شاعر : شرینعلی گلمرادی

 

قتلگاهی ست پر از داغ و نظرها نگران
ظهر تب دار، از این داغ مهیا نگران
دشت‌ها را همه چشم است، همه حسرت و آه
در پی رفتن هفتاد و دو دریا نگران
کربلا، شعله‌ور از حیرت و حیرانی‌هاست
چشم موسی نگران، دیده‌ی عیسی نگران
آسمان تب زده از درد، به خود می‌پیچد
ایستاده ست تن تشنه‌ی صحرا نگران
در پی سوختن آن همه باغ گل سرخ
خاطر مضطرب مریم عذرا نگران
ایستاده ست صبورانه، ولی با اندوه
قامت حیدری حضرت زهرا نگران
سایه افکنده شب فاجعه بر وسعت دشت
آسمان‌ها نگران، عالم بالا نگران
آب، سر می‌کشد از پشت سر شعله به خاک
بر لبش آتشی از آه و دریغا، نگران
ذوالجناح است که با زین نگون آمده است
بی سوار از طرف مقتل مولا، نگران
غزلی بود که نقّاش به تصویر کشید
منم و خیرگی چشم تماشا، نگران