شاعر: سعید ایران نژاد


امشب ای عشق دلم بوی محرم دارد
بی تو، انگار دلم عالمی از غم دارد

دلم امشب به نوا خوانی اشک آمده است
باز عباس غمت، از پی مشک آمده است

ای به قربان عطشناکی تو، آب فرات
نظری کن به لب تشنه و بی تاب فرات

با که گویم غزل غربت غمناک تو را
شعر صد پاره پیراهن صد چاک تو را

آی سردار به خون خفته! سراز خون بردار
جان این زینب آشفته، سر از خون بردار

پای پیراهنت امشب به دل آتش زده است
زخم‌های تنت امشب به دل آتش زده است

غمت امشب به عزاخانه‌ی دل آمده است
خیمه برخاک دل سوخته‌ی من زده است

کربلا مرثیه خوان عطش کودک توست
داغدار گل پرپر شده کوچک توست

تشنه لب بودی تا دشت جنونت بردند
جامه از پیکر آغشته به خونت بردند

بی تو امشب دل من بوی محرم دارد
بی تو انگار دلم عالمی از غم دارد