شود. كارل ریموند پوپر اصل فوق یعنی «ابطال‌پذیری» را لازمه قوانین علمی دانسته و از قوانین علمی به «حدس‌ها» تعبیر می‌كند.
با این نگاه به علوم تجربی نمی‌توانیم قوانین و داده‌های علمی را آخرین فرضیه و قطعی انگاشت و به بهانه آن از برهان عقلی و فلسفی صرف نظر كرد. لذا در مسأله نیازمندی حركت به محرك نیز چون مقتضای دلیل عقلی و فلسفی است، یك اصل پایدار معتبر است و علوم نیز خلاف آن را ثابت نكرده‌اند، و درباره‌ی اصل ماند و قانون جبر توضیح داده شد كه آنها نیز با برهان حركت تعارضی ندارند. بنا به فرض محال در صورت تعارض نیز، به دلیل ابطال پذیری قوانین تجربی نمی‌توان به این بهانه از اعتبار برهان حركت دست كشید. علاوه این كه قوانین و داده‌های علوم تجربی درباره اصل حركت، به دلیل واقع شدن در قلمرو حس و تأثیر اجسام متقابل، اعتبار آنها مورد تردید است. لویس ویلیام‌هانری‌هال، استاد علوم و ریاضیات در این باره می‌گوید:
«اصول مكانیكی كه از آنها یاد كردیم، بیان آرایی هستند كه پس از تأمل كافی بر بنیاد تجربه استوار شده است، با این وصف نمی‌توان این آراء را با آزمایش مستقیم به ثبوت رساند. قانون اول حركت، مشكل حل نشدنی پیش روی ما می‌نهد، اگر بخواهیم درستی این قانون را بیازماییم، باید جسمی در اختیار داشته باشیم كه نیرویی بر آن وارد نشده باشد، یعنی جسم از دایره تأثیر اجسام دیگر به دور باشد و این كار شدنی نیست، كما اینكه خودمان باید حاضر باشیم تا آنچه را روی می‌دهد به چشم ببینیم» (26).
وی سپس در مورد صحت اصول حركت می‌گوید:
«نباید این اصول را در معنای مطلق حكم، درست شمرد. » (27)

6. حركت جوهری ملازم با محرك عقلی

مطالب پیشین عمدتاً درباره‌ی نیاز حركت عرضی به محرك متمركز بود كه شامل حركت مكانی و «أینی» اتم‌ها و كهكشان‌ها می‌شد كه گفته شد علم و فلسفه حركت عرضی اجسام را بالاخره به طبیعت اجسام ارجاع و تحلیل می‌كرد. در تقریر برهان حركت اشاره شد كه اگر به حركت طبیعت و جوهر جسم قایل نشویم، ممكن است اشكال شود كه حركت اجسام معلول جوهر و طبیعت جسم ثابت است و بدین‌سان نیاز حركت به محرك با نشان دادن علت مادی محرك ثابت یعنی جوهر به پایان راه می‌رسد و محرك مجرد را نمی‌تواند ثابت كند، چنان كه این شائبه در توجیه حركت مكانی اجسام در علم جدید وجود دارد كه با مطرح كردن طبیعت و نیروی ذاتی جاذبه و دافعه اجسام، نیاز حركت به محرك، مجرد را بی‌اعتبار سازند.
اما نكته قوت و مركزی برهان حركت، نه تمسك به حركت عرضی اجسام، بكله حركت جوهری است كه به تقریر آن اشاره رفت و گفته شد كه حركت جوهری اجسام مادی در فلسفه صدرا مبرهن شده است.
بر این اساس از آنجا كه حركت در جوهر جسم جاری و ساری است، نیازی به تبیین حركت عرضی و محرك آن در علوم تجربی نیست. چرا كه بنا به حركت جوهری، حركت عرضی‌ها پرتو حركت جوهری هستند و مهم این است كه اصل حركت جوهری و نیاز آن به محرك تبیین شود. علم تجربی مانند فیزیك و شیمی تنها حركت عرضی را تبیین می‌كنند و طرح حركت جوهری از افتخارات حكمت متعالیه است.
صدرالمتألهین با تسری حركت به جوهر اجسام درباره‌ی علت قریب حركت جوهری و عرض اجسام آن را طبیعت جسم متحرك و به عبارت فلسفی، «صورت نوعیه»، «قوه» تبیین می‌كند كه نقش علل بیرونی مانند وارد كردن نیرو بر توپ، نقش علل معده و زمینه سازی برای جنبش مبدأ و علت قریب حركت متحرك را ایفا می‌كند.
اما این كه علت فاعلی حركت جسم متحرك علاوه بر طبیعت چیست؟ صدرالمتألهین در اینجا علت مجرد را پیش می‌كشد و معتقد است از آنجا كه جسم و حركت جوهری آن نه دو شیء متفاوت بلكه یك شیء است و حركت در واقع نحوه تحقق وجود مادی در خارج است، لذا علت مجرد با جعل بسیط و به تعبیری با خلق جسم با یك فعل خلق، هم جسم را خلق و هم آن را متحرك گردانده است، یعنی خلق جسم همان وجود متحرك آن است (28)، مانند عدد چهار كه وجود آن وجود زوجیت نیز هست. و به تعبیری باید گفت حركت جوهری محتاج به علت موجده است.
سخن آخر این كه حركت در عرض و جوهر اجسام نهفته است و حركت اعراض به حركت جوهر استناد داده می‌شود. مثلاً اتم‌ها، الكترون‌ها و نوترون‌ها، علاوه بر حركت اینی و مكانی، جوهر آنها نیز در حال حركت و تحول است كه به علت و محركی نیازمند است، از آنجا كه خود جوهر جسم از یك لحاظ متحرك و قابل حركت است، نمی‌تواند مفیض و علت حركت هم باشد، پس حركت جوهری اجسام به علتی فراتر از جسم نیازمند است، آن علت همان فاعل و محرك مجرد است كه در فلسفه از آن به «عقل فعال» و «جوهر مفارق» تعبیر می‌شود (29)، توضیح داده شد كه عقل فعال با خلق بسیط جسم، آن را هم خلق و هم متحرك می‌گرداند.
اگر برای حركت جوهری عقل و محرك مجرد لحاظ نكنیم، اگرچه می‌توانیم حركت اعراضی را با استناد به طبیعت و جوهر اجسام تبیین كنیم، اما حركت جوهری خود جسم تبیین‌ناپذیر خواهد بود و تسلسل علل مادی نیز نمی‌تواند آن را توجیه كند، چرا كه چون همه اعضای این سلسله مادی و دارای حركت جوهری‌اند، به علت و محرك بیرون از ماده نیازمندند و تسلسل نیز محال است كه دلیل آن خواهد آمد.

شبهه سوم: عدم استحاله تسلسل محرك‌ها

یكی از شبهات مطرح در برهان حركت، فرض علل و محرك‌های در طول هم و به صورت مسلسل‌وار است، به این نحو علت حركت برگ درختان مثلاً وزش باد است و علت باد تلاقی جریان هواهای سرد و گرم است، و علت سردی یا گرمی هوا، خورشید و همین طور علل دیگر و بی‌نهایت است. بنابراین می‌توان برای هر حركتی علت متحركی فرض كرد و به محرك مجرد نیازی نیفتد.

پاسخ شبهه

1. امكان فرض تسلسل علل تنها در حركت‌های عرضی قابل فرض و تصور است، اما حركت جوهری جسم، تنها به طبیعت جسم متحرك می‌تواند مستند شود، و علتی فراتر از طبیعت جسم نمی‌توان بر آن فرض كرد، برای این كه خارج از طبیعت جسم، اعراض جسم است و گفته شد كه وجود و حركت عرض خود پرتو جوهر و معلول آن است و معلول نمی‌تواند در علت مؤثر واقع شود.
برای تبیین حركت جوهری جسم، باید به محرك فراتر از جسم یعنی مجرد متوسل شد، علت مجرد با جعل بسیط جوهر جسم و صورت جسمیه را خلق و متحرك می‌گرداند.
2. از آنجا كه جوهر جسم در هر لحظه متحرك است، در هر لحظه به وجود محرك نیازمند است و مطابق اصل فلسفی معیت علت و معلول و استحاله انفكاك معلول از علت و بالعكس، در حین حركت جوهر جسم باید در همان حین نه پیش از آن محرك حركت جوهری وجود داشته باشد و آن طبیعت و صورت نوعیه جسم است كه آن نیز معلول علت مجرد است.
آنچه در اشكال از تسلسل علل حركت تبیین شد، به علل معده و زمینه ساز حركت برگشت می‌كند كه می‌تواند پیش از حركت فرض شود، اما علت حركت باید با خود حركت همراه و هم‌زمان باشد. (30) و گفته شد كه علت حركت جوهری «عقل فعال» و «جوهر مفارق» است.
پس با نگاهی كه با حركت جوهری به اصل حركت و نیاز آن به محرك داریم، نه تنها برای حركت نخستین جهان باید به محرك مجردی نیازمند باشیم، بلكه برای تبیین حركت جوهری در هر آن نیز به محرك مفارق و مجرد نیاز است.
3. نكته سوم در بطلان فرض تسلسل علل معده و فاعلی است، چرا كه جسم‌های متحرك هر چند در مجموعه بی‌شمار جمع شوند، اما باید یك مبدأ و نقطه‌ی آغازینی داشته باشند كه آن جسم، جسم نخستین باشد و پیش از آن هیچ جسمی وجود نداشته باشد، در این فرض چگونه می‌توان حركت جسم نخستین را توجیه كرد؟! اینجاست كه باید یك محرك مجرد فرض گرفت.
اما اگر گفته شود كه وجود اجسام متحرك به نقطه‌ی آغازینی منتهی نمی‌شود و تسلسل‌وار به پیش می‌رود، مانند سلسله وجودهای امكانی حوادث كه به صورت لایقفی ادامه دارد و نمی‌توان بر حدوث جهان نقطه‌ی آغازینی فرض كرد كه جهان پیش از آن هستی نداشته باشد، در این صورت باید گفت این فرض متسلسل تنها حركت عرضی را تبیین می‌كند، و حركت جوهری جسم بدون توجیه باقی می‌ماند، مگر این كه به محرك مجرد متوسل شد.

شبهه چهارم: چگونگی صدور حركت از محرك مجرد

در تقریر برهان و همچنین نقد شبهات اشاره شد كه: «علة المتغیر متغیر» یعنی علت تغییر و حركت خود نیز باید متغیر و متحرك باشد تا بتواند به شیء دیگر حركت بخشد، با این پیش فرض این سؤال مطرح می‌شود كه برهان در صدد اثبات محرك نخستین بود كه خود وجود مجرد یعنی غیرمتحرك و ثابت دارد، مثلاً حركت‌های جهان را عقل دهم و فعال یا خداوند آفریده است كه خود مجرد وغیرمتحرك‌اند، به نظر می‌رسد اصل برهان دچار اشكال است، زیرا از یك سو درصدد اثبات محرك مجرد است و از سوی دیگر تأكید می‌كند كه علت حركت خود باید متحرك باشد. (31)
به دیگر سخن، اگر صدور حركت از محرك غیرمتحرك جایز است، چرا برای اثبات محرك نخستین گفته شد كه صدور حركت از شیء ثابت و غیرمتحرك ممكن نیست، وگرنه فاقد شیء معطی شیء می‌شود. با این فرض (صدور حركت از ثابت) می‌توان صدور حركت‌ها را به جسم ثابت مثل جوهر اشیاء- بنابر نظریه‌ی فلاسفه‌ی پیش از صدرالمتألهین- نسبت داد و به فرض محرك مجرد نیازی نیفتد.
اما اگر صدور حركت از محرك غیرمتحرك و مجرد جایز نباشد، پس چگونه حركت اولیه از علت مجرد نخستین صادر شده است؟

پاسخ شبهه

از نقد شبهات گذشته پاسخ این اشكال برمی‌آید و در اینجا نیز اشاره می‌شود: اصل فلسفی «علة المتغیر متغیر» یك اصل درست و صادق است، اما باید توجه شود كه اعتبار و قلمرو آن بر حركت‌های عرضی و غیرذاتی شامل می‌شود. مثلاً برای حركت دادن یك سنگ اهرم، نیز باید مقداری حركت كند، اما حركت‌های ذاتی و به تعبیر فلسفی حركت جوهری تنها به علت هستی‌بخش و نه محرك نیاز دارند، مثلاً زوجیت و حرارت كه لازمه‌ی عدد چهار و آتش است، تنها به وجود عدد چهار و آتش نیازمند است و فاعل تنها عدد چهار و آتش را خلق می‌كند و به تبع آن زوجیت و حرارت نیز متحقق می‌شود، مثال دیگر آن شیرینی عسل است، آیا زنبور عسل یك بار تولید عسل و بار دوم تولید شیرینی می‌كند یا دو حالت فوق با یك جعل و تولید انجام می‌شود. در اصطلاح فلسفی از این خلق به «جعل بسیط» تعبیر می‌شود كه مقابل «جعل مركب» است مانند خلق اصل انسان و سپس خلق سایر اعضای تكمیلی آن مثل دندان كه درواقع دو خلق و دو جعل وجود دارد.
اما حركت ذاتی كه شامل نخستین حركت جسم می‌شود، چون جسم همیشه با تغییر و حركت ملازم و معجون است، آفریدگار جسم، تنها با جعل بسیط، اصل وجود جسم را خلق می‌كند و به تبع آن حركت جسم نیز خود به خود خلق و متحقق می‌شود مانند حرارت و آتش، بعد از این خلق، حركت‌های عرضی صورت خارجی به خود می‌گیرند و باید به محرك متغیر نسبت داده شوند، اما حركت اولیه به دلیل خلق با خود جسم، تنها به علت فاعلی و نه محرك نیازمند است.
حركت جوهری نیز چون در واقع یك نحو وجود (تدریجی و تبدیل قوه به فعل) است، به جاعل بسیط و به تعبیری به علت فاعلی نیازمند است، علت مجرد در هر لحظه با خلق مداوم جوهر اشیاء در ضمن آن، حركت جوهری را نیز خلق می‌كند.
بنابراین صدور حركت از جوهر مجرد و ثابت با تبیین فوق (جعل بسیط) امر ممكن و معقولی است و در این صورت حركت‌های عرضی به طبیعت و جوهر اشیاء كه متغیر است، نسبت داده می‌شود و جوهر اشیاء با خلق بسیط به جوهر مجرد مستند می‌شود. این بحث در فلسفه تحت عنوان «ربط متغیر به ثابت» مورد توجه فلاسفه قرار گرفته و ما به همین مختصر بسنده می‌كنیم. (32)

شبهه دیگر

برخی از مروجان شبهه فوق متفطن ضعف اشكال خود شده و شبهه جدیدی را مطرح می‌كنند و آن این كه اگر حركت نه از متحرك بلكه از ثابت منتقل شود، دیگر وجود حركت در جهان چیز غریبی نمی‌نماید كه برای توجیه آن به عنصری غیر این جهانی نیاز داشته باشیم. (33)
در پاسخ این شبهه باید گفت، مطابق حركت جوهری همه اشیاء و عناصر تشكیل دهنده این جهانی یعنی عالم ماده، متغیر و متحرك است، ما نمی‌توانیم روی جسمی انگشت بگذاریم و آن را ثابت و ساكن فرض كنیم، لذا برای توجیه حركت و نیاز آن به محرك به عنصر غیر این جهانی نیازمندیم.
نكته دیگر این كه بعضی در نقد برهان حركت توهم می‌كنند كه این برهان به طور مستقیم درصدد اثبات خداوند به عنوان محرك نخستین است، لكن گفته شد كه برهان حركت تنها در مقام اثبات محرك نخستین به عنوان علت مجرد است و با اثبات وجود مجرد و غیرمادی با كمك برهان امكان وجود خداوند اثبات می‌شود.

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ک: اسفار، ج3، ص75.
2. ر.ك. بوعلی سینا، طبیعیات شفا، فن اول طبیعیات، مقاله 2، فصل3.
3. ر.ک: پیر روسو، از اتم تا ستاره و نیز: آزمایش‌های اتمی، سیداحمد صفایی، علم كلام، ج1، ص134؛ منوچهر بهرون، ماده، انرژی و جهان هستی، ص90-72.
4. تغییر واقع در عالم ماده دو قسم است، قسم اول تدریجی است كه از آن به حركت تعبیر می‌كنند. قسم دوم دفعی است، مانند تبدیل آب در صد درجه به بخار كه به صورت دفعی و ناگهانی صورت می‌گیرد و از آن به «كون و فساد» نام برده می‌شود. در قسم اول بین حركات هیچ فاصله‌ای از قبیل سكون وجود ندارد اما در قسم دوم سكون حاصل می‌شود. مثال آن ثانیه شمار ساعت است. اگر عقربه آن بدون توقف به آرامی طی مسیر كند، حركت است، اما اگر با توقف و جهش تغییر مسافت كند، بر آن حركت صدق نمی‌كند.
5. ر.ک: اسفار، ج3، ص24 و ص21-30؛ النجاة، ص105؛ المباحث المشرقیه، ج1، ص547؛ آموزش فلسفه، ج2، درس 55.
6. ر.ک: اسفار، ج3، ص4-61 و 101؛ نهایة الحكمة، مرحله9، فصل8؛ مرتضی مطهری، حركت و زمان در فلسفه اسلامی، ج2، ص88 به بعد؛ جوادی آملی، ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد، ص194؛ مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج2، درس59. در این جا به مهم‌ترین ادله فلسفی حركت جوهری اشاره می‌شود:
الف) حركت در اعراض وجود دارد، و خود اعراض معلول طبیعت و جوهر جسم است، و چون علت متغیر باید خود نیز متغیر باشد، پس جوهر نیز متغیر و متحرك است.
ب) اعراض از مراتب وجود جوهر است، برای وجود نفسی اعراض عین وجود آن برای موضوعاتشان است. تغییر و تجدد اعراض بدون تغییر موضوعاتشان تمام نمی‌شود.
ج) هر موجود مادی، دارای بعد و امتداد گذرا و اجزاء گسترده و جاری در بستر زمان است، لازمه آن این است كه جزء بالقوه‌ای از آن تحقق و بعد معدوم نشود، جزء دیگر تحقق نمی‌آید. و این یعنی حركت جوهری.
7. ر.ک: ارسطو، طبیعیات، ص299 و متافیزیك، ص397؛ بوعلی سینا، المبدأ و المعاد، ص34؛ اسفار، ج3، ص38؛ مرتضی مطهری، حركت و زمان در فلسفه اسلامی، ج1، ‌ص107 و 114.
8. اسفار، ج3، ص270 و 68، ج1، ص211.
9. ر.ک: اسفار، ج3، ص38؛ مطهری، حركت در فلسفه اسلامی، ج1، ص94.
10. ر.ک: جوادی آملی، تبیین براهین اثبات خدا، ص6-171، لكن متقدمان عدم امكان و قابلیت جسم مادی برای حركت بخشی این همه حركت اعراض در دنیا را پیش فرض گرفته بودند، از طرف آنان می‌توان چنین استدلال نمود كه چون عرض با خود جسم یكی است، لذا جسم نمی‌تواند هم متحرك یعنی قابل حركت و هم محرك یعنی فاعل حركت باشد، پس حركت جسم به محرك غیرجسمی نیازمند است با این وجود شبهه ازلی بودن ذات مادی و عدم نیاز آن به علت مجرد باقی است.
11. كاپلستون، تاریخ فلسفه، ج1، ص68 و 61.
12. www. kaafar. netfrims. com/baad/harkat. htm
13. این اصل در قرون اخیر با تحقیقات عالی دو عالم شهیر جهان یعنی گالیله و نیوتن به تكامل رسید. گالیله در كتاب خود به نام «دو علم جدید» می‌گوید: «سرعتی كه به جسم متحركی داده می‌شود، تا موقعی كه علل خارجی كند یا تندكننده دور نگاه داشته شود، ثابت می‌ماند. از همین جا نتیجه گرفته می‌شود كه حركت در امتداد سطح افقی ابدی خواهد بود، به هنگامی كه سرعت یكنواخت باشد، نمی‌تواند زیاد یا كم شود و بنابراین از بین برود»، (نقل از: آلبرت انیشتین و لئوبولدا ینفلد، تكامل علم فیزیك، ص25).
اصل اول قانون حركت مكانیكی نیوتن نیز چنین است: «هر جسمی بر حالت سكون یا حركت یكنواخت خود باقی می‌ماند، مگر این كه قوایی بر آن كارگر بیفتد كه مجبورش سازند كه حالت سكون یا حركت خود را تغییر دهد». (لینكلن بازنت، جهان و انیشتین، ص85). راسل نیز قانون اول حركت را با برهان حركت ناسازگار توصیف می‌كند. (تاریخ فلسفه غرب، ج1، ص303 و ج2، ص741).
14. ر.ک: عبدالحسین مشكوة الدینی، نظری به فلسفه صدرالمتألهین،‌ ص57 و تأثیر و مبادی آن، ص18.
15. ر.ک: راسل، تاریخ فلسفه غرب، ص142.
16. ر.ک: مرتضی مطهری، حركت و زمان در فلسفه اسلامی، ج4، ص 270 تا 303.
17. ر.ک: علم الطبیعه، ص362 و 363. (به نقل از: عبدالحسین مشكوة الدینی، تأثیر و مبادی آن، ص157) و نیز تكوین علم جدید، ص30 و 42.
18. ر.ک: اسفار، ج3، ص 48، 62 و 64؛ مرتضی مطهری، حركت و زمان، ج1، ص91، 175 و 291.
19. ر.ک: بوعلی سینا، النجاة، ص241؛ طبیعیات شفا، مبحث خلأ؛ اسفار، ج3، ص 217.
20. نقل از: ادوین آرتور برت، مبادی مابعدالطبیعه علوم نوین، ص265.
21. برای توضیح بیشتر ر.ک: علم شناسی فلسفی، ص150.
22. علوم تجربی از تبیین چرائی راز و رمز قوانین طبیعت عاجز است، مانند این سؤالات:
الف) اتودینامیسم انرژی كه ماده خام اتم‌ها است، اگر اقتضاء ذاتی دارد كه انرژی به صورت الكترون منفی (نگاتن) تكاشف كند، كدام نیرو تكاشف به صورت (پروتن) یا نوترون را ایجاد كرد؟
ب) اگر به جبر ذاتی اتودینامیسم الكترون‌ها اقتضا دارد كه یك الكترون منفی (نگاتن) با یك پروتن اجتماع كنند كه در نتیجه اتم هیدروژن حاصل شود، چه نیرویی برای گرد آوردن نگاتن‌ها و پروتن‌ها از یك تا نود و شش در بقیه عناصر به كار برده شده است.
پ) اگر اتودینامیسم پروتن‌ها و نترون‌ها به جبر ذاتی به طور مساوی پیرامون یكدیگر جمع شده‌اند، كدام نیرو در بعض عناصر آن را به تفاوت گرد آورده است؟
ت) بنابر قوانین فیزیكی، پروتن‌ها كه دارای بار الكتریكی مثبت هستند، باید یكدیگر را دفع نمایند، و برای اتصال دو منبع مثبت، نیرویی بی‌نهایت لازم است، مع الوصف چرا به یكدیگر نزدیك شده، با هم تشریك مساعی می‌نمایند؟
ث) كدام نیروی خارق العاده‌ی قوی‌تر، پروتن‌ها را مجبور كرده كه به تعداد معین دوش به دوش همدیگر انجام وظیفه نمایند؟ با این كه هیچ عامل تولید نیرویی در هسته وجود ندارد.
ج) نیروی خارق‌العاده‌ای كه انرژی پیوستگی هسته نام دارد- و از همین نیرو در بمب اتمی استفاده می‌شود، از كجا آمده است. (نقل از علم الكلام، ج1،‌ ص 8-136).
23. نقل از: ادوین آرتور برت، مبادی مابعدالطبیعه علوم نوین، ص265.
24. تكوین علم جدید، ص30.
25. نقل از: مبادی مابعدالطبیعه علوم نوین، ص265.
26. تاریخ و فلسفه علم، ص200.
27. همان.
28. اسفار، ج3، ص68 و 39؛ نهایة الحكمة، مرحله 9، فصل10؛ جوادی آملی، مبدأ و معاد، ص201.
29. پیشین.
30. ر.ک: مرتضی مطهری، حركت و زمان در فلسفه اسلامی، ج1، ص94.
31. www. kaafar. netfrims. com/baad/harakat. htm
32. ر.ک: اسفار، ج3، ص39، 61 و 68؛ مرتضی مطهری، حركت و زمان، ج1، ص 312.
33. www. kaafar. netfrims. com/baad/harakat. htm

منبع مقاله :
قدردان قراملكی، محمدحسن، (1393)، پاسخ به شبهات كلامی، دفتر اول: خداشناسی، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ سوم