یک نیستان غریبی
ستم بود و آتش، ستم بود و خنجر ستم بود و قنداقهی سرخ اصغر ستم بود و غربت، ستم بود و ناله ستم بود و فردای دلگیر خواهر
شاعر: مرضیه آرایش
ستم بود و آتش، ستم بود و خنجر
ستم بود و قنداقهی سرخ اصغر
ستم بود و غربت، ستم بود و ناله
ستم بود و فردای دلگیر خواهر
ستم بود و فردا میان اسیران
غریبی و بر روی سر نیزهها، سر
ستم بود و تنها صدایی شکسته
که فریاد میزد: برادر! برادر!
بمان کربلا یک نیستان غریبی است
بمان تو بمان تو بمان جان مادر
بمان سهم من جز غریبی نبوده ست
ببین نعش قاسم، ببین نعش اکبر
ستم بود تنها صدایی شکسته
که فریاد میزد: برادر ! برادر...
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}