مقدمه اي بر تفسير قرآن (قسمت اول)

نويسنده: علامه سيد علي کمالي دزفولي (رحمت الله عليه)

تفسير

تفسير به معني بيان کردن، فهماندن و پرده برداشتن است که درجه اي بالاتر وگسترده تر از ترجمه محسوب مي شود. البته اگر مراد از ترجمه ي قرآن، تنها انتقال معاني الفظ آن به زبان هاي ديگر ـ به طور تحت اللفظي ـ باشد، گذشته از آن که براي انتقال مفاهيم آن کافي نيست، چه بسا گمراه کننده نيز باشد. براي مثال، آيه ي فان الله يضل من يشاء [فاطر/ 8]، به نحو تحت اللفظي چنين ترجمه مي شود: «پس به درستي که خداوند گمراه مي کند، هر که را بخواهد.» انسان بي اطلاع از تفسير گمان خواهد بود، اين خداوند است که بي هيچ دليلي هر که را خواهد، گمراه کند. اين عدم فهم صحيح تنها مربوط به اسلوب بيان قرآن نيست، بلکه الزاما در همه ي زبان ها بسياري از کتاب ها به مجرد خواندن قابل فهم نيستند، بلکه محتاج بيان و تفاسيري از جانب معلم و آموزگارند، براي نمونه، وقتي دانشجويي براي اولين بار در «گلستان» سعدي مي خواند: «هندويي نفت اندازي همي آموخت. يکي گفتش ترا که خانه نه اين است، بازي نه اين است» ـ که از شاهکارهاي بلاغت سعدي است ـ چه بسا متوجه معنا و نکته ي مهم تعليمي نهفته در آن نشود که عبارت است از: همانا شغل هر کس بايد متناسب با وضع زندگي او باشد.
به هر حال، معني جامع تفسير «پرده برداشتن» از چيزي قرآن است، به طوري که هيچ چيز از آن مبهم و نامفهوم نماند. اگر چه دروازه ي ورود به تدبر و انديشه در قرآن همين فهم آغازي، ابتدايي و بي پرده ي آن است، اما در بسياري جاها، متن قرآن محتاج به تفسير است و ترجمه به تنهايي کفايت نمي کند. با مثالي از قرآن اين مطلب روشن تر مي شود. در آيه ي «الرحمن علي العرش استوي» [طه/ 5]، عرب زبان کم اطلاع از تفسير يا خواننده ي ترجمه ي آن چه بسا گمان کند که خداوند رحمان روي عرش استقرار جسماني يافت و براي او شبهه پيدا مي شود که حرف «علي» افاده ي تمکن و نوعي نشستن مي کند. حال آن که خداوند منزه از زمان و مکان، محل، جهت و امثال آن است و در اين شبهه باقي خواهد ماند؛ به ويژه زماني که با عقايد فرقه ي منحرف «مجسمه» مواجه شود. ولي چون به تفسير مراجعه کند، پي خواهد برد که منشأ اين شبهه لغت است. لغت «استوي» هم به معني استقرار جسماني و هم به معني استعلاء. ترفع و تصرف معنوي است، چنانچه در شعر عرب آمده است:
يعني جانب بشر بر عراق مسلط و چيره شد، بي آن که جنگي واقع يا خوني ريخته شود. پس استوي در آيه ي مذکور به معني استعلاء، برتري و تسلط معنوي است. پيغمبر (ص) فرمود: «ان القرآن ذو وجوه فاحملوه علي احسن الوجوه. » يعني: «قرآن معاني گوناگوني دارد. آن را بر بهترين صورت معنايي آن حمل کنيد.»

قابل فهم بودن قرآن

چه بسا برخي گويند، بعضي آيات قرآن براي همه قابل فهم نيست و حال آن که اين سخن گزاف، هم خلاف عقل است و هم خلاف نص قرآن. خود قرآن در چند مورد تصريح مي کند که فهم آن آسان است. از جمله چهار بار در سوره ي قمر مي فرمايد: «لقد يسرنا القران للذکر فهل من مدکر» [قمر/ 32]. يعني: « هر آينه به تحقيق، قرآن را براي فهم و يادآوري آسان ساختيم. آيا يادآورنده اي هست؟» و در چند مورد به توبيخ آنان مي پردازد که قرآن را نمي فهمند يا خود را به نفهمي مي زنند؛ از آن جمله: «افلا يتدبرون القرآن ام علي قلوب اقفالها» [محمد/ 24]. يعني: «چرا در قرآن تدبر و انديشه نمي کنند يا بر دل هاي ايشان قفل زده شده.» و معلوم است که فهم، مقدمه ي تدبر است و اگر فهم دشوار باشد، هرگز تدبري به عمل نمي آيد. البته قرآن برخي آيات مشکل دارد که فهم آن ها محتاج بيان اهل فن است و مراد ما از اهل فن: پيغمبر اکرم (ص)، اوصياي او، و عالمان تفسير است. بنابراين، با رجوع به بيانات ايشان همه ي قرآن قابل فهم مي شود. پيغمبر (ص) مأمور بود که قرآن را براي خلق الله بيان کند. قوله تعالي: «و انزلنا اليک الذکر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفکرون» [نحل/ 44]. اين آيه ي مبارکه مطلب را کاملا روشن مي سازد: 1. انتخاب ذکر از بين نام هاي قرآن براي تناسب با تفکر است. 2. معلوم است که چون قرآن براي ايشان است، بايد با بيان تفسيري پيغمبران را بفهمند. 3. اميد است که درباره ي آن تفکر کنند و اين دليلي است بر وحدت موضوعي قرآن که مؤيد «افلا يتدبرون» مي باشد؛ زيرا تدبر نتيجه ي تفکر است.

مصونيت قرآن از تحريف

قرآن موجود، با اندازه ي حروف، کلمات و نظم جملات، همان است که بر پيغمبر اکرم (ص) وحي شده و هرگز کم، زياد و يا تعويض نشده است؛ به دليل اين که آيه ي قرآني: «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون» [حجر/ 9]. يعني: «به درستي که ما خود نازل کرديم قرآن را و همانا که ما از براي آن، هر آينه حفظ کنندگانيم.» اين سخن الهي با شش تأکيد بيان شده و معلوم است که مهم ترين موارد حفظ قرآن، مصونيت آن از کم و زياد شدن است. زيرا اگر سندي ارائه شود که قسمتي از آن از بين رفته يا قلم خورده باشد، عقلا در هيچ محکمه اي مورد قبول واقع نمي شود و از سنديت ساقط است. قرآن نيز سند اسلام است، پس هرگز چيزي از آن کم و يا بر آن اضافه نشده است.
ناگفته نماند که در ميان علماي اماميه و عامه، افرادي يافت مي شوند که معتقد به کم شدن از قرآن موجود هستند، اما در هر دو فرقه، کسي قائل به ازدياد قرآن نيست. به هر حال، متأسفانه معتقدان به کم شدن از قرآن، با ديدن چند روايت آحاد (1) و شاذ (2)، به کلي نصوص قرآن و عمل اميرالمؤمنين (ع) و ائمه ي معصومين (ع) را که همگي بر قرآن موجود صحه گذاردند، ناديده گرفتد و تا آن جا افراط کردند که مورد تکفير گروهي ديگر از علماي فرقه ي خود قرار گرفتند. بديهي است، که اگر قرآن موجود با قرآن نازل شده بر پيغمبر اکرم (ص) اختلافي داشت، اوجب واجبات بر اميرالمؤمنين (ع) به هنگام خلافت ظاهري، اعلان و تصحيح اين ضايعه بود.

جمع قرآن

قرآن کاتباني داشت که وقت نزول قرآن، يا حاضر بودند و يا براي کتابت آن فرا خوانده مي شدند تا در حضور پيغمبر اکرم (ص) و با القاي شفاهي ايشان که به ترتيل ـ يعني شمرده و بدون شتاب ـ خوانده مي شد، آن را بنويسند. به ندرت قرآن را روي کاغذ، و غالبا به دليل کمبود کاغذ، آن را روي تخته پاره ها، استخوان هاي پهن، پوست ها و لوح هاي سنگي مي نوشتند. تنظيم سوره ها و نظم آيات به دستور پيغمبر اکرم (ص) بود. نام هاي سوره ها را پيغمبر خود معين مي کرد. نظم آيات قرآن از حيث تقدم و تأخر بر اوقات نزول وحي منطبق نبود و ـ بعد از پيامبر (ص) ـ کسي جز علي (ع)، تقديم و تأخير آيات منطبق بر زمان نزول وحي را نمي دانست. سواي از کاتبان وحي، گروه هاي بسياري از صحابه نيز بخش هايي از قرآن را در حافظه داشتند. از اين حافظان و قاريان، هفتاد تن در حادثه ي «بئر معونه» شهيد شده بودند، پس بيم آن مي رفت که اگر قرآن، همچون کتابي محفوظ در ميان دو جلد فراهم نشود، ضايعاتي به بار آيد.
پس از وفات پيغمبر اکرم (ص)، خليفه ي اول ـ ابوبکر ـ به فکر انجام اين کار افتاد. محور کار را زيد بن ثابت قرار داد، اما او در آغاز از دست زدن به اين کار مهم ابا کرد، به اين گمان که فراهم ساختن قرآن بدعت است. براي ثبت هر آيه، آن را از روي همان فيش هاي مکتوب در زمان پيغمبر (ص) مي نوشتند، اما براي اطمينان افکار عمومي، براي ثبت آيه مي بايد دو شاهد بر استماع آن از پيغمبر (ص) گواهي مي داد. به هر حال، اين نسخه ي قرآن پس از جمع و تدوين در خانه ي حفصه، همسر پيغمبر (ص)، حفظ مي شد و چندين سال وضع به همين منوال بود.
وقتي فتوحات اسلام گسترش يافت، حذيفه بن يمان، صحابي پيغمبر در ارمنستان، متوجه شد که اختلاف قرائات تا به جايي رسيده که ديگر خطرناک است، پس با شتاب خود را به مدينه رساند و به عثمان، خليفه ي سوم، هشدار داد، در اسرع وقت اين ضايعه را مهار کند و از اين همه اختلاف در قرائت جلوگيري به عمل آورد. عثمان قبول کرد و چند تن از صحابه را با زيد بن ثابت براي اين کار مأمور ساخت. مصحف موجود نزد حفصه، و ديگر نسخه هاي شخصي را نيز فراهم آوردند. در مجموع، با مطابقت مصحف موجود و شهادت شهود و اطلاعات به دست آمده، «قرآن امام» يا «مصحف عثماني» را جمع آوري و نامگذاري کردند. سپس پنج نسخه از آن استنتاخ شد و چون در آن نسخه ها، بعضي اختلاف قرائات به صورت نسخه ي بدل ثبت شده و فاقد اعراب و به روايتي نقطه بودند، براي جبران، با هر نسخه از آن قرآن، يک نفر قاري آشنا به اعراف و نقطه به شهرهاي بزرگ اسلامي، يعني شام، کوفه، مصر، يمن، مکه و مدينه فرستادند و باقي نسخه هاي متفرق را از بين بردند تا منشأ اختلاف نشوند.
در باب قرائات خواهد آمد که چرا يکباره نتوانستند، قرآن را با آن که از آسمان به بيش از يک قرائت نازل نشده بود، بر يک قرائت بنويسند و نيز خواهيم گفت، در چه زماني آن همه اختلاف در قرائت قرآن متروک شد؛ چنان که بحمدلله، در حال حاضر ميلياردها قرآن در شهرهاي اسلامي، همه ـ به جز اندکي ـ با قرائت واحد در دسترس مسلمانان هستند و اين هم از اعجاز پيغمبر (ص) است که وعده داده بود، همه ي زبان ها قرائت واحد را ياد خواهند گرفت.

پي نوشت :

1. خبر واحد است که در برابر خبر متواتر از اعتبار چنداني برخوردار نيست.
2. نادر، کمياب.

منبع: کتاب آموزش رشد قرآن