مردی که دریای خروشان خواهرش بود
آهنگ باران درصدای مادرش بود
اندیشه‌اش گام کبوتر داشت، اما
برهان طوفان در هوای باورش بود
پیروزی پیکار را درمشت خود داشت
گویا خدا آن روز تنها داورش بود
می‌خواست این بیهوده مردن را بگرید
شوق شهادت رد چشم ترش بود
از خاک تا افلاک، آذین بسته بودند
دانسته بود این جا مسیر آخرش بود
این سنگر آخر وداعی در گلو داشت
آن لاله‌ی خونین نشان پیکرش بود