سير تاريخى نگارش در موضوع غيبت امام زمان(علیه السلام)

نويسنده:آیت الله ابراهيم امينى(دامت برکاته)

مساله‏غيبت ‏قبل‏ازتولدامام‏عصر(علیه السلام)

موضوع غايب شدن مهدى موعود و قائم آل محمد، ارواحناله‏الفداء، مطلب تازه‏اى نيست‏بلكه از زمان پيغمبر اكرم، صلى‏الله‏عليه‏وآله، همواره مورد بحث و گفتگو بوده و آن حضرت به مردم خبر مى‏داد كه مهدى از اولاد من است، و مدتى از نظر مردم مخفى و غايب مى‏گردد. سپس ظاهر مى‏شود و جهان را اصلاح مى‏كند. و اخبارى در اين مورد از پيغمبر اكرم، صلى‏الله‏عليه‏وآله، صادر شده و به ما رسيده است. «جابر بن عبدالله انصارى‏» از رسول خدا روايت كرده كه فرمودند:
مهدى موعود از اولاد من است. همنام و هم كنيه من مى‏باشد. از جهت‏خلقت و اخلاق شبيه‏ترين مردم به من است. مدتى از ديده‏ها غايب خواهد شد. و در آن وقت مردم در تحير و گمراهى واقع مى‏شوند. سپس مانند ستاره درخشانى طلوع مى‏كند و دنيا را پر از عدل و داد مى‏نمايد. چنانچه از ظلم و ستم پر شده است. (1)
على‏بن‏ابى‏طالب و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسين و ساير ائمه اطهار، عليهم‏السلام، و خانواده نبوت نيز هر يك در زمان خودشان راجع به غايب شدن مهدى موعود صحبت مى‏كردند و از آن خبر مى‏دادند. و اصولا مساله مهدى موعود و داستان غايب شدن آن حضرت يكى از مسائل رسمى عصر ائمه اهل‏بيت، عليهم‏السلام، بود. موضوع غيبت‏به طورى در افكار مردم رسوخ داشت كه آن را يكى از علائم رسمى مهدى مى‏دانستند حتى افرادى را كه احتمال مهدويت درباره آنها داده مى‏شد وادار به غيبت مى‏نمودند. «ابوالفرج اصفهانى‏» مى‏نويسد:
محمدبن عبدالله بن حسن از همان زمان كودكى در حالت غيبت و خفا زندگى مى‏كرد و مهدى ناميده شد. (2)
موضوع غايب شدن مهدى موعود، عليه‏السلام، چون در بين مردم شايع بوده و اخبارى در اين خصوص از پيغمبر اكرم و ائمه اهل‏بيت، عليهم‏السلام، در دستشان بود، لذا عقيده به غايب بودن بعضى علويان در بين مردم پيدا شد و مطلب را چندان بعيد نمى‏شمردند. و به همين علت، «كيسانيه‏» درباره «محمد بن حنفيه‏» معتقد شدند كه در كوه «رضوى‏» غايب شده و در آنجا به سر مى‏برد و بعدا ظاهر مى‏شود و دنيا را پر از عدل و داد خواهد كرد.
«سيد اسماعيل حميرى‏» كه ابتدا از كيسانيه بود مى‏گويد:
من تا مدتى درباره محمد بن حنفيه عقيده داشتم كه در حالت غيبت‏به سر مى‏برد، تا آنكه خدا منت نهاد و به وسيله جعفربن محمد هدايت‏شدم.
بعد از آن كه امامت آن حضرت با دليل و برهان برايم اثبات شد، روزى به آن جناب عرض كردم: يابن رسول‏الله! در موضوع غايب شدن مهدى، احاديثى از پدرانت‏به ما رسيده است و وقوع آن را حتمى شمرده‏اند، آن غيبت درباره چه شخصى به وقوع خواهد پيوست؟ امام صادق، عليه‏السلام، پاسخ داد: براى ششم از فرزندان من تحقق پيدا خواهد كرد و اوست امام دوازدهم بعد از رسول خدا. به خدا سوگند اگر روزگار غيبتش به اندازه عمر نوح طول بكشد، از دنيا خارج نمى‏شود تا اينكه ظاهر شود و دنيا را پر از عدل و داد كند.
«سيد حميرى‏» مى‏گويد:
وقتى اين مطلب را از امام شنيدم حق برايم آشكار شد و از عقيده سابقم‏برگشتم و اين اشعار را سرودم:
به واسطه همين اخبار غيبت‏بود كه گروهى از جاروديه، «محمد بن عبدالله بن حسن‏» را غايب مى‏پنداشتند، و «واقفيه‏»، «موسى بن جعفر» را زنده و غايب مى‏دانند و گروهى از «اسماعيليه‏»، «اسماعيل‏» را غايب مى‏دانند و گروهى معتقد شدند كه امام حسن عسكرى زنده و غايب است. منشا پيدايش امثال اين عقايد، وجود اخبار غيبت‏بود. گر چه علل و عوامل ديگرى نيز در پيدايش آن عقايد بى‏تاثير نبوده است. مثلا كشى در مورد پيدايش عقيده «واقفيه‏» و زنده و غايب بودن موسى بن جعفر، عليه‏السلام، چنين نوشته است:
در آن هنگام كه موسى بن جعفر، عليهماالسلام، در زندان هارون به سر مى‏برد مبلغ سى هزار دينار پول نزد دو نفر از وكلاى آن حضرت در كوفه جمع شد. و يكى از آن دو نفر «حنان سراج‏» بود. پس با آن پولها خانه هايى خريدند و تجارت كردند و گندم و جو خريدند و بدين وسيله سودها نصيبشان شد. وقتى موسى بن جعفر وفات كرد و خبر به آنان رسيد از ترس آنكه پولها از آنها گرفته شود مرگ موسى بن جعفر را انكار نمودند و در بين مردم شايع ساختند كه موسى بن جعفر قائم و مهدى است و غايب شده است.
گروهى از جهال و نادانان فريب خوردند، و در جهالت‏بودند تا هنگامى كه مرگ آن دو نفر وكيل فرا رسيد وصيت نمودند. آن اموال را به ورثه موسى‏بن‏جعفر بدهند. در آن هنگام فريب و خدعه آنان براى مردم آشكار شد. (4)
يونس بن عبدالرحمان مى‏گويد:
هنگامى كه موسى بن جعفر وفات نمود پيش وكلاى آن حضرت اموالى موجود بود و بدين جهت مرگش را انكار نمودند. از جمله هفتاد هزار دينار نزد «زياد قندى‏» و سى هزار دينار نزد «على بن ابى حمزة‏» موجود بود. اما چون من به مامت‏حضرت رضا معتقد بودم مردم را به سوى آن حضرت دعوت مى‏نمودم. زياد قندى و على بن ابى حمزة روزى مرا احضار نموده گفتند: تو مردم را به سوى ابوالحسن رضا دعوت نكن، اگر ثروت مى‏خواهى ما ده هزار دينار به تو مى‏دهيم. من در پاسخشان گفتم: من براى انجام وظيفه مردم را به سوى حضرت رضا دعوت مى‏كنم. زيرا براى ما روايت‏شده كه وقتى بدعت در بين مردم پيدا شد، شخص عالم بايد علوم خودش را اظهار كند و با بدعتها مخالفت نمايد و الا خدا نور ايمان را از وى سلب مى‏كند. و من از جهاد خودم دست‏بردار نيستم. پس به من دشنام دادند و دشمن شدند. (5)
به هر حال، گر چه در اين موارد و امثالش، جلب منافع مادى و سودطلبى علت‏شد كه مرگ موسى بن جعفر را انكار نمايند و در بين مردم شايع سازند كه آن حضرت غايب شده است. ليكن اخبار غيبت، راه سوء استفاده را برايشان هموار ساخته بود و افراد سودطلب توانستند از آن عقيده دينى كه از مصدر وحى سرچشمه مى‏گرفت‏سوء استفاده نمايند، و به ادعاى اينكه موسى بن جعفر مهدى و قائم است، غايب شدن را براى وى اثبات نمودند. و مردم هم فريب خوردند و آن عقيده باطل را پذيرفتند.

كتابهاى‏غيبت قبل از تولد امام‏عصر(علیه السلام)

قبل از آن كه امام زمان، ارواحنافداه، به دنيا بيايد اخبار غيبت، از پيغمبر اكرم و ائمه اطهار، عليهم‏السلام، صادر شده و در كتب ثبت مى‏شد. حتى كتابهايى در خصوص غيبت تاليف مى‏شد. مخصوصا از زمان موسى بن جعفر به بعد، كتابهايى در غيبت نوشته شد و احاديث غيبت در آنها ثبت گشت، آن جمله است:
1- «على بن حسن بن محمد طائى طاطرى‏» يكى از اصحاب موسى بن جعفر است. كتابى در غيبت نوشته و مرد فقيه و مورد وثوقى بوده است. (6)
2- «على بن اعرج كوفى‏» از اصحاب موسى بن جعفر بوده و كتابى در غيبت نوشته است. (7)
3- «ابرهيم بن صالح انماطى كوفى‏» از اصحاب موسى بن جعفر بوده و به واسطه اخبار غيبت‏بود كه گروهى‏كتابى در غيبت تاليف نموده است. (8)
4- «حسن بن على بن ابى حمزه‏» در عصر حضرت امام رضا (علیه السلام)زندگى مى‏كرده و كتابى در غيبت تاليف نموده است. (9)
5- «عباس بن هشام ناشرى اسدى‏» كتابى در غيبت نوشته است. مرد جليل‏القدر و موثقى بوده در سال دويست و بيست هجرى وفات نمود. شيخ طوسى او را از اصحاب حضرت رضا مى‏شمارد. (10)
6- «فضل بن شاذان نيشابورى‏» كتابى در احوال قائم آل محمد و غيبت او نوشته است. «نجاشى‏» او را توثيق نموده مى‏نويسد:
از فقها و متكلمين اماميه است و احتياجى به تعريف ندارد و يك صد و هشتاد كتاب نوشته كه از جمله آنها كتاب غيبت است.
شيخ طوسى در رجال خود را از جمله اصحاب امام هادى و امام حسن عسكرى، عليه‏السلام، شمرده است. و در پاورقى فهرست‏شيخ مى‏نويسد:
فضل بن شاذان در سال 160 ق. وفات نمود.
شيخ آقا بزرگ تهرانى در كتاب «الذريعة‏» مى‏نويسد:
كتاب غيبت فضل بن شاذان نزد سيد محمد بن محمد ميرلوحى كه هم عصر مجلسى بوده موجود بوده است. (11)
7- ابراهيم بن اسحاق احمرى نهاوندى نيز كتابى در غيبت نوشته است. قاسم بن محمد همدانى در سال دويست و شصت و نه از او حديث‏شنيده است. (12)
طبرسى مى‏نويسد:
اخبار غيبت ولى عصر قبل از تولد خودش و پدر و جدش صادر شده و محدثين شيعه آنها را در اصول و كتابهايى كه در عصر امام باقر و صادق، عليهماالسلام، تاليف شده ضبط نموده‏اند. يكى از محدثين موثق، حسن بن محبوب است كه در حدود صد سال قبل از زمان غيبت، كتاب «مشيخه‏» را تاليف نموده و اخبار غيبت را در آن ثبت كرده است. از جمله آنها اين حديث است:
ابوبصير مى‏گويد: خدمت امام صادق، عليه‏السلام، عرض كردم: حضرت ابوجعفر، عليه‏السلام، مى‏فرمودند: قائم آل محمد دو غيبت دارد، يكى طولانى، ديگرى كوتاه. حضرت صادق، عليه‏السلام، فرمودند: آرى، يكى از آن دو غيبت از ديگرى طولانى‏تر مى‏شود.
طبرسى بعد از نقل اين حديث مى‏نويسد:
شما ملاحظه كنيد كه با پيش آمدن دو غيبت‏براى فرزند امام حسن عسكرى چگونه صدق اين احاديث روشن گشت! (13)
هر يك از ائمه داستان غيبت مهدى موعود را به مردم تذكر مى‏دادند. و اصولا خفاى ولادت و غيبت را از علائم مهدى مى‏شمردند. حضرت سجاد، عليه‏السلام، مى‏فرمودند:
ولادت قائم ما بر مردم پوشيده مى‏ماند به طورى كه خواهند گفت: اصلا متولد نشده است. (14)
گاهى مى‏شد كه شخصى درباره يكى از ائمه احتمال مهدويت مى‏داد آن حضرت در پاسخ مى‏فرمودند: «من مهدى نيستم زيرا خفاى ولادت يكى از علائم مهدى است در صورتيكه من چنين نيستم‏»از باب نمونه: عبدالله بن عطا مى‏گويد:
خدمت امام باقر عرض كردم: با اينكه شيعيان شما زيادند پس چرا خروج نمى‏كنيد؟ آن حضرت در پاسخ فرمودند: اى عبدالله سخنان بيهوده را به گوش خودت راه مده، به خدا سوگند من مهدى موعود نيستم. مراقب كسى باشيد كه ولادتش بر مردم مخفى بماند. اوست صاحب‏الامر. (15)
مسعودى نوشته است:
امام هادى(علیه السلام) با مردم، كم معاشرت مى‏كرد و جز با خواص اصحاب با كسى تماس نمى‏گرفت. وقتى امام حسن عسكرى(علیه السلام) به جايش نشست، در اكثر اوقات از پشت پرده با مردم سخن مى‏گفت تا شيعيان براى غايب شدن امام دوازدهم آماده و مانوس گردند. (16)
وقتى نوبت امامت، به امام حسن عسكرى، عليه‏السلام، رسيد رسما به مردم ابلاغ كرد كه فرزند من مهدى موعود است و از نظر شما غايب خواهد شد. (17)
امام حسن عسكرى در سال 260ق. رحلت نمود. چون در بين مردم شايع بود كه آن حضرت را فرزندى است كه در پنهانى نگاهدارى شده و اوست مهدى موعود روايات، «معتمد عباسى‏» دستور داد خانه آن جناب را تفتيش نمايند و فرزندش را دستگير كنند. اما از وجود فرزند اثرى نديدند. پس گروهى از زنان قابله را ماموريت داد تا تمام كنيزان آن حضرت را معاينه كنند و اگر آبستنى در بينشان ديده شد; بازداشت نمايند. زنان قابله به يكى از كنيزان بدگمان شده مراتب را گزارش دادند. خليفه آن كنيز را در حجره‏اى بازداشت نمود و «نحرير خادم‏» را مراقب او گردانيد و تا از حملش مايوس نشد آزادش نكرد. به خانه امام حسن تنها اكتفا نكرد بلكه وقتى از دفن جنازه فارغ شد دستور داد تمام خانه‏هاى شهر را با كمال دقت تفتيش كنند. (18)
بعد از وفات امام حسن عسكرى، عليه‏السلام، جز عده معدودى از ثقات اصحاب و خواص دوستانش كسى از فرزندش اطلاعى نداشت و بدين جهت پيروانش به چندين گروه منشعب شدند. «حسن بن موسى نوبختى‏» كه در زمان غيبت صغرى مى‏زيسته مى‏نويسد:
بعد از وفات امام حسن عسكرى پيروانش به چهارده فرقه تقسيم شدند: گروهى از آنان اخبار غيبت را با امام حسن عسكرى، عليه‏السلام، تطبيق نموده گفتند: امام حسن نمرده بلكه غايب شده و اوست مهدى موعود و قائم آل محمد و دو غيبت‏خواهد داشت و اين غيبت، غيبت اول اوست. بعدا ظاهر مى‏شود و باز غايب خواهد شد. گروهى گفتند: امام حسن مرده ولى بعد از مرگ زنده شده و غايب است. گروهى گفتند: حسن بن على داراى فرزندى است‏به نام محمد كه چند سال قبل از وفاتش تولد يافته و از ترس دشمنان غايب شده و اوست قائم و مهدى موعود. گروهى گفتند: امام حسن داراى فرزندى است كه هشت ماه بعد از وفاتش تولد يافت و پدرش دستور داد كه نام او را محمد بگذارند و اكنون غايب است. گروه ديگرى گفتند: ما مى‏دانيم كه امام حسن داراى فرزندى بوده و اوست قائم و مهدى موعود و در حالت غيبت زندگى مى‏كند، ولى نامش معلوم نيست و پيروانش حق ندارند درباره نام و مكانش صحبت كنند و بايد منتظر ظهورش باشند. گروه ديگرى گفتند: امام حسن عسكرى فرزندى داشته بنام على كه او را خواص اصحابش ديده‏اند و اوست امام غايب.
نوبختى ساير فرقه‏هاى اماميه را ذكر مى‏كند كه ذكر آنها در اينجا لزومى ندارد. (19)

كتابهاى غيبت بعد از امام حسن عسكرى عليه‏السلام

بعد از وفات امام حسن عسكرى و در زمان غيبت صغرى نيز كتابهايى درباره غيبت امام زمان تأليف شد از باب نمونه:
1- حسن بن حمزه عبداللّه بن محمد بن حسن بن حسين بن على سجاد كتابى در غيبت تأليف نمود. او از بزرگان و فقهاى اماميه بوده و در سال 358ق. وفات نموده است.1
2- عبداللَّه بن جعفر بن حسن حميرى كتابى در غيبت نوشته است. او از بزرگان و شخصيتهاى بزرگ قم بوده و در حدود سال 290ق. به كوفه رفت و اهل كوفه از وى استماع حديث نمودند.2
3- حسن بن محمد بن يحيى معروف به ابن اخى طاهر نيز كتابى در غيبت ولى عصر نگاشته، و در سال 358ق. وفات نموده است.3
4- محمد بن ابراهيم بن جعفر نعمانى معروف به ابن ابى زينب كتابى در غيبت تأليف نموده است. نجاشى درباره‏اش مى‏نويسد:
محمد بن ابراهيم از بزرگان اصحاب و جليل‏القدر و صحيح‏العقيده و كثيرالحديث است. داراى كتابهايى است كه يكى از آنها »الغيبة« است.4
كتاب مذكور به چاپ رسيده و در دسترس مى‏باشد. مؤلف كتاب در اوايل غيبت صغرى متولد شده و چنانكه از خود كتاب معلوم مى‏شود در موقع تأليف كتاب هشتاد و چند سال از عمر شريف حضرت صاحب‏الامر مى‏گذشته است.5
نعمانى از اصحاب مخصوص محمد بن يعقوب كلينى بوده كه در سال 329ق. يعنى سال وفات آخرين نايب امام زمان، على بن محمد سمرى وفات نموده است.
نعمانى به طورى كه از كتابش معلوم مى‏شود تا اواسط قرن چهارم هجرى زنده بوده‏است، زيرا محمد بن ابى الحسن شجاعى مى‏گويد:
نعمانى در سال 342ق. كتاب غيبت را براى من قرائت نمود.6
5- محمد بن قاسم بغدادى نيز كتابى در غيبت نوشته است. او از مشاهير متكلمين اماميه و معاصر ابن همام بوده كه در تاريخ 328ق. وفات نموده است.7
6- سلامة بن محمد بن اسماعيل ارزنى كتابى در غيبت تأليف نموده و از بزرگان و موثقين اماميه بوده و تلعكبرى در سال 328ق. از او استماع حديث نموده است. او در سال 333ق. به شام رفت. بعداً به بغداد مراجعت نمود و در همانجا وفات كرد.8
7- محمد بن شلمغانى نيز كتابى در غيبت نوشته است9. وى معاصر حسين بن روح نايب سوم امام زمان بوده است. نجاشى در رجالش و شيخ در »فهرست« مى‏نويسد:
در آغاز امر، خوب بود ولى بعداً به حسين بن روح حسد ورزيد و موضوعات باطلى را ادعا كرد و بدين جهت توقيعى در مذمت او از ناحيه مقدسه صادر شد و به دستور خليفه وقت توقيف و به قتل رسيد.10
8- مظفر بن على بن حسين حمدانى - كه اواخر زمان مفيد را درك نموده - كتابى در غيبت نوشته است.11
9- حنظلة بن زكريا بن يحيى بن حنظلة تميمى نيز كتابى در غيبت نوشته است12. شيخ طوسى در رجالش او را از جمله كسانى كه از ائمه روايت نكرده‏اند ذكر نموده و مى‏نويسد:
از اماميه بوده و تلعكبرى از او حديث شنيده و اجازه دارد.13
10- احمد بن محمد بن عمران معروف به ابن جندى نيز كتابى در غيبت تأليف نموده است. نجاشى مى‏نويسد:
ابن جندى استاد من است و كتابهايى نوشته كه از جمله آنها كتاب غيبت است14. او در سال 396ق. وفات نموده است.15
11- محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى صدوق كتاب بزرگى در غيبت تأليف نموده به نام »كمال‏الدين و تمام النعمة« كه به چاپ رسيده است. نجاشى درباره‏اش مى‏نويسد:
از فقهاى بزرگ اماميه است و كتابهاى زيادى تأليف نموده كه از جمله آنها كتاب غيبت است. و در سال 381 ق. در رى وفات نمود.16
شيخ طوسى در »الفهرست« مى‏نويسد:
محمد بن على بن حسين مرد جليل‏القدر و دانشمند بى‏نظيرى است و در حدود سيصد كتاب نوشته و از جمله آنها كتاب »غيبت« است.17
12- محمد بن محمد بن نعمان، معروف به شيخ مفيد نيز چندين كتاب و رساله در غيبت تأليف نموده است. او از بزرگان علماى اماميه و استاد شيخ طوسى و نجاشى است و در سال 336ق. تولد يافته و در سال 413ق. وفات نمود.18
13- على بن حسين بن موسى، معروف به سيد مرتضى، كتابى در غيبت تأليف نموده به نام »المقنع«، نجاشى درباره‏اش مى‏نويسد:
عالم بى‏نظيرى بوده، در علم حديث و كلام و ادبيات دست داشت. و در سال 436ق. وفات نمود.19
شيخ طوسى نيز درباره او مى‏نويسد:
در علوم بى‏نظير بود. در علم كلام و فقه و اصول و ادبيات تبحر داشت. كتابهايى نوشته كه يكى از آنها كتابى است به نام »المقنع« در غيبت، در سال 355ق. تولد يافت و در سال 436ق. وفات نمود.

دفاع از انديشه دوازده‏امامى

چنان كه نوبختى در كتاب »فرق الشيعه« و سعد بن عبداللَّه اشعرى در »المقالات و الفرق« نوشته‏اند، بعد از وفات امام حسن عسكرى پيروانش چهارده فرقه شدند. جمعيت قليلى از آنان گفتند كه امام حسن عسكرى فرزندى دارد و اوست مهدى موعود و غايب است. ولى طرفداران اين عقيده، خيلى كم بودند، چنانكه نعمانى كه در زمان غيبت صغرى مى‏زيسته مى‏نويسد:
اين جمعيت كمى كه در اين عقيده پا بر جا ماندند همانهايى هستند كه على بن ابيطالب درباره‏شان مى‏فرمايد: »در پيمودن راه حق از كمى نفرات وحشت نكنيد«.
آن جمعيت كم هم كاملاً در تقيه و تحت فشار مخالفان بودند و نمى‏توانستند عقيده خودشان را اظهار دارند. حتى جرأت نداشتند كه نام امام غايب را در يكى از مجالس عمومى بر زبان جارى سازند. زيرا اگر چنين سخنى از دهان يك نفر صادر مى‏شد، جانش در معرض خطر قرار مى‏گرفت.
حسن بن موسى نوبختى و سعد بن عبداللَّه اشعرى كه در همان عصر مى‏زيسته‏اند مى‏نويسند:
بر ما جايز نيست كه درباره امام غايب بحث كنيم و در جستجويش باشيم زيرا جانمان در معرض خطر قرار مى‏گيرد. و ما حق نداريم امام ديگرى براى خودمان اختيار كنيم، زيرا خدا آن حضرت را براى ما انتخاب نموده و خودش بهتر صلاح ما را مى‏داند. و خود امام وظيفه خودش و اوضاع زمانه را بهتر مى‏داند.
امام صادق، عليه‏السلام، با اينكه در بين مردم معروف، و ولادت و جايش معلوم بود باز هم مى‏فرمود:
هركس مرا در مجلس عمومى ذكر كند خدا لعنتش كند.
يكى از اصحاب او را در بين راه ملاقات نمود ولى كناره گرفت. پس امام صادق، عليه‏السلام، از او تشكر كرد و فرمود:
فلان شخص مرا در راه ديد و صحبت و سلام كرد. در صورتيكه كار خوبى انجام نداد.
همچنين موسى بن جعفر، عليه‏السلام، به اصحابش مى‏فرمود:
نام مرا در مجالس نبريد.
در صورتيكه آنان چنين بودند پس چگونه براى ما جمعيت اندك امكان دارد كه نام آن حضرت را ببريم با اينكه مخالفين، با كمال جديت در جستجوى آن حضرت مى‏باشند و از طرف خليفه وقت چه ستمها مى‏شود و مراعات حقوق امثال او را نمى‏كنند. مگر امام حسن عسكرى، عليه‏السلام، مورد تعدى صالح بن وصيف قرار نگرفت؟ مگر آن حضرت را زندان نكرد تا از نام و جاى فرزندش اطلاع پيدا كند.
فرقه دوازده امامى و معتقدين به وجود امام حسن عسكرى، در زمان غيبت صغرى، كاملاً در اقليت بودند و بيش از حدّ، تقيه و تحفّظ مى‏نمودند و بدين جهت چندان مورد توجه واقع نمى‏شدند و بحث و انتقاد زيادى در عقيده‏شان به عمل نمى‏آمد.
كتاب الغيبة نعمانى كه در آن زمانها تأليف شده، ايراد و بحثهاى دامنه‏دار و مفصل در آن ديده نمى‏شود. و در آن به ذكر رواياتى كه دلالت دارند بر اينكه ائمه دوازده نفرند و زمين هرگز از امام خالى نمى‏شود و روايات غيبت اكتفا شده است.
گاهى هم كه بحثى به ميان آمده به جوابهاى ساده و كوتاه اكتفا شده است. مثلاً بعد از ذكر روايات غيبت مى‏نويسد:
مردم مى‏گويند جانشين امام حسن كجاست و تا كى غايب خواهد ماند، در صورتى كه هم‏اكنون هشتاد و چند سال از عمرش مى‏گذرد؟ بعضى مى‏گويند: مرده است. بعضى اصل ولادت را انكار مى‏كنند و معتقدان او را مسخره مى‏نمايند و مدت هشتاد سال عمر را بعيد مى‏شمارند و نمى‏دانند كه خداوند قدرت دارد عمر ولى خود را طولانى گرداند. ما هم اكنون افرادى را مشاهده مى‏كنيم كه صد سال يا زيادتر عمر دارند و حواس و قوايشان برجاست.
هرچه زمان غيبت طولانى‏تر مى‏گرديد؛ تعداد معتقدان به غيبت ولى عصر زيادتر مى‏شد و دعوتشان علنى‏تر مى‏گشت و در اظهار عقيده خودشان بيشتر پافشارى مى‏كردند. و به همين نسبت، تعداد مخالفان آن عقيده نيز، افزايش مى‏يافت و زبان طعن و انتقاد و بحث و رد و ايرادشان بازتر مى‏شد. بطورى كه وقتى زمان شيخ صدوق فرا رسيد دائره مباحث و رد و ايرادها توسعه يافته بود.

پى نوشتها :

1. شيخ صدوق، كمال‏الدين، ج‏1، ص‏403.
2. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل‏الطالبين، ص‏169.
3. شيخ صدوق، همان، صص‏112 - 115.
4. رجال كشى، چاپ نجف، ص‏390.
5. رجال كشى، ص‏416.
6. رجال نجاشى، ص‏193 و رجال شيخ طوسى، ص‏357 و فهرست‏شيخ طوسى، ص‏118.
7. رجال نجاشى، ص‏194.
8. رجال نجاشى، ص‏28 و فهرست‏شيخ، ص‏75 و قاموس‏الرجال، ج‏3، ص‏193.
9. رجال نجاشى، ص‏28 و فهرست‏شيخ، ص‏75 و قاموس‏الرجال، ج‏3، ص‏193.
10. رجال نجاشى، ص‏215 و رجال شيخ، ص‏384 و فهرست‏شيخ، ص‏147.
11. رجال نجاشى، ص‏235 و رجال شيخ، ص‏420 و 34 و فهرست‏شيخ، ص‏150 و الذريعة، ج‏16.
12. رجال نجاشى، ص‏15 و فهرست‏شيخ، ص‏29.
13. طبرسى، كتاب اعلام الورى، چاپ تهران، ص‏416.
14. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج‏51، ص‏135.
15. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج‏51، ص‏34.
16. اثبات‏الوصية، ص‏229.
17. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج‏51، ص‏160 و شيخ حر عاملى، اثبات‏الهداة، ج‏6، ص‏311.
18. اصول كافى - ارشاد مفيد - اعلام الورى - كشف الغمة.
19- طالبين تحقيق مى‏توانند به كتاب فرق‏الشيعه نوبختى و كتاب ملل و نحل شهرستانى و كتاب المقالات و الفرق تاليف سعد بن عبدالله اشعرى قمى مراجعه نمايند.

منبع:«پيداى پنهان‏» ويژه‏نامه نيمه شعبان‏1419 ق. ستاد بزرگداشت نيمه شعبان مسجد آيت الله انگجى تبريز