شاعر: حكيم سنايي

ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی

نروم جز به همان ره که توام راهنمایی

بری از رنج و گدازی، بری از درد نیازی

بری از بیم و امیدی، بری از چون و چرایی

همه درگاه تو جویم، همه از فضل تو پویم  

همه توحید تو گویم که به توحید سزایی

تو حکیمی، تو عظیمی، تو کریمی، تو رحیمی

تو نماینده فضلی، تو سزاوار ثنایی

همه عزی و جلالی، همه علمی و یقینی

همه نوری و سروری، همه جودی و سخایی

لب و دندان سنایی، همه توحید تو گوید

مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی