شاعر: امیر شجاعی نیا


تقویم روی ثانیه‌های شوم، می‌چرخد و هوای خطر دارد
یک کاروان پر از رُزو آویشن، این روزها خیال سفر دارد
تقویم از هزاره‌ی درد و داغ، تقویم از کتیبه و دعوت‌ها
تقویم از خلاصه‌ی یک تاریخ، از لاتهاب و نیزه خبر دارد
از صفحه‌های سرخ همین تقویم، هی می‌چکند خون شقایق‌ها
از هفت خوان حادقه‌ها اماف یک کاروان هوای گذر دارد
این کاروان خلاصه‌ی تنهایی، این کاروان تمامی ریبایی است
این کاروان درون خودش لبخند، با وعده‌های ناب سحر دارد
هفتاد و دو ستاره همین فردا، بر روی نیزه قصد شدن دارد
هفتادو دو ستاره‌ی بی سر، در سرنیزه‌ها سرود ظفر دارد
تقویم روی شصب و کی هجری، می‌چرخد و درون خودش گنگ است
...یا ایها الرسول! مگر خورشید بر روی نیزه حسّ شرر دارد
لب‌های خشک و تشنه‌ی این خورشید، می‌خواند این چنین که قرآن را
حیف است تازیانه از این لب‌ها، هی بوسه‌های سوخته بردارد
بازار شام صحنه‌ی یک خطبه، شامات شاهد فورانی تلخ
یک زن چقدر مثل علی محکم، می‌گوید و دو دیده‌ی تر دارد
عنت به عهدهای شما مردم! لعنت به وعده‌های شما بادا!
طوفان عاد بر سرتان بارد، آیینه‌تان چقدر کدر دارد
ماکاروان حضرت خورشیدیم، در امتداد دور و شفق جاری
آتشفشان گرم صداهامان، در سینه‌های شیعه اثر دارد
کل می‌کشند مرد و زن شامی، زینب ولی سفیر توانمندی است
این زن شبیه فاطمه، مادر، یا مثل ابوتراب پدر دارد
تا سال‌های سال که عاشورا، یک سمبل همیشه‌ی تاریخ است
یک کاروان پر از رز و آویشن، این روزها خیال سفر دارد