شاعر: چايچيان «حسان»

آمد به درت اميدوارى

 كو را به جز از تو نيست يارى

محنت زده اى نيازمندى

 خجلت زده اى گناهكارى

از گفته خود سياه رويى

 وز كرده خويش شرمسارى

شايد زدر تو باز گردد

 نوميد چنين اميدوارى