شاعر: حبيب چايچيان «حسان»

غرق گنه نااميد مشو ز درگاه ما

 كه عفو كردن بود در همه دم كار ما

توبه شكستى بيا هرآنچه هستى بيا

 اميدوارى بجوى ز نام غفار ما

بنده شرمنده تو، خالق بخشنده من

 بيا بهشتت دهم مرو تو در نار ما

در دل شب خيز و ريز قطره اشكى ز چشم

 كه دوست دارم كند گريه گنهكار ما

خواهم اگر بگذرم ز جمله عاصيان

 كيست كه چون و چرا، كند ز كردار ما