سير تاريخى نگارش در موضوع غيبت امام زمان(علیه السلام)
مسالهغيبت قبلازتولدامامعصر(علیه السلام)
مهدى موعود از اولاد من است. همنام و هم كنيه من مىباشد. از جهتخلقت و اخلاق شبيهترين مردم به من است. مدتى از ديدهها غايب خواهد شد. و در آن وقت مردم در تحير و گمراهى واقع مىشوند. سپس مانند ستاره درخشانى طلوع مىكند و دنيا را پر از عدل و داد مىنمايد. چنانچه از ظلم و ستم پر شده است. (1)
علىبنابىطالب و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسين و ساير ائمه اطهار، عليهمالسلام، و خانواده نبوت نيز هر يك در زمان خودشان راجع به غايب شدن مهدى موعود صحبت مىكردند و از آن خبر مىدادند. و اصولا مساله مهدى موعود و داستان غايب شدن آن حضرت يكى از مسائل رسمى عصر ائمه اهلبيت، عليهمالسلام، بود. موضوع غيبتبه طورى در افكار مردم رسوخ داشت كه آن را يكى از علائم رسمى مهدى مىدانستند حتى افرادى را كه احتمال مهدويت درباره آنها داده مىشد وادار به غيبت مىنمودند. «ابوالفرج اصفهانى» مىنويسد:
محمدبن عبدالله بن حسن از همان زمان كودكى در حالت غيبت و خفا زندگى مىكرد و مهدى ناميده شد. (2)
موضوع غايب شدن مهدى موعود، عليهالسلام، چون در بين مردم شايع بوده و اخبارى در اين خصوص از پيغمبر اكرم و ائمه اهلبيت، عليهمالسلام، در دستشان بود، لذا عقيده به غايب بودن بعضى علويان در بين مردم پيدا شد و مطلب را چندان بعيد نمىشمردند. و به همين علت، «كيسانيه» درباره «محمد بن حنفيه» معتقد شدند كه در كوه «رضوى» غايب شده و در آنجا به سر مىبرد و بعدا ظاهر مىشود و دنيا را پر از عدل و داد خواهد كرد.
«سيد اسماعيل حميرى» كه ابتدا از كيسانيه بود مىگويد:
من تا مدتى درباره محمد بن حنفيه عقيده داشتم كه در حالت غيبتبه سر مىبرد، تا آنكه خدا منت نهاد و به وسيله جعفربن محمد هدايتشدم.
بعد از آن كه امامت آن حضرت با دليل و برهان برايم اثبات شد، روزى به آن جناب عرض كردم: يابن رسولالله! در موضوع غايب شدن مهدى، احاديثى از پدرانتبه ما رسيده است و وقوع آن را حتمى شمردهاند، آن غيبت درباره چه شخصى به وقوع خواهد پيوست؟ امام صادق، عليهالسلام، پاسخ داد: براى ششم از فرزندان من تحقق پيدا خواهد كرد و اوست امام دوازدهم بعد از رسول خدا. به خدا سوگند اگر روزگار غيبتش به اندازه عمر نوح طول بكشد، از دنيا خارج نمىشود تا اينكه ظاهر شود و دنيا را پر از عدل و داد كند.
«سيد حميرى» مىگويد:
وقتى اين مطلب را از امام شنيدم حق برايم آشكار شد و از عقيده سابقمبرگشتم و اين اشعار را سرودم:
... و اشهد ربى ان قولك حجة
على الناس طرا من مطيع و مذنب
بان ولى الامر و القائم الذى
تطلع نفسى نحوه يتطرب
له غيبة لابد من ان يغيبا
فصلى عليه الله من متغيب
فيمكثحينا ثم يظهر حينه
فيملك من فى شرقها و المغرب (3)
به واسطه همين اخبار غيبتبود كه گروهى از جاروديه، «محمد بن عبدالله بن حسن» را غايب مىپنداشتند، و «واقفيه»، «موسى بن جعفر» را زنده و غايب مىدانند و گروهى از «اسماعيليه»، «اسماعيل» را غايب مىدانند و گروهى معتقد شدند كه امام حسن عسكرى زنده و غايب است. منشا پيدايش امثال اين عقايد، وجود اخبار غيبتبود. گر چه علل و عوامل ديگرى نيز در پيدايش آن عقايد بىتاثير نبوده است. مثلا كشى در مورد پيدايش عقيده «واقفيه» و زنده و غايب بودن موسى بن جعفر، عليهالسلام، چنين نوشته است:
در آن هنگام كه موسى بن جعفر، عليهماالسلام، در زندان هارون به سر مىبرد مبلغ سى هزار دينار پول نزد دو نفر از وكلاى آن حضرت در كوفه جمع شد. و يكى از آن دو نفر «حنان سراج» بود. پس با آن پولها خانه هايى خريدند و تجارت كردند و گندم و جو خريدند و بدين وسيله سودها نصيبشان شد. وقتى موسى بن جعفر وفات كرد و خبر به آنان رسيد از ترس آنكه پولها از آنها گرفته شود مرگ موسى بن جعفر را انكار نمودند و در بين مردم شايع ساختند كه موسى بن جعفر قائم و مهدى است و غايب شده است.
گروهى از جهال و نادانان فريب خوردند، و در جهالتبودند تا هنگامى كه مرگ آن دو نفر وكيل فرا رسيد وصيت نمودند. آن اموال را به ورثه موسىبنجعفر بدهند. در آن هنگام فريب و خدعه آنان براى مردم آشكار شد. (4)
يونس بن عبدالرحمان مىگويد:
هنگامى كه موسى بن جعفر وفات نمود پيش وكلاى آن حضرت اموالى موجود بود و بدين جهت مرگش را انكار نمودند. از جمله هفتاد هزار دينار نزد «زياد قندى» و سى هزار دينار نزد «على بن ابى حمزة» موجود بود. اما چون من به مامتحضرت رضا معتقد بودم مردم را به سوى آن حضرت دعوت مىنمودم. زياد قندى و على بن ابى حمزة روزى مرا احضار نموده گفتند: تو مردم را به سوى ابوالحسن رضا دعوت نكن، اگر ثروت مىخواهى ما ده هزار دينار به تو مىدهيم. من در پاسخشان گفتم: من براى انجام وظيفه مردم را به سوى حضرت رضا دعوت مىكنم. زيرا براى ما روايتشده كه وقتى بدعت در بين مردم پيدا شد، شخص عالم بايد علوم خودش را اظهار كند و با بدعتها مخالفت نمايد و الا خدا نور ايمان را از وى سلب مىكند. و من از جهاد خودم دستبردار نيستم. پس به من دشنام دادند و دشمن شدند. (5)
به هر حال، گر چه در اين موارد و امثالش، جلب منافع مادى و سودطلبى علتشد كه مرگ موسى بن جعفر را انكار نمايند و در بين مردم شايع سازند كه آن حضرت غايب شده است. ليكن اخبار غيبت، راه سوء استفاده را برايشان هموار ساخته بود و افراد سودطلب توانستند از آن عقيده دينى كه از مصدر وحى سرچشمه مىگرفتسوء استفاده نمايند، و به ادعاى اينكه موسى بن جعفر مهدى و قائم است، غايب شدن را براى وى اثبات نمودند. و مردم هم فريب خوردند و آن عقيده باطل را پذيرفتند.
كتابهاىغيبت قبل از تولد امامعصر(علیه السلام)
1- «على بن حسن بن محمد طائى طاطرى» يكى از اصحاب موسى بن جعفر است. كتابى در غيبت نوشته و مرد فقيه و مورد وثوقى بوده است. (6)
2- «على بن اعرج كوفى» از اصحاب موسى بن جعفر بوده و كتابى در غيبت نوشته است. (7)
3- «ابرهيم بن صالح انماطى كوفى» از اصحاب موسى بن جعفر بوده و به واسطه اخبار غيبتبود كه گروهىكتابى در غيبت تاليف نموده است. (8)
4- «حسن بن على بن ابى حمزه» در عصر حضرت امام رضا (علیه السلام)زندگى مىكرده و كتابى در غيبت تاليف نموده است. (9)
5- «عباس بن هشام ناشرى اسدى» كتابى در غيبت نوشته است. مرد جليلالقدر و موثقى بوده در سال دويست و بيست هجرى وفات نمود. شيخ طوسى او را از اصحاب حضرت رضا مىشمارد. (10)
6- «فضل بن شاذان نيشابورى» كتابى در احوال قائم آل محمد و غيبت او نوشته است. «نجاشى» او را توثيق نموده مىنويسد:
از فقها و متكلمين اماميه است و احتياجى به تعريف ندارد و يك صد و هشتاد كتاب نوشته كه از جمله آنها كتاب غيبت است.
شيخ طوسى در رجال خود را از جمله اصحاب امام هادى و امام حسن عسكرى، عليهالسلام، شمرده است. و در پاورقى فهرستشيخ مىنويسد:
فضل بن شاذان در سال 160 ق. وفات نمود.
شيخ آقا بزرگ تهرانى در كتاب «الذريعة» مىنويسد:
كتاب غيبت فضل بن شاذان نزد سيد محمد بن محمد ميرلوحى كه هم عصر مجلسى بوده موجود بوده است. (11)
7- ابراهيم بن اسحاق احمرى نهاوندى نيز كتابى در غيبت نوشته است. قاسم بن محمد همدانى در سال دويست و شصت و نه از او حديثشنيده است. (12)
طبرسى مىنويسد:
اخبار غيبت ولى عصر قبل از تولد خودش و پدر و جدش صادر شده و محدثين شيعه آنها را در اصول و كتابهايى كه در عصر امام باقر و صادق، عليهماالسلام، تاليف شده ضبط نمودهاند. يكى از محدثين موثق، حسن بن محبوب است كه در حدود صد سال قبل از زمان غيبت، كتاب «مشيخه» را تاليف نموده و اخبار غيبت را در آن ثبت كرده است. از جمله آنها اين حديث است:
ابوبصير مىگويد: خدمت امام صادق، عليهالسلام، عرض كردم: حضرت ابوجعفر، عليهالسلام، مىفرمودند: قائم آل محمد دو غيبت دارد، يكى طولانى، ديگرى كوتاه. حضرت صادق، عليهالسلام، فرمودند: آرى، يكى از آن دو غيبت از ديگرى طولانىتر مىشود.
طبرسى بعد از نقل اين حديث مىنويسد:
شما ملاحظه كنيد كه با پيش آمدن دو غيبتبراى فرزند امام حسن عسكرى چگونه صدق اين احاديث روشن گشت! (13)
هر يك از ائمه داستان غيبت مهدى موعود را به مردم تذكر مىدادند. و اصولا خفاى ولادت و غيبت را از علائم مهدى مىشمردند. حضرت سجاد، عليهالسلام، مىفرمودند:
ولادت قائم ما بر مردم پوشيده مىماند به طورى كه خواهند گفت: اصلا متولد نشده است. (14)
گاهى مىشد كه شخصى درباره يكى از ائمه احتمال مهدويت مىداد آن حضرت در پاسخ مىفرمودند: «من مهدى نيستم زيرا خفاى ولادت يكى از علائم مهدى است در صورتيكه من چنين نيستم»از باب نمونه: عبدالله بن عطا مىگويد:
خدمت امام باقر عرض كردم: با اينكه شيعيان شما زيادند پس چرا خروج نمىكنيد؟ آن حضرت در پاسخ فرمودند: اى عبدالله سخنان بيهوده را به گوش خودت راه مده، به خدا سوگند من مهدى موعود نيستم. مراقب كسى باشيد كه ولادتش بر مردم مخفى بماند. اوست صاحبالامر. (15)
مسعودى نوشته است:
امام هادى(علیه السلام) با مردم، كم معاشرت مىكرد و جز با خواص اصحاب با كسى تماس نمىگرفت. وقتى امام حسن عسكرى(علیه السلام) به جايش نشست، در اكثر اوقات از پشت پرده با مردم سخن مىگفت تا شيعيان براى غايب شدن امام دوازدهم آماده و مانوس گردند. (16)
وقتى نوبت امامت، به امام حسن عسكرى، عليهالسلام، رسيد رسما به مردم ابلاغ كرد كه فرزند من مهدى موعود است و از نظر شما غايب خواهد شد. (17)
امام حسن عسكرى در سال 260ق. رحلت نمود. چون در بين مردم شايع بود كه آن حضرت را فرزندى است كه در پنهانى نگاهدارى شده و اوست مهدى موعود روايات، «معتمد عباسى» دستور داد خانه آن جناب را تفتيش نمايند و فرزندش را دستگير كنند. اما از وجود فرزند اثرى نديدند. پس گروهى از زنان قابله را ماموريت داد تا تمام كنيزان آن حضرت را معاينه كنند و اگر آبستنى در بينشان ديده شد; بازداشت نمايند. زنان قابله به يكى از كنيزان بدگمان شده مراتب را گزارش دادند. خليفه آن كنيز را در حجرهاى بازداشت نمود و «نحرير خادم» را مراقب او گردانيد و تا از حملش مايوس نشد آزادش نكرد. به خانه امام حسن تنها اكتفا نكرد بلكه وقتى از دفن جنازه فارغ شد دستور داد تمام خانههاى شهر را با كمال دقت تفتيش كنند. (18)
بعد از وفات امام حسن عسكرى، عليهالسلام، جز عده معدودى از ثقات اصحاب و خواص دوستانش كسى از فرزندش اطلاعى نداشت و بدين جهت پيروانش به چندين گروه منشعب شدند. «حسن بن موسى نوبختى» كه در زمان غيبت صغرى مىزيسته مىنويسد:
بعد از وفات امام حسن عسكرى پيروانش به چهارده فرقه تقسيم شدند: گروهى از آنان اخبار غيبت را با امام حسن عسكرى، عليهالسلام، تطبيق نموده گفتند: امام حسن نمرده بلكه غايب شده و اوست مهدى موعود و قائم آل محمد و دو غيبتخواهد داشت و اين غيبت، غيبت اول اوست. بعدا ظاهر مىشود و باز غايب خواهد شد. گروهى گفتند: امام حسن مرده ولى بعد از مرگ زنده شده و غايب است. گروهى گفتند: حسن بن على داراى فرزندى استبه نام محمد كه چند سال قبل از وفاتش تولد يافته و از ترس دشمنان غايب شده و اوست قائم و مهدى موعود. گروهى گفتند: امام حسن داراى فرزندى است كه هشت ماه بعد از وفاتش تولد يافت و پدرش دستور داد كه نام او را محمد بگذارند و اكنون غايب است. گروه ديگرى گفتند: ما مىدانيم كه امام حسن داراى فرزندى بوده و اوست قائم و مهدى موعود و در حالت غيبت زندگى مىكند، ولى نامش معلوم نيست و پيروانش حق ندارند درباره نام و مكانش صحبت كنند و بايد منتظر ظهورش باشند. گروه ديگرى گفتند: امام حسن عسكرى فرزندى داشته بنام على كه او را خواص اصحابش ديدهاند و اوست امام غايب.
نوبختى ساير فرقههاى اماميه را ذكر مىكند كه ذكر آنها در اينجا لزومى ندارد. (19)
كتابهاى غيبت بعد از امام حسن عسكرى عليهالسلام
1- حسن بن حمزه عبداللّه بن محمد بن حسن بن حسين بن على سجاد كتابى در غيبت تأليف نمود. او از بزرگان و فقهاى اماميه بوده و در سال 358ق. وفات نموده است.1
2- عبداللَّه بن جعفر بن حسن حميرى كتابى در غيبت نوشته است. او از بزرگان و شخصيتهاى بزرگ قم بوده و در حدود سال 290ق. به كوفه رفت و اهل كوفه از وى استماع حديث نمودند.2
3- حسن بن محمد بن يحيى معروف به ابن اخى طاهر نيز كتابى در غيبت ولى عصر نگاشته، و در سال 358ق. وفات نموده است.3
4- محمد بن ابراهيم بن جعفر نعمانى معروف به ابن ابى زينب كتابى در غيبت تأليف نموده است. نجاشى دربارهاش مىنويسد:
محمد بن ابراهيم از بزرگان اصحاب و جليلالقدر و صحيحالعقيده و كثيرالحديث است. داراى كتابهايى است كه يكى از آنها »الغيبة« است.4
كتاب مذكور به چاپ رسيده و در دسترس مىباشد. مؤلف كتاب در اوايل غيبت صغرى متولد شده و چنانكه از خود كتاب معلوم مىشود در موقع تأليف كتاب هشتاد و چند سال از عمر شريف حضرت صاحبالامر مىگذشته است.5
نعمانى از اصحاب مخصوص محمد بن يعقوب كلينى بوده كه در سال 329ق. يعنى سال وفات آخرين نايب امام زمان، على بن محمد سمرى وفات نموده است.
نعمانى به طورى كه از كتابش معلوم مىشود تا اواسط قرن چهارم هجرى زنده بودهاست، زيرا محمد بن ابى الحسن شجاعى مىگويد:
نعمانى در سال 342ق. كتاب غيبت را براى من قرائت نمود.6
5- محمد بن قاسم بغدادى نيز كتابى در غيبت نوشته است. او از مشاهير متكلمين اماميه و معاصر ابن همام بوده كه در تاريخ 328ق. وفات نموده است.7
6- سلامة بن محمد بن اسماعيل ارزنى كتابى در غيبت تأليف نموده و از بزرگان و موثقين اماميه بوده و تلعكبرى در سال 328ق. از او استماع حديث نموده است. او در سال 333ق. به شام رفت. بعداً به بغداد مراجعت نمود و در همانجا وفات كرد.8
7- محمد بن شلمغانى نيز كتابى در غيبت نوشته است9. وى معاصر حسين بن روح نايب سوم امام زمان بوده است. نجاشى در رجالش و شيخ در »فهرست« مىنويسد:
در آغاز امر، خوب بود ولى بعداً به حسين بن روح حسد ورزيد و موضوعات باطلى را ادعا كرد و بدين جهت توقيعى در مذمت او از ناحيه مقدسه صادر شد و به دستور خليفه وقت توقيف و به قتل رسيد.10
8- مظفر بن على بن حسين حمدانى - كه اواخر زمان مفيد را درك نموده - كتابى در غيبت نوشته است.11
9- حنظلة بن زكريا بن يحيى بن حنظلة تميمى نيز كتابى در غيبت نوشته است12. شيخ طوسى در رجالش او را از جمله كسانى كه از ائمه روايت نكردهاند ذكر نموده و مىنويسد:
از اماميه بوده و تلعكبرى از او حديث شنيده و اجازه دارد.13
10- احمد بن محمد بن عمران معروف به ابن جندى نيز كتابى در غيبت تأليف نموده است. نجاشى مىنويسد:
ابن جندى استاد من است و كتابهايى نوشته كه از جمله آنها كتاب غيبت است14. او در سال 396ق. وفات نموده است.15
11- محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى صدوق كتاب بزرگى در غيبت تأليف نموده به نام »كمالالدين و تمام النعمة« كه به چاپ رسيده است. نجاشى دربارهاش مىنويسد:
از فقهاى بزرگ اماميه است و كتابهاى زيادى تأليف نموده كه از جمله آنها كتاب غيبت است. و در سال 381 ق. در رى وفات نمود.16
شيخ طوسى در »الفهرست« مىنويسد:
محمد بن على بن حسين مرد جليلالقدر و دانشمند بىنظيرى است و در حدود سيصد كتاب نوشته و از جمله آنها كتاب »غيبت« است.17
12- محمد بن محمد بن نعمان، معروف به شيخ مفيد نيز چندين كتاب و رساله در غيبت تأليف نموده است. او از بزرگان علماى اماميه و استاد شيخ طوسى و نجاشى است و در سال 336ق. تولد يافته و در سال 413ق. وفات نمود.18
13- على بن حسين بن موسى، معروف به سيد مرتضى، كتابى در غيبت تأليف نموده به نام »المقنع«، نجاشى دربارهاش مىنويسد:
عالم بىنظيرى بوده، در علم حديث و كلام و ادبيات دست داشت. و در سال 436ق. وفات نمود.19
شيخ طوسى نيز درباره او مىنويسد:
در علوم بىنظير بود. در علم كلام و فقه و اصول و ادبيات تبحر داشت. كتابهايى نوشته كه يكى از آنها كتابى است به نام »المقنع« در غيبت، در سال 355ق. تولد يافت و در سال 436ق. وفات نمود.
دفاع از انديشه دوازدهامامى
اين جمعيت كمى كه در اين عقيده پا بر جا ماندند همانهايى هستند كه على بن ابيطالب دربارهشان مىفرمايد: »در پيمودن راه حق از كمى نفرات وحشت نكنيد«.
آن جمعيت كم هم كاملاً در تقيه و تحت فشار مخالفان بودند و نمىتوانستند عقيده خودشان را اظهار دارند. حتى جرأت نداشتند كه نام امام غايب را در يكى از مجالس عمومى بر زبان جارى سازند. زيرا اگر چنين سخنى از دهان يك نفر صادر مىشد، جانش در معرض خطر قرار مىگرفت.
حسن بن موسى نوبختى و سعد بن عبداللَّه اشعرى كه در همان عصر مىزيستهاند مىنويسند:
بر ما جايز نيست كه درباره امام غايب بحث كنيم و در جستجويش باشيم زيرا جانمان در معرض خطر قرار مىگيرد. و ما حق نداريم امام ديگرى براى خودمان اختيار كنيم، زيرا خدا آن حضرت را براى ما انتخاب نموده و خودش بهتر صلاح ما را مىداند. و خود امام وظيفه خودش و اوضاع زمانه را بهتر مىداند.
امام صادق، عليهالسلام، با اينكه در بين مردم معروف، و ولادت و جايش معلوم بود باز هم مىفرمود:
هركس مرا در مجلس عمومى ذكر كند خدا لعنتش كند.
يكى از اصحاب او را در بين راه ملاقات نمود ولى كناره گرفت. پس امام صادق، عليهالسلام، از او تشكر كرد و فرمود:
فلان شخص مرا در راه ديد و صحبت و سلام كرد. در صورتيكه كار خوبى انجام نداد.
همچنين موسى بن جعفر، عليهالسلام، به اصحابش مىفرمود:
نام مرا در مجالس نبريد.
در صورتيكه آنان چنين بودند پس چگونه براى ما جمعيت اندك امكان دارد كه نام آن حضرت را ببريم با اينكه مخالفين، با كمال جديت در جستجوى آن حضرت مىباشند و از طرف خليفه وقت چه ستمها مىشود و مراعات حقوق امثال او را نمىكنند. مگر امام حسن عسكرى، عليهالسلام، مورد تعدى صالح بن وصيف قرار نگرفت؟ مگر آن حضرت را زندان نكرد تا از نام و جاى فرزندش اطلاع پيدا كند.
فرقه دوازده امامى و معتقدين به وجود امام حسن عسكرى، در زمان غيبت صغرى، كاملاً در اقليت بودند و بيش از حدّ، تقيه و تحفّظ مىنمودند و بدين جهت چندان مورد توجه واقع نمىشدند و بحث و انتقاد زيادى در عقيدهشان به عمل نمىآمد.
كتاب الغيبة نعمانى كه در آن زمانها تأليف شده، ايراد و بحثهاى دامنهدار و مفصل در آن ديده نمىشود. و در آن به ذكر رواياتى كه دلالت دارند بر اينكه ائمه دوازده نفرند و زمين هرگز از امام خالى نمىشود و روايات غيبت اكتفا شده است.
گاهى هم كه بحثى به ميان آمده به جوابهاى ساده و كوتاه اكتفا شده است. مثلاً بعد از ذكر روايات غيبت مىنويسد:
مردم مىگويند جانشين امام حسن كجاست و تا كى غايب خواهد ماند، در صورتى كه هماكنون هشتاد و چند سال از عمرش مىگذرد؟ بعضى مىگويند: مرده است. بعضى اصل ولادت را انكار مىكنند و معتقدان او را مسخره مىنمايند و مدت هشتاد سال عمر را بعيد مىشمارند و نمىدانند كه خداوند قدرت دارد عمر ولى خود را طولانى گرداند. ما هم اكنون افرادى را مشاهده مىكنيم كه صد سال يا زيادتر عمر دارند و حواس و قوايشان برجاست.
هرچه زمان غيبت طولانىتر مىگرديد؛ تعداد معتقدان به غيبت ولى عصر زيادتر مىشد و دعوتشان علنىتر مىگشت و در اظهار عقيده خودشان بيشتر پافشارى مىكردند. و به همين نسبت، تعداد مخالفان آن عقيده نيز، افزايش مىيافت و زبان طعن و انتقاد و بحث و رد و ايرادشان بازتر مىشد. بطورى كه وقتى زمان شيخ صدوق فرا رسيد دائره مباحث و رد و ايرادها توسعه يافته بود.
پى نوشتها :
1. شيخ صدوق، كمالالدين، ج1، ص403.
2. ابوالفرج اصفهانى، مقاتلالطالبين، ص169.
3. شيخ صدوق، همان، صص112 - 115.
4. رجال كشى، چاپ نجف، ص390.
5. رجال كشى، ص416.
6. رجال نجاشى، ص193 و رجال شيخ طوسى، ص357 و فهرستشيخ طوسى، ص118.
7. رجال نجاشى، ص194.
8. رجال نجاشى، ص28 و فهرستشيخ، ص75 و قاموسالرجال، ج3، ص193.
9. رجال نجاشى، ص28 و فهرستشيخ، ص75 و قاموسالرجال، ج3، ص193.
10. رجال نجاشى، ص215 و رجال شيخ، ص384 و فهرستشيخ، ص147.
11. رجال نجاشى، ص235 و رجال شيخ، ص420 و 34 و فهرستشيخ، ص150 و الذريعة، ج16.
12. رجال نجاشى، ص15 و فهرستشيخ، ص29.
13. طبرسى، كتاب اعلام الورى، چاپ تهران، ص416.
14. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج51، ص135.
15. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج51، ص34.
16. اثباتالوصية، ص229.
17. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج51، ص160 و شيخ حر عاملى، اثباتالهداة، ج6، ص311.
18. اصول كافى - ارشاد مفيد - اعلام الورى - كشف الغمة.
19- طالبين تحقيق مىتوانند به كتاب فرقالشيعه نوبختى و كتاب ملل و نحل شهرستانى و كتاب المقالات و الفرق تاليف سعد بن عبدالله اشعرى قمى مراجعه نمايند.