عطش نوش اشکها
تکلیف چیست غیر فراوان گریستن از آسمان بریدن و باران گریستن با ابرها بگو که برایم غزل شوند وقتی که چاره نیست بدین سان گریستن
شاعر: حیدر منصوری
تکلیف چیست غیر فراوان گریستن
از آسمان بریدن و باران گریستن
با ابرها بگو که برایم غزل شوند
وقتی که چاره نیست بدین سان گریستن
در آن غروب غمزده، همراه آفتاب
با یاد خیمههای تو سوزان، گریستن
وقتی فرات با لب تو سازگار نیست
باید به باد گفت که طوفان گریستن...
باید به رود گفت که از شرم سوختن
باید به آب گفت که عطشان، گریستن
دیگر چه جای شرم و حیا، گریه میکنم
رسم است در حضور تو آسان گریستن
ای عشق ای شهید عطش نوش اشکها
ما را رها مکن به پریشان گریستن...
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}