شاعر: زین العابدین آذر ارجمند


یا ربّ الا نتظار تقدیم به پیشگاه مقدس امام عصر ( عجل الله فرجه )


بهار صداقت
دلم شور می زد مبادا نیایی!
مگر شب سحر می شود تا نیایی !؟
مگر می شود من در آتش بسوزم
تو امّا برای تماشا نیایی
تو افتاده تر هستی از اینکه یک شب
به میقات این بی سر و پا نیایی
تو پروانه باشی و یکبار حتی
به شاباش پیوند گلها نیایی ؟!
دروغ است ! این بر نمی آید از تو
بیایی و تا کلبه ما نیایی
بگو خواهی آمد که امکان ندارد
بگویی که می آیم امّا نیایی !!
گذشته ا ست هر چند امروز و امشب
دلیلی ندارد که فردا نیایی
غم و عشق را نیز با خود بیاور
غزل مرد ! یکبار تنها نیایی
چه خوب آمدی ای بهار صداقت
دلم شور می زد مبادا نیایی !