شاعر: حیدر منصوری


جا مانده از خورشیدهای آتشین در باد
یک آفتاب تشنه یک زخمی‌ترین فریاد
اردیبهشتی بود سرشار از حسین عشق
پیچید در آهش عطش‌های تب مرداد
دست یزید فتنه را در شام شب رو کرد
حرفش طنین نور در شب‌های استبداد
ارثی که از آیینه‌ها می‌سوخت در جانش
صد کربلای تشنه را شوق عطش می‌داد
یک حس سرخ نینوایی، یک صدای سبز
در اضطراب خیمه‌ها پیچید یا سجاد