طنز، پتانسیل زبان نقد سیاسی امل دنقل
امل دنقل، شاعر طنزپرداز و متمرد برجستهی مصری دههی 60 میلادی است. شعر و شهرت او از دیوان «البكاء بین یدی زرقاء الیمامة» آغاز شد. با وجود عمر كوتاه شعریش به كمك زبان طنز، به عنوان پتانسیل نهفتهی زبانی،
نویسندگان: حسین چراغی وش (1)
رضا تواضعی (2)
رضا تواضعی (2)
چكیده
امل دنقل، شاعر طنزپرداز و متمرد برجستهی مصری دههی 60 میلادی است.(1) شعر و شهرت او از دیوان «البكاء بین یدی زرقاء الیمامة» آغاز شد. با وجود عمر كوتاه شعریش به كمك زبان طنز، به عنوان پتانسیل نهفتهی زبانی، وقایع امت مصری- عربی را شرح و سپس نقد میكند. طنزهای او لطیفههای مضحكی نبودند كه دل خواننده را شاد كند؛ بلكه بیان تلخیهایی است كه احساس متناقض خواننده آنها را در مییابد. فضای شعر طنز وی با دو تكنیك؛ اسلوب بینامتنی و هنر ناسازواری ایجاد میشود كه در بینامتنی، با فراخوانی متون دینی، ادبی و حكایتهای تاریخی، دنبال نشان دادن تفاوت گذشتهی طلایی عربی و زمان حال شكست آنهاست و در نهایت این هنر زبانی ناساز دنقلی است كه درجهی تفاوت حال را با عهد آرمانی معین میسازد. وی در بیان طنز سیاسی، كه اغلب با تناقض نمایی در سطح اندیشه، لفظ و جمله صورت میگیرد، از عناصر شخصیتهای تاریخی، مكانی و زمانی بهره میبرد؛ به گونهای كه با كمك انواع روابط بینامتنی كه اغلب از نوع نفی كلی (حوار) میباشد، به كاربرد متفاوت و وارونهی شكل میراثی متن غائب در متن حاضر میپردازد. دنقل با گزینش گنجینهها به عنوان نشانه و رمز، ابتدا ذهن امت عربی را متوجه گذشتهی افتخارآمیز میكند و سپس با دگرگونی متمردانهی آنها، درجهی تفاوت حال معاصر عربی را با گذشته در خاطرش میگنجاند؛ روشی كه ذهن عربی را در خوانش متن شعری سهیم میكند.1- مقدّمه
زبان كه به اعتقاد بسیاری والاترین خصیصهی آدمی میباشد، نقشهای متفاوتی همچون، اندیشه ورزی، بینافردی و بینامتنی را بر عهده دارد تا نیاز كاربران را در زمینههای مختلف برطرف سازد (پاكروان، 1383: 56). زبان، اولین عنصر در بیان تجارب شعری به شمار رفته؛ به طوری كه «شعر، بیرون از زبان قابل تصور نیست و هر چه هست در تغییراتی است كه در زبان روی میدهد»(شفیعی كدكنی، 1384: 7). زبان، اساس گفتمان شعری و مواد خام آن، و در عین حال گنجینهای تاریخی و اجتماعی است كه نگرشهای انسان و آلام مرتبط با پدیدهی اجتماعی و درونی، او به كمك آن؛ در قالب شعر ترسیم میشود (سلیمان،2001: 204) و این ویژگی گنجینهای زبان، پتانسیل نهفتهای است كه برخی از شاعران متعهد معاصر عرب به خاطر تحولات سریع سیاسی در سرزمینهای عربی كه مجالی برای عرض اندام فرهنگ نبود، توانستند از ذخایر تاریخی و فرهنگی آن در بافت شعریشان به خوبی بهره ببرند؛ بطوری كه زبان شعر معاصر، همگام با تحولات سیاسی بكلی متحول شد، دگرگونی كه به تعبیر آدونیس «ساختمان شعر همچون گذشته، از وراء ساختار كلمات و واژهها در قالبی موزون شكل مییافت؛ اما مثل سابق؛ زیبایی خود را از نحو به دست نمیآورد؛ بلكه این تأثیرپذیری، پویایی و تجربه است كه باعث زیبایی آن میشود (خیر بك، 1986: 148). حال كه زبان؛ ضرورت لاینفك هر رخداد ادبی است، ضروری مینماید كه بستر تكامل نوع ادب در آن زبان مورد بررسی قرار گیرد چه كه «درك آثار ادبی در چارچوب فرهنگی كه در آن پدید آمده، امری ضروری است» (الحسین، 2009: 23).امل دنقل، شاعر دهههای شصت و هفتاد میلادی؛ از جمله شاعرانی است كه از تمام ذخایر تاریخی و فرهنگی زبان به عنوان شاعر پایداری و آزادیخواه؛ بهره برد. وی هنرمندانه، اندیشههای انتقادی ملی- میهنی را از رهگذر زبان ساختارشكنانه بیان كرد كه این ویژگی، به شكلگیری زبان و اندیشهی چند لایه و نهفته كه غالباً خاصیت طنزی داشت، منتهی میشود. زبان در شعر امل دنقل، اساس خود را از شالوده شكنی و سنت شكنی اندیشهها بازیافته كه از دیدگاه نشانهشناسی(semilogy) «بنیاد این نوع از بیگانه كردن نشانهها (كلمه یا جمله...)، تحول از بافت مألوف و معمول خود است: (شادروی منش، 1380: 32)، كه امبرتو اكو(eco umberto) ناقد و زبان شناس، برهم زدن این نظام توسط فرد یا متن را از عوامل بروز متن طنزآمیز میداند. (همان) دنقل برای بیان تجارب تلخ معاصر مصری- عربی، قاعدهی زبان گنجینهای را در متون؛ به هدف نقد و اصلاح، باز گردانده و به صورت ناساز متحول میسازد و در نهایت این احساس متناقض تلخ و شیرین خواننده از شعر دنقلی است كه؛ به آفرینش اولاترین ویژگی زبانیش؛ یعنی تلخند میانجامد.
1-1- بیان مسئله
نشان دادن میزان توفیق و توانمندی زبان شعر امل دنقل به صورت عام و اشعار طنز به طور خاص در نقد حاكمیت سیاسی مصری- عربی، مسألهی این مقاله بوده است و تصور میشود كه این شاعر متعهد توانسته از زبان و قابلیتهای نهفتهی آن برای به تصویر كشیدن اوضاع سیاسی امت عربی به هدف بیداری و آگاهی بخشی، به خوبی بهرهبرداری نماید.2-1- پیشینهی تحقیق
در زمینهی شعرهای طنز امل دنقل؛ كار چندانی در داخل و خارج صورت نگرفته است و تنها چندین كتاب و مقاله موجود میباشد. كتاب «البنیات الدالة فی شعر امل دنقل» عبدالسلام المساوی و مقالهی «الشعر و الموت فی زمن الاستلاب» اعتدال عثمان كه در مجلهی فصول جلد 4 عدد1 ص221-227 آمده است. در داخل نیز دو مقالهی «ناسازواری هنری در شعر امل دنقل» موسوی، تواضعی، 1391. ش22. صص189-222 چاپ شده در مجله انجمن ایرانی زبان و ادب عربی است كه به تقسیم زبان متناقض شاعر پرداخته «و نمادهای پایداری در شعر معاصر مصر» از علی سلیمی چاپ شده در مجلهی پایداری باهنر كرمان كه به تحلیل ادب پایداری دنقل پرداخته و ناخودآگاه به برخی تناقضات زبانی وی اشاره كرده است.3-1- ضرورت و اهمیّت تحقیق
امروزه مفهوم طنز بر كسی پوشیده نیست؛ اما شایسته است كه ناقدان به ژرفای طنزهای سیاسی؛ به خاطر كاركردهای فراتر از خندهی آن بپردازند؛ تا واقعیتها و كاركردهای نهفتهی این گونه از طنزها آشكار و با طنزهایی كه صرفاً هدف خنداندن است؛ در نیامیزد. از این پس؛ تمام واژههای طنز در پژوهش حاضر نیز ناظر بر نوع سیاسی طنز است. این پژوهش، ضمن پذیرفتن جایگاه این نوع زبان در نقد و اصلاح كاستیهای جامعه، به توصیف و تحلیل زبان طنز سراسر سیاسی دنقل پرداخته و دنبال بیان چگونگی تشكیل و ابزارهای آن، شیوههای تعامل این نوع زبان با متون دینی و ادبی بوده و در نهایت اهداف شاعر در گزینش این زبان كه اساساً پایداری و مبارزاتی است، تبیین گردد.2- بحث
1-2- طنز
1-1-2- معنا و مفهومشناسی طنز
واژهی طنز، مصدر ثلاثی مجرد عربی از فعل «طنز، یطنز» است كه به معنای استهزاء است. واژهی طنز به گونهای است كه با یكدیگر مختلط شده است و برای آن در عربی، الفاظ گوناگونی از جمله «الاستخفاف»، «التعریض»، «الهزءِ»، «التندر»، «السخریة» و «التهكّم» به كار رفته است. (لسان العرب، مادهی سخر). كلمهی طنز، برابر نهادهی واژهی satire است كه از satira وsatura در زبان لاتینی گرفته شده است. در تعریف لغوی طنز گفته شده: « به معنی فسوس كردن، سخن به رمز گفتن، بر كسی خندیدن، عیب كردن است و در اصطلاح اهل ادب، شیوهی خاص بیان مفاهیم تند اجتماعی و سیاسی و طرز افشای حقایق تلخ و تنفرآمیز ناشی از فساد و بیرسمیهای فرد یا جامعه... (اندوهجردی، 1378، 2 و 5 و 6).در غرب؛ شاعران و نویسندگان یونانی و رومی نوشتههای طنزآمیز را آغاز كردند. از مشهورترین شخصیتهای آن دوره، میتوان به اریستوفان Aristophanes (388-448 ق.م) و هوراسیوس Horatius (65،80 ق.م) و جوفینال Juveall بنیانگذار طنز جوفینالی (14-60م) اشاره كرد. (ابراهیمی،1383: 62) اما تولد حقیقی طنز در مشرق زمین، طی قرون 6و7 هجری در ادبیات صوفیه بوده است كه بعدها در عرصهی سیاسی جایگاه واقعی خود را یافت. بسیاری از ارزیابان مسلمان عرب، تلاش سختی برای جایگزینی واژههایی به جای معادل اروپایی «طنز» داشتند تا این كه الفاظی متفاوت از معنای غربی آن؛ از جمله«المزاح» یا «الهزل» comique و یا «الفكاهة» یا «التندر» Humour و لفظ «اللذع» «یا التهكّم» Irony را یافتند.
2-1-2- ماهیت و كاركرد طنز
سارتر، طنز را «گذاشتن پا بیرون از جادهی شرم» تعریف میكند (صدر، 1381: 6). طنز به عنوان هنر نقد زبانی، الگوی بهتر زیستن را به جامعهی بشری ارائه میدهد و «از آنجا كه توانایی آفرینش رویكرد نوین به زندگی و نگرشها و افكار از زوایای جدید و غیر مأنوس را برای آدمی مهیا میكند، تأثیر بسزایی در مخاطب دارد» (انس، 2010: 31). زبان گزندهی طنز به عنوان زبانی آزاد در بیان نقصان و ناملایمات محیط پیرامونی، تقریباً از قید و بند فارغ بوده و در درون خود به هدف تغییر بنیادی، در پی خرد كردن پیكرهی بتهای استبدادی است. برگسون میگوید: « كسی كه از شما انتقاد میكند و خنده بر لب شما مینشاند؛ هنرمندی است ظریف، كه راهی خردمندانه برای اصلاح اشتباهات و بدخوییهای شما یافته است» (اندوهجردی، 378: 116). الكساندر پوپ، طنز را زادهی غریزهی اعتراض میداند، اعتراضی كه به هنر تبدیل شده است (اصلانی، 1378: 141) همچنین رابرت هریس؛ طنز را سبك ادبی میداند كه عقیدهی انتقادی را با شوخی و بذله تركیب كرده و از این راه میكوشد تا از طریق خنده، اصلاحاتی را ایجاد كند (شادمهر، 1386: 112) همچنان كه ارزیابان ادب، خاصیت قانونگذاری بهنجار اجتماعی برای طنز قائل هستند؛ «مك مینارد» بیان ارزشها و بایدهای مرسوم و معانی موجود در قوانین را از كاركردهای آن بر میشمارد. (همان) و در ادامه دكتر جانسون به كاركرد عملی آن اشاره داشته و میگوید: «غرض طنز، نكوهش بدذاتی و حماقت است (كاتوزیان، 1374: 451) و جان درایدن نیز «هدف غایی طنز را اصلاح شرارتها میداند» (اصلانی،1378: 141).2-2- بافت زبان طنز در شعر امل دنقل
شعر در كنار زبان طنز؛ به خاطر پذیرش انواع آرایههای پیدا و پنهان و صریح و غیرصریح، توانایی آن را دارد كه؛ از سوی ناقدان، نقاط ضعف را در برابر دیدگان به تصویر بكشد. از این روی اشعار طنز در میدان سیاست؛ بیشترین یكه تازی را دارند و یا به صورت بهتر، تزلزلهای سیاسی و ورشكستگیهای اجتماعی را بیش از هر اثر دیگر، میتوان در آثار طنزآمیز ملاحظه كرد. «طنز به واسطهی تأثیر و قدرت جلب عموم به سمت پدیدههای آشكار در حكومت و رفتار سیاستمداران و انحرافات آنها، در میدان سیاست نقش خطیری را ایفا میكند و میتواند قابل قبول عموم واقع گردد و یا اینكه نظر عموم را به سمت هدف معین، متوجه سازد» (أنس،2010: 122). با این كاركرد، طنز، هنر خالص و از پیشرفتهترین فنون ادبی به شمار میرود.امل دنقل، شاعر طنزهای تلخ سیاسی و به تعبیر الدوسری؛ پدر طنزهای فانتزی معاصر (الدوسری، 2004: 94)، از رهگذر گفتمان طنز، قدم در عرصهی ادبیات پایداری نهاد كسی كه از زبان بصورت عام و از زبان طنز به طور خاص به عنوان سلاح فرهنگی در برابر ناملایمات سیاسی-اجتماعی و انحطاط فرهنگی مصر به شیوهای كاملاً موفق به هدف آگاهی بخشی و بیدارسازی در برابر فتنههای پس پرده، بهره گرفت و سعی داشت در كارزار سیاسی- فرهنگی، واقعیتها را به دید عموم گذاشته تا تزویرهای حكومتی آنها را نفریبد. وی از تمام ابزارهایی كه توان یارای او را در این كنش فرهنگی داشت، فراخوانی كرد و دنبال سرچشمهای بود كه در این آشفتگیها؛ زبان او را كارآمدتر كند. دنقل حس كرد كه برای زنده كردن حس ملی- میهنی، باید نشانههایی كه در كنار معنای واژگانی، با مفاهیم تاریخی و فرهنگی نیز عجین شدهاند و بار آنها را به دوش میكشند و به متنی از باورها، اسطورهها، تاریخ، ارزشهای فرهنگی و اعتقادات مردم و جوامع خود مبدل شدهاند (سجودی وكاكه خانی، 1387: 308)، در بافت شعریش به كار گیرد تا «در رویارویی خواننده با متن، علاوه بر تجربههای فردی او، پیشینهها و بافتهای فرهنگی و اجتماعی نهادینه شده، وی را در رمزگشایی نشانهها یاری دهند» (همان: 311).
3-2- عناصر فنی شعر طنز دنقل
زمان، مكان و شخصیت؛ عناصر سه گانه در ایجاد فرهنگ به شمار میروند و از طرفی محققان مطالعات فرهنگی با توجه به رویكرد پساساخت گرایی، فرهنگ را با مطالعات ادبی پیوند دادند... (سجودی و كاكه خانی، 1387: 308) در نتیجه برای پرداختن به متون (نظم و نثر)، لازم است كه فرهنگ و عناصر آن مورد بررسی قرار گیرند.1-3-2- زمان
دنقل از زمان ماضی، حال و آینده به عنوان عناصر شعری در شكلگیری طنز بهره برده است. جایی كه برای بیان حاضر شكست در یك پروسهی مقایسهای، از تفاوتها و گاه تشابهات حكایتهای تاریخی و دینی، بهره میگیرد. در قطعهی زیر؛ وی برای بیان شكست عصر معاصر كه اغلب شكست سیاسی بوده، به صورت همسو از شكست سیاسی مصر عهد كافور اخشیدی (نماد حاكم بی تدبیر) كه بی تدبیرانه و با ناكارآمدی رویای حفظ حاكمیت سیاسی را در سر میپروراند، فراخوانی كرده؛ به طوری كه همسویی اسباب و علل شكست عصر معاصر (بیتدبیری) با شكستسیاسی عصر كافور اخشیدی، باعث آفرینش تلخند میشود:
1) یُؤمی، یَستنشِدنی: أنشدُه عن سیفِه الشجاعِ و سیفُه فی غِمده... یأكُلُه الصدأُ (الاعمال الشعریة:209).
اساس شكلگیری طنز در این قطعه، تناقض از نوع تنافر است كه به گفتهی شوپنهاور: «هر بیانی كه در او ناسازگاری باشد، خنده انگیز است» (شادروی منش،1380: 29) و این تناقض با عبارات شجاع، غلاف و زنگار ساخته میشود. كافور/ (عبد الناصر) از متنبی/(رسانه تبلیغات)، طلب شعر میكند و شاعر ابتدا شمشیر شجاع وی را میستاید، جایی كه اكنون شمشیر بخاطر اینكه در غلاف مانده و برای جنگ، صیقل نشده و زنگار زده است. شاعر به دروغ، شمشیر زنگ زدهی كافور را میستاید؛ زیرا او اكنون در دستان وی اسیر است و طوطیوار تسلیم بی قید است و هر آنچه بگویند، او تكرار میكند و اندیشهای در گفته ندارد كه به تعبیر الرواشده: بجای اینكه شاعر زبان حقیقت باشد، ناچار است؛ زبان تزویر گشاید. (السلیمان، 2007: 209). حكایت تلخ دنقلی به صورتی كاملاً هنرمندانه با خلق فضایی متناقض آغاز میشود. وی ابتدا به صورت مجاز با علاقهی همجواری، صفت شجاعت را به جای فرد (حاكم) به شیء (شمشیر) داده است و در ادامه صفت شجاعت؛ با آمدن دو صفت نقیض زنگارزدگی و غلافی شمشیر، سلب شده و به صحنهی متناقضی بدل میشود كه حاصل این تناقضات به احساس متناقض خواننده ختم شده كه به زایش طنز میانجامد. امل با استفاده از خاصیت زمانی (شكست سیاسی عهد عباسی سوم) متجلّی در حكایت تاریخی كافور اخشیدی و المتنبی، به نقد عبدالناصر معاصر میپردازد؛ جایی كه رسانههای وی و خصوصاً انورالسادات همسو با المتنبی (شاعر تبلیغی دربار كافور) علی رغم بیلیاقتی این حاكمان، برای نیل به اهداف سیاسی آنها، تبلیغات گسترده راه انداخته و طوطیوار، مطیع اوامر شدهاند؛ در حالی كه زنگار شمشیر (نماد شكست سیاسی داخلی و نظامی خارجی) به وضوح آشكار است.
2-3-2- مكان
مكان، دیگر بازوی گفتمان ادبی دنقلی است. جایی كه وی در قصیدهی «بكائیهی لصقر قریش» بعد از اشغال كشورهای عربی (مصر- فلسطین) در پی شكست 1967م به واقعیتهای تلخ تاراج فرهنگ عربی اشاره میكند كه به تعبیر المساوی: گاهی «سرزمین میهنی» در شعر دنقل؛ از آن جایگاه و ثبات خود تغییر مكان داده و به وطنی كه مركزیتش تغییر یافته، تبدیل میشود و به این ترتیب مفهوم جغرافیایی آن، به خاطر اینكه معانی معاصر به خود بگیرد، تغییر و به مكانی كه در بر دارندهی مفهوم تاریخ و فرهنگ و اقتصاد كه عناصر هویت و شخصیت به شمار میروند، تبدیل میشود (المساوی، 1994: 304-305).2).. وَقفَ «الاغرَابُ» فی بَوابهی الصَمت المُملِح/ یَشهَرونَ الصَلفَ الأسودَ فی الوَجه سِلاحاً/ یَنقُلونَ الارضَ: أكیاسَاً مِن الرَمَّل/ و أكدَاسَاً مِن الظِّل/ علَی ظَهر الجوادِ العَربی المُترنِّح!/ یَنقلونَ الارضَ.. نحوَ النَاقِلاتِ الراسِیَات (... الاعمال الشعریة: 475).
دنقل با بهرهگیری از تاراج آرمانهای انسانی، اقتصادی، فرهنگی و غیره... از سوی اجانب؛ كه اساس یك میهن و ملت به شمار میروند، بیان میكند كه ارزشهای كشورهای مصر و عربی توسط غربیها، به صورت كیسههایی از شن و كومهای از سایهها به تاراج میرود. این تشبیه، دلالت بر كثرت غارت و بی زحمتی (عدم مقاومت داخلی) آن دارد و نیز «الرمل» دلالت بر چپاول اقتصادی و الظل (سایه)؛ دلالت بر چپاول فرهنگی دارد. او با خلق دو تصویر متناقض از اسب عصر قدیم (بلاد عربی) كه فاتحان بر آن سوار میشدند و اسب عصر حاضر (اعراب معاصر) كه اجیر و باركش قدرتهای چپاولگر اجانب شده است و تمدن آنها به خاطر ناكارآمدی سیاسی حكومت؛ بر پشت خودشان تلوتلو خوران غارت میشود، به درجهی تفاوت گذشتهی عربی و اكنونِ شكست پرداخته است. این تصویر متناقض، برای خواننده شكی در قضاوت به ورشكستگیهای سیاسی سران عربی باقی نمیگذارد.
3-3-2- شخصیت
گنجینهی كتب دینی پدری، پیش قراول بافت فكری اولیهی دنقل در تجارب شعریش گردید؛ تا جایی كه كاربرد متون دینی و حكایتهای تاریخی در كنار شخصیتهای دینی و اسطورهای به گونهای است كه میانگین كاربرد شخصیتهای یونانی و عربی به تحقیق احمد مجاهد در رتبهی بالاتری از الحجازی و عبدالصبور قرار دارد (مجاهد، 2006: 85). شخصیتهای ملی- میهنی دنقل به خاطر شكستهای زنجیروار و پی در پی نظامی و سیاسی در مصر و تمام سرزمینهای عربی، در مرحلهی سقوط قرار دارند و برای اینكه لااقل بتواند درون خود را تسكین دهد؛ چارهای جز ابتكار شخصیت و فراخوانی از اسطورهها ندارد. نومیدی از حال شكست و رجوع به گذشتهی طلایی، تنها بازماندهای بود كه میبایست غبار فراموشی از آن زدوده میشد تا اینكه هویت و شخصیت عربی دوباره احیاء میگشت. عبلهی الروینی در كتاب «الجنوبی»، حس بازآفرینی هویت و حس عربی و ایمان به روح عربی را عامل این رجوع به گنجینهها میداند (الروینی، بی تا:91). در مقطع پایین شاعر برای نقد راهبرد سیاسی حكام مصر كه در كنار روشنفكران، منجر به كاهش محبوبیت آنها بین مردم نیز شد، با فراخوانی دو شخصیت تاریخی عصر عباسی، سیف الدوله و كافور كه اولی، نماد رهبر مردمی و با تدبیر و دومی، نماد رهبر غیر مردمی و بیتدبیر بود، توانست درجهی تفاوت دو حاكم را در كشورداری بیان كند و این احساس متناقض خواننده از تفاوتهاست كه طنز میآفریند:3) فی اللیل فی حَضرة كافُور، أصابَنی السَأمُ/ فی جَلستی نمتُ.. و لم أنِم / حّلمتُ لحظة بُكا/ و جُندُك الشُجعَان یَهتَفونَ: سیفَ الدولة... لكنَّنی حینَ صَحوتُ: وَجدتُ هذا السیدَ الرَخوَا/ تَصدرُ البهوا/ یَقُصُّ فی نَدمَانِه عن سیفِه الصَارمِ/ و سیفُه فِی غِمدِه یَأكلُه الصَدَأُ (الاعمال الشعریة: 240). در این مقطع دنقل دنبال نشان دادن تفاوت بین دو شخصیت سیف االدوله و كافور در یك زمان است. اولی (سیف الدوله) كسی است كه در حفظ تمامیت ارضی و حتی كشورگشایی از پا نمیایستد و از عظمت واقعی برخورداراست؛ تا جایی كه عام و خاص از پیروزیهای واقعی او صحبت میكنند؛ اما دومی (كافور) كسی است كه به صورت رمزی دلالت بر حاكم بیتدبیر حاضر(عبد الناصر) دارد، جز طبل توخالی نیست و فقط این قوانین مستبدانهی وی و شعار رسانهای كاذب اوست كه گوش شنونده را كر میكند. احساس آفرینی متفاوت شاعر برای خواننده از این دو شخصیت متفاوت كه اولی نماد حاكم قدرتمند و باتدبیر و دومی نماد حاكم سست عنصر و نالایق كه سرزمین و مردمش ارزشی ندارد، از ویژگیهای بارزی است كه دنقل را در زبان طنز یاری میرساند.
4-2- انگیزههای وجدانی طنز دنقل
1-4-2- اضطراب و پریشانی
تجارب شعری دنقل به عنوان شاعر بین مرگ و شعر، از رهگذر سه موضوع میهن، زن و مرگ تشكیل یافت كه به ترتیب در دیوانهای شعریش پیداست و این سه، دغدغههای پیوسته وی هستند. در این بخش، از موضوع زن صرفه نظر كرده و به میهن و خصوصاً مرگ مفصل پرداخته میشود. رخدادهای سریع و تلخ كه زادهی عوامل داخلی (حكومت) و خارجی (اجانب) است، اساس وطن دنقل را شكل میدهد. امت عربی بخاطر ضعف سیاسی حكام داخلی اولاً در بعد داخلی، یا سركوب شده و یا به خاطر عدم اعتماد به آنها، خشونت بین آنها گسترش مییابد و ثانیاً در بعد خارجی، از سوی اجانب تحقیر و مورد تهاجم قرار میگیرند. (السلیمان، 2007: 26). مرگ، دیگر تجربهی شعری دنقل است كه دامنهی این مرگ به دهههای 60 و خصوصاً70 میلادی برمیگردد؛ جایی كه ابعاد مرگ از جسد؛ به سمت مرگ فكر و ارزشها در حال پیشروی است، به طوری كه در آخرین دیوان وی یعنی اوراق غرفهی (8)؛ شرح این مرگ، شرح حال شكستی است كه چارهای جز مردن برای روشنفكران ندارد. اوج این رویكرد زبانی دنقل، به ایام انورالسادات برمیگردد كه به تعبیر اعتدال عثمان در دیوان فوق؛ زبان نقدهای طنز اجتماعی او تندتر گشته (عثمان، 1983: 227)، تا جایی كه در قصاید «الطیور- الخیول- مقابلة خاصة مع ابن نوح» به صورت رمزی به شرح حال مرگ اندیشهی روشنفكران دربند كشیده و آواره از كاشانه میپردازد؛ كسانی كه در چنین شرایط خفقان آمیزی، جایی برای زندگی ندارند و برای اینكه حق زیستن داشته باشند؛ باید سكوت كنند. شاعر در این مقطع از قصیده «الطیور» میگوید:4) الطیورُ مُشرَدة فی السَموات/ لیسَ لهَا أن تَحطَ علَی الارض / لیسّ لهَا غیرَ أن تَتقاذَفها فَلواتُ الریَاح! (الاعمال الشعریة:455).
همانطور كه زمین در قصیدهی «الخیول» مانع حركت اسبهاست؛ در قصیدهی «الطیور» نیز گویی این زمین استقرار پرندگان را در آسمان؛ از آنها گرفته و جایی برای آسودن در آن نمییابند و در آسمان سرگردان شده و این بادها (نماد سرویس جاسوسی حكومت) هستند كه آنها را به هر سویی میبرند. به گفتهی المساوی «سركوب و خشونت كه در نهایت به ریختن خون خواهد انجامید، مانع از نشستن آنها در زمین برای آسودن است» (المساوی، 1994: 250).
2-4-2- خشونت اجتماعی
دیكتاتوری كه ثمرهی آن فقر فكری و مادی است، باری است كه در جریان سركوبی و خشونت دهه 60 و70 میلادی به دوش مردم و خصوصاً روشنفكران، سنگینی میكند. در چنین حالتی، مردم بیبضاعت جایگاه بردگانی را خواهند- داشت كه زیر یوغ استبداد به زنجیر كشیده میشوند و از آنها برای دفاع از جان و محافظت از قصرها، بهره میگیرند و روشنفكران نیز برای حق حیات، مجبور به سكوت میشوند (نابلسی، 1986: 48). امل در قصیدهی «فی انتظار السیف» به این واقعیت تلخ میپردازد:5) قد یُصبحُ مملُوكاً یَلوطونَ به القصرَ/ یّلقونَ به فی سَاحة الحرب.. / لِقاءَ النَصر، هذا قَدرُ المهزوم / لا أرضَ.. ولا مال/ ولا بیتٌ یَردُّ البابَ فیه / دونَ أن یَطرقَه جابٍ (الاعمال الشعریة: 247). احساس حیات در عصر دنقل، جز از راه رویا و جز با مرگ غیر؛ به وسیلهی گلوله كه عامل بقای مقاومت است، حاصل نمیشود. وی با زبانی طنزآلود اشاره دارد كه مردم گرسنه برای حق زیستن مجبورند در بارگاه خمارویهی/ انور سادات، صف بكشند:
6).. آه نَحن جیاعُ الارض نصطفُّ / لِكی یُلقیَ لنَا عّهدَ الأمَان (همان: 246).
5-2- انگیزههای اجتماعی و سیاسی طنز دنقل
1-5-2- محکومیت استعمار
تمام جریانات تلخ عربی؛ از شكست سیاسی عبدالناصر تا پیروزیهای كاذب داخلی و خارجی انورالسادات، نتیجهی سستی همین سرمداران است. حتی خود عبدالناصر با آن سیاست ضد استعماری، به خاطر سركوب و شكنجهی سیاسیها و روشنفكران، تمام پایگاه مردمی را از دست داد و ادامهی سیاست پلیسی عصرسادات، تأثیر بد خود را در عرصههای خارجی بر جای گذاشت؛ تا جایی كه نهتنها استبداد بر مصر سایه افكند؛ بلكه در ادامه، حاكمیت تسلیحاتی بیگانگان را در كل بلاد عربی به ویژه فلسطین، تقویت كرد. سیاست خفتبار آنها تا جایی پیش رفت كه آنها مجبور شدند در مقابل خواستهی ناچیز اجانب سر خم كنند. دنقل در قصیدهی «الزیارة» اشاره به ذلت سران مصری دارد كه به خاطر سگهای اجنبی، پا بر منافع عمومی مردم میگذارند:
7).. و قِیل معشوقتُه هی التی لَم تَرضِ بِالمُقام / ثَارت.. لأنَّ كَلبَها الأثیرَ لم یتحمَل الحَرَّ.. / فعافَت نفسُه الطَعامَ) / أَصدرَت السُلطاتُ مَرسُوماً بِأن یَكفَّ الطَقسُ عن حَرارتِه!!/ لِذا فأنَّ الشَمسَ لَم تُشرِق عَلینا هَذا الصَبَاح... (الاعمال الشعریة:51).
دنقل، شاعری سیاسی است كه معادلات سیاسی را به صورت موفق با هندسهی معانی بیان میكند. وی خواهان آسایش برای كل سرزمین عربی بوده و با هر طرحی كه منجر به جدایی یك وجب از خاك كیان عربی شود، مخالف است. نزد وی، فرقی بین صحراء سینا و فلسطین نیست و هر دو پارهی تن عربی است. وی در سال 1976 میلادی یعنی دو سال قبل از پیمان «كمپ دیوید» پیشگویانه از طرحهای شوم آن پرده برمیدارد. نابلسی اشاره میكند كه «این شاعر مبارز و سینه چاك، رد پای سیاسی را تا انتها دنبال میكند و لذا از توانمندترین شعراء و مردان راستین در شناخت سرانجام این ردپاهاست!» (نابلسی، 1986: 57). در قطعهی پایین، شاعر با اقتباس از قرآن، و ترسیم سیاست جنگ طلبانهی «كسینجر» معمار تراژدی شوم خاورمیانه و نمایندهی آمریكا در قضیهی فلسطین و معاهدهی «كمپ دیوید»، به دنبال محكوم كردن سیاستهای فتنهانگیز او است. شاعر با بازآفرینی متن غایب آیه دوم سورهی مباركهی «الفتح»، به شیوهی دعایی طنزآگین روی آورده و كشته شدن وی به وسیلهی گلوله را لااقل مایهی بخشش او از جنایتهایی میداند كه در آینده مرتكب خواهد شد:
8).. لِیغفرَ الرَصَاصُ مِن ذَنبكَ مَا تَأخَّرَ/ لِیغفرَ الرَصاصَ.. یا كِسینجِر. (الاعمال الشعریة: 349).
2-5-2- نقد و اصلاح سیاسی
امل دنقل با زبان نقد، جریان خفقان سیاسی مصر را بعد از آنكه به گفتهی نابلسی: « روشنفكرانی امثال عبد المفتاح، سید قطب، یوسف هواشی بعد از زندانی شدنشان سال1954م؛ در سال 1966م به دار كشیده شدند» (نابلسی، 1986: 54) بیان میكند كه این قهقرایی باعث فرار موجی از روشنفكران شد. دنقل در این مقطع، اشاره به مبارزان روشنفكری دارد كه مجبورند علی رغم ضعف حكومت و شكستهای سیاسی، كرنش كرده و سكوت كنند كه در غیر این صورت، عنكبوت (نماد سیستم جاسوسی حكومت)، تارهای مرگ را بر گردن آنها خواهد بافت:9).. فالإنحِناءُ مُرٌّ / و العَنكَبوتُ فَوقَ أَعناقِ الرِجَالِ یَنسِجُ الرَّدَی (الاعمال الشعریة: 149).
دنقل در ادامهی جریان سركوب؛ بعد از ترسیم مرگ اجساد، مرگ ارزشها را نیز از پیامدهای آن میداند. عدل كه به عنوان ارزش روحی در تأسیس جوامع و تمدن و تعیین سیر حركت آنها به شمار میرود؛ در عصر معاصر، رخدادها به گونهای است كه معیار سنجش عدالت با سیاستهای حكام پیش میرود. المساوی ضمن اشاره به این ارزش تمدن ساز، عدالت را همپای حق دانسته (المساوی، 1994: 394)، ادامه میدهد كه با مرگ آن، نیكی نابود و آشوب فراگیر میشود (همان)، در نهایت مرگ عدالت، باعث پیدایش نقصانهایی میشود كه دیگر ارزشها نیز در كنار آن از بین خواهند رفت. دنقل در این مقطع، به نابودی معیارهای عدالت، اشاره میكند كه با حلق آویز شدن عدالتخواهان تحقق مییابد:
10) أَصبحَ العَدلُ مَوتاً، و مِیزانُه البُندقِیة، أبناؤُه / صُلِبوا فی المَیَادین، أو شُنِقوا فِی زَوَایا المُدُن (الاعمال الشعریة:331).
6-2- ساختار فنی طنز امل دنقل
خاستگاه و میدان مناسب برای بازی نشانهها، متون ادبی به ویژه شعر است و به تعویق افتادن معنا حاصل دلالتهای انگیختهی نشانهها در گفتمان شعری است. (سجودی، كاكه خانی، 1387: 296). كاربرد نشانههای زبانی و ادبی در شعر دنقل، امری ضروری مینماید؛ كه این كاربرد متفاوت وی از زبان، به برجستگی زبانی وی انجامید؛ جایی كه هنجارگریزی وی از واژه به جمله و در نهایت به معنا منتهی شد و باعث خلق زبان متناقض گردید كه، جزو زبان قالب وی در گفتمان شعریش بود. ناسازی دنقل كه غالباً از رهگذر عملیات بینامتنی انجام شد، چیزی بود كه خاصیتی شبه تبسمی داشت و احساس تلخی و مرارت را در درون، به خورد دردمندان و درد كشیدگان میداد بیشتر نمود طنزهای تلخ وی، جایی است كه از متون دینی و ادبی خصوصاً قرآن كریم و كتاب مقدس بهره میجوید.ناسازواری و بینامتنی، دو تكنیك اساسی زبان شعر دنقلی هستند كه پیشتر بیان شد. «ناساز» در اصطلاح، گفتمان غیر مستقیم و اندیشه سازی است كه ذهن مخاطب كنجكاو را به چالش میكشد و او را وادار میكند كه از ظاهر اثر ادبی؛ دنبال سرنخهایی باشد كه درونش را اقناع سازد. نبیله در تعریف آن میگوید: «تناقض نمایی، بازی ماهرانه و هوشمند زبان بین طرفین؛ خالق متن و خوانندهی آن است به نحوی كه خالق، آن متن را به سمتی كه خواننده را جلب میكند، جلو برده و با معنای تحریفی كه در راستای معنی پنهان است و اغلب معنی متضاد را دارد، او را به رد آن فرامیخواند» «نبیله، 1987: 139). «بینامتنی» نیز؛ اصطلاح نوینی است كه نزد ناقدان قرن بیستم مورد توجه قرار گرفت و از رهگذر پژوهشهای زبانی به آن پرداختند كه در اصطلاح؛ از آن به در هم تنیدگی متون یا بینامتنی (intertextuality) یاد میشود. صورت گرایان روس، نخستین نظریهی پردازانی بودند كه موضوع «مناسبات میان متنی» را در نقد متون ادبی مطرح كردند (میرزایی، 1384: 63). میخائیل باختین روسی، اولین بار نظریهی عمومی تداخل متنی را بیان كرد كه به گفتهی او متن ادبی حاضر، واكنشی بر اسلوب ادبی سابق «متن غائب» است (حاجب، 2010، سایت واتا).
از شاهكارهای زبانی شعر دنقل كه وی را متمایز از دیگر شاعران هم عصر كرده، گزینش همزمان از دو تكنیك فوق، برای دلالتهای معاصر است؛ به نحوی كه وی ابتدا از متون دینی و ادبی و یا شخصیتها و حكایت تاریخی فراخوانی كرده (تكنیك بینامتنی) و سپس آنها را به عنوان «متن غایب» به صورت متناقض و دگرگون شده از اصل آن، در «متن حاضر» میگنجاند (تكنیك متناقض نما). مقطع پایین نمونهای از زبان متناقض نمای دنقلی است كه؛ وی با فراخوانی از حكایت تاریخی از نوع روابط بینامتنی مضمون، تفاوت بین عصر حاضر شكست و عصر طلایی قدیم عربی را بیان میكند:
12) اللَوحة الاولَی علی الجِدار:/ لیلَی «الدمشقیَّة» / مِن شَرفة «الحمراءِ» تَرنُو لِمغیبِ الشَمس/ ترنُو لِلخیوط البُرتقَالیّة / و كرمةٌ اندلسیَّةُ و فسقیّة/.... / و طبقاتُ الصَمتِ و الغُبار/ نُقش/ (مولایَ لا غالبَ الا الله!)... اللوحة الاخرَی.. بِلا إطَار: / لِلمسجدِ الأقصَی.. (و كانَ قبلَ أن یحّترقَ الرِّواق/و قُبة.. الصخرة، والبَراق/ و آیةٌ تاكلَت حروفُها الصِغار!/ نُقش/ (مولایَ، لا غالبَ الا.. النّارُ!) (الاعمال الشعریة: 386).
صحنهی تاریخی برگرفته از زمان قدیم به همراه نشانهها و علامتها، در مقطعی غبارآلود از مكان است و در این تابلو، عكس زنی است كه از بالكن قصر حمراءِ كه از آن دولت «بنی الاحمر» در غرناطه است، نگاه میكند. این قصر، آخرین شاهد افول تمدن حكومت اموی است. منظرهای كه او را به فكر وامیدارد، غروب خورشید با استمرار رشتههایی متجلی به رنگ پرتقال و تابلوی روی دیوار است كه در زیر آن شعار دولت بنی الأحمر، «لاغالب الّا الله»؛ تا پایانیترین دورهی این حكومت، همچنان خودنمایی میكند و اثری از نابودی نیست؛ اما تابلوی دوم، به صورت متناقض از تابلو اولی، پیشگویانه به وسیلهی دنقل ترسیم شده است كه شرح حال اشغال سرزمین فلسطین به صورت خاص و سرزمین عربی به طور عام است. در این تابلو؛ شاعر ابتدا به صورت ضمنی به ضعف سیاسی حكام عربی كه قبلاً نیز اشاره شد، پرداخته و سپس شكسته شدن مرزها به وسیلهی اسرائیل را با آوردن عبارت «بلا إطار» برای مسجد الأقصی؛ یعنی بدون قاب، روشن ساخته و ادامه میدهد كه با این تهاجم، مسجد و رواق از بین رفته و دچار حریق شده و حروف كوچك (ب- من-إلی از) آیهی «سُبحانَ الذی أسَرَی بِعَبدِه لیلاً منَ المسجِدِ الحَرامِ إلی الَمسجِدِ الأَقصَی الَذی بَارَكنَا حَولَهُ لِنُرِیَهُ مِن آیَاتِنَا (17/1). خورده شده؛ به طوری كه با حذف این ادوات تعدی ساز؛ به طور مثال كلمهی «باء» در عبارت «أسری بِ» كه معنی شبانه رفتن را به شبانه برد، تغییر میدهد؛ با حذف این كلمه، معنای مقصود كاملاً متحول و قابل خواندن نخواهد بود. دنقل در ادامهی نقد بیكفایتی و ضعف سران عربی، به شرح اشغال ذلّتبار در مدت زمان كوتاه 6 روز در مقایسه با افول مقتدرانهی امویان بعد از حدود 3 قرن حكومت پرداخته و برای نشان دادن درجهی تفاوت، «متن پیدا»ی (مولایَ،لا غالبَ الا.. النّارُ!) را به صورت متناقض از «متن پنهان» تابلوی اولی (مولایَ، لا غالبَ الا.. الله!) آورده؛ با این فرق كه در تابلوی دوم، واژهی «الله» غایب؛ و لفظ «آتش» یا همان «قهر و غلبه» جاگرفته است.
3- نتیجهگیری
هدف امل دنقل، سرگرمی در شعر نیست؛ بلكه شعرش جنبهی سیاسی و پایداری دارد و در این راه از زبان طنز به عنوان پیشرفتهترین نوع ادب، بهرهبرداری كرده و هدف وی از گزینش این زبان، نقد سردمداران مصر دههی 60 و 70 میلادی و تحریك حس ملی میهنی مردم با گزینههای فرهنگی است. دنقل، شاعر طنزپردازی است كه طنز وی از دو محور اساسی بینامتنی و زبان متناقض در بافت گنجینهها و فرهنگ شكل یافته است. وی از متون دینی، ادبی و حكایتهای تاریخی و اسطورهای و شخصیتهای برجسته امثال اسپارتاكوس، زرقاء یمامه، امام حسین (علیهالسلام) و غیره.. به عنوان «متن غایب»، با زبان متناقض برای دلالتهای معاصر عربی در «متن حاضر» بهره برد تا با این گونهی زبانی، فرهنگ گذشتهی با شكوه عرب را كنار فرهنگ تحریف شدهی دههی60 و 70 میلادی ترسیم كند و رویكرد واقعی شعر وی در فراخوانی از گنجینهها، بهرهگیری از نشانههای آن برای بیداری امت عربی است كه آنها را متوجه گذشتهی پرافتخارشان كند.یادداشتها (ترجمه اشعار)
1) به من اشاره كرد و طلب شعر كرد و من نیز شمشیر شجاع او را ستودم؛ در حالیكه شمشیرش در غلاف، خوراك زنگار میشود. 2) غربیها در دروازهی سكوت مضحك ایستاده و كالاهای سیاه را به چهرهها، سلاح مینمایانند. زمین را كیسه كیسه از شن و سایه، بر پشت اسبان عربی خرامان، به سوی كشتیهای لنگرانداخته كه اكنون در دریا قصد حركت دارند، حمل میكنند 3) شب در محضر كافور (عبدالناصر) اندوهگین شدم و در همان حال خفتم و نخفتم. هنگام گریه به رویا رفتم و دیدم كه سربازان شجاع تو فریاد میزنند: سیف الدولة؛ اما زمانی كه به هوش آمدم، این آقای سست عنصر را دیدم كه در صدر قصر بود و از شمشیر برندهی خود برای هم پیمانههایش تعریف میكرد، در حالی كه زنگار شمشیرش را بلعیده بود. 4) پرندگان در آسمان آواره هستند و جایی برای نشستن ندارند، الا اینكه تكههای بادها آنها را به این طرف و آن طرف ببرد. 5) گاهی بردگانی برای نگهبانی از قصرند و گاه یلان صحنه نبردند برای پیروزی. این قضای محتوم آنهاست و نه صاحب زمینند و نه ثروت و نه خانهای كه دری بسته شود؛ بدون اینكه مالیاتگیری در بكوبد. 6) فریاد كه ما گرسنگان زمینیم به صف میایستیم تا روزگار امنیت را بچشیم. 7) گفته شد زن اجنبی از موقعیت و جایگاه آزرده شد و جوشید... چه كه سگ تحمل گرما نداشت و اعتصاب غذایی كرد و حكومت (مصر) قانونی را صادر كرد كه هوا از شدت سوزش بكاهد و به این خاطر این صبح خورشید بر ما طلوع نكرد. 8) گلوله باید از گناهان آینده بگذرد، گلوله باید از گناهانت بگذرد ای كسینجر. 9) پس، كرنش تلخ است، در حالی كه عنكبوت بر گردن مردان مرگ را میبافد. 10) عدالت به مرگ مبدل شده است و سنجش آن اسلحه است و فرزندان عدالت (انقلابیون) در میدانها به صلیب كشیده شده، یا اینكه در گوشههای شهر به دار آویخته شدهاند. 11) تابلوی اولی به روی دیوار:/ لیلی دمشقی/ از بالكن قصر حمراء به غروب خورشید / به رشتههای پرتقالی / درحالیكه آنجا انگور اندلسی /... / و لایههای سكوت و غبار هست مینگرد، / نوشته شده/ سرورم چیرگی فقط از آن خداست... تابلوی بعدی بدون قاب: از آن مسجد الاقصی قبل از سوختن آستانه / و گنبد و سنگ مرمر و آذرخش / و آیه«سوره اسری» كه حروف كوچكش خورده شده/ نوشته شده: / سرورم چیرگی فقط از آن آتش است!
پینوشتها:
1- استادیار گروه زبان و ادبیات عرب دانشگاه لرستان
2- دانش آموخته كارشناسی ارشد دانشگاه شهید مدنی آذربایجان
1. «قرآن كریم». (1369ه). ترجمه مهدی الهی قمشهای: قم. الهادی.
2. ابراهیم، نبیله. (1987). المفارقة. فصول، ج1،عدد3، صص131-143.
3. ابراهیمی، صادق. (1383). سلاح طنز و طنز پردازی2. كیهان فرهنگی،،آذر شماره 218، صص62-63.
4. ابن المنظور. (1300ق). لسان العرب. بیروت: دار صادر، جلد10.
5. اصلانی، محمدرضا. (1385). فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز. تهران: انتشارات كارون.
6. بهزادی اندوهجردی، حسین. (1378). طنز و طنزپردازی در ایران، تهران: نشر صدوق.
7. پاكروان، حسین. (1383). تحلیل منظور شناختی محاوره فارسی. مجله علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز، دوره بیست ویكم، شماره اول، صص56-82
(پیاپی40).
8. حلبی، علی اصغر. (1364). مقدمهای بر طنز و شوخ طبعی در ایران. تهران: مؤسسهی پیك ترجمه و نشر.
9. خیر بك، كمال. (1986).حركة الحداثة فی الشعر العربی المعاصر. الطبعة الثانیة، بیروت: دار الفكر لطباعة والنشر والتوزیع.
10. دنقل، امل. (بی تا). الاعمال الشعریة الكاملة. قاهرة: مكتبة مدبولی.
11. الدوسری، احمد. (2004). امل دنقل شاعر علی خطوط النار. الطبعة الثانیة، بیروت: المؤسسة العربیة للدراسات والنشر.
12. رزمجو، حسین، (1385)، انواع ادبی و آثار آن در زبان فارسی. چاپ دوم، مشهد: دانشگاه فردوسی.
13. الروینی، عبلة. (بیتا). الجنوبی. القاهرة: مكتبة مدبولی.
14. زرین كوب، عبدالحسین. (1378). در قلمرو وجدان. تهران: انتشارات علمی زمستان.
15. سجودی، فرزان؛ كاكه خانی، فرناز. (1387). تعامل سیلان نشانهها و هنجارگریزی معنایی در گفتمان شعر. سال نهم، ش 19، نیمه سال دوم، صص289-314.
6. السلیمان، محمد. (2007). الحركة النقدیة حول تجربة امل دنقل الشعریة. الاردن: دار الیازوری العلمیة للنشر والتوزیع.
17. سلیمان، محمد الصالح. (2001). الرحلات الخیالیة فی الشعر العربی الحدیث. دمشق: اتحاد الكتاب العرب.
18. شادروی منش، محمد. (1380). خنده، بنیاد طنز و كمدی. فصلنامهی هنر، زمستان، ش50، صص28-33.
9. صدر، رویا. (1381). بیست سال با طنز. تهران: شهر كتاب، هرمس.
20. عثمان، اعتدال. (1983). الشعر و الموت فی زمن الاستلاب، قرا ئهی فی «اوراق الغرفة(8) للشاعر امل دنقل. فصول، ج4، عدد1، صص221-227.
21. قزیحة، ریاض. (1988). الفكاهة فی الادب الاندلس. بیروت: المكتبة العصریة لطباعة والنشر.
22. كریستوا، ژولیا. (1381). «كلام، مكالمه، ورمان»، به سوی پسامدرن، پساساختارگرایی در مطالعات ادبی، ترجمه: پیام یزدانجو.
23. المساوی، عبد السلام (1994). البنیات الدالة فی شعر امل دنقل. دمشق: اتحاد الكتاب العرب.
24. نابلسی، شاكر. (1986). رغیف النار والحنطة، بیروت: المؤسسة العربیة للدراسات والنشر.
25. میرزایی، فرامرز. (1384). روش گفتمان كاوی شعر. مجله انجمن ایرانی زبان و ادبیات عربی، شماره4. صص14-26.
26. همایون كاتوزیان، محمد علی. (1374).درباره طنز. مجله ایران شناسی، سال نهم، صص443-464.
27. هریس، رابرت. (1386). هدف و شیوه طنز، مجله شعر. مترجم: فریبا فرشادمهر. ش52، صص112-115.
28. حاجب، عبدالرشید. (2010). نظریهی التناص: إشكالیة المصطلح»
29.http://wata1. com/vb/showthread. Php?t=1126
منبع:
نشریهی ادبیات پایداری (علمی- پژوهشی)، سال 7، شماره 12، بهار و تابستان 1394
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}