هفتمین فصل غزل
شاعر : شرینعلی گلمرادی
هفت وادی، زیر گام عشق بر پایان رسید
هشتمین نوبت به دست قلّه پیمایان رسید
هشت نوبت، دور گردون فصل سرخ آغاز کرد
آسمان، آغوش، بر اهل شهادت باز کرد
هشت نوبت، عاشقان سردارِ دشت خون شدند
با حضور خویش، در یک ناگهان مجنون شدند
هشت نوبت، روی صحرا رنگ عاشورا گرفت
هشت نوبت، آتش ظهر عطش بالا گرفت
هشت نوبت، خیمهها بی وقفه آتش نوش شد
هشت نوبت، آبروی آبها خاموش شد
هشت نوبت، رودها، محبوس در خنجر شدند
هشت نوبت، نخلهای نوجوان بی سر شدند
هشت نوبت، بی توقّف مرگ باریدن گرفت
رنگ گل در باغها، رنگ پریشیدن گرفت
هشت نوبت، مست میرقصید هر نخل بلند
مثل رقص عاشقانه روی دشت دردمند
هشت نوبت، از کنار خاکدان برخاستیم
جان خود را با لباس آسمان آراستیم
هشت نوبت، انفجار از ما برادر میگرفت
نعشها را آسمان هرچند در بر میگرفت
هشت نوبت، مادران صد چنگ بر گیسو زدند
خواهران گاهی به سینه، گاه بر زانو زدند
این طرف مردانی از اهل خدا استادهاند
مثل اسماعیل، در اوج منا استادهاند
این طرف آواز یاران بوی قرآن میدهد
بوی مسجد، بوی سجده، بوی ایمان میدهد
این طرف تکرار عاشوراست خون و تشنگی
التهاب است، آفتاب است و جنون و تشنگی
این طرف ایمان تلاوت میکند لبهای تیغ
شور میدان دارد این سو، سینههای بی دریغ
غیرت عباس دارد آنکه بر دریا زده ست
آسمان را پاس دارد آنکه بر دریا زده ست
پای زخمی باز میخواند که «یاران! زندهام»
گو نباشد پا، به امداد خدا پایندهام
گو نباشد تیغ، شمشیر زبان مال من است
گو نباشد دست، دست آسمان مال من است
صبر دارد سینهام چون طاقت ایوبها
گو برانگیزد مرا تا خط خون، آشوبها
گو فرو ریزند تیغ و تیرها آمادهام
برنمیگردم که میدانم حسینی زادهام
تن کجا و من که با اهل خطا بیعت کنم؟
عافیت خواهی گزینم روی بر ذلّت کنم
بسترم را مرگ در میدان مهیا کرده است
زندگی را مرگ من، از پیش حاشا کرده است
پیش رو سوداگران مرگ خنجر میکشند
سرخوشند و تیغ بر عبّاس و اکبر میکشند؟
آن طرف تاریکی دلها غبار انگیخته ست
در جوار آب دریا، شعله زار انگیخته ست
آن طرف با اقتدا بر شک و تردید آمده ست
آن طرف شب بر مصاف ایل خورشید آمده ست
آن طرف در جوهر شمشیرها تدبیر نیست
آن طرف شمشیر بسیار است، اما شیر نیست
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}