نویسنده: محمدحسن قدردان قراملکی

 
بنا بر باور متألهان، دین و اعتقاد به آفریدگار یگانه جهان، امری فطری و در سرشت بشر عجین شده است که انسان‌‌ها در همه دوران‌ها و تاریخ از آن متنعم بودند، با این تفاوت که این سرشت پاک، گاهی با عوامل و علل بیرونی محجوب گشته است؛ اما با تذکر انسان‌های حکیم یا پیامبر دوباره هستی خود را نشان داده است. علاوه بر فطری بودن دین، پیامبران نیز برای تقویت فطرت از سوی خداوند به سوی انسان‌ها برانگیخته شده‌اند.
پس از حیث نقطه شروع دین‌داری، می‌توان آن را امری فطری و به تاریخ اولین انسان عالم هستی برگرداند؛ اما از حیث نقطه شروع اصل دین و پیغمبری، نقطه‌ی آغازین آن اولین پیامبر یعنی حضرت آدم (علیه‌السلام) است.
لکن مخالفان به بهانه‌های مختلف و با انکار دو اصل فوق (فطری بودن دین و بعثت پیامبران)، مدعی شدند که دین‌داری به عوامل مختلف زیر برمی‌گردد:
1.دین معلول ترس؛ 2. دین معلول جهل بشری؛ 3. دین معلول خرافه؛ 4. دین معلول طبقه بورژوا.

توضیح مختصر پیرامون منشأ دین

پیش از تحلیل و نقد شبهات دین، باید خود عنوان شبهه یعنی منشأ دین، تبیین و روشن شود که مقصود از منشأ دین چیست؟ سه تعریف و معنا برای آن قابل تصور است. (1)

الف. علت پیدایش اصل دین

یک بحث و یا یک مسأله می‌تواند این باشد که ما در خارج با پدیده‌‌ای به نام «دین» یا «ادیان» مواجه هستیم که آموزه‌های مختلف مانند معرفتی، عملی (شریعت) و اخلاق را در برمی‌گیرد. حال پرسش این است که این پدیده و آموزه‌ها از کجا نشأت گرفته است؟ آیا منشأ آن خدا، وحی، ذهن و زبان پیامبران، سحر، جادو، شیطان و یا محصول اقتصاد است؟ جواب‌های مختلفی به این سؤال داده شده است.
چنین بحثی رویکرد علمی، فلسفی و تاریخی می‌طلبد که منشأ پدیده خارجی را تبیین و کالبد شکافی می‌کند.

ب. علت پیدایش دین

بحث دیگر، علت پیدایش و حدوث پدیده دین درجامعه و خارج از تعقیب نمی‌کند، بلکه همه هم و غمش، تبیین چرایی پذیرش دین در میان دین‌داران است. چرا دین‌داران دین را پذیرفته و به اصطلاح متدین شدند و نیز علت الحاد چیست؟ این بحث رویکرد جامعه‌شناسانه دارد.

ج. علت ضرورت دین‌داری (عقلانیت و معقولیت دین)

در این معنا از منشأ دین، وجود دین خارجی و نیز وجود دین‌داران پیش‌فرض در نظر گرفته می‌شود و بعد از آن درباره منطقی، عقلی و عقلانیت و اخلاقی بودن دین‌داری بحث می‌کند. آیا دین‌دار بودن برای بشر عقلانی، اخلاقی و دارای کارکرد مثبت است یا نه؟ در این رهیافت، مباحث جدید فلسفه دین مانند نیاز بشر به دین و انتظار بشر از آن مطرح می‌شود که دارای طرفداران موافق و مخالف است.
آنچه بیشتر در بحث «منشأ دین» مطرح می‌شود، معنای اول و دوم است، لکن برخی از بحث‌کنندگان در مقام تبیین منشأ دین و ارائه دیدگاه‌های مختلف بین دو معنای اول خلط می‌کنند که به آن اشاره خواهد شد.

تعریف دین

بعد از تبیین مفهوم منشأ در اصطلاح «منشأ دین» که موجب مغالطه و خلط برخی می‌شد، اینک برای تبیین بیشتر موضوع و مسأله بحث، به تعریف و مقصود خود از «دین» در اصطلاح مزبور می‌پردازیم، چرا که مادامی که تعریف و مقصود خود را از «دین» روشن نکردیم، چگونه ممکن است، منشأ چیزی مبهم را تحلیل و تجزیه کنیم؟ پس تبیین مقصود از دین در اصطلاح مزبور ضروری است.
اصطلاح دین از سری اصطلاح‌های پیچیده و مبهمی است که تعریف‌های مختلف، متعدد (2) و احیاناً متضادی (3) مانند تعریف ماهوی، غایت‌انگارانه، تجربی و حس‌گرا، جامعه‌شناسانه، روان‌شناسانه و درون دینی برای آن بیان شده است. ارائه یک تعریف جامع و مشترک از این رهیافت‌ها، امری مشکل، بلکه محال است؛ مثلاً کسی که دین را معلول ترس یا عقده آدمی یا محصول تخیل قوه خیالی انسان‌ها اولیه با پیامبران وصف می‌کند؛ چگونه می‌توان آن را با تعریف دین به امر حقیقی فراطبیعی و الوهی و امر قدسی جمع کرد.
براین اساس در بحث «منشأ دین» که از منشأ و علت دین، نظریه ارائه می‌شود، صاحب نظریه باید مقصود خود را از «دین» نخست تبیین کند تا در پرتو آن، ادعای وی نیز قابل تصور، تصدیق یا انکار قرار گیرد. از این‌ اینجا درمی‌یابیم ارائه نظریه در باب منشأ دین به نوع تعریف و مقصود از دین وابسته خواهد بود و با اختلاف تعریفه‌ی منشأ دین نیز مختلف خواهد بود. مثلاً کسی که تعریف عام و مطلق از دین ارائه می‌دهد، منشأ دین نیز از دیدگاه وی مختلف و شامل جادو، ترس، اقتصاد خواهد بود. کسی که تعریفی خاص مثلاً روان‌شناسانه از دین ارائه می‌دهد، منشأ دین را ترس قلمداد خواهد کرد. در مقابل کسانی که دین حقیقی را امر مقدس، فراطبیعی و یا اعتقاد به خداوند تعریف می‌کنند، منشأ دین پیش آنان نیز با تعاریف پیشین متفاوت خواهد بود.
آنچه در این تحقیق بیشتر از تعریف «دین» ارائه می‌شود، تعریف محدود آن یعنی اعتقاد به خداوند آفریدگار جهان هستی است که وجود مجرد و فرا مادی دارد. در مرحله پایین، مقصود از دین، مجموعه آموزه‌های معرفتی، عملی و اخلاقی است که توسط پیامبران در قالب دین و شریعت به مردم ابلاغ می‌شود.
حاصل آنکه در بحث «منشأ دین» باید به مفهوم «منشأ» و «دین» دقت بیشتری کرد تا موجب خلط و مغالطه نگردد.

شبهه اول: دین معلول ترس

مخالفان می‌کوشند نشان دهند که دین و خداشناسی - به خصوص در قرون اولیه جهان- از ترس و خوف مردم از طبیعت و حوادث آن مثل زلزله و صاعقه نشأت گرفته است. مردم در مقابل حوادث ناگوار و ترسناک طبیعت، دچار وحشت می‌شدند؛ از این رو برای توجیه آن، خداشناسی و اعتقاد به خدا را پناهگاهی برای از بین بردن ترس و هراس خود می‌یافتند و اعتقاد به خدا، به مرور زمان به آیین و دین تبدیل شد.
این شبهه هر چند امروزه در سایت‌ها و آثار بعضی دگراندیشان ترویج می‌شود، (4) لکن پیشینه و اصل آن از فیلسوفان ملحد غرب مانند راسل اقتباس شده است. (5)

تحلیل و بررسی

1.خلط بین علت دین و دین‌داری (انگیزه و انگیخته):

گاهی مقصود از منشأ دین، علت پدیده خارجی دین و گاهی مقصود، علت پذیرش دین و اقبال مردم به دین و به تعبیری دین‌داری است. لذا طراح شبهه فوق که علت دین را «ترس» معرفی می‌کند، «نخست باید مقصود خود را از منشأ دین روشن کند که مقصودش پدیده‌ی خارجی دین است یا دین‌داری؟
اگر مقصود طراح شبهه از منشأ دین، دین‌داری باشد - که ظاهر کلامش نیز آن را نشان می‌دهد - باید گفت: در این صورت وی درباره اصل حقیقت دین و پدیده خارجی آن اظهار نظر نکرده است که بالاخره علت دین موجود در خارج در قالب دین و شریعت خاص چیست؟ آیا وی برای علت الاهی و آسمانی قایل است یا علت زمینی مانند محصول ذهن متدینان یا پیامبران؟
اگر مقصود وی پدیده خارجی دین باشد، به این معنی که ترس عامل و علت دین خارجی است، باید پرسید؛ مقصودتان از «دین» چیست؟ اگر منظور ادیان عام و مطلق است که شامل امثال جادو، کمونیسم و امر خرافی باشد؛ قایلان به دین به معنای فرا طبیعی با قطع نظر از صحت یا سقم نسبت فوق، اصراری در نفی و انکار آن ندارند. آنچه متألهان بر آن تأکید می‌ورزند، دین به معنای اعتقاد به خداوند آفریدگار جهان و مجموعه آموزه‌های دینی آن است که منشأ آن وحی و خداوند می‌باشد. طراح شبهه، خلاف آن را ثابت نکرده است، بلکه متألهان ادله‌ای در تأیید مدعای خود آوردند که به آن اشاره خواهد شد.

2. صرف ادعا:

نسبت دین‌داری به ترس به صورت یک قضیه کلیه منطقی نادرست است، چرا که طراح شبهه برای ادعای خود هیچ دلیل و مدرک منطقی ارائه نکرده است. اینکه اکثر انسان‌های اولیه از روی ترس، دین‌‌دار شدند، این را از کجا کشف کردند؟ اثبات ترس اکثریت انسان‌های اولیه - بنا بر به فرض صحت - ادعای کلیت را ثابت نمی‌کند و این لازمه را پیش می‌آورد که دین‌داری اقلیت، از روی ترس نبوده است؛ و این خود برخلاف شبهه فوق می‌باشد و نتیجه می‌دهد که منشأ دین به عوامل دیگری غیر از ترس، مانند فطرت خداجویی مستند است.

3. رجوع به خدا معلول فطرت:

پرسش دیگر اینکه؛ چرا انسان به جای اتکا به خود یا نسبت دادن حوادث به علل پنهان مادی، فرضیه‌ی عالم فرا مادی به نام خدا و دین را برای خود برگزید؟ آیا این از وجود فطرت خداشناسی و دین‌گرایی خبر نمی‌‌دهد؟ انسان‌های اولیه از آنجا که با اصطلاح خدا و دین آشنا نبودند، علةالعلل حوادث جهان را به نیروی مافرا طبیعی جهان نسبت می‌دادند که پیش آنان، آن نیرو، نیروی قادر مطلق بود. با این تحلیل روشن می‌شود که نیروی فوق، همان حقیقت الله و خدای ادیان آسمانی است که انسان‌های ابتدایی بر پایه استعداد فطرت خود، تصور کلی و اجمالی از آن داشتند.

4. عدم دین‌داری همه ترسویان:

لازمه شبهه این است که تنها انسان‌های بیمناک از حوادث، خداشناس و دین‌دار می‌شوند، در حالی که تاریخ از وجود دین‌گرایی در بین همه قبایل کهن خبر می‌دهد و بین انسان‌ها تفاوت نمی‌گذارد.

5. ترس بستر ظهور الهام و فطرت:

درست است که انسان‌های اولیه با مشاهده حوادث ناگوار طبیعت و ترس از آن به دین، خدا و ماورای طبیعت روی می‌آوردند، لکن باید دقت کرد این روی آوردن معلول صرف ترس نبوده، بلکه معلول یک نوع حس درونی است که از درون به انسان الهام می‌بخشد که در موقع احساس غربت و ناتوانی به یک قدرت مطلق و فراطبیعی تمسک جوید. در واقع ترس نه علت، بلکه بستر ظهور و تجلی لزوم اتصال انسان‌ به خداوند است که اشکال کننده آن را علت، آن هم علت‌ تامه و نه ناقصه تلقی کرده است.

6. استمرار دین‌داری با وجود رفع ترس:

امروز با پیشرفت علوم، حوادث طبیعی توجیه علمی دارند و برای انسان‌ها ترس ایجاد نمی‌کند، پس نباید دیگر خدا و دین، معنا و طرفدار داشته باشد؛ در حالی که چنین نیست.

7. عدم دلالت خطای علت بر عدم مدعا:

اگر به فرض بپذیریم که خاستگاه دین‌گرایی انسان‌های اولیه، ترس آنان از طبیعت است، حال این پرسش را مطرح می‌کنیم آیا از آن عقلاً استنتاج می‌شود که خدا و دینی وجود ندارد؟ ممکن است به دلیل عدم رشد عقلی انسان‌های اولیه، حقیقت خدا و دلایل عقلی آن برای آنان کشف نشده بود، آیا این نکته دلیل عدم وجود خدا و غیرحقیقی بودن دین است؟ به دیگر سخن، در توضیح منشأ دین به معنای پدیده خارجی و دین‌داری ذکر شد که نباید بین آن دو خلط کرد، در این شبه، طراح از نادرست بودن دین‌داری - بر حسب فرض - عدم و بطلان اصل دین را اثبات کرده است که خلط آن کاملاً آشکار است.

شبهه دوم: دین معلول جهل و تخیل

شبهه دیگر این است که انسان‌های اولیه به دلیل جهل و ناآگاهی از راز و رمز حوادث جهان، آن‌ها را به خدا یا خدایان نسبت داده و در پرتو آن دین را اختراع کرده‌اند.
توسط آگوست کنت (6)، هیوم (7)، فروم (8)، و در بعضی سایت‌ها از این شبهه جانبداری شده است. (9)

نقد و نظر

1.اشکال‌های پیشین نیز بر این شبهه وارد است. چرا انسان‌های اولیه علت حوادث را در خود طبیعت تبیین و توجیه ننموده و دنبال علت ماورای طبیعت گشتند؟ آیا این خود دلیلی بر فطری بودن خداگرایی نیست؟
2.چرا انسان‌های متمدن امروز - به خصوص دانشمندان نامی امثال انیشتین، ادیسون، دکارت و ماکس پلانک، خداگرا و مؤمن بوده‌اند. (10)

شبهه سوم: دین معلول خرافه

برخی از جامعه‌شناسان بر این باورند که خدا و دین‌گرایی از اعتقادات، فرهنگ و سنن خاص اجتماعات اولیه نشأت گرفته و پایه آن نیز خرافه بوده است.
امیل دورکیم معتقد است: انسان‌های اولیه در اجتماع خود دچار احساسات، شور و هیجان شده به حال خلسه فرو می‌رفتند و از اینجا مفهوم دین، امر مقدس و ماورای طبیعت به ذهن آنان خطور می‌کرد. (11)

نقد و نظر

1.اولین پرسش این است که چرا اعتقادات، سنن و خلسه‌های مردمان اولیه تنها به سوی امر مقدس، ماورای طبیعت، خدا و دین سوق داده شده است؟ آیا این حکایت نمی‌کند که در ضمیر و سرشت یکایک انسان‌ها، وجود خدا و دین معجون شده و در سنن و رسوم اجتماع ظاهر می‌شود؟
2. جامعه‌شناسان تنها به حالت اجتماع و گرایش‌های اجتماعی توجه داشتند و از بررسی حالت‌های فردی و باطنی انسان‌ها به دلیل رشته خود غفلت نموده‌اند؛ در حالی که اگر آنان به این نکته نیز توجه می‌کردند، به فطرت خدا و دین‌گرایی انسان‌ها یقین پیدا می‌کردند و یا حداقل تأثیر آن بر سنن فرهنگ اجتماعی را نفی نمی‌کردند.
3. سؤال آخر اینکه؛ به فرض بپذیریم که دین از سنن اجتماعی انسان‌های اولیه نشأت گرفته است، آیا این می‌تواند دلیل عقلی بر نفی اندیشه خدا و دین باشد؟ مطابق اصل عقلی «اثبات شیء، نفی ماعدا نمی‌کند»، جامعه‌شناسان ملحد نمی‌توانند وجود خدا و دین را نفی کنند؛ البته اثبات خدا در موضع خود ثابت شده است.

شبهه چهارم: دین معلول اقتصاد

در دو سه سده پیش، با ظهور مکتب ماتریالیسم این پندار از سوی آنان مطرح شده که دین و خدا محصول و تولید طبقه سرمایه‌دار است تا از این رهگذر، طبقه محروم جامعه - به ویژه طبقه کارگر (پرولتاریا) - را استثمار کنند. (12)

نقد و نظر

1.اصل این ادعا بدون دلیل و ادعای گزاف است. آثار باستانی حکایت می‌کند که دین و خداگرایی در میان انسان‌های اولیه و طبقات کوچک - که به صورت مشترک زندگی می‌کردند و از دو قطب سرمایه‌دار و طبقه محروم خبری نبود - وجود داشته است.
2. از خود شبهه نیز استنتاج می‌شود که اعتقاد به خدا و دین در جامعه وجود داشته، اما طبقه سرمایه‌دار درصدد انحراف آن برآمده بودند. چرا که اگر زمینه و بستر مناسبی برای دین وجود نداشت، طبقه حاکم یا سرمایه‌دار چگونه می‌توانستند مردم را دین‌دار و از آن به نفع اهداف خود سوء استفاده کنند؟ پس وجود زمینه دین‌داری در جوامع، خود دلیل بر دین‌دار بودن جوامع پیش از ظهور قطب سرمایه‌داری است.
3. به فرض محال بپذیریم که دین، مجعول طبقه سرمایه‌دار است؛ آیا از این می‌توان عقلاً بر نفی خدا و دین حقیقی استدلال کرد؟ در نقد شبهات پیشین اشاره شد که سقم دلیل بر سقم و بطلان نظریه و مدعا دلالت نمی‌کند.
4. نکته بعدی اینکه دین - مسیحیت و یهودیت - از آنجا که در غرب توسط کلیسا با حکومت و قطب سرمایه‌دار رابطه نزدیک داشته است، منتقدان تحت تأثیر این رابطه، یک نظریه علمی و عقلی استنتاج کرده و آن را به همه ادیان تسری دادند. در حالی که اولاً دین مسیحیت و یهودیت در غرب تحریف شده است و ثانیاً داستان اسلام از ادیان تحریف شده جدا است. اسلام از همان بدو پیدایش خود از میان محرومان برخاست و اکثریت طبقه سرمایه‌دار جامعه، یعنی اعیان و اشراف مکه از آن روی برتافتند. پس این ادعای مارکسیست‌‌ها درباره دین، اصلاً بر اسلام صدق نمی‌کند.
اسلام علاوه بر طرفداری از طبقه‌ی محروم، خود بنیان تمدن بزرگ جهان را - که به نام تمدن اسلامی معروف است - پی‌ریزی کرد و با این وجود نمی‌توان گفت دین افیون جامعه است.
5. هم‌چنین این نظریه بین منشأ دین و دین‌داری خلط کرده است؛ آنچه بر اثبات آن اصرار دارد، نسبت اصل دین و پدیده وجودی آن با اقتصاد است، اما دلیلی که می‌آورد، به دین‌داری مؤمنان ناظر است. به فرض محال هم که دین‌داری را معلول قطب ثروتمند جامعه یا نوعی رفتار فقرا بدانیم، حداکثر آن در استناد دین‌داری و نه دین به اقتصاد موفق خواهد بود که اصل آن نیز قابل خدشه است.

تذکار

ما در بحث منشأ دین، دیدگاه‌های معروف را تحلیل و نقد کردیم که امروزه بیشتر در جزوات و سایت‌ها نقل و تقریر می‌شود. درباره منشأ دین بحث‌های تخصصی دیگری مطرح است که اینجا مجال بیان و بررسی آن نیست.

پی‌نوشت‌ها:

1.ر.ک: ابوالقاسم فنائی، درآمدی بر فلسفه دین و کلام جدید، فصل 6؛ علیرضا قایمی‌نیا، درآمدی بر منشأ دین، ص 13.
2.وینسون کینگ فیلسوف دین معاصر معتقد است ارائه فهرست ناقصی از تعاریف دین ممکن نیست، (میرچا الیاده، دین‌پژوهی، ج 1، ص 60).
3.ر.ک: جان هیک، فلسفه دین، ص 23؛ مقاله پیر آلستون در: دین و چشم‌اندازهای نو، ترجمه غلامحسین توکلی.
4.ر.ک: مسعود انصاری، اسلام و مسلمانی، ص 320؛ تولدی دیگر، سیری در تاریخ مذهب، ص 2؛ دکتر روشنگر، الله‌اکبر، ص 23؛ سیاوس اوستا، دینداری و خردگرایی، ص 8.
5.ر.ک: برتراند راسل، چرا مسیحی نیستیم؟، ص 35.
6.ر.ک: ریمون آرون، مراحل اساسی اندیشه در جامعه‌شناسی، صص 121 تا 131 و ص 275.
7.ر.ک: دیوید هیوم، تاریخ طبیعی دین، صص 10 - 9.
8.ر.ک: اریک فروم، روانکاوی و دین، ص 124.
9.سیاوس اوستا، دینداری و خردگرایی، ص 8؛ دکتر روشنگر، الله‌اکبر، صص 23 و 43 و 56.
10.ر.ک: اثبات خدا به قلم چهل تن از دانشمندان، ترجمه احمد آرام.
11. ر.ک: ساموئل کنیگ، جامعه‌شناسی، ص 134؛ فیلسین شاله، تاریخ مختصر ادیان بزرگ، ص 477؛ مسعود انصاری، اسلام و مسلمانی، صص 17 و 120.
12.ر.ک: آندره پی‌یتر، مارکس و مارکسیسم، ص 239، دکتر روشنگر، الله‌اکبر، ص 24.

منبع مقاله :
قدردان قراملکی، محمدحسن؛ (1394)، پاسخ به شبهات کلامی (دفتر دوم: دین و نبوت)، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ پنجم