محمد اقبال لاهوری
سیدحسن تقیزاده از جمله رجال سیاسی تاریخ ایران است که فراز و فرودهای زیادی در زندگی شخصی و سیاسی او وجود دارد. تقیزاده بر جدایی دین از سیاست تأکید میکرد تا حدی که گروهی از علمای نجف از جمله آیتالله عبدالله مازندرانی و آخوند خراسانی فتوا به «فساد مسلک سیاسی» وی دادند. تقیزاده در سال 1325ه. ق عضو «لژ بیداری ایران» شد. وی پس از مدتی به بالاترین مقام فراماسونری؛ یعنی استاد اعظم میرسد. شاید برای شناخت تقیزاده هیچچیز بهتر از سرمقالهی خود او در شروع دورهی جدید مجلهی کاوه در تاریخ 22ژانویه1920 نباشد. او مینویسد: «امروز چیزی که به حدّ اعلا برای ایران لازم است و همهی وطندوستان ایران با تمام قوی باید در آن راه بکوشند و آن را بر هر چیز مقدم دارند سه چیز است که هرچه درباره شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده: نخست قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتیب و علوم و صنایع و زندگی و کلّ اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا... این است عقیدهی نگارندهی این سطور در خط خدمت به ایران: ایران باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگی مآب شود و بس». سایت راسخون تصمیم دارد در راستای وظیفهی اطلاعرسانی خود، تعداد محدودی از نوشتههای وی را در موضوعات مختلف که دارای نکات قابل توجهی است و میتواند مورد استفادهی محققان قرار بگیرد، منتشر کند. مقالهی ذیل یکی از مقالات این مجموعه است.
امروز این انجمن برای یادبود یک شخص نامداری تشکیل شده که اثر تعلیمات و مجاهدات او نقش پایداری از خود در یک مملکت بزرگ اسلامی همسایه گذاشته است و بسیاری از مجذوبین تعلیمات او معتقدند که آن عقاید و افکار و اصولی که وی تبلیغ میکرد از سرحد آن مملکت فراتر خواهد رفت و در میان اقوام دیگر نیز منشأ اثر عمده خواهد گردید.البته در خود پاکستان که مرکز تعلیمات او و وطن او بود محققین آن مملکت محمد اقبال (1) را خوب شناخته و احوال زندگی و تعالیم و آثار کتبی و فعالیت ایام زندگی او را خوب تحقیق و مطالعه و شرح کامل داده و به همه افراد ملت خود شناسانیدهاند. در خارج از حدود پاکستان نیز روز به روز شهرت آن مرد حکیم وسعت گرفته و اقبال شناسایی پیدا شده و سعی کردهاند او را به مردم کشور خودشان معرفی کنند. در این میان مملکتی که از همه بیشتر و در درجه اول لازم بوده و هست که با اقبال آشنا شود ایران است که قسمتی عمده از آثار وی به زبان ما است و در واقع او مال مشترک پاکستان و ایران است و اگرچه نسبتاً آنچه در باب او در ایران گفته و نوشته شده بسیار کم و غیرمتناسب با شهرت و مقام او است باز مایه خوشوقتی است که در سالهای اخیر بعضی مقالات و رسائل راجع به او و تعلیماتش در فارسی منتشر شده است و از آن میان تا آنجا که اینجانب اطلاع دارم رساله فاضل محترم آقای مینوی یکی از بهترین تصنیفات در این باب است.
لکن اینجانب بدبختانه جزو این طبقه از فضلای آشنا به احوال آن سخنگوی پاکستانی نبوده و نیستم و بصیرتی در این رشته ندارم و گمان میکنم شامل کردن افتخار سخنگوئی در مجمع یادبود اقبال را به من سببی جز آن نداشته که من نیز از ابتدای زندگی بهرهای از عقیده اصلی آن مرد متفکر یعنی «چین و عرب همارا هندوستان همارا - مسلم هین هم وطن هی سارا جهان همارا» داشتهام و تقارب ملل اسلامی را خواهان بودهام. لذا البته انتظار بیان کاملی در این باب که چیزی بر معلومات حضار بیفزاید نباید از من برود.
معذلک چند کلمه از آنچه از مرور آثار اقبال درک کردهام بیان میکنم:
عقاید و فعالیت اقبال ظاهراً دارای سه جنبه بوده است: یکی فلسفهای مبنی بر کمال روحانی و دیگری نوعی از عقیده اتحاد اسلامی برای تبلیغ در میان مسلمین و سومی عقیده سیاسی نسبت به مملکت خود. این آخری بر همه معلوم است که در واقع وی مؤسس اصلی یا مبلغ یا مشوق و همت آزادی سیاسی مسلمین هند و ایجاد پاکستان مستققل بود و شاید بیشتر شهرت و عظمت او در میان طبقه عامه از هموطنان خودش این جنبه بوده و هست.
عقیدهی سیاسی اتحاد مسلمین دنیا به طور کلی پیش از اقبال زائیده شده است و این عقیده هم از همه جا بیشتر در هندوستان و بین مسلمین آن خطه تکامل و انتشار و رسوخ یافته و طرفداران پرشوری پیدا کرده بود و اگرچه شاید بانی نهضت اصلی سید جمالالدین افغانی و مروج آن گذشته از سیاسیون آزادیخواه ترک قبل از دوره ترکان جوان سلطان عبدالحمید ثانی از سلاطین عثمانی و بعضی فضلای عرب مانند سید عبدالرحمن کواکبی حلبی و غیره بودند، شور و تأثیر نقش اقبال نه تنها این عقیده را ریشه و رونقی بسیار قوی بخشید بلکه آن را در قالبی تازه ریخت و صورتی مرتب داد و هنوز این نهضت در پاکستان مستقل پیش میرود و بسط مییابد.
فلسفهی روحانی اقبال اگرچه مبنی بر شالوده اسلامی است خود اساس جدیدی است که در آن با اطلاع از علم و حکمت مغربی و قبول فواید فنون جدیده فلسفه روحانی مشرق و مخصوصاً روح تصوف مایه معرفت حقیقی شمرده شده و از افکاری مانند افکار عالیه حکیمانه جلالالدین رومی پیروی شده است فقط مزیتی که عقاید اقبال بر عقاید بسیاری از حکمای بزرگ متصوف اسلامی دارد عدم اهمال جانب سعی دنیوی و لزوم کوشش در بهرهمندی از ترقیات مادی و تمدن عصری است که اقبال تبلیغ میکند و با آنکه عقیده دارد که ظواهر تمدن مغرب زمین به کار نمیخورد.
قوّت مغرب نه از چنگ و رباب *** نه ز رقص دختران بیحجاب
محکمی او را نه از لادینی است *** نی فروغش از خط لاطینی است
معذالک منکر فنون علمی مغرب نیست و اخذ و اقتباس آن را لازم میداند ولی اصل معرفت و حکمت و علم حقیقی و فلسفی را در دانش روحانی و احساسات معنوی و به قول خودش عشق میشمرد و خطاب به فلاسفه مادی فرنگ گوید: «دانش اندوختهای دل زکف انداختهای آه از ازان نقد گرانمایه که در باختهای». این قسمت از عقاید و تعلیمات اقبال شایسته توجه و تحقیق است و جا دارد که اشخاصی که دارای اطلاع عمیق و احاطه کافی بر فلسفه مغرب باشند عقاید فلسفی روحانی اقبال را نیز مورد مطالعه کامل و بیطرفانه قرار بدهند.
عقاید اتحاد اسلامی اقبال و رفع هر گونه تعصبات جاهلانه و کوتهنظرانه در بین اقوام مسلم و سعی در نزدیکی دائم التزاید ملل اسلامی بسیار پسندیده و لازم است و به هر حال سعی در مقدمات آن قبل از رسیدن به آرزوی اقبال که تهران به جای ژنو مرکز جامعه ملل اسلامی شود مفید است.
امیدوارم این نهضت همواره قوت گیرد و روح اقبال شادتر گردد.
پینوشت:
1. مقالات تقیزاده، ج3، 71-69.
منبع مقاله:تقیزاده، سید حسن، (1393)، مقالات تقی زاده (جلد سیزدهم)، تهران: انتشارات توس، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}