شاعر: حسین دارنده


به شکل گیسوی زینب دلی پریشان داشت
نشسته بود و سری در خم گریبان داشت
بلند مثل سپیدار ناگهان رویید
در آن دیار،که رگبار تیغ و طوفان داشت
جهان ندیده از این لاله تازه‌تر هرگز
اگر چه باغ، از این لاله‌ها فراوان داشت!
گرفت رخصت «احلی من العسل» از عشق
که در حمایت آیین عشق فرمان داشت
در آن زمان که جدا می‌شد از قبیله‌ی عشق
هنوز گوشه‌ی چشمی ستاره باران داشت
رکاب، بوسه به زحمت به پای او می‌داد
اگرچه پای شجاعت به فرق کیوان داشت
سوار گشت، سواری که ساعتی دیگر
حسین کرب و بلا یک بغل نیستان داشت!
طنین مبهم یک استغاثه می‌آمد
که سوز آن اثر ناله‌ی یتیمان داشت!
نشست گرد سم اسب و یک نفر، حیران
به روی دست ورق پاره‌های قرآن داشت!