شاعر: هاشم کرونی


و کلمه‌ها به تماشای آب آمده‌اند
به شکل آینه و آفتاب آمده‌اند
به شکل دشت، به رنگ غروب، اهل نسیم
چه ملتهب و چه بی التهاب آمده‌اند
و کلمه‌های عطش، خون، تبسم و طوفان
چه بی مقدمه، بی اضطراب آمده‌اند
که رنگ شعر به این دشت و کاروان نزنند
که با امام غزل، هم رکاب آمده‌اند
و آفتاب ، غریبانه رفت تا فردا...