آداب و آئين نگارش و نگاهدارى كتاب(1)

نويسنده:سيد محمد باقر حجتى (حسينى )
مباحث مربوط به آنها در طى بيست و پنج مسئله گزارش ميشود.

موضوع كتابت و نگارش از ارجمندترين و مهمترين مطالب دينى و بزرگترين عامل صيانت نگهبانى شريعت مقدس اسلام است ، شريعت مقدس و قوانين الهى كه از كتاب (قرآن )، و سنت ، و مجموعه اى از علوم شرعى ملهم از آندو، و نيز آن سلسله از معارف عقلى كه فهم و شناخت كتاب و سنت بدآنها وابسته است ، تشكيل مى شود.
حكم و قانون كتابت و نگارش - بر حسب اهميت علمى كه نگارش مى يابد - به چند قسم تقسيم مى گردد:
1- چنانچه فراگرفتن آن علمى كه نگارش مى يابد، واجب عينى باشد، نگارش آن نيز واجب عينى است ؛ زيرا حفظ و نگاهبانى چنين علمى ، متوقف بر نگارش ‍ آن مى باشد.
2- اگر تعلم آن علم ، در حد واجب كفائى باشد، كتابت و نگارش آن نيز، واجب كفائى است .
3- و اگر يادگيرى آن علم ، مستحب باشد، نگارش آن نيز مستحب خواهد بود.
ولى بايد گفت كه مسئله نگارش در رابطه با قرآن و حديث در زمان ما، يعنى (عصر مؤ لف ) - بطور مطلق يعنى بدون هيچ قيد و شرطى - واجب و ضرورى است ؛ زيرا اگر ما مناطق و اقطار مختلف جهان را در نظر گيريم به اين حقيقت واقف مى گرديم كه كتب دينى ، چنان دچار كمبود كمى و كيفى است كه مى توان گفت تاكنون در اداء و اداء چنين تكليفى - كه داراى وجوب كفائى است - كارى رسا و كامل انجام نگرفته و به اداء وظيفه واجب كفائى قيام نشده است ، به ويژه در مورد كتب تفسير قرآن و حديث كه در واقع آثار اين دو علم رو به آشفتگى و فرسودگى نهاده ، و اعلام و رايات آن دستخوش واژگونگى گشته و دچار سرنگونى شده است . لذا در چنين دوره و زمانه اى بر هر فرد مسلمان كارآمد، واجب كفائى است كه دست اندر كار نگارش و حفظ و صيانت و تصحيح و روايت مطالب اين دو علم گرانقدر شده ، و در اين جهت از بذل هر گونه مساعى دريغ نورزد.
از جمله قواعد قطعى و مسلم اين است كه اگر در اداء تكليفى كه داراى وجوب كفائى است ، در حدى - كه حوائج مردم از رهگذر آن تاءمين گردد - قيام و اقدامى نشود بايد همه افراد جامعه نسبت به آن ، احساس وظيفه و مسئوليت نمايند و در انجام آن بكوشند؛ و در صورتيكه نسبت به آنها كوتاهى و سهل انگارى شود همگى مجرم و گناهكار خواهند بود.
بنابراين ، تكاليفى كه به عنوان واجب كفائى در عهده مردم قرار گرفته است تا وقتى كه فرد و يا افراد كارآمد و باكفايتى درباره آنها اقدام نكنند، و نياز مردم را در رابطه با آن برطرف نسازند، مسئوليت اداء آنها - همسان و هموزن با واجب عينى - بر دوش همه افراد، سنگينى مى كند كه بايد آنها را انجام دهند.
علاوه بر اين ، درباره كتابت و نگارش آثار دينى و علمى ، احاديث فراوانى به چشم مى خورد كه بر طبق آنها مسئله نگارش ، مورد تشويق و تحريص قرار گرفته و پاداش مهمى در برابر اداء اين وظيفه دينى مقرر شده است ، از آن جمله پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود:
((علم و دانش را به بند آريد و از آن صيانت و نگاهبانى كنيد.)) عرض كردند: راه و رسم به بند كشيدن علم و دانش چيست ؟ فرمود: ((كتابت و نگارش ‍ آن (1) )) (كه اين كار از تداوم و استمرار و بقاء علم و دانش ، صيانت مى كند).
روايت شده است كه مردى از انصار حضور پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) مى رسيد و در مجلس او شركت مى جست و سخنانى از آن حضرت مى شنيد كه سخت او را به وجد مى آورد و براى او شگفت انگيز مى نمود بطوريكه شيفته سخنان آن حضرت مى شد؛ ولى نمى توانست آنها را به خاطر بسپارد: لذا نگرانى خود را از جهت ضعف و كمبود حافظه ، با حضرت در ميان گذاشت ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به او فرمود: براى حفظ و نگاهدارى اين سخنان ، از دست خويش مدد گير و به دستش اشاره فرمود كه گفتار و بياناتش را بنويسد(2) .
حسن بن على يعنى امام مجتبى (عليه السلام ) فرزندان و خواهرزادگان خود را فرا خواند و به آنها فرمود: اگرچه شما هم اكنون به عنوان افراد كوچك و خردسال فاميل و قوم خويش خود به شمار مى آييد، ولى اين اميد هم وجود دارد كه بزرگان قوم و گروهى ديگر باشيد؛ لذا بر شما لازم است كه علم و دانش را فراگيريد. و اگر در جمع شما كسانى ديده شوند كه نتوانند علم و دانش را فراگيرند و يا در خاطر بسپارند بايد به نگارش علم قيام كرده و آن نوشته علمى را در خانه هاى خويش قرار داده و از آن نگهبانى كنند(3) .
ابى بصير مى گويد از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود: ((براى نگارش (حقايق دينى ) دست به كار گرديد؛ زيرا شما نمى توانيد اين حقايق را - جز از طريق نگارش آن - در خاطر خود حفظ نموده و از آن نگاهبانى كنيد(4) )).
و همو فرمود: ((جان و دل و روح انسان ، بر نبشتار تكيه كرده و بدان آرام و اطمينان مى گيرد(5) )).
از عبيد بن زراره روايت شده است كه امام صادق (عليه السلام ) فرمود: ((كتابها و نبشتارهاى خود را حفظ كنيد و از آن نگاهدارى نمائيد؛ زيرا در آينده نزديكى بدان نياز پيدا مى كنيد(6) )).
مفضل بن عمر گفت ، امام صادق (عليه السلام ) به من فرمود: ((دست اندر كار نگارش باش ، و علم و آگاهى خود را ميان برادران ايمانى خود منتشر ساز؛ و چون از دنيا بروى ، براى فرزندانت اين نبشتارها را به ارث گذار؛ زيرا روزگارى پرآشوب در پيش است كه مردم - جز با نوشته ها و كتب خود - نمى توانند خويشتن را با چيز ديگرى ماءنوس و سرگرم سازند(7) )).
مرحوم صدوق در كتاب ((امالى )) با اسناد خود به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) آورده است كه آنحضرت فرمود: ((آنگاه كه يك فرد مؤ من از دنيا مى رود حتى اگر برگى از نبشتار از خود باقى بگذارد، نبشتارى كه مطالب علمى در آن انعكاس يافته است ، اين برگ بصورت پرده و حفاظ و سپرى ميان او و ميان آتش جهنم خواهد بود، و او را صيانت خواهد كرد. و خداوند متعال در برابر هر حرفى كه در آن نگارش يافته است ، شهرى گسترده تر از دنيا و آنچه در آنست به وى عطا مى كند.
و اگر كسى لحظه اى در حضور عالم و دانشمند بسر برد، فرشته اى از جانب خداوند متعال به او چنين خطاب مى كند: ((چون تو در كنار بنده من جلوس ‍ كردى ، به عزت و جلال خود سوگند ياد مى كنم كه ترا در معيت او در بهشت سكنى دهم ، و در اين كار هيچ ايراد و اشكالى بر من وارد نيست (8) )).

بر هر نويسنده اى لازم است كه خداوند متعال و خواسته او را خالصانه ، هدف نگارش خويش قرار دهد - چنانكه بر او لازم است در دانش آموختن و طلب علم نيز داراى خلوص نيت باشد؛ زيرا كتابت و نگارش به عنوان يك امر عبادى و نوعى از تحصيل و صيانت علم و دانش به شمار مى آيد. اگر كسى در مسئله كتابت و نگارش ، جز خداوند متعال ، امثال : حظوظ و بهره هاى نفسانى و لذتها و بالاخره مطامع دنيوى را هدف و منظور خود قرار دهد، همانند كسى است كه در طلب علم ، چنين اهدافى را در مد نظر خود قرار داده باشد. (مسلما چنين فردى - كه در كار نگارش و نويسندگى ، خود را به رنج وامى دارد - بهره و نصيبى در آخرت نداشته ، و در مسير كوشش خود با ناكامى مواجه خواهد بود).
قبلا در بحثهاى مربوط به آداب تعليم و تعلم ، مطالبى درباره اهميت اخلاص نيت و حس جهت يابى مشروع ، مطالبى بيان شد كه اگر انسان در اين مسير مقدس ، داراى هدفى غيرالهى باشد، شايسته نكوهش است . و بيان شد كه اين گونه افراد به كيفرهاى اخروى و معنوى تهديد شده اند. و همان گزارشى كه قبلا در مسئله لزوم خلوص نيت در امر دانش آموختن بيان شد درباره موضوع كتابت و نگارش نيز جارى است .
تهديد و نكوهش و يا تشويق و ستايشى كه در مورد دانش جوئى و علم اندوزى براى غير خدا يادآورى شد؛ در مورد كتابت و بازده خير و شر آن فزونى مى يابد؛ به اين صورت كه كاتب و نويسنده ، با دست خود حقائقى را مى نگارد كه ممكن است نبشتار او در روز قيامت به عنوان حجت و دليلى به نفع و يا ضرر او درآيد.
پس بايد نويسنده دقت كند كه چگونه مطالبى را مى نگارد، و بر نبشتار او چه نتايجى از لحاظ خير و شر مترتب است ، خير و شر و يا بدعت و سنتى كه همزمان با حيات او و نيز پس از مرگ او، در مدتهاى دور و درازى مورد عمل و استناد قرار مى گيرد.
بنابراين ، نويسنده كتاب و يا نگارنده هر مطلبى بايد متوجه باشد كه در پاداش كسانى كه از نوشته او بهره مند مى گردند و آنرا ماءخذ و دستاويز كار خود قرار مى دهند، و در وزر و گناه مردمى كه از رهگذر نوشته او دچار آن مى شوند، سهيم و شريك خواهد بود.
پس بايد هر نويسنده اى ، دقيق بنگرد كه چه انگيزه و علتى او را به نوشتن وامى دارد، و بايد بداند كه پاداش نگارش مطالب سودمند دينى - احيانا - در برخى از موارد، فزونتر از پاداش علم و دانش مى باشد؛ چون نبشتار مفيد - از لحاظ امكان انتفاع بيشتر، و دوام و استمرار منافع آن - بر علم و دانشى كه شفاها به ديگران منتقل مى شود، داراى اهميت فزونترى است ، به همين جهت است كه در منطق حديث ، نوشته هاى دانشمندان دينى بر خون شهداء و جانبازان راه حق مزيت دارد؛ زيرا نوشته هاى دانشمندان - پس از مرگ آنها نيز - به مردم سود مى رساند، و سود آن استمرار دارد؛ ولى براى خون شهداء - پس از مرگ آنان - چنين منافع و مزايائى پربار و مستمر وجود ندارد.؟!

بايد دانشجو در فراهم آوردن كتب علمى سودمندى كه مورد احتياج او است - به قدر امكانات خويش - اهتمام ورزد، و از راه نگارش و خريدن (9) - و اگر نه ، با اجازه و عاريه گرفتن كتب مورد نياز - كوشش خود را به كار گيرد؛ زيرا كتب سودمند علمى ، ابزار تحصيل علم مى باشد.
در دوره هاى سابق براى جمع كثيرى از فضلاء و فرزانگان علمى اين حقيقت به تجربه رسيد، و نيز بسيار اتفاق افتاد كه آنان در سايه جمع آورى كتب سودمند و مورد نياز، از لحاظ علمى به ترقيات و پيشرفتهائى فزاينده و جالب توجه نائل شدند؛ در حاليكه چنين توفيق و پيشرفتى - براى كسانى كه موفق به تهيه كتب مورد نياز نشدند - دست نداد. در اين باره داستانهاى فراوانى وجود دارد كه نقل و گزارش آنها موجب اطاله سخن خواهد گشت (10) .
ضمنا بايد بدانيم كه شايسته نيست دانشجو، حظ و نصيب خود را از لحاظ علم و فهم صرفا به فراهم آوردن كتب و افزودن شمار آنها محدود و منحصر كرده و خويشتن را به داشتن كتب متعدد و فراوان ، دلخوش سازد؛ بلكه او - علاوه بر اهتمام به جمع آورى كتب مورد نياز - به كوشش و تحمل رنج تحصيل علم و مطالعه و جلوس در محضر استادان ، نيازمند است . شاعرى در اين مورد (مبنى بر اينكه صرف جمع آورى كتب نمى تواند، توان علمى و حوائج معنوى و روحى انسان را برآورده سازد) مى گويد:
(( اذا لم تكن حافظا واعيا
فجمعك للكتب لاينفع ))
اگر در فهم و درك و دريافت و حفظ مطالب علمى ، كوشا نباشى ، صرف جمع آورى كتب به تو سودى نمى رساند.

تا وقتى كه دانشجو قادر به خريدن و يا امانت گرفتن كتاب و يا امثال آن مى باشد نبايد خود را به نسخه بردارى از آن سرگرم سازد؛ زيرا اشتغال به تحصيل علم ، مهمتر و پرارزش تر از استنساخ كتب است .
اما چنانچه خريدن كتب براى دانشجو امكان پذير نباشد، به اين معنى كه دانشجو، فاقد امكانات مالى است و يا اينكه افراد دست اندر كار استنساخ كتب ، كمياب اند، مى تواند كتاب مورد نظر خود را به منظور استفاده خويش استنساخ نمايد. و نيز در صورتيكه واجد امكانات مالى براى خريدن و تملك كتاب باشد نبايد با عاريه گرفتن آن ، خويشتن را قانع سازد. و اگر ناگزير به استنساخ كتاب باشد بايد بدان همت گماشته و در تكميل آن بكوشد؛ چون خداوند متعال نيز او را از مدد خويش بهره مند كرده و حظ و بهره او را نسبت به علم و دانش در اين مسير، ضايع نمى سازد؛ زيرا جز به علت كسالت و تن آسانى - حظ و نصيب انسان در زندگانى ، ضايع نمى گردد. اگر كسى وقت و فرصت خود را بپايد و قدر عمر را بشناسد به هدف خويش دست مى يابد. در اين باره قبلا مطالبى سودمند و سخنانى مناسب ، به نظر مطالعه كنندگان رسيد.

اگر كسى كتاب را به ديگران عاريه دهد، به گونه اى كه خود از رهگذر عاريه دادن كتاب خويش ، متضرر نگردد و شخصى كه آنرا عاريه مى گيرد به كتاب زيانى نرساند، چنين كارى بسيار بجا و به مورد مى باشد، و به عنوان يك عمل ((مستحب مؤ كد))، اجر و پاداش جالبى را به دنبال دارد؛ زيرا امانت دادن كتاب ، نوعى از اعانه علمى ، و معاضدت و هميارى در كار نيك ، و مساعدت به احسان و تقوى به شمار مى آيد. علاوه بر آنكه عاريه دادن هر چيزى كه مورد نياز ديگران مى باشد، پاداش آفرين و داراى فضيلت است .
يكى از پيشينيان گفته است : ((عاريه و امانت دادن كتب به ديگران ، موجب خير و بركت و فزونى سرمايه هاى علمى و انسانى مى گردد)).
دانشمند ديگرى گفته است : ((اگر كسى از بذل علم و دانش دريغ كند و از عاريه دادن كتاب ، بخل ورزد؛ به يكى از عواقب و فرجام هاى نامطلوب ، دچار مى گردد: 1- نسبت به آن علم و كتب و يا محتواى آن ، گرفتار نسيان و فراموشى مى شود. 2- و يا تا وقتى كه زنده است از اين علم و كتب ، سودى نمى برد. 3- و سود نابرده از اين كتب ، مى ميرد و يا آنكه كتابهاى او از ميان مى رود.
ضمنا بايد متذكر شد كه اگر كسى به عاريه گرفتن كتاب از كسى ديگر موفق گشت بايد از عاريه دهنده - به خاطر احسانش - تشكر كند، و پاداش نيكى او را عملا و لسانا بپردازد.

كسى كه كتابى از ديگرى به امانت و عاريت مى گيرد بايد در حفظ و صيانت آن بكوشد كه مبادا تلف شود و يا عيب و نقصى در آن پديد آيد. او نبايد كتاب را حبس كرده و نگاهدارى آنرا طولانى سازد؛ بلكه بايد آنرا پس از رفع احتياج به صاحب آن برگرداند. و آنگاه كه نياز خويش را از كتاب برگرفت به چند دليلى كه ذيلا ياد مى شود نبايد آنرا نزد خود نگاهدارد:
1- حبس كتاب ، موجب مى شود كه صاحب آن احيانا بدان نياز پيدا كند، ولى نتواند بهره خويش را از آن برگيرد.
2- اين كار باعث مى شود كه عاريه گيرنده كتاب در استفاده از آن دچار سستى و ملال خاطر گردد.
3- حبس كتاب و عدم اعاده سريع آن احيانا موجب مى شود كه صاحب كتاب از عاريه دادن آن به ديگران استنكاف و دريغ نمايد.
اگر صاحب كتاب ، بازگشت آنرا از امانت گيرنده مطالبه كند - از آن پس - حبس و نگاهدارى آن حرام مى گردد، و نيز موجب ضمان او خواهد بود. (به اين معنى كه حتى اگر بدون افراط و تفريط، كتاب عاريتى از ميان برود و يا دچار نقص و عيب گردد امانت گيرنده ، ضامن جبران آن مى باشد).
از بزرگان سلف ، سخنان فراوانى به نظم و نثر، جلب نظر مى كند كه آنها را در مقام نكوهش مماطله در رد و اعاده كتب عاريتى اظهار داشته اند. و نيز همان بزرگان يادآور شده اند كه افراد زيادى به خاطر حبس كتاب و سهل انگارى در حفظ و صيانت آن و عدم اعاده به صاحبانش و يا مماطله در اعاده آن ، از عاريه دادن كتب به ديگران امتناع ورزيدند.

كسى كه كتابى را - به عنوان عاريه و يا اجاره - از ديگرى مى گيرد حق ندارد بدون اجازه صاحب آن ، اشتباهات آنرا اصلاح كند، و يا در حاشيه آن چيزى بنويسد. و نيز مجاز نيست در جاهاى سفيد و نانوشته آن - چه در آغاز و چه در پايان صفحه - چيزى را بنگارد، مگر آنگاه كه بداند و احراز كند مالك آن به چنين كارى راضى است .
بايد نوشتن او نيز همانند نوشتن ((محدث )) باشد كه بايد به نوشتن بر همان جزئى كه شنيده است اكتفاء نمايد، يعنى بايد عاريه گيرنده بر حسب آنچه شنيده و به همان اندازه اى كه اجازه دارد روى كتاب عاريتى بنويسد.
عاريه گيرنده نبايد كتاب را سياه و كثيف كند، و يا آنرا - بدون ضرورت - به عنوان عاريه و يا وديعه و امانت در اختيار شخص ديگرى قرار دهد؛ حتى در موردى كه چنين كارى شرعا جائز مى باشد. او همچنين حق ندارد بدون اجازه صاحب آن ، از روى كتاب نسخه بردارى كند؛ زيرا استنساخ از كتاب ، يكنوع بهره بردارى و استفاده ديگرى است كه با بهره بردارى از كتاب به عنوان مطالعه ، فرق دارد و از آن ، سنگين تر و فزون تر است .
اگر كتابى به صورت ((وقف عام )) باشد و بهره بردارى از آن براى افراد مشخصى محدود نباشد، نسخه بردارى از آن - براى كسى كه نگاهدارى كتاب وقفى و انتفاع و استفاده از آن براى وى جائز باشد - بلامانع است . البته بايد اين استنساخ تواءم با حزم و احتياط انجام گيرد. و اگر ناظر كتاب وقفى و يا كسى كه از طرف ناظر، ماءذون و مجاز است داراى اهليت اصلاح كتاب باشد مى تواند آنرا اصلاح كند؛ بلكه مى توان گفت گاهى چنين اصلاحاتى به سر حد وجوب مى رسد. و چنانچه كتاب داراى ناظر خاصى نباشد، حق نظارت بر آن ، با حاكم شرع خواهد بود.
آنگاه كه عاريه گيرنده با اجازه صاحب كتاب و يا ناظر، در صدد استنساخ كتاب برمى آيد، نبايد (از كتاب عاريتى به عنوان زيردستى استفاده كند و) كاغذ را در ميان صفحات آن قرار دهد، و نيز حق ندارد قلمدان را روى آن بگذارد و روى نوشته هاى كتاب ، خط بكشد.
و بطور خلاصه : بايد كتاب را از هر گونه ضايعه - كه ناشى از مسامحه و سهل انگارى و كوتاهى ورزيدن در نگاهدارى آن است - حفظ و صيانت كند.
كيفيت نگاهدارى و صيانت كتب ديگران با كيفيت نگاهدارى كتبى كه ملك شخصى است تفاوت دارد؛ زيرا نوعى از تصرفاتى وجود دارد كه درباره كتب ملكى ، جائز و روا مى باشد؛ ولى همان تصرفات در مورد كتب عاريتى و امانتى روا نيست ؛ به ويژه در مورد كسانى كه در امر نگاهدارى كتب ، سهل انگار هستند؛ چون بسيارى از مردم بيحال و سردمزاج در مورد كتابهاى خود تصرفات و روش هائى تحقيرآميز و نامناسب در پيش مى گيرند (و از كتابهاى شخصى به گونه اى بهره كشى مى كنند) كه در مورد كتاب هاى امانتى و عاريتى ، اعمال چنين روش هائى به هيچ وجه روا نمى باشد.

هنگام نسخه بردارى از كتاب و يا مطالعه آن ، نبايد آن را به صورت باز و گسترده بر روى زمين قرار دهد؛ بلكه موظف است - به همان صورتى كه معمول و متداول مى باشد - آنرا ميان دو كتاب و يا روى ميز مخصوص به كتاب ، يعنى ((رحل )) بگذارد تا رشته ها و پيوندهاى اوراق آن از هم گسيخته نشود و جلد و برگهاى آن سائيده و فرسوده و پاره نگردد.

وقتى كه مى خواهد كتاب را در كنار كتب ديگر قرار دهد و آنها را پهلوى هم بچيند بايد اين كار را روى ميز و يا تخته چوب و يا تخت بند و امثال آن بگذارد. بهتر است ميان كتب و زمين فاصله اى وجود داشته باشد و آنها را در جائى مرتفع تر از زمين بگذارد تا دچار رطوبت و آبديدگى و سائيدگى نشود.
اگر مى خواهد كتاب ها را روى تخته چوب مرتب سازد بايد زير و روى آن با عائقى صاف پوشانده شود، و نيز بايد ميان كتاب و چيزى كه ممكن است احيانا بدان صدمه اى وارد سازد و همچنين ميان كتاب و تكيه گاه آن ، ديواره و مانند آن ، قرار دهد كه موجب فرسايش و سائيدگى كتاب نگردد.
لازم است در امر چيدن و نهادن كتب ، ادب و نزاكت را از لحاظ ارزش و حيثيت علوم و شرف آنها و شرف مصنفان و مؤ لفان آنها، رعايت كند. بنابراين بايد ارزشمندترين و شريف ترين كتاب را بر روى همه كتابها قرار داده ، و بقيه كتب را بر حسب ارزش و اهميت مذكور، به تدريج بر روى هم بچيند.
اگر در ميان كتب ، قرآن كريم وجود داشته باشد بايد آنرا بر فراز همه كتب و بر تارك تمام آنها قرار دهد؛ ولى بهتر است قرآن كريم را در كيف دسته دار بر ميخ آهنين و يا هر نوع ميخى كه بر روى ديوار طاهر كوبيده شده است بياويزد؛ و به ترتيبى كه در زير ياد مى شود كتابهاى ديگر را بچيند:
كتب حديث صرف ، (يعنى كتبى كه صرفا سخنان معصومين (عليهم السلام ) در آن نگارش شده است )، تفسير قرآن مجيد، شرح و تفسير حديث ، اصول دين و اعتقادات ، اصول فقه ، فقه ، قواعد و دستور زبان عربى (صرف و نحو و معانى و بيان و و).
ضمنا بايد دانست كه نبايد كتابهاى داراى قطع بزرگ و پرحجم را بر روى كتابهاى داراى قطع كوچك تر قرار دهد تا مرتبا فرو نيفتند. و نيز نبايد دريچه جلد كتاب را - كه متصل به جلد طرف چپ مى باشد و روى كتاب را مى پوشاند - مرتب به منظور نشانه گذارى ، در ميان اوراق كتاب جا دهد؛ چون زياده روى در اين كار، موجب سرعت فرسايش و شكنندگى كتاب مى گردد، و لذا لازم است براى جلوگيرى از چنين فرسايشى ، در اين كار، زياده روى نشود.
شايسته است نام و عنوان كتاب را در كنار آخر صفحات ، از پائين آن بنويسد. فائده چنين كارى آنست كه مى تواند به هنگام نياز، كتاب مورد نظر را شناسائى كرده و آنرا از لابلاى كتابهاى ديگر بيرون بكشد.

(براى اينكه به كتاب ، صدمه اى وارد نشود) نبايد آنرا مخزن و جايگاه ذخيره جزوه ها و كاغذپاره ها و امثال آنها قرار داده و لابلاى آنرا با اينگونه چيزها انباشته نمود. و نيز نبايد از كتاب به عنوان : مخده ، بادزن ، ابزار كوبيدن و فشردن ، پشتى ، محل اتكاء، متكا، قتلگاه كك و حشرات ديگر و امثال آنها بهره بردارى كرد؛ به ويژه بايد سعى نمود كه لابلاى اوراق كتاب از رهگذر كشتن حشرات ، آلوده نگردد.
نبايد حاشيه كتاب و دو گوشه اوراق آنرا تا نمود، و براى نشانه گذارى از خرده چوب و يا چيزهاى خشك و زمخت استفاده كرد؛ بلكه بايد با كاغذى لطيف و نازك ، محل مورد نظر را نشانه گذارى نمود. و چنانچه بخواهد محل مورد نظرش را با ناخن ، مشخص سازد نبايد آنرا به شدت روى اوراق كتاب بفشارد.

آنگاه كه كسى ، كتابى را به عاريت گرفت شايسته است به هنگام گرفتن و نيز هنگام اعاده ، آنرا با دقت نگاه كرده و در شناسائى آن اهمال ننمود. و نيز وقتى كتابى را خريدارى مى كند بايد آغاز و انجام و ميانه ها و ترتيب ابواب و اجزاء اوراق آنرا وارسى نمود و صفحات آنرا بازبينى كرد، و بالاخره صحت و درستى (و كمال و تماميت ) آنرا معاينه نمود و بدان اهتمام ورزيد.
يكى از طرقى كه مى تواند - به هنگام ضيق مجال و فرصت انسان براى بازرسى كتاب - در جهت اطمينان نسبى نسبت به صحت و كامل بودن كتاب ، آدمى را يارى دهد، وجود پيوستها و اصلاحات موجود در خود كتاب است ؛ چون وجود همين پيوستها و اصلاحات ، نمايانگر و شاهد و گواه بر صحت و تماميت آن مى باشد(11) .
يكى از بزرگان گفته است :
(( ((لايضى ء الكتاب حتى يظلم )) )) :
كتاب نمى تواند درون خود را از لحاظ صحت و تماميت ، بنماياند و روشنگر درستى و كمال خود باشد مگر آنگاه كه از رهگذر اصلاح و الحاق ، دچار تيرگى گردد (و يا از راه اصلاح و الحاق ، بر آن ستم رود و به حدود نوشته ها تجاوز شود).
منظور اين است كه انسان با مشاهده حك و اصلاح و تصرف در نوشته ها نسبة مطمئن مى گردد كه از طريق ((ضرب و كشط و الحاق ))(12) ، كوششهائى در جهت اصلاح و تكميل آن انجام گرفته است .

بهتر است انسان به هنگام نگارش و استنساخ كتب دينى ، طاهر و رو به قبله بوده ، و بدن و جامه و مركب و كاغذ (و ساير نوشت افزارهاى ديگر)، پاك و طاهر باشند، و نبشتار خود را با نام خداى مهربان و سپاس و ستايش او، و درود بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) و خاندانش (عليهم السلام ) آغاز كند. به عنوان نمونه : نبشتار خود را با عبارات زير افتتاح نمايد:
(( ((بسم الله الرحمن الرحيم ، الحمد لله رب العالمين ، و الصلوة و السلام على رسوله محمد و آله الطاهرين )) )) .
بايد استنساخ ‌كننده كتاب با چنان جمله هائى ، كار خود را شروع كند؛ اگرچه مؤ لف كتاب ، اين جمله ها را در آغاز كتاب خود نياورده باشد. در چنين صورتى بايد استنساخ ‌كننده كتاب ، مراتب را اعلام نمايد و هشدار دهد كه مؤ لف در كتاب خود، چنين جمله هائى را به كار نبرده است . به عبارت ديگر: بايد استنساخ ‌كننده كتاب - پس از نوشتن نام خداوند متعال و ستايش او، و درود بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) و ائمه (عليهم السلام ) - بنويسد: ((مؤ لف يا استاد، چنين گفته و يا نوشته است )). و بالاخره بدين ترتيب ، يادآور گردد كه مؤ لف كتاب ، ((بسمله و حمدله )) را در كتاب خود نياورده است .
و بدينسان نيز بايد با ستايش و سپاس خداوند متعال و درود بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) و درود بر خاندانش ، نگارش و يا استنساخ كتاب را پايان برد. و البته بايد اين كار را - پس از آنكه كيفيت و كميت تمام بودن و يا ناتمام بودن مجلدات و اجزاء كتاب را اعلام كرد - انجام دهد. به اين معنى كه قبل از نگارش ‍ ((حمدله و صلوة )) - در صورتى كه كتاب به پايان خود نرسيده باشد - چنين بنويسد:
((اين است پايان جزء فلان ، و پس از آن جزء فلان ، نگارش خواهد شد)). و سپس بنويسد:
((الحمد لله ... والصلوة ...)).
و اگر كتاب ، به پايان كامل خود رسيده باشد بايد بنويسد:
((كتاب ، كامل گشت )) و يا ((جزء فلان از كتاب ، به پايان رسيد، و با كامل شدن اين جزو، مجموع كتاب ، كامل گرديده و به پايان خود رسيده است ))؛ سپس ‍ بنويسد: ((الحمدلله ، والصلوة ...)).
و امثال اينگونه يادداشتها كه متضمن فوائد فراوانى مى باشد.
در هر جا كه نام خداوند متعال را مى نگارد بايد به دنبال آن ، عباراتى را بنويسد كه حاكى از تعظيم و احترام است ، امثال : ((تعالى ))، ((سبحانه ))، ((عز و جل ))، ((تقدس )) و مانند آنها. و يا شايسته است هنگام نگارش نام خداوند متعال ، اين اوصاف احترام آميز را به زبان آورد.
و آنگاه كه اسم مبارك پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) را مى نگارد، ((صلوة و سلام ))، يعنى درود و تحيات خداوند بر او و خاندانش را پس از آن بنويسد، مثلا بدينصورت : ((صلى الله عليه و آله )). و همين ((صلوة و سلام )) را - علاوه بر نگارش - به زبان آورد.
در مسئله نگارش ((صلوة و سلام ))، فشرده نويسى نكند و آنرا به رمز ننگارد، و از اينكه ناگزير مى گردد كه ((صلوة و سلام )) را بارها و مكرر بنويسد آزرده خاطر و ملول نشود؛ اگر چه ناچار باشد اين ((صلوة و سلام )) را - به خاطر تكرار نام آنحضرت در يك سطر - مكررا بنگارد. چنانكه عده اى از افراد محروم و بى بهره ، يا محررين متخلف ، در ((صلوة و سلام )) و درود بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) به فشرده نويسى پناه مى آورند، مثلا مى نويسند: ((صلعم ))، ((صلم ))، ((صم ))، ((ص -)) و ((صلسم ))(13) كه چنين كارى بايد به عنوان ((ترك اولى )) و شانه خالى كردن از زير بار تكليف و وظيفه اى شايسته ، و مغاير با نصوص دينى (14) تلقى كرد.
حتى يكى از دانشمندان گفته است : ((نخستين كسى كه ((صلعم )) نوشت ، سرانجام ، دستش از بدنش جدا گشت )).
كمترين نتيجه و عاقبت سوئى كه از رهگذر اهمال در تكميل و تفصيل درود بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) - به هنگام نگارش نام آنحضرت - عارض ‍ انسان مى گردد عبارت از: دست دادن پاداش عظيمى است كه فقط ممكن است از طريق نگارش درود و ((صلوة و سلام )) تفصيلى بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) عائد او شود(15) .
از رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) روايت شده است كه فرمود: ((اگر كسى در نبشتارى (كه نام من در آن ياد مى شود) بر من درود فرستد (و آن درود را در پى نام من بنگارد) فرشتگان الهى - مادامى كه نام من در آن نبشتار، باقى است - همواره از خداوند متعال براى او طلب مغفرت مى نمايند))(16) .
كاتب و نويسنده - آنگاه كه در نوشته خود به نام يكى از صحابه و بخصوص ،صحابه برجسته و بزرگوار پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) مى رسد - بايد بهدنبال آن ، عباراتى از قبيل : ((رضى الله عنه خداى از او راضى باشد))، ((رضوانالله عليه = رضاى خدا بر او باد)) را بنويسد. و چنانچه به نام يكى از بزرگانسلف رسيد بايد در پى آن بنويسد: ((رحمة الله = خداى او را رحمت كناد))، ((تغمدهالله برحمته = خداى ، او را زير پوشش رحمت خويش قرار دهاد))؛ وامثال اينگونه عبارات (را كه نمايانگر تجليل و احترام و دعاء نسبت به كسى است كهنويسنده ، نام او را در نبشتار خود ياد مى كند).
رسم و عادت علماء و بزرگان دينى بر آن بوده است كه ((صلوة و سلام )) را به دنبال نام هر يك از انبياء و پيامبران ((صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين ))، و ((سلام )) را در پى نام هر يك از ائمه ((عليهم السلام )) مى نگاشتند. اگرچه تخلف از اين قاعده و رسم معمول ، جائز و روا است . و حتى جائز است ((صلوة )) را به دنبال نام هر فرد مؤ من و متدينى ، نگاشته و يا بر زبان آورد؛ چنانكه قرآن و حديث نيز اين مسئله را تاءييد مى كند.
بايد نگارش عبارات ستايش آميز را به دنبال اسامى اين برجستگان ، به عنوان دعائى تلقى كرد كه بايد كاتب و نويسنده ، آنرا انشاء كرده و در پى اين اسامى بياورد، و نبايد اين عبارات را به عنوان سخنى برشمرد كه بايد نويسنده ، آنرا از يك اصلى روايت مى كند.
بنابراين ، كاتب و نويسنده در نوشتن اين عبارات ، نيازى به مشاهده آن در كتاب مورد استنساخ ندارد، و نيز اداء اين وظيفه هيچ ارتباطى با طرز نوشته مؤ لف كتاب ندارد؛ بلكه بايد كاتب و نويسنده احساس وظيفه كند كه بايد اينگونه تعابير ستايش آميز را در پى نامهاى مذكور بنگارد، اگر چه در نسخه اصل و يا سخنانى كه شنيده ، چنين تعابيرى را نيابد.
اگر استنساخ ‌كننده كتاب ، امثال اينگونه تعابير تجليل آميز را در پى اين اسامى - ضمن روايت و حديث و يا در نسخه اصل مصنف و مؤ لف - مشاهده كرد، اقدام او به نگارش آنها داراى اهميت و ضرورت فزونترى خواهد بود.
نظريه فوق - كه بايد پس از نگارش اسامى مذكور، كتبا و شفاها از آنها تجليل كرد) - نظريه اى است كه بر ساير نظريه هاى ديگر رجحان دارد؛ و اكثر دانشمندان نيز همين راءى و نظريه را تاءييد و انتخاب كرده اند. ولى گروهى از علماء معتقدند كه مى توان اين عبارات تجليل آميز را - در صورتيكه آنها را نويسنده و يا استنساخ ‌كننده بر زبان آورده باشد - از نبشتار حذف كرد.
روي هم رفته بهتر است ((سلام )) را تواءم با ((صلوة )) بدنبال نام گرامى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) چه در گفتار و چه در نبشتار، ياد نمود (يعنى بدنبال نام شريفش بايد گفت و يا نوشت : ((صلى الله عليه و آله و سلم )) ) تا نگارش او بر طبق آيه اى باشد كه مى فرمايد:
((ان الله و ملائكته يصلون على النبى ، يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما)) )) (17)
(خداوند متعال و فرشتگان ، بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) درود مى فرستند. شما مؤ منان ، صلوة و سلام خود را بر آنحضرت نثار كنيد).
اگر نويسنده به ((صلوة )) تنها اكتفاء كند و ((سلام )) را ننويسد مانعى ندارد.

دانشجوئى كه سرگرم تحصيل و اندوختن ذخائر علمى است نبايد به خاطر حسن خط و زيبا نوشتن - در حين استنساخ و يا تاءليف كتاب - خويشتن را به رنج و زحمت واداشته و همه قواى خود را در اين جهت مصروف سازد؛ بلكه بايد به صحت و خوانا بودن و يا تصحيح آن اهميت دهد.
نگارنده هر نوشته اى بايد از ((تعليق )) در نگارش سخت بپرهيزد، تعليق عبارت از آميختن حروفى است كه بايد به صورت گسسته از هم و جداى از حروف ديگر نگارش يابد. و نيز از ((مشق )) بپرهيزد، و آن عبارت از سرعت در نگارش و تندنويسى است كه با لغزش و افتادگى حروف ، تواءم است .
يكى از دانشمندان مى گويد: معيار ارزش و سنجش خط و نگاره هر كسى عبارت از سهولت قرائت ، و به اصطلاح : خوانا بودن آنست . بهترين قرائت عبارت از قرائتى است كه كاملا آشكار و روشن باشد، چنانكه بهترين خط و نگاره عبارت از نگاره اى است كه حروف و كلمات آن كاملا پديدار و روشن و خوانا باشد.
شايسته است كه كاتب از ريزنويسى و نازك نگارى در نگارش كتاب و حتى در نگارش هرگونه نوشته هاى ديگر خوددارى كند؛ چون از چنين شيوه اى ، هيچ بهره اى عائد او نخواهد شد، يا آنكه بهره كاملى براى كسانى كه دچار ضعف باصره و بينائى هستند به ارمغان نخواهد آورد. و نيز احيانا ممكن است چنين شيوه اى در نگارش ، قوه بينائى نويسنده را از اين پس ضعيف ساخته و خود نتواند از نوشته خويش بهره مند گردد.
يكى از پيشينيان به نويسنده اى - كه همين شيوه را در نگارش پيش گرفته و بسيار نازك و ريز مى نوشت - گفته بود: چنين مكن ؛ زيرا اين روش به چيزى كه بدان نياز فزونترى دارى خيانت مى كند و براى تو زيانبار است .
دانشمندى ديگر گفته است : به گونه اى بنويس كه به هنگام نياز، به كار تو آيد و ترا سودمند افتد؛ طورى ننويس كه به هنگام نياز و حاجت - يعنى در بزرگسالى و به گاه ضعف قوه بينائى - سودى از آن عائد تو نگردد.(18)
همه اين رهنمودها در امر نگارش ، مربوط به غير مسوده ها و سياهه هاى نوشته مصنفان كتب است ، (يعنى درباره مسوده ها، رعايت اين ضوابط، ضرورى نيست )؛ زيرا دقت و تاءمل مصنفان در شيوه نگارش مسوده كتاب ، موجب از دست رفتن بسيارى از اغراض و فوائدى مى گردد كه اين اغراض از مسئله خط و خوشنويسى ، بسيار مهمتر و پرارزش تر مى باشد. به همين جهت است كه مى بينيم خواندن مسوده ها و چرك نوشت هاى مصنفان كتب ، بسيار دشوار بوده و حروف و كلمات اين نوشته ها - به علت سرعت در نگارش و اشتغال فكرى و توغل در محتواى علمى نوشته ها - به هم آميخته شده و در هم فرورفته است (بطوريكه تشخيص و بازيافتن آنها سخت ناهموار است ).

علماء و دانشمندان چنين نظر داده اند كه نبايد قلم آنچنان سخت و سفت باشد كه مانع سرعت عبور آن از روى كاغذ گشته و از روانى باز ماند، و نه آنچنان سست و قابل انعطاف و نرم باشد كه به سرعت سائيده شده و از كار افتد و از نوشتن لنگ ماند.
يكى از بزرگان گفته است : ((اگر مى خواهى خط و نگاره تو، خوش و زيبا گردد، خانه قلم (يعنى از مبداء تراش تا زبان و نوك آنرا) بلند و درشت گردان . و نوك و زبان آنرا اندكى متمايل به راست قطع كن ))(19) .
بايد چاقو و قلمتراشى كه براى تراشيدن قلم و نيز چاقوئى - كه براى كشط و حك و محو كردن نوشته هاى كاغذ از آن استفاده مى شود - كاملا تيز و برا بوده و اختصاصا براى تراشيدن قلم و يا براى ((كشط)) بكار رود: لذا نبايد از چنين چاقوها براى كارهاى ديگر استفاده نمود.
وسيله اى كه قلم را روى آن ، نوك زنى مى كنند و يا شكافى در آن به منظور سهولت نگارش ايجاد مى نمايند بايد سفت و سخت (و صاف ) باشد.
در اين باره ، بزرگان علم ، قلم نى ايرانى را كه سخت خشك مى باشد، و نيز آبنوس سفت و براق را براى نگارش مى ستودند.

پي‌نوشت‌ها:

1-(( قيدوا العلم ، قيل : و ما تقييده ؟ قال : كتابته )) (منية المريد، ص 163. بحارالانوار 2/147، به نقل از غوالى اللئالى . در مقدمه سنن دارمى ، ص 43، آمده است : (( ((قيدوا العلم بالكتاب هذا العلم )) )) . و نيز بنگريد به ((كنزالعمال 10/249).
2-مضمون و خلاصه اين حديث را بنگريد در كنزالعمال 10/245 و 249.
3-كنزالعمال 10/257.
4-(( اكتبوا فانكم لاتحفظون حتى تكتبوا )) .
5-(( القلب يتكل على الكتابة )) (دو حديث اخير از منية المريد، ص 163. الكافى 1/66).
6-(( احتفظوا بكتبكم ؛ فانكم سوف تحتاجون اليها )) .
7-(( اكتب و بث علمك فى اخوانك ، فان مت فاورث كتبك بنيك ، فانه ياءتى على الناس زمان هرج لاياءنسون فيه الا بكتبهم )) (دو روايت اخير از منية المريد. ص 163. الكافى 1/67. بحارالانوار 2/150).
8-(( ان المؤ من اذا مات و ترك ورقة واحدة عليها علم ، كانت الورقة سترا فيما بينه و بين النار، و اعطاه الله تعالى بكل حرف مدينة اوسع من الدنيا و ما فيها، و من جلس عند العالم ساعة ناداه الملك : جلست الى عبدى ، و عزتى و جلالى لاسكننك الجنة معه و لاابالى )) (منية المريد، ص 163. بحارالانوار 2/144. به نقل از امالى صدوق ).
9-گويند: وقتى كتاب ((الحليه )) ابونعيم اصفهانى نگاشته شد، همزمان با حيات او آنرا به نيشابور بردند، و در آنجا آنرا به چهارصد دينار خريدارى كردند (تذكرة الحفاظ 3/276).
10-ابن سينا گفت : من بارها كتاب ((مابعدالطبيعه )) ارسطو را مطالعه كردم ، ولى راهى فراسوى من براى فهم آن گشوده نشد. ابن سينا اتفاقا يكى از روزها به بازار وراقان رفت ، شخصى كه به ((محمد دلال )) معروف بود كتابى را براى فروش به ابن سينا عرضه كرد و ابن سينا را صدا زد تا او اين كتاب را از وى خريدارى كند. ابن سينا - با حالتى خشمگين و تواءم با بى اعتنائى - درخواست ((محمد دلال )) را رد كرد، و معتقد بود كه در علم مابعدالطبيعه و كتابهاى مربوط به آن ، سودى را نمى توان جست . دلال به ابن سينا گفت : اين كتاب را از من خريدارى كن كه بهاى آن ارزان ، يعنى سه درهم است ، و صاحبش به پول احتياج دارد. ابن سينا اين كتاب را خريد و پس از بازرسى آن ، ملاحظه كرد كه كتاب مزبور، از ابى نصر فارابى فيلسوف است كه به ((معلم ثانى )) نامبردار مى باشد، و درباره ((اغراض مابعدالطبيعه )) ارسطو است . (يعنى اين كتاب ، همان گمشده او است كه مشكلات مابعدالطبيعه را گزارش ‍ كرده است ). (تاريخ الحكماء قفطى ).
11-شافعى مى گفت : (( ((اذا راءيت الكتاب فيه الحاق و اصلاح ، فاشهد له بالصحة )) )) (تذكرة السامع ، ص 173).
12-درباره اين سه اصطلاح ، شرح و گزارشى را در همين مبحث ، در پيش داريم .
13-اين عبارات رمزى ، فشرده عبارت مفصل : ((صلوات الله و سلامه - يا - صلى الله عليه و آله )) مى باشد.
14-يكى از اين نصوص ، عبارت از حديثى است كه در چند سطر بعدى متن و هامش ، از آن ياد مى شود.
15-مؤ يد اين سخن ، حديثى است كه از ابى هريره نقل شده است ، ابى هريره مى گفت : (( ((ان رسول الله (صلى الله عليه و آله ) قال : من صلى على واحدة صلى الله عليه عشرا)) )) و در پاره اى از روايات ديگر آمده است :
((صلى الله عليه عشر صلوات )) (رك : الادب المفرد، ص 94، به نقل از تذكرة السامع ، ص 177. مسند احمد3/102 و 261. مسند دارمى ، ((رقاق )) 58).
16-(( من صلى على فى كتاب لم تزل الملائكة تستغفرله ، مادام اسمى فى ذلك الكتاب )) (منية المريد، ص 168. بحارالانوار، ط سنگى ، 23/82. سفينة البحار 2/50).
17-سوره احزاب آيه 56.
18-تذكرة السامع ، ص 177.
19-اين سخن ، از عبدالحميد (بن يحيى ، كاتب مروان ) است كه به سلم بن قتيبه گفته بود: (( ان كنت تحب ان تجود خطك ، فاطل جلفتك و اسمنها، و حرف قطتك و ايمنها )) . سلم بن قتيبه مى گويد: من به اين دستور عمل كردم و خوش خط شدم . (رك : فرهنگ نفيسى 2/1113).
در صبح الاعشى 2/449، آمده است كه عبدالحميد به رغبان ، چنين سخنى را گفته بود. لكن در كنزالعمال 10/313 مى بينيم كه على (عليه السلام ) به كاتب و منشى خود فرمود:
(( ((اطل جلفة قلمك و اسمنها، و ايمن قطتك ، و اسمعنى طنين النون ، و حور الحاء، و اسمن الصاد، و عرج العين ، و اشفق الكاف ، و عظم الفاء، و رتل اللام ، و اسلس الياء و التاء و الثاء، و اقم الزاى وعل ذنبها، و اجعل قلمك خلف اذنك يكون اذكر لك )) )) .
در اين كتاب اخير: 10/311 - 314، سخنانى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) و اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) در رابطه با رسم الخط و كيفيت نگارش صحيح و زيبائى خط، جلب نظر مى كند.

منبع: سایت بلاغ