شاعر: معصومه سادات شاکری


میان صاعقه‌ی نیزه‌ها
کسی به روشنایی شهید آب فکر می‌کند
به معصومیت کوچک گهواره‌ای
که جسارت سایه‌های سمج را تاب نیاورد
به سایه‌ی لرزان دخترکی
که گوشواره‌اش را، باد، با خود برد
به چشمان با شکوه ماه قبیله
با دوبال سپید
که خیس از اشک‌های فراموش نشدنی است.
در این فضای مه گرفته از آه و عطش
شمشیرش را که می‌چرخاند
تمام رودهای جهان
تصویر شجاعت مطلق را به یادگاری می‌برند،
حالا بیست سالگی «عون» بوی عنبر گرفته
سبدی از آیه‌های سبز به معراج پیشانی‌اش می‌آید!