آداب و آئين نگارش و نگاهدارى كتاب(1)
1- اهميت كتابت و نگارش و فوائد آن
حكم و قانون كتابت و نگارش - بر حسب اهميت علمى كه نگارش مى يابد - به چند قسم تقسيم مى گردد:
1- چنانچه فراگرفتن آن علمى كه نگارش مى يابد، واجب عينى باشد، نگارش آن نيز واجب عينى است ؛ زيرا حفظ و نگاهبانى چنين علمى ، متوقف بر نگارش آن مى باشد.
2- اگر تعلم آن علم ، در حد واجب كفائى باشد، كتابت و نگارش آن نيز، واجب كفائى است .
3- و اگر يادگيرى آن علم ، مستحب باشد، نگارش آن نيز مستحب خواهد بود.
ولى بايد گفت كه مسئله نگارش در رابطه با قرآن و حديث در زمان ما، يعنى (عصر مؤ لف ) - بطور مطلق يعنى بدون هيچ قيد و شرطى - واجب و ضرورى است ؛ زيرا اگر ما مناطق و اقطار مختلف جهان را در نظر گيريم به اين حقيقت واقف مى گرديم كه كتب دينى ، چنان دچار كمبود كمى و كيفى است كه مى توان گفت تاكنون در اداء و اداء چنين تكليفى - كه داراى وجوب كفائى است - كارى رسا و كامل انجام نگرفته و به اداء وظيفه واجب كفائى قيام نشده است ، به ويژه در مورد كتب تفسير قرآن و حديث كه در واقع آثار اين دو علم رو به آشفتگى و فرسودگى نهاده ، و اعلام و رايات آن دستخوش واژگونگى گشته و دچار سرنگونى شده است . لذا در چنين دوره و زمانه اى بر هر فرد مسلمان كارآمد، واجب كفائى است كه دست اندر كار نگارش و حفظ و صيانت و تصحيح و روايت مطالب اين دو علم گرانقدر شده ، و در اين جهت از بذل هر گونه مساعى دريغ نورزد.
از جمله قواعد قطعى و مسلم اين است كه اگر در اداء تكليفى كه داراى وجوب كفائى است ، در حدى - كه حوائج مردم از رهگذر آن تاءمين گردد - قيام و اقدامى نشود بايد همه افراد جامعه نسبت به آن ، احساس وظيفه و مسئوليت نمايند و در انجام آن بكوشند؛ و در صورتيكه نسبت به آنها كوتاهى و سهل انگارى شود همگى مجرم و گناهكار خواهند بود.
بنابراين ، تكاليفى كه به عنوان واجب كفائى در عهده مردم قرار گرفته است تا وقتى كه فرد و يا افراد كارآمد و باكفايتى درباره آنها اقدام نكنند، و نياز مردم را در رابطه با آن برطرف نسازند، مسئوليت اداء آنها - همسان و هموزن با واجب عينى - بر دوش همه افراد، سنگينى مى كند كه بايد آنها را انجام دهند.
علاوه بر اين ، درباره كتابت و نگارش آثار دينى و علمى ، احاديث فراوانى به چشم مى خورد كه بر طبق آنها مسئله نگارش ، مورد تشويق و تحريص قرار گرفته و پاداش مهمى در برابر اداء اين وظيفه دينى مقرر شده است ، از آن جمله پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود:
((علم و دانش را به بند آريد و از آن صيانت و نگاهبانى كنيد.)) عرض كردند: راه و رسم به بند كشيدن علم و دانش چيست ؟ فرمود: ((كتابت و نگارش آن (1) )) (كه اين كار از تداوم و استمرار و بقاء علم و دانش ، صيانت مى كند).
روايت شده است كه مردى از انصار حضور پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) مى رسيد و در مجلس او شركت مى جست و سخنانى از آن حضرت مى شنيد كه سخت او را به وجد مى آورد و براى او شگفت انگيز مى نمود بطوريكه شيفته سخنان آن حضرت مى شد؛ ولى نمى توانست آنها را به خاطر بسپارد: لذا نگرانى خود را از جهت ضعف و كمبود حافظه ، با حضرت در ميان گذاشت ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به او فرمود: براى حفظ و نگاهدارى اين سخنان ، از دست خويش مدد گير و به دستش اشاره فرمود كه گفتار و بياناتش را بنويسد(2) .
حسن بن على يعنى امام مجتبى (عليه السلام ) فرزندان و خواهرزادگان خود را فرا خواند و به آنها فرمود: اگرچه شما هم اكنون به عنوان افراد كوچك و خردسال فاميل و قوم خويش خود به شمار مى آييد، ولى اين اميد هم وجود دارد كه بزرگان قوم و گروهى ديگر باشيد؛ لذا بر شما لازم است كه علم و دانش را فراگيريد. و اگر در جمع شما كسانى ديده شوند كه نتوانند علم و دانش را فراگيرند و يا در خاطر بسپارند بايد به نگارش علم قيام كرده و آن نوشته علمى را در خانه هاى خويش قرار داده و از آن نگهبانى كنند(3) .
ابى بصير مى گويد از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود: ((براى نگارش (حقايق دينى ) دست به كار گرديد؛ زيرا شما نمى توانيد اين حقايق را - جز از طريق نگارش آن - در خاطر خود حفظ نموده و از آن نگاهبانى كنيد(4) )).
و همو فرمود: ((جان و دل و روح انسان ، بر نبشتار تكيه كرده و بدان آرام و اطمينان مى گيرد(5) )).
از عبيد بن زراره روايت شده است كه امام صادق (عليه السلام ) فرمود: ((كتابها و نبشتارهاى خود را حفظ كنيد و از آن نگاهدارى نمائيد؛ زيرا در آينده نزديكى بدان نياز پيدا مى كنيد(6) )).
مفضل بن عمر گفت ، امام صادق (عليه السلام ) به من فرمود: ((دست اندر كار نگارش باش ، و علم و آگاهى خود را ميان برادران ايمانى خود منتشر ساز؛ و چون از دنيا بروى ، براى فرزندانت اين نبشتارها را به ارث گذار؛ زيرا روزگارى پرآشوب در پيش است كه مردم - جز با نوشته ها و كتب خود - نمى توانند خويشتن را با چيز ديگرى ماءنوس و سرگرم سازند(7) )).
مرحوم صدوق در كتاب ((امالى )) با اسناد خود به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) آورده است كه آنحضرت فرمود: ((آنگاه كه يك فرد مؤ من از دنيا مى رود حتى اگر برگى از نبشتار از خود باقى بگذارد، نبشتارى كه مطالب علمى در آن انعكاس يافته است ، اين برگ بصورت پرده و حفاظ و سپرى ميان او و ميان آتش جهنم خواهد بود، و او را صيانت خواهد كرد. و خداوند متعال در برابر هر حرفى كه در آن نگارش يافته است ، شهرى گسترده تر از دنيا و آنچه در آنست به وى عطا مى كند.
و اگر كسى لحظه اى در حضور عالم و دانشمند بسر برد، فرشته اى از جانب خداوند متعال به او چنين خطاب مى كند: ((چون تو در كنار بنده من جلوس كردى ، به عزت و جلال خود سوگند ياد مى كنم كه ترا در معيت او در بهشت سكنى دهم ، و در اين كار هيچ ايراد و اشكالى بر من وارد نيست (8) )).
2- بايد نويسنده داراى خلوص نيت باشد
قبلا در بحثهاى مربوط به آداب تعليم و تعلم ، مطالبى درباره اهميت اخلاص نيت و حس جهت يابى مشروع ، مطالبى بيان شد كه اگر انسان در اين مسير مقدس ، داراى هدفى غيرالهى باشد، شايسته نكوهش است . و بيان شد كه اين گونه افراد به كيفرهاى اخروى و معنوى تهديد شده اند. و همان گزارشى كه قبلا در مسئله لزوم خلوص نيت در امر دانش آموختن بيان شد درباره موضوع كتابت و نگارش نيز جارى است .
تهديد و نكوهش و يا تشويق و ستايشى كه در مورد دانش جوئى و علم اندوزى براى غير خدا يادآورى شد؛ در مورد كتابت و بازده خير و شر آن فزونى مى يابد؛ به اين صورت كه كاتب و نويسنده ، با دست خود حقائقى را مى نگارد كه ممكن است نبشتار او در روز قيامت به عنوان حجت و دليلى به نفع و يا ضرر او درآيد.
پس بايد نويسنده دقت كند كه چگونه مطالبى را مى نگارد، و بر نبشتار او چه نتايجى از لحاظ خير و شر مترتب است ، خير و شر و يا بدعت و سنتى كه همزمان با حيات او و نيز پس از مرگ او، در مدتهاى دور و درازى مورد عمل و استناد قرار مى گيرد.
بنابراين ، نويسنده كتاب و يا نگارنده هر مطلبى بايد متوجه باشد كه در پاداش كسانى كه از نوشته او بهره مند مى گردند و آنرا ماءخذ و دستاويز كار خود قرار مى دهند، و در وزر و گناه مردمى كه از رهگذر نوشته او دچار آن مى شوند، سهيم و شريك خواهد بود.
پس بايد هر نويسنده اى ، دقيق بنگرد كه چه انگيزه و علتى او را به نوشتن وامى دارد، و بايد بداند كه پاداش نگارش مطالب سودمند دينى - احيانا - در برخى از موارد، فزونتر از پاداش علم و دانش مى باشد؛ چون نبشتار مفيد - از لحاظ امكان انتفاع بيشتر، و دوام و استمرار منافع آن - بر علم و دانشى كه شفاها به ديگران منتقل مى شود، داراى اهميت فزونترى است ، به همين جهت است كه در منطق حديث ، نوشته هاى دانشمندان دينى بر خون شهداء و جانبازان راه حق مزيت دارد؛ زيرا نوشته هاى دانشمندان - پس از مرگ آنها نيز - به مردم سود مى رساند، و سود آن استمرار دارد؛ ولى براى خون شهداء - پس از مرگ آنان - چنين منافع و مزايائى پربار و مستمر وجود ندارد.؟!
3- اهميت جمع آورى كتب مفيد و مورد نياز
در دوره هاى سابق براى جمع كثيرى از فضلاء و فرزانگان علمى اين حقيقت به تجربه رسيد، و نيز بسيار اتفاق افتاد كه آنان در سايه جمع آورى كتب سودمند و مورد نياز، از لحاظ علمى به ترقيات و پيشرفتهائى فزاينده و جالب توجه نائل شدند؛ در حاليكه چنين توفيق و پيشرفتى - براى كسانى كه موفق به تهيه كتب مورد نياز نشدند - دست نداد. در اين باره داستانهاى فراوانى وجود دارد كه نقل و گزارش آنها موجب اطاله سخن خواهد گشت (10) .
ضمنا بايد بدانيم كه شايسته نيست دانشجو، حظ و نصيب خود را از لحاظ علم و فهم صرفا به فراهم آوردن كتب و افزودن شمار آنها محدود و منحصر كرده و خويشتن را به داشتن كتب متعدد و فراوان ، دلخوش سازد؛ بلكه او - علاوه بر اهتمام به جمع آورى كتب مورد نياز - به كوشش و تحمل رنج تحصيل علم و مطالعه و جلوس در محضر استادان ، نيازمند است . شاعرى در اين مورد (مبنى بر اينكه صرف جمع آورى كتب نمى تواند، توان علمى و حوائج معنوى و روحى انسان را برآورده سازد) مى گويد:
(( اذا لم تكن حافظا واعيا
فجمعك للكتب لاينفع ))
اگر در فهم و درك و دريافت و حفظ مطالب علمى ، كوشا نباشى ، صرف جمع آورى كتب به تو سودى نمى رساند.
4- استنساخ كتب در چه شرائطى روا است ؟
اما چنانچه خريدن كتب براى دانشجو امكان پذير نباشد، به اين معنى كه دانشجو، فاقد امكانات مالى است و يا اينكه افراد دست اندر كار استنساخ كتب ، كمياب اند، مى تواند كتاب مورد نظر خود را به منظور استفاده خويش استنساخ نمايد. و نيز در صورتيكه واجد امكانات مالى براى خريدن و تملك كتاب باشد نبايد با عاريه گرفتن آن ، خويشتن را قانع سازد. و اگر ناگزير به استنساخ كتاب باشد بايد بدان همت گماشته و در تكميل آن بكوشد؛ چون خداوند متعال نيز او را از مدد خويش بهره مند كرده و حظ و بهره او را نسبت به علم و دانش در اين مسير، ضايع نمى سازد؛ زيرا جز به علت كسالت و تن آسانى - حظ و نصيب انسان در زندگانى ، ضايع نمى گردد. اگر كسى وقت و فرصت خود را بپايد و قدر عمر را بشناسد به هدف خويش دست مى يابد. در اين باره قبلا مطالبى سودمند و سخنانى مناسب ، به نظر مطالعه كنندگان رسيد.
5 - فوائد معنوى عاريه و امانت دادن كتب به ديگران
يكى از پيشينيان گفته است : ((عاريه و امانت دادن كتب به ديگران ، موجب خير و بركت و فزونى سرمايه هاى علمى و انسانى مى گردد)).
دانشمند ديگرى گفته است : ((اگر كسى از بذل علم و دانش دريغ كند و از عاريه دادن كتاب ، بخل ورزد؛ به يكى از عواقب و فرجام هاى نامطلوب ، دچار مى گردد: 1- نسبت به آن علم و كتب و يا محتواى آن ، گرفتار نسيان و فراموشى مى شود. 2- و يا تا وقتى كه زنده است از اين علم و كتب ، سودى نمى برد. 3- و سود نابرده از اين كتب ، مى ميرد و يا آنكه كتابهاى او از ميان مى رود.
ضمنا بايد متذكر شد كه اگر كسى به عاريه گرفتن كتاب از كسى ديگر موفق گشت بايد از عاريه دهنده - به خاطر احسانش - تشكر كند، و پاداش نيكى او را عملا و لسانا بپردازد.
6- لزوم صيانت و اعاده سريع كتب عاريتى به صاحبان آنها
1- حبس كتاب ، موجب مى شود كه صاحب آن احيانا بدان نياز پيدا كند، ولى نتواند بهره خويش را از آن برگيرد.
2- اين كار باعث مى شود كه عاريه گيرنده كتاب در استفاده از آن دچار سستى و ملال خاطر گردد.
3- حبس كتاب و عدم اعاده سريع آن احيانا موجب مى شود كه صاحب كتاب از عاريه دادن آن به ديگران استنكاف و دريغ نمايد.
اگر صاحب كتاب ، بازگشت آنرا از امانت گيرنده مطالبه كند - از آن پس - حبس و نگاهدارى آن حرام مى گردد، و نيز موجب ضمان او خواهد بود. (به اين معنى كه حتى اگر بدون افراط و تفريط، كتاب عاريتى از ميان برود و يا دچار نقص و عيب گردد امانت گيرنده ، ضامن جبران آن مى باشد).
از بزرگان سلف ، سخنان فراوانى به نظم و نثر، جلب نظر مى كند كه آنها را در مقام نكوهش مماطله در رد و اعاده كتب عاريتى اظهار داشته اند. و نيز همان بزرگان يادآور شده اند كه افراد زيادى به خاطر حبس كتاب و سهل انگارى در حفظ و صيانت آن و عدم اعاده به صاحبانش و يا مماطله در اعاده آن ، از عاريه دادن كتب به ديگران امتناع ورزيدند.
7- حدود استفاده و بهره گيرى از كتب عاريتى
بايد نوشتن او نيز همانند نوشتن ((محدث )) باشد كه بايد به نوشتن بر همان جزئى كه شنيده است اكتفاء نمايد، يعنى بايد عاريه گيرنده بر حسب آنچه شنيده و به همان اندازه اى كه اجازه دارد روى كتاب عاريتى بنويسد.
عاريه گيرنده نبايد كتاب را سياه و كثيف كند، و يا آنرا - بدون ضرورت - به عنوان عاريه و يا وديعه و امانت در اختيار شخص ديگرى قرار دهد؛ حتى در موردى كه چنين كارى شرعا جائز مى باشد. او همچنين حق ندارد بدون اجازه صاحب آن ، از روى كتاب نسخه بردارى كند؛ زيرا استنساخ از كتاب ، يكنوع بهره بردارى و استفاده ديگرى است كه با بهره بردارى از كتاب به عنوان مطالعه ، فرق دارد و از آن ، سنگين تر و فزون تر است .
اگر كتابى به صورت ((وقف عام )) باشد و بهره بردارى از آن براى افراد مشخصى محدود نباشد، نسخه بردارى از آن - براى كسى كه نگاهدارى كتاب وقفى و انتفاع و استفاده از آن براى وى جائز باشد - بلامانع است . البته بايد اين استنساخ تواءم با حزم و احتياط انجام گيرد. و اگر ناظر كتاب وقفى و يا كسى كه از طرف ناظر، ماءذون و مجاز است داراى اهليت اصلاح كتاب باشد مى تواند آنرا اصلاح كند؛ بلكه مى توان گفت گاهى چنين اصلاحاتى به سر حد وجوب مى رسد. و چنانچه كتاب داراى ناظر خاصى نباشد، حق نظارت بر آن ، با حاكم شرع خواهد بود.
آنگاه كه عاريه گيرنده با اجازه صاحب كتاب و يا ناظر، در صدد استنساخ كتاب برمى آيد، نبايد (از كتاب عاريتى به عنوان زيردستى استفاده كند و) كاغذ را در ميان صفحات آن قرار دهد، و نيز حق ندارد قلمدان را روى آن بگذارد و روى نوشته هاى كتاب ، خط بكشد.
و بطور خلاصه : بايد كتاب را از هر گونه ضايعه - كه ناشى از مسامحه و سهل انگارى و كوتاهى ورزيدن در نگاهدارى آن است - حفظ و صيانت كند.
كيفيت نگاهدارى و صيانت كتب ديگران با كيفيت نگاهدارى كتبى كه ملك شخصى است تفاوت دارد؛ زيرا نوعى از تصرفاتى وجود دارد كه درباره كتب ملكى ، جائز و روا مى باشد؛ ولى همان تصرفات در مورد كتب عاريتى و امانتى روا نيست ؛ به ويژه در مورد كسانى كه در امر نگاهدارى كتب ، سهل انگار هستند؛ چون بسيارى از مردم بيحال و سردمزاج در مورد كتابهاى خود تصرفات و روش هائى تحقيرآميز و نامناسب در پيش مى گيرند (و از كتابهاى شخصى به گونه اى بهره كشى مى كنند) كه در مورد كتاب هاى امانتى و عاريتى ، اعمال چنين روش هائى به هيچ وجه روا نمى باشد.
8 - دقت در نگاهدارى كتاب به هنگام مطالعه و استنساخ
9- كيفيت چيدن كتب و ترتيب آنها
اگر مى خواهد كتاب ها را روى تخته چوب مرتب سازد بايد زير و روى آن با عائقى صاف پوشانده شود، و نيز بايد ميان كتاب و چيزى كه ممكن است احيانا بدان صدمه اى وارد سازد و همچنين ميان كتاب و تكيه گاه آن ، ديواره و مانند آن ، قرار دهد كه موجب فرسايش و سائيدگى كتاب نگردد.
لازم است در امر چيدن و نهادن كتب ، ادب و نزاكت را از لحاظ ارزش و حيثيت علوم و شرف آنها و شرف مصنفان و مؤ لفان آنها، رعايت كند. بنابراين بايد ارزشمندترين و شريف ترين كتاب را بر روى همه كتابها قرار داده ، و بقيه كتب را بر حسب ارزش و اهميت مذكور، به تدريج بر روى هم بچيند.
اگر در ميان كتب ، قرآن كريم وجود داشته باشد بايد آنرا بر فراز همه كتب و بر تارك تمام آنها قرار دهد؛ ولى بهتر است قرآن كريم را در كيف دسته دار بر ميخ آهنين و يا هر نوع ميخى كه بر روى ديوار طاهر كوبيده شده است بياويزد؛ و به ترتيبى كه در زير ياد مى شود كتابهاى ديگر را بچيند:
كتب حديث صرف ، (يعنى كتبى كه صرفا سخنان معصومين (عليهم السلام ) در آن نگارش شده است )، تفسير قرآن مجيد، شرح و تفسير حديث ، اصول دين و اعتقادات ، اصول فقه ، فقه ، قواعد و دستور زبان عربى (صرف و نحو و معانى و بيان و و).
ضمنا بايد دانست كه نبايد كتابهاى داراى قطع بزرگ و پرحجم را بر روى كتابهاى داراى قطع كوچك تر قرار دهد تا مرتبا فرو نيفتند. و نيز نبايد دريچه جلد كتاب را - كه متصل به جلد طرف چپ مى باشد و روى كتاب را مى پوشاند - مرتب به منظور نشانه گذارى ، در ميان اوراق كتاب جا دهد؛ چون زياده روى در اين كار، موجب سرعت فرسايش و شكنندگى كتاب مى گردد، و لذا لازم است براى جلوگيرى از چنين فرسايشى ، در اين كار، زياده روى نشود.
شايسته است نام و عنوان كتاب را در كنار آخر صفحات ، از پائين آن بنويسد. فائده چنين كارى آنست كه مى تواند به هنگام نياز، كتاب مورد نظر را شناسائى كرده و آنرا از لابلاى كتابهاى ديگر بيرون بكشد.
10- نبايد كتاب را دست افزار حوائج روزمره قرار داده ، و به آن صدمه اى وارد ساخت
نبايد حاشيه كتاب و دو گوشه اوراق آنرا تا نمود، و براى نشانه گذارى از خرده چوب و يا چيزهاى خشك و زمخت استفاده كرد؛ بلكه بايد با كاغذى لطيف و نازك ، محل مورد نظر را نشانه گذارى نمود. و چنانچه بخواهد محل مورد نظرش را با ناخن ، مشخص سازد نبايد آنرا به شدت روى اوراق كتاب بفشارد.
11- بايد كتب خريدارى شده را - به منظور اطمينان به صحت و تماميت آن - بازبينى ووارسى كرد
يكى از طرقى كه مى تواند - به هنگام ضيق مجال و فرصت انسان براى بازرسى كتاب - در جهت اطمينان نسبى نسبت به صحت و كامل بودن كتاب ، آدمى را يارى دهد، وجود پيوستها و اصلاحات موجود در خود كتاب است ؛ چون وجود همين پيوستها و اصلاحات ، نمايانگر و شاهد و گواه بر صحت و تماميت آن مى باشد(11) .
يكى از بزرگان گفته است :
(( ((لايضى ء الكتاب حتى يظلم )) )) :
كتاب نمى تواند درون خود را از لحاظ صحت و تماميت ، بنماياند و روشنگر درستى و كمال خود باشد مگر آنگاه كه از رهگذر اصلاح و الحاق ، دچار تيرگى گردد (و يا از راه اصلاح و الحاق ، بر آن ستم رود و به حدود نوشته ها تجاوز شود).
منظور اين است كه انسان با مشاهده حك و اصلاح و تصرف در نوشته ها نسبة مطمئن مى گردد كه از طريق ((ضرب و كشط و الحاق ))(12) ، كوششهائى در جهت اصلاح و تكميل آن انجام گرفته است .
12- بايد نگارش نام خداوند متعال و پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) وائمه(عليهم السلام ) و بزرگان دين (رضوان الله عليهم )، باتجليل و احترام از آنهاتواءم باشد.
(( ((بسم الله الرحمن الرحيم ، الحمد لله رب العالمين ، و الصلوة و السلام على رسوله محمد و آله الطاهرين )) )) .
بايد استنساخ كننده كتاب با چنان جمله هائى ، كار خود را شروع كند؛ اگرچه مؤ لف كتاب ، اين جمله ها را در آغاز كتاب خود نياورده باشد. در چنين صورتى بايد استنساخ كننده كتاب ، مراتب را اعلام نمايد و هشدار دهد كه مؤ لف در كتاب خود، چنين جمله هائى را به كار نبرده است . به عبارت ديگر: بايد استنساخ كننده كتاب - پس از نوشتن نام خداوند متعال و ستايش او، و درود بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) و ائمه (عليهم السلام ) - بنويسد: ((مؤ لف يا استاد، چنين گفته و يا نوشته است )). و بالاخره بدين ترتيب ، يادآور گردد كه مؤ لف كتاب ، ((بسمله و حمدله )) را در كتاب خود نياورده است .
و بدينسان نيز بايد با ستايش و سپاس خداوند متعال و درود بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) و درود بر خاندانش ، نگارش و يا استنساخ كتاب را پايان برد. و البته بايد اين كار را - پس از آنكه كيفيت و كميت تمام بودن و يا ناتمام بودن مجلدات و اجزاء كتاب را اعلام كرد - انجام دهد. به اين معنى كه قبل از نگارش ((حمدله و صلوة )) - در صورتى كه كتاب به پايان خود نرسيده باشد - چنين بنويسد:
((اين است پايان جزء فلان ، و پس از آن جزء فلان ، نگارش خواهد شد)). و سپس بنويسد:
((الحمد لله ... والصلوة ...)).
و اگر كتاب ، به پايان كامل خود رسيده باشد بايد بنويسد:
((كتاب ، كامل گشت )) و يا ((جزء فلان از كتاب ، به پايان رسيد، و با كامل شدن اين جزو، مجموع كتاب ، كامل گرديده و به پايان خود رسيده است ))؛ سپس بنويسد: ((الحمدلله ، والصلوة ...)).
و امثال اينگونه يادداشتها كه متضمن فوائد فراوانى مى باشد.
در هر جا كه نام خداوند متعال را مى نگارد بايد به دنبال آن ، عباراتى را بنويسد كه حاكى از تعظيم و احترام است ، امثال : ((تعالى ))، ((سبحانه ))، ((عز و جل ))، ((تقدس )) و مانند آنها. و يا شايسته است هنگام نگارش نام خداوند متعال ، اين اوصاف احترام آميز را به زبان آورد.
و آنگاه كه اسم مبارك پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) را مى نگارد، ((صلوة و سلام ))، يعنى درود و تحيات خداوند بر او و خاندانش را پس از آن بنويسد، مثلا بدينصورت : ((صلى الله عليه و آله )). و همين ((صلوة و سلام )) را - علاوه بر نگارش - به زبان آورد.
در مسئله نگارش ((صلوة و سلام ))، فشرده نويسى نكند و آنرا به رمز ننگارد، و از اينكه ناگزير مى گردد كه ((صلوة و سلام )) را بارها و مكرر بنويسد آزرده خاطر و ملول نشود؛ اگر چه ناچار باشد اين ((صلوة و سلام )) را - به خاطر تكرار نام آنحضرت در يك سطر - مكررا بنگارد. چنانكه عده اى از افراد محروم و بى بهره ، يا محررين متخلف ، در ((صلوة و سلام )) و درود بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) به فشرده نويسى پناه مى آورند، مثلا مى نويسند: ((صلعم ))، ((صلم ))، ((صم ))، ((ص -)) و ((صلسم ))(13) كه چنين كارى بايد به عنوان ((ترك اولى )) و شانه خالى كردن از زير بار تكليف و وظيفه اى شايسته ، و مغاير با نصوص دينى (14) تلقى كرد.
حتى يكى از دانشمندان گفته است : ((نخستين كسى كه ((صلعم )) نوشت ، سرانجام ، دستش از بدنش جدا گشت )).
كمترين نتيجه و عاقبت سوئى كه از رهگذر اهمال در تكميل و تفصيل درود بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) - به هنگام نگارش نام آنحضرت - عارض انسان مى گردد عبارت از: دست دادن پاداش عظيمى است كه فقط ممكن است از طريق نگارش درود و ((صلوة و سلام )) تفصيلى بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) عائد او شود(15) .
از رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) روايت شده است كه فرمود: ((اگر كسى در نبشتارى (كه نام من در آن ياد مى شود) بر من درود فرستد (و آن درود را در پى نام من بنگارد) فرشتگان الهى - مادامى كه نام من در آن نبشتار، باقى است - همواره از خداوند متعال براى او طلب مغفرت مى نمايند))(16) .
كاتب و نويسنده - آنگاه كه در نوشته خود به نام يكى از صحابه و بخصوص ،صحابه برجسته و بزرگوار پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) مى رسد - بايد بهدنبال آن ، عباراتى از قبيل : ((رضى الله عنه خداى از او راضى باشد))، ((رضوانالله عليه = رضاى خدا بر او باد)) را بنويسد. و چنانچه به نام يكى از بزرگانسلف رسيد بايد در پى آن بنويسد: ((رحمة الله = خداى او را رحمت كناد))، ((تغمدهالله برحمته = خداى ، او را زير پوشش رحمت خويش قرار دهاد))؛ وامثال اينگونه عبارات (را كه نمايانگر تجليل و احترام و دعاء نسبت به كسى است كهنويسنده ، نام او را در نبشتار خود ياد مى كند).
رسم و عادت علماء و بزرگان دينى بر آن بوده است كه ((صلوة و سلام )) را به دنبال نام هر يك از انبياء و پيامبران ((صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين ))، و ((سلام )) را در پى نام هر يك از ائمه ((عليهم السلام )) مى نگاشتند. اگرچه تخلف از اين قاعده و رسم معمول ، جائز و روا است . و حتى جائز است ((صلوة )) را به دنبال نام هر فرد مؤ من و متدينى ، نگاشته و يا بر زبان آورد؛ چنانكه قرآن و حديث نيز اين مسئله را تاءييد مى كند.
بايد نگارش عبارات ستايش آميز را به دنبال اسامى اين برجستگان ، به عنوان دعائى تلقى كرد كه بايد كاتب و نويسنده ، آنرا انشاء كرده و در پى اين اسامى بياورد، و نبايد اين عبارات را به عنوان سخنى برشمرد كه بايد نويسنده ، آنرا از يك اصلى روايت مى كند.
بنابراين ، كاتب و نويسنده در نوشتن اين عبارات ، نيازى به مشاهده آن در كتاب مورد استنساخ ندارد، و نيز اداء اين وظيفه هيچ ارتباطى با طرز نوشته مؤ لف كتاب ندارد؛ بلكه بايد كاتب و نويسنده احساس وظيفه كند كه بايد اينگونه تعابير ستايش آميز را در پى نامهاى مذكور بنگارد، اگر چه در نسخه اصل و يا سخنانى كه شنيده ، چنين تعابيرى را نيابد.
اگر استنساخ كننده كتاب ، امثال اينگونه تعابير تجليل آميز را در پى اين اسامى - ضمن روايت و حديث و يا در نسخه اصل مصنف و مؤ لف - مشاهده كرد، اقدام او به نگارش آنها داراى اهميت و ضرورت فزونترى خواهد بود.
نظريه فوق - كه بايد پس از نگارش اسامى مذكور، كتبا و شفاها از آنها تجليل كرد) - نظريه اى است كه بر ساير نظريه هاى ديگر رجحان دارد؛ و اكثر دانشمندان نيز همين راءى و نظريه را تاءييد و انتخاب كرده اند. ولى گروهى از علماء معتقدند كه مى توان اين عبارات تجليل آميز را - در صورتيكه آنها را نويسنده و يا استنساخ كننده بر زبان آورده باشد - از نبشتار حذف كرد.
روي هم رفته بهتر است ((سلام )) را تواءم با ((صلوة )) بدنبال نام گرامى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) چه در گفتار و چه در نبشتار، ياد نمود (يعنى بدنبال نام شريفش بايد گفت و يا نوشت : ((صلى الله عليه و آله و سلم )) ) تا نگارش او بر طبق آيه اى باشد كه مى فرمايد:
((ان الله و ملائكته يصلون على النبى ، يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما)) )) (17)
(خداوند متعال و فرشتگان ، بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) درود مى فرستند. شما مؤ منان ، صلوة و سلام خود را بر آنحضرت نثار كنيد).
اگر نويسنده به ((صلوة )) تنها اكتفاء كند و ((سلام )) را ننويسد مانعى ندارد.
13- نبايد نويسنده ، اهتمام خويش را به حسن خط محدود سازد؛ بلكه بايد روشن وخوانا بنويسد
نگارنده هر نوشته اى بايد از ((تعليق )) در نگارش سخت بپرهيزد، تعليق عبارت از آميختن حروفى است كه بايد به صورت گسسته از هم و جداى از حروف ديگر نگارش يابد. و نيز از ((مشق )) بپرهيزد، و آن عبارت از سرعت در نگارش و تندنويسى است كه با لغزش و افتادگى حروف ، تواءم است .
يكى از دانشمندان مى گويد: معيار ارزش و سنجش خط و نگاره هر كسى عبارت از سهولت قرائت ، و به اصطلاح : خوانا بودن آنست . بهترين قرائت عبارت از قرائتى است كه كاملا آشكار و روشن باشد، چنانكه بهترين خط و نگاره عبارت از نگاره اى است كه حروف و كلمات آن كاملا پديدار و روشن و خوانا باشد.
شايسته است كه كاتب از ريزنويسى و نازك نگارى در نگارش كتاب و حتى در نگارش هرگونه نوشته هاى ديگر خوددارى كند؛ چون از چنين شيوه اى ، هيچ بهره اى عائد او نخواهد شد، يا آنكه بهره كاملى براى كسانى كه دچار ضعف باصره و بينائى هستند به ارمغان نخواهد آورد. و نيز احيانا ممكن است چنين شيوه اى در نگارش ، قوه بينائى نويسنده را از اين پس ضعيف ساخته و خود نتواند از نوشته خويش بهره مند گردد.
يكى از پيشينيان به نويسنده اى - كه همين شيوه را در نگارش پيش گرفته و بسيار نازك و ريز مى نوشت - گفته بود: چنين مكن ؛ زيرا اين روش به چيزى كه بدان نياز فزونترى دارى خيانت مى كند و براى تو زيانبار است .
دانشمندى ديگر گفته است : به گونه اى بنويس كه به هنگام نياز، به كار تو آيد و ترا سودمند افتد؛ طورى ننويس كه به هنگام نياز و حاجت - يعنى در بزرگسالى و به گاه ضعف قوه بينائى - سودى از آن عائد تو نگردد.(18)
همه اين رهنمودها در امر نگارش ، مربوط به غير مسوده ها و سياهه هاى نوشته مصنفان كتب است ، (يعنى درباره مسوده ها، رعايت اين ضوابط، ضرورى نيست )؛ زيرا دقت و تاءمل مصنفان در شيوه نگارش مسوده كتاب ، موجب از دست رفتن بسيارى از اغراض و فوائدى مى گردد كه اين اغراض از مسئله خط و خوشنويسى ، بسيار مهمتر و پرارزش تر مى باشد. به همين جهت است كه مى بينيم خواندن مسوده ها و چرك نوشت هاى مصنفان كتب ، بسيار دشوار بوده و حروف و كلمات اين نوشته ها - به علت سرعت در نگارش و اشتغال فكرى و توغل در محتواى علمى نوشته ها - به هم آميخته شده و در هم فرورفته است (بطوريكه تشخيص و بازيافتن آنها سخت ناهموار است ).
14- كيفيت انتخاب و آماده ساختن قلم براى نگارش
يكى از بزرگان گفته است : ((اگر مى خواهى خط و نگاره تو، خوش و زيبا گردد، خانه قلم (يعنى از مبداء تراش تا زبان و نوك آنرا) بلند و درشت گردان . و نوك و زبان آنرا اندكى متمايل به راست قطع كن ))(19) .
بايد چاقو و قلمتراشى كه براى تراشيدن قلم و نيز چاقوئى - كه براى كشط و حك و محو كردن نوشته هاى كاغذ از آن استفاده مى شود - كاملا تيز و برا بوده و اختصاصا براى تراشيدن قلم و يا براى ((كشط)) بكار رود: لذا نبايد از چنين چاقوها براى كارهاى ديگر استفاده نمود.
وسيله اى كه قلم را روى آن ، نوك زنى مى كنند و يا شكافى در آن به منظور سهولت نگارش ايجاد مى نمايند بايد سفت و سخت (و صاف ) باشد.
در اين باره ، بزرگان علم ، قلم نى ايرانى را كه سخت خشك مى باشد، و نيز آبنوس سفت و براق را براى نگارش مى ستودند.
پينوشتها:
1-(( قيدوا العلم ، قيل : و ما تقييده ؟ قال : كتابته )) (منية المريد، ص 163. بحارالانوار 2/147، به نقل از غوالى اللئالى . در مقدمه سنن دارمى ، ص 43، آمده است : (( ((قيدوا العلم بالكتاب هذا العلم )) )) . و نيز بنگريد به ((كنزالعمال 10/249).
2-مضمون و خلاصه اين حديث را بنگريد در كنزالعمال 10/245 و 249.
3-كنزالعمال 10/257.
4-(( اكتبوا فانكم لاتحفظون حتى تكتبوا )) .
5-(( القلب يتكل على الكتابة )) (دو حديث اخير از منية المريد، ص 163. الكافى 1/66).
6-(( احتفظوا بكتبكم ؛ فانكم سوف تحتاجون اليها )) .
7-(( اكتب و بث علمك فى اخوانك ، فان مت فاورث كتبك بنيك ، فانه ياءتى على الناس زمان هرج لاياءنسون فيه الا بكتبهم )) (دو روايت اخير از منية المريد. ص 163. الكافى 1/67. بحارالانوار 2/150).
8-(( ان المؤ من اذا مات و ترك ورقة واحدة عليها علم ، كانت الورقة سترا فيما بينه و بين النار، و اعطاه الله تعالى بكل حرف مدينة اوسع من الدنيا و ما فيها، و من جلس عند العالم ساعة ناداه الملك : جلست الى عبدى ، و عزتى و جلالى لاسكننك الجنة معه و لاابالى )) (منية المريد، ص 163. بحارالانوار 2/144. به نقل از امالى صدوق ).
9-گويند: وقتى كتاب ((الحليه )) ابونعيم اصفهانى نگاشته شد، همزمان با حيات او آنرا به نيشابور بردند، و در آنجا آنرا به چهارصد دينار خريدارى كردند (تذكرة الحفاظ 3/276).
10-ابن سينا گفت : من بارها كتاب ((مابعدالطبيعه )) ارسطو را مطالعه كردم ، ولى راهى فراسوى من براى فهم آن گشوده نشد. ابن سينا اتفاقا يكى از روزها به بازار وراقان رفت ، شخصى كه به ((محمد دلال )) معروف بود كتابى را براى فروش به ابن سينا عرضه كرد و ابن سينا را صدا زد تا او اين كتاب را از وى خريدارى كند. ابن سينا - با حالتى خشمگين و تواءم با بى اعتنائى - درخواست ((محمد دلال )) را رد كرد، و معتقد بود كه در علم مابعدالطبيعه و كتابهاى مربوط به آن ، سودى را نمى توان جست . دلال به ابن سينا گفت : اين كتاب را از من خريدارى كن كه بهاى آن ارزان ، يعنى سه درهم است ، و صاحبش به پول احتياج دارد. ابن سينا اين كتاب را خريد و پس از بازرسى آن ، ملاحظه كرد كه كتاب مزبور، از ابى نصر فارابى فيلسوف است كه به ((معلم ثانى )) نامبردار مى باشد، و درباره ((اغراض مابعدالطبيعه )) ارسطو است . (يعنى اين كتاب ، همان گمشده او است كه مشكلات مابعدالطبيعه را گزارش كرده است ). (تاريخ الحكماء قفطى ).
11-شافعى مى گفت : (( ((اذا راءيت الكتاب فيه الحاق و اصلاح ، فاشهد له بالصحة )) )) (تذكرة السامع ، ص 173).
12-درباره اين سه اصطلاح ، شرح و گزارشى را در همين مبحث ، در پيش داريم .
13-اين عبارات رمزى ، فشرده عبارت مفصل : ((صلوات الله و سلامه - يا - صلى الله عليه و آله )) مى باشد.
14-يكى از اين نصوص ، عبارت از حديثى است كه در چند سطر بعدى متن و هامش ، از آن ياد مى شود.
15-مؤ يد اين سخن ، حديثى است كه از ابى هريره نقل شده است ، ابى هريره مى گفت : (( ((ان رسول الله (صلى الله عليه و آله ) قال : من صلى على واحدة صلى الله عليه عشرا)) )) و در پاره اى از روايات ديگر آمده است :
((صلى الله عليه عشر صلوات )) (رك : الادب المفرد، ص 94، به نقل از تذكرة السامع ، ص 177. مسند احمد3/102 و 261. مسند دارمى ، ((رقاق )) 58).
16-(( من صلى على فى كتاب لم تزل الملائكة تستغفرله ، مادام اسمى فى ذلك الكتاب )) (منية المريد، ص 168. بحارالانوار، ط سنگى ، 23/82. سفينة البحار 2/50).
17-سوره احزاب آيه 56.
18-تذكرة السامع ، ص 177.
19-اين سخن ، از عبدالحميد (بن يحيى ، كاتب مروان ) است كه به سلم بن قتيبه گفته بود: (( ان كنت تحب ان تجود خطك ، فاطل جلفتك و اسمنها، و حرف قطتك و ايمنها )) . سلم بن قتيبه مى گويد: من به اين دستور عمل كردم و خوش خط شدم . (رك : فرهنگ نفيسى 2/1113).
در صبح الاعشى 2/449، آمده است كه عبدالحميد به رغبان ، چنين سخنى را گفته بود. لكن در كنزالعمال 10/313 مى بينيم كه على (عليه السلام ) به كاتب و منشى خود فرمود:
(( ((اطل جلفة قلمك و اسمنها، و ايمن قطتك ، و اسمعنى طنين النون ، و حور الحاء، و اسمن الصاد، و عرج العين ، و اشفق الكاف ، و عظم الفاء، و رتل اللام ، و اسلس الياء و التاء و الثاء، و اقم الزاى وعل ذنبها، و اجعل قلمك خلف اذنك يكون اذكر لك )) )) .
در اين كتاب اخير: 10/311 - 314، سخنانى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) و اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) در رابطه با رسم الخط و كيفيت نگارش صحيح و زيبائى خط، جلب نظر مى كند.